اين هنر با فلسفهي مسيحيت شروع ميشود، متعلق به فرهنگ ابتدايي مسيحيت است، کاملاً در اختيار کليسا ميباشد و به وسيلهي کليسا نيز کنترل ميشود. رنگهاي مجذوبکننده در قالبي بدوي و معنويت در هنر، هدف عمدهي هنرمند اين دوره ميباشد. هنر «بيزانس» از سال 330 ميلادي، همزمان با استقلال روم شرقي و به پايتختي «قسطنطنيه» شکل ميگيرد. دوران طلايي اين هنر قرن 6 ميلادي بوده است. مهمترين اثر اين دوره ساخت «کليساي سانتا صوفيا»ست که بعدها به مسجد تبديل شد و نام «اياصوفيه» را به خود گرفت. هنرهايي چون موزاييک، نقاشي ديواري (فرسک)، تصويرسازي کتابهاي مذهبي از جمله «انجيل» و نقاشي روي چوب (شمايلسازي) در اين دوره رايج بودهاند. ساخت کليساها در اين دوره، تبديل همان معابد رومي «باسيليکا» با پلان مستطيلشکل و معبد «پانتئون» با پلان دايرهايشکل به کليسا ميباشد. تبديل اين دو معبد به کليسا در ابتداي هنر مسيحيت، الگويي براي ساخت کليساها در کشورهاي مختلف غربي شد. اساساً هنر بيزانس، هنري است که ريشه در شرق دارد و عناصر تزييني شرق را وارد معماري غربي نمود. دو اثر مهم موزاييک در «کليساي سن ويتاله» با نامهاي «ژوستينين و ملازمان» و «تئودورا همسر وي با ملازمانش» از مهمترين آثار موزاييک اين دوره ميباشند.
هنر «رومانسک» ادامهي هنر «بيزانس» ميباشد و در عين حال مقدمهاي بر هنر «گوتيک» است. در اين دوره، قدرت کماکان در خدمت مقاصد کليسا ميباشد و موضوعات نقاشي عمدتاً در خدمت مذهب قرار دارند. کليساها داراي تزيينات فوقالعاده بوده، داراي نقاشيهاي فرسک و موزاييک ميباشند و در آنها طاقها رومي کار شدهاند. به طور کلي تقليد ساخت کليساها با پلان «باسيليکا» و دايرهايشکل در کشورهايي نظير آلمان، فرانسه و ايتاليا را سبک رومانسک مينامند. در معماري، از نمونهي کليساهاي اين دوره ميتوان «کليساي سن ميشل» در «هيلدشهايم» آلمان و «کليساي پيزا» در ايتاليا همراه با برج کج «پيزا» را نام برد. در دو شيوهي رومانسک و بيزانس تفاوت نماي خارجي و داخلي بسيار چشمگير است که اين امر در گوتيک جبران شده و نماي خارجي هماهنگ با نماي داخلي و تزيينات آن ميشود.
از اواسط قرن 12 تا 16 ميلادي اين سبک معماري ادامه داشته است. تجارب معماران دورهي «رومانسک» در اين دوره باعث پيشرفت تزيينات داخلي و خارجي کليساها ميشود. استفاده از طاقهاي بلند و نوارهاي ژيف در سقف، کشيدگي طاقها و نماي داخلي و خارجي بناها، ارتفاع زياد سقف و قوسهاي متقاطع از ويژگيهاي اين سبک به شمار ميروند. مهمترين آثار اين دوره «کليساي سالزبري» در انگلستان و «کليساي نوتردام» و «کليساي شاتر» در فرانسه ميباشند. در مشرق زمين، «کليساي سنت نيکولاس» در قبرس به سبک «گوتيک» ساخته شده است.
«رنسانس» در قرن 15 ميلادي از ايتاليا آغاز ميشود. در اين دوره مردم به فرهنگ باعظمت گذشتهي خويش توجه نمودند و درصدد احياي آن برآمدند. رنسانس عبارت بود از تحولاتي که از فلورانس ايتاليا شروع شد و به کشورهاي ديگر نيز سرايت کرد. زنده شدن دوبارهي الهههاي يونان و روم باستان در ادبيات و هنر مردم و توجه به انسان به عنوان زيباترين نمونه، الگويي براي نقاشي و مجسمهسازي شد. رواج فلسفهي «اومانيسم» که در يونان زاده شده بود، جدا شدن معماران ايتاليايي از سبک خارجي «گوتيک» و احياي دوبارهي معماري رومي، در اين دوره به چشم ميخورد. «کاخ روچلاي» در فلورانس و «کليساي سنت آندره»، از آثار مهم اين دوره در ايتاليا ميباشند. «رافائل» از هنرمندان بزرگ اين دوره است که علاوه بر نقاشي، معماري نيز ميدانست. وي معمار «کليساي سن پير» بوده است. در اين دوره ساخت ويلاها و خانههاي ييلاقي نيز رواج پيدا کرد. «دوناتللو» (پيکرهساز) با «پيغمبر کلهکدو» و «فرافيليپوليپي»، «جوتو» و «مازاتچو» از نقاشان رنسانس اوليه و «ميکل آنژ»، «لئوناردو داوينچي» و «رافائل» در مرحلهي اوج رنسانس يعني قرن 16، از برجستهترين هنرمندان اين دوره به شمار ميرفتند.
هنر قرن 17 و نيمهي اول قرن 18 ميلادي متعلق به «باروک» است. پرهيز از خطوط مستقيم، استفاده از تزيينات و تجمل فراوان در معماري، استفاده از رنگهاي درخشان به خصوص رنگ طلايي، درودگري ميز و صندلي، تزيينات فراوان در هر زمينهي هنري (کالسکههاي پرزرق و برق و پرتجمل اشرافي) و نقاشي سقف کاخها و کليساها، از خصوصيات مهم اين سبک به شمار ميروند. از هنرمندان مهم اين دوره ميتوان «کاراواجو»، «آنيباله کاراچي»، «رمبراند»، «نيکلا پوسن»، «ال گرکو»، «ولاسکوئز»، «تيهپولو»، «روبنس» و «برنيني» را نام برد.
اين واژه به معني «سنگريزه» است. در اين سبک هنري، نمايش تزيينات فراوان توأم با جزئيات و ريزبينيهاي هنرمندانه ديده ميشود. اين سبک هنري کمدوام، در ضديت با ابهت «باروک» و صلابت معنوي آن برخاست و به جاي آن بر خاصيت سبکي و ريزنقشي با تزيينات فراوان ريز و فرحانگيز افزود. «روکوکو» به طور متمرکز در انگستان و فرانسه انجام شد. از نقاشان اين سبک ميتوان به «آنتوان واتو» (که هدفش به زوال کشيدن اشرافيت بود)، «ژان شاردن» (اثر مهمش بازگشت از بازار است)، «ويليام هورگارث» (ازدواج مد روز از معروفترين کارهاي وي است)، «گينز بارو» (که توجه مخصوصي به اشراف داشت) و «بانو گراهامشريف» اشاره کرد.
انقلابي در هنر و فلسفهي قرن 18 ظهور پيدا کرد که در واکنش به کهنهگرايي «نئوکلاسيسم» و فردگرايي پيش از خود بود. «رمانتيسيسم» در برگيرندهي الگوهاي جديدي از هستي بود. هنرمند در واکنش به مسائل اطراف خود دست به خلق آثاري ميزند و هويتي مستقل در اجتماع پيدا ميکند؛ هويتي منفعل در برابر اتفاقات اطراف خود. رخدادهاي عاطفي، اجتماعي، سياسي و . . . او را متأثر ميکنند و خلق آثار جديد شروع ميشود. رمانتيسيسم طغياني بود بر عليه محدوديتهاي هنر، افکار، مفاهيم و ادراک. اين هنر از فرانسه به نقاط ديگر جهان سرايت کرد. از نقاشان مهم اين سبک ميتوان به «ژريکو»، «دلاکروا»، «گويا»، «کنستابل»، «ترنر» و «کاميل کورو» اشاره کرد.
اين واژه به معناي بازنمايي واقعيت بدون دخالت احساس و عواطف است؛ بازنمايي طبيعت بدون گزينش، اصلاح و آرايش. اين شيوه با «گوستاو کوربه» آغاز ميشود. او همچون دوربين عکاسي واقعيتهاي زندگي را (چه تلخ و چه شيرين) به نمايش ميگذاشت. از هنرمندان ديگر اين سبک ميتوان از «فرانسوا ميله» نام برد.