تاپیک‌های دنباله‌دار ▪○●\\\\بدترین خرابکاریتو بگو \\\\●○▪

[Snow Wolf.z]

من تو بچگی همه چی خوردم
از وایتکس بگیر تااااااا خمیر سوسک
برقم هم زیاد منو میگیره
اصلا انگار یک جاذبه‌ی خاصی به برق دارم من
سوتی که اصلا نگوووو
کلا منو بابام تو فامیل مشهوریم به سوتی هامون
مثلا یکبار خعلییییی عجله داشتم
اومدم خونه که چیزی بردارمو برم
پام خورد به لیوانه
برگشتم با اخم رو به لیوانه گفتم مگه کوری؟؟؟
بعدم بدو وسیله رو برداشتم و رفتم
حالا قیافه ها:
منo_O
مامانم:aiwan_light_girl_haha::aiwan_light_girl_haha:
آبجیم:aiwan_light_good2:
بابام:aiwan_lipght_blum:
لیوان:aiwan_ligtht_blum::aiwan_light_crazy:

 

[Masomeh.f]

خب اگه از شکستن قندون مورد علاقه مامانم،خراب کردن کولر وسوزوندن لباس پدرم بوسیله اتووفرار از مدرسه(البته ابتدایی هااا) بگذرم میرسم ب روزی ک دلم بحال معلمم سوخت ۶ساعت کلاس پشت سرهم داشت رفتم واسش چای ریختم وارد کلاس شدم و بالبخند محجوبی عینهو دخترایی ک دارن ب خواستگارشون نگاه میکنند بهش نگاه کردم و داشتم چایی رو میبردم ک یهو چون زمین لیز بود(دقت کنید فقط زمین لیز بود مشکل از من نبود)پام لیز خورد ویهو صحنه آهسته شد من در حالت معلق،چایی در حالت ریختن روی من،قندها هرکدوم ی سمت،وچشمای از حدقه دراومده معلم و خنده های همه بچه ها را خود ب چشم خویشتن دیدم و دیگر هیچچچ

 

[_Dark _]

هومممم
آها یادم اومد
یه روز سر کلاس بودیم معلم نیومده بود.منم که مبصر نمونه
رفتم رو میز معلم
هم قر میدادم هم شعر ایشالله مبارکش باد واس معلمم میخوندم
یهو دیدم کسی تشویقم نمی کنه بلند بلند گفتم
چیشد باو هنو ترشی لیته رو رووونه خونه بخت نکردیم که بزن دس دس(دبیر دینیمون چل سالش بود بعد شوهر نکرده بود بچم واس همین بش میگفتم ترشی لیته)
خلاصه
برگشتم دیدم مدیرو معاونو دبیر وایستادن پشتم
هیشی دیه
انا لله و انا الیه راجعون..

 

[.Rainbow.]

بچه ارومیم ولی خب خرابکاری ها و خنگ بازیای مختص خودمو دارم (خیلیییییی زیادن )
مثلا یه بار بچه که بودم خودمو و داداشم تنها بودیم داشتم با داداشم بازی میکردم داخل بازی زدم سر داداشمو نابود کردم اونم خیلی کوچولو بود و بلد نبود حرف بزنه....منم به هیچ کس نگفتم 😂😐آخرشم هیچکس هنوز که هنوزه نفهمیده کی بود کله بچه بیچاررو ترکوند....
یه سوتی فجیح :یه دفعه هم که توی راه رو مدرسه(زنگ تفریح خورده بود ولی منو دوستم هنوز نرفته بودیم داخل کلاس 😂) داشتم با دوستم حرف میزدم و شوخی میکردم یه دفعه دیدم دوستم ساکت شد و پشت سرمو نگاه میکنه و داره چشم و ابرو میاد واسه من که یعنی خفه شو.... 😂 برگشتم پشت سرمو نگاه کردم دیدم معلم دینی مون با یه چهره ی بسیار بسیار آتشین و با چشمایی که داد میزد فاطمه تو دیگه چرااا داشت نگاهم می‌کرد خداییش خیلی خیلی بد بود
(لعنتی شانسم ندارم آخه چرا باید اینقد زود میومد اخه😂😐)