این بار نشد!
نمی دونم چرا
می دونم خیلی پرتوقعم
می دونم خیلی وقتا امکان نداشته بشه ولی به لطف تو شده
اما خیلی این وضعیت سخته
خدا جونم
سعی می کنم گله نکنم
سعی می کنم نگم چرا نشد
می دونم حتما به صلاحم بوده این شدنیه نشه
فقط بهم یه کوچولو صبر بده
می دونی چقدر دوستت دارم
می دونم چقدر نگرانمی
عاشقتم
«من»
خداجونم، فاصله افتاده بین خودم و خودم!
حتی درک کردن خودم هم برای خودم سخته!
همینطور که تا حالا پشتم بودی و من در آغوشت رها...
کمکم کن به خودم برگردم؛ محتاج تر از همیشه بهتوام
اینبار میخواهم محکم تر بغلت کنم
اینبار که کنارم نشستی میخواهم بیشتر با تو سخن بگویم ....
اینجا همین حالا به یک نسیم خنک نیاز است؛ از همان هایی که آرامش می اورد و دل ارام میکند....
از همان هایی که سال های سال نیاز است
خدایا شکرت برای هر آنچه که هست و نیست
و خدا....
یعنی همیشه خدا....
همه ی زندگی
ساعت ها
ثانیه ها
فقط تو...تویی که ما ناتوانیم از وصف بیکران وجود بی انتهای تو...
آخر تا کجا مهر و محبت ب پای من و امثال من بریزی و بازهم من نبینم و تو بازهم برای هزارمین بار ب رویم لبخند بزنی
خدایا تو نیستی که فقط یاد و امیدی محکم و استوار از تو به قلب بی قرارم دوخته شده و قادر نیستم لحظه ای را بی یاد و نامت سپری کنم
خدایا میدانم روی سیاه من را میبینی اما باز هم لطف و رحمتت سراسر وجودم را میگیرد و تو عاشقانه ب حرف های من گوش میکنی و باز هم من به خوبی صدای زمزمه ات را می شنوم که میگویی:
اِنَّ معَ العُسرِ یُسرًا
و خدایا من یقین دارم که بعد از هر سختی
هر بدی
هر ظلم
هر سیاهی
در اوج نا امیدی
در دریایی از نارفیقی و نا امیدی های ابدی این روزهای من
تو اگر باشی و مرا بنده ی خود بخوانی
با این همه گـ ـناه و نا پاکی
اگر تو پشتم باشی
دست مرا محکم تر بگیری
حتما بعد از اینهمه نا آرامی شیرینی آرامش آسانی فراوانی نهفته:)
یگانه معبود بیهمتای من سپاسگزارم که در لحظات تنهاییام رفیق بیکلکم بودی و همیشه و درهمه حال به من توجه کردی...
خدایا ببخش گناهانم را و لبخند بزن به توبههایم...
همیشه و همه جا توجهام را فقط و فقط به خودت معطوف کن و کمک کن بندهای از بندگان خوبت باشم.
ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ ﮐﺴﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ
ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﯼ
ما اگر مانده ز راه
در پس و پیشِ قدم
پشت پرچین بلندِ غمِ تو
ﺩﺭ پسِ ﭘﺮﺩﻩء ﺍشکِ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ
مأﻣﻦ ﮔﺮﻡ ﺧﺪﺍﺳﺖ
ﺍﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎﺳﺖ
ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ
در پسِ هر نفسی
که فرو میرود و میآید
در پسِ ضربهء نبضی ست
که در گردن ماست
ما اگرتنهاییم
من و تو گمشده ایم
او همینجاست کنار من و تو
ﺳﺎﻟﻬﺎﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺳﺖ
ﺗﺎ ﺑﺴﻮﯾﺶ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺷﻮﻕ
ﺗﺎ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺑﺰﻧﯿﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻋﺠﺰ
ﻭ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﻭ
ﻣﻮنسِ ﻭﺍقعیِ ﺧﻠﻮتِ ﻣﺎﺳﺖ