تاپیک‌های دنباله‌دار ۩۞۩ خاطره نویسی و حالـــ نامه روزانه ۩۞۩

  • شروع کننده موضوع ❤ASAL_M❤
  • بازدیدها 2,454
  • پاسخ ها 67
  • تاریخ شروع

BlueBird

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/06/14
ارسالی ها
189
امتیاز واکنش
779
امتیاز
366
محل سکونت
آبی های دور و غرق نور
شرح حال این روزهایمان همه درگیر روزمرگی های خانگی،قرنطینه ی باورنکردنی!
اما در این اشفتگی، امید تنها یار همیشگیست که حضورش نویدبخش روز های راحتی ست
این روز های تلخ یا به سببی امید بخش کرونا ، حقیقتا امیدواری من در این روز ها بازگشته و این به سبب بلند شدن مجدد در تنگنایِ احساساتی ست که مدت ها در دلم بود که امروزه با تغییرات وسیع، روز هایم را پرواز داده ام
خدایاشکرت :aiwan_light_heart:
 
  • پیشنهادات
  • *ROyA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    3,052
    امتیاز واکنش
    25,600
    امتیاز
    1,070
    محل سکونت
    Sis nation
    اون روزا یادم هست
    زندگی با ما بود
    یادم میاد همیشه بابت هر تغییری غر میزدم چون میخواستم بهترین باشه، سر رنگ های گروه های کاربری رو خیلی خوب یادم میاد
    یا خیلی از تاپیک های دیگه
    من یادم میاد وقتی اشتباه توی گروه تایپ میکردم شیوا میخندید، یادت میاد؟
    من یادم میاد خنده های بچه های گروه مدیرارو از دست کارام
    یادمه همچیزو...مو به مو..خط به خط...کلمه به کلمه...ثانیه به ثانیه...
    تغییر رنگ هارو خوب یادم میاد
    تغییر رنگ های کاربری
    آدما
    زندگی...
    هنوز اون گروه ذخیره ان
    هنوز با همون اسمای قشنگی که براشون میزاشتم
    فقط میتونم بگم یادش بخیر ::heartpurple
     

    Reyhun

    کاربر انجمن نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/07
    ارسالی ها
    289
    امتیاز واکنش
    3,844
    امتیاز
    597
    محل سکونت
    میان انبوه احساس:)
    هوالحق
    24 شهریور 99
    امروز رمانم رفت توی باکس پربازدید ترین ها... انقدر خوشحال شدم و ذوق کردم و توی خونه هی به بابا و ماجان نشونش دادم که فک کنم حتی اونا هم از ذوق من ذوق کردن! حتی بابا که هر لحظه ورد زبونش بود "تو نباید اینجوری بنویسی! نه! این غمگینه! این خوب نیست! الان وقت درس خوندنته! پس درست چی؟!" با دیدن صفحه ی اصلی انجمن و اون باکس خندید و یکی از اون بـ..وسـ..ـه های ناب و همیشگی اش و رو گونه ام کاشت و خلاصه بابت همین اتفاق چشم هامون کلی خندید!
    لذتی که از بالا رفتن بازدید ها می بردم غیرقابل وصف بود! درست مثل همیشه، تو تمام لحظاتی که اعلان لایک شدن رمانم برام میومد به یاد اون اولین باری می افتادم که رمان اولم و برای تایید فرستادم :) رد شد! :) اونم حدود سه سال پیش! :) اون موقع ها خیلی خیلی کمتر از الان سخت می گرفتن! با این وجود نه تنها رمانم تایید نشد، که می تونم قسم بخورم ناظر با خوندن اولین پارتش صورتش و در هم کرده بود و من و بابت گرفتن وقتش فحش داده بود! =) اما الان بعد از چندین و چند رمانی که همه شون پر از اشکال شروع شدن و خیلی‌هاشون انقدر وضع شون خراب بود که با هیچ ویرایشی درست نشدن(رمان اولم پنج تا ویرایش خورد! =)...) و فقط یکی شون به پایان رسید، حالا یه رمان دیگه شروع کردم و تازه تازه دارم حس می کنم که تمام تلاش های این چند ساله ام داره نتیجه می ده الحمدالله :) تمام اون موقع هایی که توی انجمن های نویسندگی حضوری دبیر نویسندگی میومد و به من می گفت ایده هام خوبه ولی باید پشتکار داشته باشم! و من همون موقع هم می دونستم که یعنی ایده هام خوبه ولی نوشتنم به درد جرز لای دیوار می خوره! :)
    الان هم خیلی خوب نیست! اما حقیقتا الهی شکر که به این جا رسید! :) جایی که حداقل می دونم دیگه بهترین نوشته هام در حد یه چرک نویس نیست و شاید تازه تازه بشه بهش گفت "دست نویس"! جایی که رمانم پررر از اشکاله ولی قراره تمام تلاشم و برای کمتر شدنش، به کار بگیرم... آه... بگذریم! تمام هیجانات این چند ساعته برای ساخت یه روز خوب کافی بود! :)
    و اما بعد دیگه ی امروزم:
    رفتم کلاس کنکور! :) دبیری که باهاش دو سال پیش کلاس داشتم اول من و نشناخت‌! و به عنوان کسی که سر کلاسش برای اولین بار نشسته بود تشویقم کرد! :) اما بعد شک کرد و فهمید و...:) خلاصه اینا ام خوب بودن! الحمدالله؛) مسئله جایی بود که حقیقت کنکور رو توی صورتم می کوبید! :) جایی که حس کردم وای! من چرا انقدر بی خیالم! و حتی گفتم آخيش! خوبه که حداقل در این حدی که می گـه بد نیستم...! عقب نیستم...!
    تکون عجیبی بود! نه می شه گفت خوب؛ نه می شه گفت بد! مثل یه زمین لرزه که میاد و همه جا رو تکون می ده و یه سری جا ها رو هم ویرون می کنه ولی انرژی زمین تخلیه می شه و خیال یه عده رو راحت می کنه که حداقل زمین تا مدتی آروم گرفته :)
    خلاصه که... یا علی! ^^
     

    *ROyA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    3,052
    امتیاز واکنش
    25,600
    امتیاز
    1,070
    محل سکونت
    Sis nation
    چرا حال ما خوب نمیشه؟
    یا بهتره بگم...خوشی به ما نیومده؟...
    خسته تراز لب باز کردنم...گفتنم...
    چرا خدایا؟...این رسمش نیست....
     

    سنجاقکـــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/12/16
    ارسالی ها
    168
    امتیاز واکنش
    681
    امتیاز
    296
    امروز درحالی که گوشه ی خونه تنها روی مبل لم دادم و دارم هیچ کاری نمی کنم یاد روز های خوابگاه افتادم
    وقتی با بچه ها فیلم هندی می دیدیم و رقصشون رو تقلید می کردیم. یا روزایی که زیربارون تا میدون ولیعصر می رفتیم و بستنی قیفی می خوردیم و بعدش تا خوابگاه مسابقه ی دو می دادیم، روزایی که تو کافه شاد شیر کاکائوی داغ می خوردیم یا وقتی تو سرمای زمستون کنار تئاتر شهر بستنی با نوشابه می خوردیم و یخ می زدیم. نگاه که می کنم می بینم گرچه این روزا با کلی غریبه ی آشنا نما دوره شدم و دوست هام انگار کیلومتر ها ازم دورن ( نه! واقعا کیلومتر ها ازم دورن) گرچه گاهی خودم هم دیگه دوست خودم نیستم، ولی کل خاطره ی خوب توی کوله پشتیم دارم. کلی چیزای کوچیک قشنگ که اگه هر کدومو از توی کوله پشتی بیرون بیارم می تونم ساعت ها نگاهش کنم و لبخند بزنم.
     

    آوا.الف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/11
    ارسالی ها
    215
    امتیاز واکنش
    2,617
    امتیاز
    468
    سن
    24
    محل سکونت
    ایران
    موزیکِ مناسبِ حالم رو پلی کردم
    قهوه ی کنار دستم سرد شده
    اتاق غرقِ سکوتِ
    و من دارم به این فکر میکنم که چقدر حالِ الآنم رو دوست دارم
    یه جور آدمِ بی احساسِ احساسی ام
    یه جور آدمِ نگرانِ بی تفاوت
    و پرم از تناقض
    پرم از نقص
    پازلِ وجودم هنوز کامل نشده
    و در این لحظه معمولی ترینِ خودمم،چقدر این معمولی بودن قشنگ و پر از آرامشه
    چیزی که بیشتر قشنگه پذیرشِ معمولی بودنه

    1399/12/26
     

    آوا.الف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/11
    ارسالی ها
    215
    امتیاز واکنش
    2,617
    امتیاز
    468
    سن
    24
    محل سکونت
    ایران
    نمیدونم چرا انجمن اینقدر خلوت شده!
    واقعا اون حس و حالی که توی انجمن هست رو نمیشه توی تلگرام،اینستاگرام و... پیدا کرد.
    حیفه انجمن از رونق بیفته: (

    به طرز ناجوری برای سالِ جدید آماده نیستم!!!
    اتاقمو هنوز تمیز نکردم،یه سری خرید دارم که هنوز انجام ندادم و...
    اما خب بیخیال
    الآن میرم قهوه درست میکنم و سعی میکنم ریلکس باشم و به خودم وعده بدم که شنبه همه چیز اوکیِ: ))

    خیلی دلم میخواد رمان بنویسم اما نه ذهنم درست کار میکنه و نه مطمئنم که میتونم،دوست دارم با یکی در رابـ ـطه با این موضوع حرف بزنم و مشکلمو بهش بگم و اون کمکم کنه اما متاسفانه در حالِ حاضر کسیو تو انجمن نمیشناسم: (
    عیح: (

    1399/12/28
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    1400/05/11
    دیروز جواب اولیه کنکور اومد با اینکه دانشجو شدم ولی همچنان از این چند روز به شدت میترسم و نگرانم
    کسایی که حقشونه به چیزایی که میخوان نرسن و یه مشت مشاور پولکی کارشونو درست انجام ندن و گند بزنن بهشون

    دوست داشتم بچه ها مثل قبل بودن و میتونستیم به کنکوریای برای انتخاب رشته کمک کنیم:(
    کلی کتاب نخونده و کار نکرده دارم اما یک لایه غم خاکستری کل زندگیمو گرفته
    قلبم کشش دنبال کردن اخبار رو دیگه نداره واقعا نمیدونم به کدوم قسمت از مردم و دردشون نگاه کنم
    برای دوستای قدیم اینجا، دوستای مدرسه و برای بچه های دانشگاهی که قرار بود هر روز بریم سر کلاس
    و پله های ادبیاتو بالا پایین کنیم و از اینکه چقد این دانشگاه لعنتی شیبش زیاده غر بزنیم دل تنگم ...
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    15
    بازدیدها
    510
    پاسخ ها
    27
    بازدیدها
    1,868
    پاسخ ها
    50
    بازدیدها
    3,596
    پاسخ ها
    18
    بازدیدها
    557
    بالا