تاپیک‌های دنباله‌دار چالش خاطره

[Nastaran1380]

سیلام :wave1:

به کلوپ باحالا خوش اومدید


خب ، حدف من از این تایپک این بود که باحالایی مثل خودم { مدیونید اگه فکر کنید اعتماد به نفسم بالاست } رو باهم آشنا کنم Hapydancsmil


جوری نیست که هرکی از راه اومد بگه من باحالم ، باید واقعا باحال باشه و باحالیش به بچه های نگاه ثابت شده باشه .


خب این تایپک اینجوریه که من ۳ باحال رو دعوت میکنم و اون سه باحال باید یه خاطره ی مثل خودشون باحال رو تعریف کنن و بعد تعریف ۳ نفر دیگرو دعوت کنن


پست های اسپم ممنوع :aiwan_light_acute:


اها ، راستی منکه خاطره تعریف نکردم ، پس یکی از شما میتونه منو دعوت کنه :aiwan_light_beee:


کسایی که دعوت میکنید رو تو خصوصی و یا پروفایل با خبر کنید که شاید این تایپک رو ندیده باشن :aiwan_light_big_boss:


و کسایی که من دعوت میکنم کسی نیست جز .... :aiwan_light_blum:


Mahsa20 , Hima80, DENIRA,SAYEH79


من یکی بیشتر دعوت کردم چون زیادی باحالم :campeon2:


و دوباره تاکید میکنم یک خاطره تعریف میکنید و ۳ نفر باحال دعوت میکنید

 

[DENIRA]

سلام دوستان...ممنون از دعوتت نسترن جون...منم دوست های عزیزم رو دعوت کردم...

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

 

[DENIRA]

خوب اولین نفر من یه سوتی مو میگم...با دوستام رفته بودیم پارک...بعد دوستام هر کدوم به یکی از پسرای پارک تیکه مینداختن...منم برای اینکه کم نیارم به یه پسره که داشت با موتور حرکت های عجیب و غریب میزد گفتم شصتت نره تو پات...هیچی دیگه...پارک ترکید...

 

[Բ໐ՐງēԵ๓Ēຖ໐Ե]

سلام ممنون از دعوتت دوستی جونم! نیلوفر هستم خوشبختم از اشناییتون!!!
از بقیه دوستانم ممنونم و همچنین از نسترن عزیز برای این کلوپ باحال خیلی ممنونم
منم میخوام این اجازرو به خودم بدم و سه نفرو دعوت کنم
فاطمه موسوی
Sara_Honey
SANI17
ببخشید الان باید برم بخوابم حتما فردا سوتیمو میگم ^*^
یه سوالم داشتم فقط یه سوتی میشه گفت ؟نمیشه که اخه من خدای سوتیم>.<
شبتون شیک
کابوسای رنگی ببینید
بـ*ـوس بـ*ـوس

 

[SANI17]

خب خاطره ی من مال مدرسه هس 2 تا هم هست یه بار سال سوم دبیرستان سر کلاس زیستمون معلم داشت ژنتیک کلاسیک فصل8 سال سوم (تجربیا میدونن چی میگم)درس میداد بعدش من تشنه ام شد اجازه هم نگرفتم به دوستم گفتم آبشو بده تا هوایی بخورم چون دویتم خیلی بد دل بود بعدشم دیگه من خواستم هوایی بخورم آب پرید تو گلوم من همیشه تو این کار حرفه ای بودم اما خب پرید دیگه!!!
بعدش همش ریخت بیرون نصفشم ریخت رو دفتر یکی از دوستای صمیمیم 2مترپرید هوا بدبخت خخخ یعنیا کل کلاس پاچیدن یهو همه اول با تعجب نگام کردن بعدش پوکیدن.. بعدشم با کمال پررویی هم به معلمه گفتم تشنم بود الآنم میشه آب بخورم گفت نهههه.....

 

[SANI17]

یه بار دیگه هم مال 2سال پیش بود که سال دوم بودیم
سر کلاس آمادگی دفاعی معلممون خیلی جدی بود داشت درس میداد از قبلشم بهمون گفته بود که اگه بفهمم به جز کتاب درسیتون چیز دیگه ای رو میزه میندازمتون بیرون خخ
ما هم فکر میکردیم اینارومیگه که بترسیم یه بار من سر کلاس حوصلم سررفته بود بعدش یه کاغذ اوردم گذاشتم رو میز نشستم نقاشی کشیدم رپ فارسی و خارجی نوشتم معلمه هم خیلی حساس بود،ماهم ردیف آخر بودیم بعدش به دوستامم گفته بودم اگه معلمه فهمید و اومد نزدیک بهمون بگه هرچی اینا چشاشون چپ کردن و پهلومو سوراخ کردن من نفمیدم خخ یهو برگشتم دیدم معلمه کنارمه گفت بدش من گفتم نمیدم بعدش خودمو انداختم رو برگه هه به زور برگه هه رو از زیر دستم کشید بیرون خوندش گفت زنگ که خورد پایین تو دفتری منم ریلکس گفتم باشه اما واقعا استرس داشتم بعدش زنگ که خورد رفتم پیشش کلی التماسش کردیم البته من نه دوستم به جای من حرف میزد بعدش آخر بخشید دوستم بهش گفت ببخشید میشه برگه هه رو بدین گفت نهه...
کسایی رو که دعوت میکنم:
Asraid70
*نونا بانو*
Ava20

دانلود رمان و کتاب های جدید

 

[*نونا بانو*]

ممنون از دعوت سانی.
فعلا خاطره ی خنده داری که یادم میاد اینه:
پارسال یه بار زنگ ورزش، تو زمستون رفتیم حیاط. گروه گروه شدیم، گروه ما توپ فوتبال گرفت، فوتبال بازی کنیم(در مورد فوتبال بازی کردن دخترا هم بماند! )منم زیپ کاپشنم رو تا یقه کشیدم بالا، بازی شروع شد. بعد چند دیقه، توپ افتاد دست من و منم خیلی خوشحال و راضی، مثل رونالدو به پیش میرفتم و اصلا حواسم نبود که تو دقایقی که من تو خودم اوج گرفته بودم، معلم بقیه بچه ها رو جمع کرده بود پیش خودش. چند دیقه گذشت دیدم نه کسی حمله میکنه، نه کسی هست پاس بدم....سرمو برگردوندم که ببینم چه خبره، که یکهو پام رفت رو توپ و دقیقا مثل این انفجارها تو کبرا 11، با فریاد ، پرتاب شدم تو باغچه و همه بعد چند لحظه بهم نگاه کردن....چند لحظه سکوت....یکدفعه همه پوکیدن....

دعوت میکنم از : فاطمه نصیری-سیده آمین آرمان-شرررررزاد

دانلود رمان و کتاب های جدید

 

[Mahsa20]

سیلااام دوستای گل...نسی جون ممنون از دعوت:aiffwan_light_blum:
خب اینام عزیزانی هستن که من دعوتشون کردم
@Nastaran1380 @Mehrrad.@ @روشنک.ا
روزتون گل گلیییی

دانلود رمان و کتاب های جدید

 

[Ashkan]

اینم خاطره من :
تو دوران سربازی بودم ، همونطور که میدونین به همراه داشتن موبایل ممنوع بود.
منم یه بار خواستم زرنگ بازی در بیارم به صورت مخفیانه تلفن همراهمو با خودم بردم( که ای کاش نمیبردم) هیچی دیگه دو روز نشده سر گروهبانمون فهمید و لامصبا چهار ماه اضافه خدمت بهم دادن، ینی اینقدری که من بهشون التماس کردم ، اگه به دختر شاه التماس میکردم الان بله رو گرفته بودم!!!!:aiwan_light_cray2:
دعوت میشه از این آبجیا ی گلم:
mahshad.cham،KIMIA-A،niuosha

دانلود رمان و کتاب های جدید

 

[شررررزاد]

با تشکر از نونا بانوووو

چیز خاصی یادم نمیاد ولی ی بار ک با مادر و خاهرم نشسته بودیم پای تلویزیون خاهرم ی دفعه ب من گفت چکش نتردام رو یادت میاد ؟
منم اول موندم ک چکش نتردام چیه بعد یهو بادم اومد گفتم:خنگول چکش چیه گوشتکوب نتردام بود!
مامانمم گفت اون گوژپشت نتردام بود

همینو یادم بود با مچ زانو

دعوت می شه ازز فاطمه نصیری (با اجازه نونا جون) بانوی بهار ldkh

دانلود رمان و کتاب های جدید