تاپیک‌های دنباله‌دار بدترین خراب‌کاری زندگیتون؟

  • شروع کننده موضوع *NAFAS.B*
  • بازدیدها 2,023
  • پاسخ ها 66
  • تاریخ شروع
  • پیشنهادات
  • GRAY MOON

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/07/08
    ارسالی ها
    242
    امتیاز واکنش
    6,478
    امتیاز
    567
    سن
    24
    محل سکونت
    کره ماه
    من یه بار حواسم نبود سر کلاس فیزیک داشتم از رشته ریاضی بد میگفتم و یهو متوجه شدم معلمه خیلی بد نگاه میکنه گفتم عع راستی شما هم ریاضی بودین ! نه نه منظورم این بود ریاضی خیلی باحاله هرکی بره ریاضی ادم موفقیه !
     

    "Giiilass"

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/07/29
    ارسالی ها
    231
    امتیاز واکنش
    7,848
    امتیاز
    562
    محل سکونت
    esfahan
    یه بار از دست یکی از دوستام خیلی ناراحت بودم یه متن طولانی و با کلی بد و بیراه نوشتم و واسه یکی از دوستای صمیمی ارسال کردم از شانس بدم چون اسم هر دو اکانت شبیه هم بود واسه خود شخصی که دلخور بودم اشتباهی فرستادم و اون ارسال اشتباه باعث آشتی ما شد هر چند که تا یه هفته وقتی به یادش میافتادم فقط میخندیدم
     

    بابا لنگ دراز

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/09
    ارسالی ها
    10
    امتیاز واکنش
    221
    امتیاز
    121
    محل سکونت
    B612
    پنج سال پیش بود تقریبا من یه پسر عمه داشتم دوسش داشتم ولی خب اون نمیدونست ،با دوستم(مهسا) که خودش گوشی نداشت تصمیم گرفتیم با گوشی الهه(دوست مهسا) بهش پیام بدیم ببینیم چه جوریه دوس میشه یا نه، اینا که بهش پیام میدن اول که خیلی درست جواب نمیده بعدم به الهه میگه شماره منو از کجا پیدا کردی و الهه رو تهدید میکنه که من پلیسم (البته من اون موقع نمیدونستم پسرعمم میخواد وارد نیرو انتظامی بشه:( ) الهه هم ترسو اسم منو میگه:( اینم صاف میبره میذاره کف دست اون یکی پسر عمم که شوهر خواهرم هم میشه:/// از اونجایی که شوهر خواهرم نمیدونسته کار ما فقط سرکار گذاشتن بوده ابروی من حسابی میره یاد میگیرم دیگه از این غلطا نکنم و با بچه های فامیل شوخی نکنم://:((
     

    ma98ha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/03/18
    ارسالی ها
    243
    امتیاز واکنش
    1,798
    امتیاز
    346
    سن
    26
    محل سکونت
    مشهد
    اینه که مینویسم بیشتر درس عبرت
    یه بار برای کسی که سنش از من خیلی بیشتر بود تولدتون مبارک نوشتم بعد فرستادم هی نمیشد نت طبق معمول خراب بود
    بعد یه دفعه چشمم به کامنتم افتاد
    دیدم تولدتون مبارک رو بدون حرف "د" نوشتم
    یعنی برای اولین بار ممنون اینترنتمون شدم
     

    Flaming flower

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/19
    ارسالی ها
    1,422
    امتیاز واکنش
    16,232
    امتیاز
    706
    محل سکونت
    نگاه دانلود :)
    یه بار صبح زود بیدار شدم میخواستم شیر کاکائو درس کنم واسه خودم
    شیر و تو لیوان خالی کردم به خیالم یه دو سه قاشقم کاکائو توش ریختم
    بعد خیلی شیک و مجلسی تا ته لیوان رو بالا رفتم
    جاتون خالی شیر فلفل قرمز خوشمزه ای بود :aiwan_light_dash2:
     

    Afshin Javan

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/07/18
    ارسالی ها
    61
    امتیاز واکنش
    1,546
    امتیاز
    416
    حالا که چند تا از بچه ها گفتن منم بگم
    یک روز رفته بودم مسجد « نزدیک پنج سال پیش زمانی که بچه مسجدی بودم » رفتم که مکبر نماز باشم
    آقا چشمتون روز بد نبینه مثل اینکه شیخی که جلو ایستاده بود به امید حرف های من بشین و پاشو میرفت چون سنش هم زیاد بود
    نماز چهار رکعتی ظهر رو به تمام جمعیت مرد و زن و پیر و دوستامو و خیلیای دیگه سه رکعتی خروندم ، همه صداشون در اومده بود سر این که نماز دوباره برپاشد از مسجد فرار کردم
    همین چند روز پیش هم یک سرمایه گذاری کوچیک داشتم که اون هم گند زدم تمام پولم رو پروند ، خلاصه خیلی سوتی های بدی توی زندگی دارم ، انقدر مثلا به بابام گفتم برو حوصلتو ندارم ، بعد میخواسته با کمربند منو بزنه 25r30wi 25r30wi 25r30wi 25r30wi 25r30wi 25r30wi 25r30wi 25r30wi 25r30wi
     

    Ghalllbeyakhi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/28
    ارسالی ها
    127
    امتیاز واکنش
    5,572
    امتیاز
    596
    محل سکونت
    قشم
    خرابکاری زیاد داشتم اما نمیدونم چرا تا اسمش میاد فقط این یکی یادم میاد
    ۹سال پیش موبایل اخرین مدل مامانم از دستم افتاد توی توالت :aiwan_light_cray2: :aiwan_light_cray:
     

    M-alizadehbirjandi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/05
    ارسالی ها
    1,810
    امتیاز واکنش
    25,474
    امتیاز
    1,003
    زیاد سوتی میدم یادمه جلسه اولی که باشوهرم صحبت میکردم حسابی هم خجالت میکشیدم اومدم بگم از لحاظ مالی یا مادی من زیاد سخت نمیگیرم نه گذاشتم نه برداشتم خیلی جدی گفتم واسه من مالیات اصلا مهم نیست:/
    دیشبم خواهرشوهرم داشت بهم میگفت من از اون خواهرشوهر نیستم که....
    نزاشتم ادامه بده گفتم آره واقعا!فکر کردم می خوادبگه مثلا بدجنس نیستم دیدم شکسته نفسی کرد گفت خوب باشم که برات فلان کارو کنم. هیچی دیگه منم توافق محو شدم.
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    21
    بازدیدها
    700
    پاسخ ها
    85
    بازدیدها
    2,530
    پاسخ ها
    16
    بازدیدها
    691
    بالا