شعر شاه بیت ♚

  • شروع کننده موضوع Mojtaba
  • بازدیدها 3,555
  • پاسخ ها 41
  • تاریخ شروع

Mojtaba

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/04
ارسالی ها
2,741
امتیاز واکنش
43,440
امتیاز
1,256
محل سکونت
Eden
King28.jpg


محتسب ماجرا را نفهمید
درد این مبتلا را نفهمید

کوزه را دید و بو کرد و بشکست
رنگ و بوی خدا را نفهمید

قاضی از من گنه دید اما
جرم زلف سیا را نفهمید

شاه خوبان نهان دوش از این شهر
رفت و حال گدا را نفهمید

حال خود با طبیبی بگفتم
حال و درد و دوا را نفهمید

هر چه از راز پیمانه گفتم
زاهد این گفته ها را نفهمید

با من از عقل و از مصلحت گفت
صحبت نابجا را نفهمید

شرح خورشید شب را نوشتم
از الف تا به یا را نفهمید

مدعی خواند و خندید و بگذشت
معنی شعر ما را نفهمید

- حسین رسولی​
 
  • پیشنهادات
  • Z

    Zhinous_Sh

    مهمان
    A17C3BBA_3637_4F28_B2A2_10FD0BD859DC.jpeg


    پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی‌ست
    پشت پرچین من این سو همه‌اش ویرانی ست

    انفرادی شده سلول به سلول تنم
    خودِ من در خودِ من در خودِ من زندانی ست

    دست‌های تو کجایند که آزاد شوم؟
    هیچ جایی به جز آغـ*ـوش تو دیگر جا نیست

    ابرها طرحی از اندام تو را می‌سازند
    که چنین آب و هوای غزلم بارانی‌ست

    شعر آنی‌ست که دور لب تو می‌گردد
    شاعری لـ*ـذت خوبی‌ست که در لب‌خوانی‌ست

    دوستت‌دارم اگر عشق به آن سختی هاست
    دوستم داشته‌باش عشق به این آسانی‌ست!


    - حسین جنت مکان
     

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    King29.jpg


    زندگی یک چمدان است که می آوریش
    بار و بندیل سبک می کنی و می بریش

    خودکشی ، مرگِ قشنگی که به آن دل بستم
    دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم

    گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم
    به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم

    گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم
    قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم

    چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
    این غم انگیز ترین حالتِ غمگین شدن است

    قبل رفتن دو سه خط فحش بده ، داد بکش
    هی تکانم بده ، نفرین کن و فریاد بکش

    قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
    طوری از ریشه بکش اره که کوتاه شوم

    مثل سیگار ، خطرناک ترین دودم باش
    شعله آغـ*ـوش کنم حضرت نمرودم باش

    مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن
    هرچه با من همه کردند از آن بد تر کن

    مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز
    مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز

    من خرابم بنشین ، زحمت آوار نکش
    نفست باز گرفت ، این همه سیگار نکش

    آن به هر لحظه ی تب دار تو پیوند ، منم
    آنقدر داغ به جانم ، که دماوند منم

    توله گرگی ، که در اندیشه ی شریانِ منی
    کاسه خونی ، جگری سوخته مهمان منی

    چَشم بادام ، دهان پسته ، زبان شیر و شکر
    جام معجونِ مجسم شده این گرگ پدر

    تا مرا می نگرد قافیه را می بازم
    .... بازی منتهی العافیه را می بازم

    سیبِ سیب است تَن انگیزه ی هر آه منم
    رطب عرشِ نخیل او قد کوتاه منم

    ماده آهوی چمن ، هوبره ی سـ*ـینه بلور
    قابِ قوسینِ دهن ، شاپریِ قلعه ی دور

    مظهر جانِ پلنگم که به ماهی بندم
    و به جز ماهِ دل از عالم و آدم کندم

    ماهِ بیرون زده از کنگره ی پیرهنم
    نکند خیز برم پنجه به خالی بزنم

    خنده های نمکینت ، تب دریاچه قم
    بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم

    مویِ بَرهم زده ات ، جنگل انبوه از دود
    و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بود

    قصه های کهن از چشم تو آغاز شدند
    شاعران با لب تو قافیه پرداز شدند

    هر پسر بچه که راهش به خیابان تو خورد
    یک شبه مَرد شد و یکه به میدان زد و مُرد

    من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم
    و از آن روز که در بندِ توام آزادم

    چشممان خورد به هم، صاعقه زد پلکم سوخت
    نیزه ای جمجمه ام را به گلوبندِ تو دوخت

    سَرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید
    سرطانی شدم و مرگ محبت*کردن

    دوزخِ نی شدم و شعله دواندم به تنت
    شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنت

    به خودم آمدم انگار تویی در من بود
    این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود

    پیش چشم همه از خویش یَلی ساخته ام
    پیش چشمانِ تو اما سپر انداخته ام

    ناگهان دشنه به پشت آمد و تا بیخ نشست
    ماه من روی گرفت و سَر مریخ نشست

    آسِ در مشتِ مرا لاشخوران قاپ زدند
    کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدند

    چایِ داغی که دلم بود به دستت دادم
    آنقدر سرد شدم ، از دهنت افتادم

    و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
    و زمان چَنبره زد کار به دستم بدهد

    تو نباشی من از آینده خود پیر ترم
    از خرِ زخمی ابلیس زمین گیر ترم

    تو نباشی من از اعماق غرورم دورم
    زیر بی رحم ترین زاویه ی ساطورم

    تو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم
    شاید آخر سرِ پاییز توافق کردیم

    هر کسی شعله شد و داغ به جانم زد و رفت
    من تو را دو ... دهنه روی دهانم زد و رفت

    همه شهر مهیاست مبادا که تو را
    آتش معرکه بالاست مبادا که تو را

    این جماعت همه گرگند مبادا که تو را
    پیِ یک شامِ بزرگند مبادا که تو را

    دانه و دام زیاد است مبادا که تو را
    مرد بد نام زیاد است مبادا که تو را

    پشت دیوار نشسته اند مبادا که تو را
    نانجیبان همه هستند مبادا که تو را

    تا مبادا که تو را باز مبادا که تو را
    پرده بر پنجره انداز مبادا که تو را

    دل به دریا زده ای پهنه سراب است نرو
    برف و کولاک زده راه خراب است نرو

    بی تو من با بدن لـ ـختـ خیابان چه کنم ؟
    با غم انگیز ترین حالتِ تهران چه کنم ؟

    بی تو پتیاره ی پاییز مرا می شکند
    این شبِ وسوسه انگیز مرا می شکند

    بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالی است
    گل تو باشی ... من مفلوک دو مُشتم خالی است

    بی تو تقویم پُر از جمعه بی حوصله هاست
    و جهان مادر آبستن خط فاصله هاست

    پسری خِیر ندیدم که دِگر شک دارم
    بعد از این هم به دعاهای پدر شک دارم

    می پَرم ، دلهره کافی است ، خدایا تو ببخش
    خودکشی دستِ خودم نیست ، خدایا تو ببخش

    - علیرضا آذر​
     
    آخرین ویرایش:

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    King30.jpg


    نگرانم !‌ ولی چه باید کرد؟
    عشق ، دلواپسی نمی فهمد !

    درد من، خطِ میخی است عزیز
    درد من را کسی نمی فهمد !

    بغض کردن میان خندیدن
    تکیه دادن به کوه ِ نامرئی

    خسته ام از ضوابط عُرفی
    خسته ام از روابط شرعی

    هیچ کس،‌ هیچ کس نمی داند
    به نگاهت چه عادتی دارم

    هیچ فرقی نمی کند دیگر
    اینکه با تو چه نسبتی دارم …

    تف به هر چه اصول، هر چه فُروع
    تف به هرچه ثواب ، هرچه گـ ـناه

    توی تاریک خانه ی دنیا
    عقل ، جنّ است و عشق ، بسم الله !

    چشم هایت نگاه خیسم را
    مثل ِ برق سه فاز میگیرد

    تو برایم جرقه ای وقتی
    خانه را بوی گاز می گیرد !

    زیر آتش فشان ِ‌ جنگ تو
    یخ ِ هر چیز آب خواهد شد

    مثل یک سرزمین ِ بی سرباز
    همه چیزم خراب خواهد شد …

    تو مرا زجر می دهی عشقم
    مــازوخیسمی که دوستش دارم

    من به اِشغال تو درآمده ام
    صهیونیسمی که دوستش دارم !

    - یاسر قنبرلو
     

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    27894292_417850981995163_8941539345202937856_n.jpg

    یار
    گرفته‌ام بسی چون تو ندیده‌ام کسی
    شمع چنین نیامده‌ست از در هیچ مجلسی

    عادت بخت من نبود آن که تو یادم آوری
    نقد چنین کم اوفتد خاصه به دست مفلسی

    صحبت از این شریفتر صورت از این لطیفتر
    دامن از این نظیفتر وصف تو چون کند کسی

    خادمه سرای را گو در حجره بند کن
    تا به سر حضور ما ره نبرد موسوسی

    روز وصال دوستان دل نرود به بوستان
    یا به گلی نگه کند یا به جمال نرگسی

    گر بکشی کجا روم تن به قضا نهاده‌ام
    سنگ جفای دوستان درد نمی‌کند بسی

    قصه به هر که می‌برم فایده‌ای نمی‌دهد
    مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی

    این همه خار می‌خورد سعدی و بار می‌برد
    جای دگر نمی‌رود هر که گرفت مونسی

    - سعدی
     

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    King30.jpg

    خورشید به دریا زد و برخواست بخارم
    تا ابر شوم بر سر چتر تو ببارم

    تو میوه درباری یک شاخه دوری
    من میوه افتاده به چرخ تره بارم

    ته دست نشستی ، پی آزار که هستی؟
    ای آس دل گمشده بر میز قمارم

    رفتی که نیایی و نیامد خبر از تو
    یک روز می آید که می آیی به مزارم

    تا چشم رفیقان به نگاه تو نیافتد
    بر شیشه ی تصویر تو خوابیده غبارم

    ای شاخه گل روز ملاقات ندیدی
    بعد از تو چه آمد سر پاییز و بهارم

    صدبار قلم تیز شد و خاطره نگذاشت
    یک جمله شکایت به نگارم ، بنگارم

    دامان تو چین دارد و دیوار، بلند است
    دستم برسد یا نرسد شکرگزارم

    - احسان افشاری​
     

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    photo_2018-09-13_02-14-38.jpg

    ای همهمه ی نام !
    ای خلوت اوهام

    ای ماه دل افروز
    ای شام سیه فام

    خورشیدم و خاموش
    دریایم و آرام

    چشمی که جدا ماند
    از شاخه ی بادام

    اشکی که فرو ریخت
    در آینه ی جام

    نامم همه جا رفت
    پیغام به پیغام

    از قونیه تا بلخ
    از تیمره تا شام

    در گشت و گذارم
    از عقل به اوهام

    نزدیکم و دورم
    چون کفر به خیام

    شایسته ی تحسین
    سیلی خور دشنام

    بازیچه ی تقدیر
    فرسوده ی ایام

    پلکی بزن ای مرگ !
    تا پرکشم از بام

    - فاضل نظری​
     

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    thumb_HamMihan-201833402210100471971539621140.153.jpg

    نگاه می کنم از غم به غم که بیشتر است
    به خیسی چمدانی که عازم سفر است

    من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم
    که سرنوشت درختان باغمان تبر است

    به کودکانه ترین خواب های توی تنت
    به عشقبازی من با ادامه ی بدنت

    به هر رگی که زدی و زدم به حسِ جنون
    به بچه ای که توام در میان جاری خون

    به آخرین فریادی که توی حنجره است
    صدای پای تگرگی که پشت پنجره است

    به خواب رفتن تو روی تخت یک نفره
    به خوردنِ دمپایی بر آخرین حشره

    به "هرگز"ت که سوالی شد و نوشت : "کدام" ؟
    به دست های تو در آخرین تشنج هام

    به گریه کردن یک مرد ، آنورِ گوشی
    به شعر خواندنِ تا صبح بی هماغوشی

    به بـ..وسـ..ـه های تو در خواب احتمالی من
    به فیلم های ندیده ، به مبل خالی من

    به لـ*ـذت رویایت که بر تنِ کفی ام ...
    به خستگی تو از حرف های فلسفی ام

    به گریه در وسطِ شعرهایی از "سعدی"
    به چای خوردن تو پیش آدم بعدی

    قسم به اینهمه که در سَرم مدام شده
    قسم به من ! به همین شاعر تمام شده

    قسم به این شب و این شعرهای خط خطی ام
    دوباره بر می گردم به شهر لعنتی ام

    به بحثِ علمی بی مزه ام درِ گوشت
    دوباره بر می گردم به امنِ آغوشت

    به آخرین رویامان ، به قبلِ کابوست
    دوباره بر می گردم ، به آخرین بـ..وسـ..ـه

    - سید مهدی موسوی​
     

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    تو را گم کرده ام اما کجا یادم نمی آید
    کجا ول کرده ای دست مرا یادم نمی آید

    به بدبختی به دست آورده بودم قلب سنگت را
    چرا آسان مرا کردی رها یادم نمی آید

    میان خواب و بیداری گمانم دیدمت با او...
    چه ظلمی کرده ای بر من روا یادم نمی آید

    چه شب ها تا سحر با اشک خود چون شمع خو کردم
    چه شب ها تا سحر گفتم خدا یادم نمی آید

    سراسر سوختی جان مرا با بی وفایی ها
    به دل داغی زدی دیگر چرا یادم‌ نمی آید

    برایم یادگاری ماند تنها زخم و دلتنگی...
    خودت را بعد عمری بی وفا یادم نمی آید

    شبیه صخره ای سنگی برای عاشقی بودی
    من از تو غیر پژواک صدا یادم نمی آید

    خودم را در تو گم کردم شبی بارانی و غمگین
    تو را گم کرده ام اما کجا یادم نمی آید

    طاهره اباذری هریس
     

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    دلم گرفته، به دلتنگیِ شبانه قسم
    به گیسوان سیاه تو روی شانه قسم …

    تو بهترین غزل عاشقانه را با چشم،
    سروده ای، به غزل های عاشقانه قسم

    درخت های کهنسال با رسیدن تو
    جوان شدند، به شادابی جوانه قسم

    خلاف عامه ى مردم به عشق پابندم
    به سنگ های شکیبای رودخانه قسم …

    فدائیان غم عشق و کشتگان فراق
    نمرده اند! به غم های جاودانه قسم …

    سجاد سامانی
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا