شمعی ندارد تا شبی پروانه باشد
باید برای گریه هایش شانه باشد
دنیا جهنم درّه ای ، ماقبل مرگ است
وقتی نخواهد لحظه ای دیوانه باشد
حالش شبیه پنجم دی ماه ، وقتی
باور نمی کرد ارگ بم ویرانه باشد
با هر ترانه عاشقی می کرد ، حالا
باید شبیه آدمی بیگانه باشد
یک خاطره از روزها رفته فهماند
لیلی و مجنون بهتر است افسانه باشد
حتی خدا هم طاقت خواندن ندارد
شعری که اوجش هق هقی مردانه باشد
روزی خبر آمد جهان دیگری هست
تا دردهای این جهان بیعانه باشد
- پویا جمشیدی