پدربزرگمو خیلی دلم براش تنگ شده و خیلی هم بهش نیاز دارم اما فک نکنم اینکارو بکنم اخه همین طوری ک بزرگتر می شم چهره ادما برام تغییر می کنه اونا دیگه شبیه قبلنا نیستن نه اونقدر مهربون و نه اونقدر انسان همه شون ترسناک شدن .
می ترسم باباجیم برگرده ولی شبیه باباجیم نباشه
شایدم دوستمو اخه ادما وقتی هنوز اونقدرا بزرگ نشدن کمتر تاریکی دورشونو گرفته درسته بزرگ شدم اما فک کنم دوستم اونجا هنوز همون طوری سفید مونده باشه