از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم
هنوز پیرُهنم را نشسته می پوشم
هنوز بوی تو از تار و پود زندگی ام
نرفته است که خود را به عطر بفروشم
عجب مدار از این جوششی که در من هست
که من به هرم نفس های توست .. می جوشم
کجا به پیری و سستی و ضعف روی آرم
منی که آب حیات از لبِ تو می نوشنم
به بـ..وسـ..ـه ای که گرفتم در آخرین لحظه
برای بـ..وسـ..ـه ی دیگر دوباره می کوشم
برای آنکه بدانی که بر سر عهدم
برای آنکه بدانی نشد فراموشم
قسم به بـ..وسـ..ـه ی آخر .. قسم به اشکِ تو .. من
هنوز پیرُهنم را نشسته می پوشم
- حسین دلجو