مطالب طنز طنز؛ تو خوبی و این همه اعتراف هاست!

  • شروع کننده موضوع BARANA.R
  • بازدیدها 135
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

BARANA.R

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/10/29
ارسالی ها
2,921
امتیاز واکنش
20,204
امتیاز
746
سن
23
هفته پیش در یک کوچه خلوت دو نفر سوار بر موتور پیچیدند جلوی منِ پیاده! یکی شان هیکل ورزیده ای داشت با ریش داعشی و سر تراشیده ای که در اثر ضربات چاقو شبیه تخته گوشت شده بود. رفیق موتورسوار کچل، جوان تر بود، لاغر و با شلوار کماندویی و کتانی سفید! با یک حرکت سریع از موتور پیاده شدند و با سـ*ـینه هایی ستبر و دست های باز باشگاهی و دادادچی، خودشان را جلوی راهم قرار دادند. چند قدم نزدیک تر شدند. مرد کچلِ داعشی، ضامن چاقو را فشار داد و تیزی چاقو تِلپی پرید بیرون!

آب دهنم را قورت دادم و چسبیدم بیخ دیوار. مرد داعشی به کیفم اشاره کرد و گفت: «رد کن!» کیفم را تقدیم کردم و سر و ته اش کرد. چند ورق کاغذ و سه چهارتا کتاب و دفتر و خودکار ریخت بیرون! سری به تأسف تکان داد و به پسر جوان گفت: «تف تو شانس! هر چی هم نصیب ما می شه، نویسنده بدبخت بیچاره اس.»

بعد رو کرد به من و گفت: «پول مول چی داری؟» کارتم را در آوردم و دو دستی گرفتم جلوش: «پنجاه تومن تو کارت هست. رمزش هم دوازده هفتاد خدمت شما!» کارت را گرفت و گذاشت توی جیبش. گفتم: «شما کار نمی کنین؟» نوچه جوان با خشونت جواب داد: «نخیر!» سری به تاسف تکان دادم و گفتم: «متاسفم وافعا، اگه دولت اشتغال زایی می کرد مجبور به این کارا نمی شدین.»

داعشی که چاقویش را توی جیب عقب می گذاشت، گفت: «نه که کار نباشه داداش! ما خودمون کار نمی کنیم.» گفتم: «آخی... مشکل جسمی دارین؟!» نوچه دوباره با لحنی هجومی گفت: «نخیر!» ظاهرا فقط دیالوگ «نخیر» برایش نوشته شده بود. گفتم: «جسارته، پس چرا کار نمی کنین؟» منتظر بودم نوچه جوان بگوید نخیر که گنده لات کچل، جواب غیرمنتظره ای داد. جوابی که مدت هاست من را به فکر فرو بـرده. جوابی که زبان شناسان را مجبور به تجدید نظر در تئوری هایشان کرده و سمنتیکین ها (زبان شناسان) را وادار به تغییر شغل به تعویض روغنی کرده است.

لات کچل درجواب گفت: «چون ما خوبیم!» با تعجب پرسیدم: «خوبین؟» گفت: «آره داداش! من اصغر تایسون از خوبا و تیغ دارای خزانه ام. این بچه هم صمد اگزوز از متوسط الحالای نظام آباده!» گفتم: «چطور ایشون متوسط الحالن؟» گفت: «هنوز به درجه خوب بودن نرسیده.»

نوچه جوان با همان لحن عصبی گفت: «نخیر! نرسیدم.» این را گفت و سوار موتور شدند و رفتند. بعد از این اتفاق تحقیق کردم و فهمیدم معنی خوب در عصر ما کاملا تغییر کرده؛ یعنی من تا دیروز نمی توانستم خودم را هیچ جوره قانع کنم که کسی که در پرونده اش زورگیری، قتل عمد، تعـ*رض و ایجاد رعب و وحشت دیده می شود، جزو خوب های زمانه باشد، تا اینکه دیدم زیر عکس بزرگواری با همین جرائم در صفحات شرارت نوشته اند: «صفر آقا سامورایی، از خوبای لب خط... در انتظار اعدام! براش دعا کنید!»

همین طور که برای صفر دعا می کنید، برای ما هم دعا کنید که مجبوریم با یک سری واژه از معنا تهی شده زندگی کنیم. ما بَدا، ما سوسولا، ما میرزا مقواها، ما انتلکت نماها...
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
0
بازدیدها
165
پاسخ ها
0
بازدیدها
84
پاسخ ها
0
بازدیدها
112
پاسخ ها
0
بازدیدها
225
پاسخ ها
12
بازدیدها
266
پاسخ ها
381
بازدیدها
7,540
پاسخ ها
0
بازدیدها
472
پاسخ ها
2
بازدیدها
201
پاسخ ها
0
بازدیدها
227
بالا