دویدم و دویدم
به کربلا رسیدم
میون باغ گل ها
یه دونه غنچه دیدم
اسمش چی بود؟ رقیه
یه دختر سه ساله
توی دست او یه گل بود
گل قشنگ لاله
منم شدم شاپرک
رو دامنش نشستم
گفتم رقیه جونم
منم دوست تو هستم
من شنیدم دشمنا
دل تو رو شکستن
بال و پر شما رو
با قفل غصه بستند
رقیه جون پر بزن
برو به آسمون ها
منتظر تو هستند
چشمای ناز بابا
به کربلا رسیدم
میون باغ گل ها
یه دونه غنچه دیدم
اسمش چی بود؟ رقیه
یه دختر سه ساله
توی دست او یه گل بود
گل قشنگ لاله
منم شدم شاپرک
رو دامنش نشستم
گفتم رقیه جونم
منم دوست تو هستم
من شنیدم دشمنا
دل تو رو شکستن
بال و پر شما رو
با قفل غصه بستند
رقیه جون پر بزن
برو به آسمون ها
منتظر تو هستند
چشمای ناز بابا