مطالب طنز قصه‌ها و مثل ها؛ قسم روباه را باور کنیم یا دم خروس را

  • شروع کننده موضوع dinaz
  • بازدیدها 171
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

dinaz

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/04
ارسالی ها
31,702
امتیاز واکنش
68,366
امتیاز
1,329
محل سکونت
کرمانشاه
قصه‌ها و مثل ها؛ قسم روباه را باور کنیم یا دم خروس را ضرب المثل ها بازتاب افکار و اعتقادات تاریخی شده یک قوم، یک ملت و در نهایت یک مردم هستند، مردم نواحی مختلف را بیش از هر چیز می شود با مثل هایشان شناخت. این که دنیا را چگونه می بینند؟! و اصلا انگار ضرب المثل ها ترجمان جهان بینی آدم ها هستند. این مطلب به رغم ظاهر ساده اش قرار است ما را به زیر لایه های فکری آدم ها ببرد.



خروسی بود بال و پرش رنگ طلا، انگاری پيرهنی از طلا، به تن كرده بود، تاج قرمز سرش مثل تاج شاهان خودنمایی می كرد. خروس ما اينقدر قشنگ بود كه اونو خروس زری پيرهن پری صدا می كردند.
خروس از بس مغرور و خوش باور بود هميشه بلا سرش می آمد، برای همين سگ هميشه مواظبش بود تا اتفاقی برای اون نيافته.

یک روز سگ آمد پيش خروس زری پيرهن پری، بهش گفت: خروس زری جون.
خروس گفت:‌ جون خروس زری
سگ گفت: پيرهن پری جون
خروس: جون پيرهن پری
سگ: می خوام برم به كوه دشت، برو تو لانه، نكنه بازم گول بخوری، درو روی كسی باز نكنی؟
خروس گفت: خيالت جمع باشه، من مواظب خودم هستم.
سگ رفت، بی خبر از اينكه روباه منتظر دور شدن اون بود.
همينكه سگ حسابی دور شد، روباه ناقلا جلوی لانه خروس زری آمد تا نقشه اش را عملی كند، جلوی پنجره ايستاد و شروع كرد به آواز خواندن:

ای خروس سحری چشم نخود سينه زری
شنيدم بال و پرت ريخته نذاشتن ببينم
نكنه تاج سرت ريخته نذاشتن ببينم



1716528_488.jpg


خروس زری كه به خوشگلی خودش افتخار ميكرد خيلی بهش بر خورد، داد زد: نه بال و پرم ريخته، نه تاج سرم ريخته.
روباه گفت اگه راست ميگی، بيا پنجره رو بازكن تا ببينمت.
خروس مغرور پنجره رو باز كرد و جلوي پنجره نشست و گفت: بيا اين بال و پرم، اينم تاج سرم.
و همينكه خروس سرش رو خم كرد كه تاجش و نشون بده، روباه پريد و گردن خروس را گرفت.
خروس داد و فریاد زد كمک، كمک که بلکه سگ به دادش برسه.
سگ با گوشهای تيزش صدای خروس را شنيد و به طرف صدا دويد.
دويد و دويد تا به روباه رسيد. از روباه پرسيد: آی روباه حقه باز خروس زری را نديدی؟
روباه كه دهان خروس رو بسته بود و اونو توی كوله پشتی انداخته بود،‌ شروع كرد به قسم خوردن كه والـا نديدم ، من از همه چيز بی خبرم، و پشت سر هم قسم می خورد.
يكدفعه چشم سگ به كوله پشتی افتاد و گفت :‌قسم روباه و باور كنم يا دم خروس را؟
روباه تازه متوجه شد كه دم خروس از كوله پشتی اش بيرون آمده، پس كوله پشتی رو انداخت و تا می توانست دويد تا از دست سگ نجات پيدا كند.
و خروس زری پيرهن پری هم همراه سگ به خانه برگشتند.

وقتی كسی دروغی میگوید، ولی نشانهایی وجود داشته باشد كه حرف او را نقض كند، از اين ضرب المثل استفاده می شود.
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
0
بازدیدها
195
پاسخ ها
0
بازدیدها
97
پاسخ ها
12
بازدیدها
252
بالا