تاپیک‌های دنباله‌دار اگه بهت بگن تا یک ماه دیگه زنده ای چیکار می کنی؟

[Alastor]

یه اسلحه(حالا هرچی که باشه) برمیدارم میرم تک تک آدمایی که در حق خودم و دوستام بدی کردن رو میکشم.
به دردناک ترین روش ممکن.
یا اینکه انقد شکنجشون میدم تا از زندگی سیر بشن.
بعد ذره ذره و آروم با اسید حلشون میکنم...

 

[Morningstar_Tina]

به تمام دوستام زنگ میزنم و ازشون خدافظی میکنم از همه حلالیت میطلبم دفتر خاطراتم رو اتیش میزنم و ...
کلا سعی میکنم با همه مهربون باشم و مظلوم باشم پیش همه تا وقتی مردم کلی برام گریه کنن

 

[_oxygen]

هرکاری کع تا اون موقع نکردمو انجام میدم Boredsmiley

 

[ARMATIC]

زندگی
و بی خیال تر میشم.
حلالیت می طلبم.
قرض هامم میدم

 

[Ghazal.hj]

تموم کارایی ک آرزو داشتم انجام بدم رو انجام میدم و نهایت لذتو از اون یک ماه میبرم

 

[DESPINA]

من قبلا یه لیست از همه کارایی که میخوام حتما قبل از مرگم انجامشون بدم رو نوشتم ولی حالا که فقط یه ماه وقت دارم شاید یکم محدود تر بشه...
اول از همه یه نامه برای پدر و مادرم مینوسیم و داخلش از هردوشون به خاطر همه چیزایی که بهم دادن و ندادن تشکر میکنم
به یکی از بزرگترین رصدخونه های کشور میرم تا همه چیزهایی که میخواستمو از پشت تلسکوپ رویاییم ببینم
هرمقدار نیاز هست پول بر میدارم و با دوچرخم به سفر دور دنیا میرم
قطعا بعضی شهرها هستن که اسمونای خیلی قشنگی دارن پس شبارو با عشق به ستاره ها نگاه میکنم
البته قبل از همه اینا برمیگردم توی اون خیابون اطراف ستارخان و از پسره ۱۶ ساله ای که با بغض ازم خواهش میکرد ازش گل بخرم چندتا شاخه برای شخص خودم بخرم:)
به بزرگترین کتابخونه ی دنیا میرم و میدونم که با عشق به کتابا خیره میشم
از کسی که عمیقا عاشقشم میخوام تا بی هیچ حرفی باهم یه شبو زیر بارون قدم بزنیم...دوتاییمون تنهای تنها:)

اگه میتونستم روش مرگمم انتخاب کنم عالی میشد...همیشه از ته دل میخواستم با مرگ مغزی بمیرم تا بتونن اعضامو اهدا کنن...این خواهشیه که همیشه از پدر و مادرم داشتم:)

دانلود رمان های عاشقانه

 

[Alone M]

مهم ترین کارم اینه که با پولام یه گلخونه شیشه ای رو پشت بوم خونمون بسازم با کلی گل و گیاه های مختلف بعد بدمش به زن داداش آیندم چون میدونم گل دوسته و از اونا خیلی خوب مراقبت میکنه.
رمانی که چند سالی دارم مینویسمش رو تموم کنم و بفرستم به اینجا تا همه بخوننش.
با خانوادم یه روز کامل بریم گردش و یه روز قبل مردنم دست مامان بابامو ببوسم. رمز گوشیم رو بردارم و بدم به خواهرم برای آخرین بار داداشام رو بغـ*ـل کنم و ببوسمشون. کل کتابامو هم آتیش بزنم دلم خنک شه.
فکر کنم دیگه چیزی نمونده باشه:)

دانلود رمان های عاشقانه

 

[blue berry]

میرم دنبال کارهای هیجان انگیزی که به هر نحوی نباید انجاوم میدادم انجام میدم و ترس و هیجان و لـ*ـذت رو تجربه میکنم کسی چه میدونه شاید، بندبازی، صخره نوردی، دریانوردی ازین مدل کارا و از آخرین لحظه های عمرم بهترین استفاده رو می کنم به شرط اینکه افسردگی نگرفته باشم

دانلود رمان های عاشقانه

 

[*SHBNM.S*]

از تموم وسایلایی ک دارم و خیلی دوسشون دارم نهایت استفاده رو میکنم داداشمو در حد مرگ میزنم و بعدش وسایلامو جمع میکردمو هر شب میرفتم خونه یکی از اقوام و احساسات واقعیمو نشون میدادم . توبه میکردم و نمازامو هم میخوندم . و سعی میکردم تو این یه ماه کاری کنم کسی ازم ناراحت نباشه:aiwan_light_boredom:

دانلود رمان های عاشقانه

 

[ʂąɠąƈıơųʂ ɱơཞɬąƖ]

حلالیت میگرفتم از همه

دانلود رمان های عاشقانه