دنباله دار اگه بگن وقتت تمومه...

[🍫 Dark chocolate]

اگر همین الان،
یه فرشته یا هرچی...
کسی رو بیینین که مادی نیست و از جنس مادی هم نیست،
و بهتون بگه دیگه وقتت تمومه ها فلانی!
تا اخر امروز مهلت داری...
چیکار میکنی؟

 

[✿بانو]

از ترس سکته میکنم '-'

Please, ورود or عضویت to view quote content!

 

[_M.s_]

سعی می کنم صلوات بفرستم تو یه کتاب خونده بودم که پیامبر فرشته ها رو می دیده که دارن قصر می سازنو بعد مدتی دیگه کار نمیکنن و بعد مدتی بازم کار می کنن پیامبر ازش علتو می پرسه و اونها میگن که انسان ها هروقت ذکر می گن هر کدومش یه آجره برای ساختن یه قصر تو اون دنیا توی بهشت ;)

دانلود رمان و کتاب های جدید

 

[_BlackStar_]

ااوووم... از اونجای که روز اخر میباشه باید کارهای قشنگی انجام داد..
خب اول شکرگذاری خداررو میکنم به خاطر چیزهای که بهم داده مثل جونم، خونواده .. دوستان..
دوم. چندساعتی رو خونوادم مامان بابام میگذرونم. با دادشم و ابجیم اینا بازی میکنم. سعی میکنم خوشحال نگهشون دارم.
سوم.به پاپام پیام میدم باهاشون کلی حرف میزنم.
چهارم. به دوستام زنگ میزنم یا میرم خونشون. اونای که دور هستن بهشون زنگ میزنم یا پیام میدم.
خب تموم اون یه روز رو سعی میکنم احوال همه رو بگیرم و روز اخر رو قشنگ در کنارعزیزانم بگذرونم.

دانلود رمان و کتاب های جدید

 

[Mr.Big]

Please, ورود or عضویت to view quote content!

میرم سراغ چند نفری که خورده حسابی ازشون دارم کارشونو یکسره میکنم

دانلود رمان و کتاب های جدید

 

[🍫 Dark chocolate]

حرفامو به همه ی کسایی ک باید میزنم...
شاید هم هیچی نگم... نمی‌دونم... خیلی سخته

دانلود رمان و کتاب های جدید

 

[White Moon]

دوست دارم تنها باشم.
لباسای تمیز می پوشم و عطر می زنم.
شاید یه نامه بنویسم
و با گریه هم حرف می زنم. خیلی کارا کردم که نباید می کردم. خلاصه به هر دری می زنم که این چیزی که شده سوهان روح رو برطرف کنم.
بعدشم... میمیرم.

دانلود رمان و کتاب های جدید

 

[Lilith]

در وهله‌ی اول سعی می‌کنم جلوش رو بگیرم
چندان به فرشته‌ها و سرنوشت و این چیزا اعتقاد ندارم
اگه واقعا کاری ازم برنیاد و یه روز تا مرگم وقت داشته باشم
همه‌ی کلاسا رو می‌پیچونم
دوش می‌گیرم، بهترین لباسمو می‌پوشم
فک کنم اون موقع دلشو پیدا کنم که موهامو بزنم، نامرتب از بالای گوش :) همیشه عاشق موی کوتاه بودم و هیچ وقت هم دلم نیومده موهامو بزنم
بدون ماسک راه می‌افتم تو خیابون
بستنی می‌خورم، پیتزا، یه عالم پاستیل شکری و شکلات
تمام روز رو خوش می‌گذرونم
بعد برمی‌گردم خونه
برای یه چند نفری نامه می‌نویسم می‌ذارم
به دوستام پیام می‌دم
یه شعر می‌گم
دیلیلت اکانت، ریست فکتوری
دراز می‌کشم و انقدر رویا می‌بافم تا بمیرم​

دانلود رمان و کتاب های جدید

 

[*SAmiN]

😐 چقدر فعال

میشینم ی گوشه تا ببینم کی میرم :/

دانلود رمان و کتاب های جدید

 

[MAHLA]

اول هرکی گیرم و اومد ماچش میکنم
بعد بی ماسک راه می افتم تو خیابونا ، بستنی قیفی مشتی هم میزنم بر بدن
تا خود ثانیه های اخر ول میچرخم در دشت و کمر ، اهان هر اقا پلیسی هم ببینم میگم : بَه سلام مشتی چطوری خسته نَوای بِرار و کسب رخصت برای انگشت زدن به تفنگاشون
و این شد پایان زندگی

دانلود رمان و کتاب های جدید