بین خاطرات پیران سالخوردهای که گاهی با جوانان همصحبت میشوند آنچه بیش از همه متغیر و از دست رفته مینماید، معماری ایران است.نوجوان سیزده، چهارده سالهی امروزی اگر به قرن چهارم سفر کند در ارتباط زبانی با مردم هزار سال پیش مشکل چندانی نخواهد داشت،اما برای گذشتن از کوچه پس کوچهها و رسیدن به گذری و خانهای مشخص، بیگمان راه را گم میکند.اگر ایرانیان به لطف داشتن فردوسی،زبان خود را حفظ کردهاند و با همت سعدی در طول هفتصد سال آن را ثابت نگه داشتهاند،در عوض، حتا،با معماری پنجاه سال پیش خود بیگانهاند.
معماری ایرانی که روزگاری جلوهگاه افتخارآفرین تمدن مردم این سرزمین به شمار میرفت،امروز در دیوارهای کاهگلی و فرسوده بافت قدیمی شهرها و روستاها محصور شده و رو به فراموشی نهاده است.این در حالی است که سیستم شهرسازی و معماری ایرانیان یکی از شواهد و دلایل معتبر تمدن بزرگ و کهن این مملکت بوده است.
شهرهای ایران در هزار سال پیش عبارت بود از کهن دژ و شارستان و ربض. (Rabaz) کهن دژیا ارگ شهر محل قصرهای شاهی و دار الحکومه و نشیمنگاه والیان و بزرگان شهر بود.پس از ارگ،شارستان قرار داشت که خانههای مردم و اهالی در آن قرار میگرفت.باغها و بستانها، محلهها را به م متصل میساخت تا اکوسیستمهای زیست محیطی زندگی را برای شهروندان آسانتر کند.گرداگرد شارستان دیواری استوار و محکم میکشیدند که سور نامیده میشد.بر دور شارستان ربض را میساختند که عبارت بود از ساختمانهای تازهساز و بازارها و محلههای بیرون شهر.
در روستاها و شهرهای کوچک در هر کویوبرزنی،میدان یا بنگاهی وجود داشت که همهی کوچههای آبادی به آن متصل میشدند.در کنار میدان،یک گرمابه،یک خانقاه،یک مسجد و یک بازار میساختند.معمولا خانهی بزرگ ده و معتمد محل نیز نزدیک میدان بود تا مردم برای حل اختلاف به آنجا مراجعه کنند.در شهرهای بزرگ،بنگاهها جای خود را به میدانی میدادند که میدان شاه*نامیده میشد که پیرامون آن را بازارهای بزرگ و معتبر میگرفتند.بازار که غالبا سرپوشیده بود سه یا چهار طرف میدان را دور میزد و به وسیلهی ایوانی با میدان مربوط میشد،بازار دارای راستههای متفاوتی بود که مسیرهای اصلی بازار را تشکیل میداد گاهی دو راسته یکدیگر را قطع کرده و تشکیل چهارسو یا چهار سوق میدادند. سقف چهار سوق از دیگر قسمتهای راسته بازار بلندتر بود،طوری که از نمای بالا به راحتی شناخته میشد.
چهار سوق محل ارتباطی چهار بازار یا قیصریه بود و مکانی برای داروغه به نام تخت داروغه یا تخت میرشب در آن وجود داشت.راستههای مختلف در بازار به صنفهای مشخص مربوط میشد که آن را رسته مینامیدند.رستههای مختلف در یک بازار متفاوت بودند.به عنوان نمونه راسته بازار کرمانشاه به رستههای مختلفی چون:بنکدارها،آهنگرها،صندوقسازها، بزازها،ادویهفروشها،زرگرها، کلوچهپزها،صحافها و سراجها تقسیم میشدند.علافخانه نیز در قسمت انتهای بازار برای تأمین علوفه و حبوبات مردم قرار داشت.در قسمتی از بازار لوازم آرایشی فروخته میشد و چون در این قسمت بیشتر دختران جوان و نوعروسها رفتوآمد داشتند آن رسته را حوریآباد(جای رفتوآمد پریان زیباروی)میخواندند.در بیشتر بازارها رستههای پر سروصدایی چون مسگرها، آهنگرها،سنگفروشها و مشاغل پر سروصدا را دور از مشاغل دیگر قرار میدادند تا ایجاد مزاحمت نکنند.پدید آمدن رسته و گردآوری کالاهای مشابه در (*)میدان شاه-شاه در این مورد معنی سلطان را نمیدهد.معنی«بزرگ»را میدهد.بنابراین به کار بردن پسوند یا پیشوند«شاه»در مسجدها، میدانها،راهها،رودخانهها و غیره نشان از بزرگی و اهمیت آن مکانها داشت که به غلط در حکومتهای بعدی نام«شاه»به نام حاکم جدید تغییر مییافت.«مجله فردوسی»
دکانهای نزدیک به هم در یک بازار یا تیمچه و یا سرا(برخلاف دیگر نقاط جهان) برای مقایسهی مشتری از کیفیت و نرخ کالاها بوده است.
در قسمتهایی از بازار دالانهایی نیز وجود داشت،فرق دالان با راسته در این است که در دالان در کنار جنسهای مشابه جنسهای مختلفی نیز وجود دارد.باید توجه داشت که جنسها مستقیم وارد راسته بازار نمیشدند،تردد گاری و چهار پا در بازار ممنوع بود،به همین دلیل اجناس از راهی موازی بازار به نام پس کوچهها یا پشت کوچه در خانبار(کالنبار)ها خالی میشدند.خانبارها محوطهی بزرگی بودند و در آنجا چند کارگاه برای بستهبندی و تقسیمبندی و انبار اجناس وجود داشت.در کنار خانبارها،سرایاخان قرار میگرفت که حکم تجارتخانههای امروزی را داشت. نمونهی جنس در آنجا تحویل گرفته و در جاهای مختلف پخش میشد.تجارت خانههای مشابه یک مرکز داشتند که آنها را تیم یا تیمچه میگفتند و فرق آنها با سرا در این بود که تیم و تیمچهها را بعدها سرپوشیده میکردند.قیصریهها نیز از محلهای اصلی هر بازاری به شمار میرفتند.سراهای درازی که محل کار صنعتگران و پیشهوران ظریفکاری چون زرگران،گوهریان و بزازان بود. قیصریهها در داشتند و از سایر راستهها خلوتتر بودند.کوچکترین قسمت هر بازاری دکان بود که انواع مختلفی داشت و دارای قسمتهایی چون،پاچال، پیشخوان،انبار و کارگاه بود.
در اطراف راسته بازارها یک یا چند حمام نیز ساخته میشد.قدمت حمامها با توجه به اهمیت پاگیزگی در آیین زرتشتی به پیش از اسلام برمیگردد.کلمهی گرمابه که تشکیل شد از دو کلمهی گرم+آبه است ساختمان گرم معنی میدهد که عدهای به اشتباه آن را آب گرم معنی میکنند.کسی که میخواست به حمام برود باید از یک فضای سرد به فضای گرم دیگری قدم میگذاشت که اگر این کار یک دفعه صورت میگرفت،بدن دچار اختلال میشد و برای سلامتی انسان زیان داشت.پس در قسمت ورودی هر حمامی،راهرویی بلند و پیچدر پیچ میساختند که حد فاصل ورودی و دهلیز بود.مردم پس از گذشتن از این راهرو وارد دهلیز میشدند.دهلیز فضای برزخ بود و غالبا دخل استاد حمام نیز در آن قرار داشت و در وسط آن یک حوض آب سرد نیز ساخته شده بود.برای ستردن موهای اضافی در قسمتی از بینه،سلمانی سر را میتراشید.تراشیدن سر برای همهی مراجعین به حمام انجام نمیگرفت و کسانی که احتیاج به این کار نداشتند مستقیما وارد گرمخانه میشدند.برای ورود به گرمخانه نیز فاصلهای به نام میاندر وجود داشت.در میان در یک یا دو سکو جهت انداختن لنگ و گذاشتن دولچه و اسباب حمام وجود داشت و معمولا راه دستشویی و مستراح نیز از داخل آن عبور میکرد.مردم پس از گذشتن از میان درکه آن نیز راهرویی پیچدرپیچ بود، وارد گرمخانه میشدند.فضای داخل گرمخانه به چند قسمت جهت کیسهکشی، لیفزنی،تمیز کردن و خزانهها تقسیم میشد و قسمتی را به رگزن جهت حجامت اختصاص میدادند.
خزانهها در حمامهای کامل ۳ عدد بودند. یکی مخصوص آب گرم و دیگری آب سرد و خزانه میانی نیز مخصوص آب ولرم بود.دو خزانهی اطراف که حاوی آب گرم و سرد بودند و قله یا گله نامیده میشدند مورد استفاده کسی قرار نمیگرفتند و فقط از خزانه آب ولرم استفاده میشد.گرم کردن حمام نیز به وسیلهی تون انجام میگرفت که در زیر حمامها قرار داشت و مواد سوختنی آن بته و هیزم صحرایی بوده است.برای گرم کردن کف حمام،زیر قسمت گرمخانه،گربهروهایی را میساختند.ساختمان تون تشکیل شده از یک هواکش مستقیم و افقی و دودکشهای
افقی مارپیچ بود.نخست تون یا خن را با هیزم فراوان میتابیدند در این هنگام دودکش عمودی مستقیم باز بود پس از مشتعل شدن هیزمها دودکش عمودی اصلی را میبستند تا دود و شعلهی آتش در گربهروها بچرخد و کف گرمابه را گرم کند.
نورگیری حمام نیز به وسیلهی جام خانه که عنصری شیشهای بود و در سقف حمام تعبیه میشد،انجام میگرفت.معمولا راه ورودی حمام مردان و زنان از یک کوچه نبوده و طوری نقشه را طرح میکردند که خزانهها به هم چسبیده و از یکجا و توسط یک کوره گرم شوند.اگر محلی یک حمام داشت روزهای هفته را بین زنان و مردان تقسیم میکردند،در حمامها مراسم بسیار زیبایی چون حنابندان،حمام عروسی و زایمان و…برگزار میشد.
یکی دیگر از بناهای اصلی معماری ایرانی کاروانسراها هستند که بر اساس عملکرد آنها به نامهای متفاوتی خوانده میشدند.مانند:ساباط(سا به معنی آرامش و باط به معنی خانه-مکان آرامش)رباط(ساختمانهای کنار راه به ویژه بیرون شهر)کاربات(خانهی کاروان که پیش از اسلام به کار میرفته)و کاروانسرا(رباطهای بزرگ و جامع).
پیدایش کاروانسرا در ایران به دوران هخامنشی باز میگردد که متأسفانه نمونهای از آن باقی نمانده اما طبق روایت تاریخ وجود چاپارخانهها و کاروانسراها در آن دوره مؤید آن است که ساختمان کاروانسرا معمولا دارای حصاری است که در گوشه و گاهی در میان اضلاع و دیوارهای آن برجهایی قرار گرفتهاند.به طوری که دروازهای میان دو برج یا شبه ستون جای دارد و دارای یک سردر ورودی است که با ارتفاع بیشتر خود در نمای ورودی متمایز میباشد.سردر ورودی یک فضای اضافی است و فضای اصلی آن را خواجهنشین یا شاهنشین میگویند و محل نشستن سرکاروانسرا بود که مسؤل نگهداری اموال کاروانیان و گاهی فروش مایحتاج به آنان بود.
در سردر ورودی فضای غلام گردشی دو پله وجود داشت که طبقهی همکف را با اطاقهای طبقهی بالا مرتبط میساخت.گاهی سرکاروانسرادار و مقامات بلندپایه و چاروادارباشی که رییس کاروان بود و مسئول بارگیری و باربندی و تأمین علوفهی چهارپایان در اتاق بالا مسکن میگرفتند.به سردر ورودی در حالت کلی ایوان میگفتند که با حیاط مرکزی کاروانسرا در ارتباط بود.بیشتر کاروانسراهای مناطق کوهستانی ایرانی چهار ایوانی بودند.یعنی هنگامی که از ایوان ورودی وارد حیاط میشویم و میبینیم که در وسط هر ضلع قوس و یا حتی طاقی بزرگتر تعبیه گردیده است که فضای یکنواخت داخل حیاط را از بین میبرد.اتاقهای مسافران معمولا پیرامون حیاط ساخته میشد و پشت آنها اصطبل قرار داشت.ورودی اصطبلها در چهارگوشهی داخلی بنا قرار میگرفت.طوریکه از صحن کاروانسرا کاملا مجزا باشد.به جز چند راهرو که برای جلوگیری از رم کردن حیوانات و عدم دستیابی راهزنان به آنان کاملا در دسترس بود.
آبریزگاهها نیز معمولا در گوشهی حیاط و یا در زیر و یا داخل برجها قرار میگرفتند.اما یکی از مسایل اصلی کاروانسراها تأمین آب و آب خنک بود. برخی کاروانسراها در کنار رودخانهها بنا میشدند و خودبهخود این مشکل مرتفع میشد.در غیر این صورت از آبانبارها استفاده میکردند.برای این کار در زیر ساختمان کاروانسرا مخزنی تعبیه میکردند و آب را از مناطق کوهستانی آورده در آن میریختند و برای جلوگیری از گندیده شدن آن مقداری آهک و نمک را به آن اضافه میکردند.بدین ترتیب روی آن لایهای بسته میشد که از گندیدن آب جلوگیری میکرد.
قسمت راهرو آب انبارها که شامل پلههایی برای ارتباط فضای اصلی کاروانسرا با آب انبار است معمولا شبیه به هم هستند که گاهی در پاگردهای آن بساط شربتخوری،بستنیفروشی و یا قهوهخانه برپا میشده است.برای خنک کردن آب نیز از بادگیر یا خیشخان استفاده میشد.بادگیرها با توجه به جهتهای وزش باد به صورتهای چهارگوش،مستطیل و کویری ساخته میشدند.بر اثر برخورد باد با مانع یا دیواره پرههای درونی،باد ناچار به فرود میشد.شکافهای دیگر بادگیر که پشت به جهت وزش باد بودند هوای آلوده و گرم را خارج میکردند.
وزش باد خنک بر روی سطح آب باعث خنکی و سرد شدن آن میشد.در صورت نبودن بادگیر از خیشخان استفاده میشد که محفظهای بود که پیرامون آن را با حصیر یا سفال پوشانده بر آن آب میپاشیدند تا بر اثر وزش باد هوای خنک را به درون بکشاند(مانند کولر امروزی)بدین ترتیب مردم از آبهای خنک و پاکیزه استفاده میکردند.
فضای اصلی هر شهری را خانهها تشکیل میدادند.در گذشته خانه به اتاق اطلاق میشد.اتاق خصوصی را وستاخ،وثاق و یاگستاخ مینامیدند.و به جای خانه از لفظ سرا بهره میگرفتند.نمای بیرونی و خارجی خانهها از دیوارهای کاهگلی ساخته میشد.در این نمای کاهگلی قسمتی بود که معمولا نسبت یک به دو تورفتگی داشت که سردر خوانده میشد.سردر تنها نمای بیرونی خانه بود که به صورت مجلل ساخته میشد.درب اصلی ورودی نیز در آن قرار داشت که سردر یا دروازه خوانده میشد که چوبی بوده و از دو قسمت یا دولته تشکیل میگردید.چارچوب در معمولا از پنج قطعه چوب ساخته میشد،که دوتای آن عمودی و سهتای آن یکی در بالا و دوتا در آستانه به صورت افقی نصب میشد.و میان دو پارهچوب افقی پایین،آستانه کوبیده میشد که ارتفاع آن معمولا چهار گره و یک چارک بود.۱در پشت آستانه نیز معمولا یک تکه چوب افقی کوبیده میشد که پاشنهگرد خوانده میشد و جای پاشنهها در آن مشخص میگردید.روی درز میان لتهها چوب نازکی کوبیده میشد که دماغه نام داشت و به وسیلهی گل میخ به یک لته متصل میگردید.هر لته در بالا به یک یا دو زنجیر مجهز بود که لته و چارچوب را به هم متصل میکرد.این زنجیرها را چفت میگفتند.زنجیری که لته و چارچوب پایینی را به هم متصل میکرد پاچفت خوانده میشد و دستهای فلزی نیز برای دقالباب بر هر لته دیده میشد که یکی مخصوص زنان بود که حلقه نام داشت و دیگری را که برای استفاده مردان بود کوبه میخواندند۲٫
کنار در سکوهایی بود که پاخوره نامیده میشدند و برای کسانی بود که با صاحبخانه کار داشته ولی لازم نبود وارد خانه شوند و همینطور پاتوقی برای صاحبخانه یا پسر خانه محسوب میشدند.اولین عنصری که بعد از باز شدن در دیده میشد هشتی بود.اگرچه بیشتر آنها هشت ضلعی بودند،اما هشتی به معنای هشت گوشه نیست.منظور از هشتی چیزی است که از فضای داخل خانه بیرون (۱)-هر ۴ گره یک چارک است و هر ۴ چارک یک زرع و زرع عبارت است از فاصلهی آرنج تا سر انگشتان دست.۴ گره و یک چارک میشود:دو چارک.اگر بر این مبنا محاسبه شده باشد درست نیست.زیرا به جای استفاده از ۴ گره و یک چارک میتوانست گفته شود:دو چارک”مجله فردوسی”
(۲)-حلقهای که مخصوص کوبیدن زنانه بود به صورت دایره و وسیلهای که برای کوبیدن مردانه بود به شکل چکشی میساختند.حلقهی زنانه از چکش مردانه سبکتر بود و معمولا در روی حلقهی زنانه عکس خورشید با چشم و ابروی زنانه و در روی چکش مردانه عکس سر یک شیر که هر دو برجسته بودند ریختهگری و یا حکّ میشد که دو درکوب از یکدیگر بازشناخته شوند.”مجله فردوسی”
آمده و تنها جایی است که با بیرون خانه ارتباط دارد.داخل هشتی عناصر مختلفی چون سکو و چراغدان بود و برای رفتن به فروار (اتاق بالای هشتی)پلهای در نظر گرفته میشد.بعد از هشتی راهرویی پیچدرپیچ وجود داشت که باعث میشد حریم خانه از دید افراد غریبه در امان بماند.راهروهای پیچدرپیچ و همچنین راهروهای بزرگ سرپوشیده خانه را دالان میگفتند.پس از گذشتن از دالان فضای اصلی خانه آغاز میشد که شامل دو قسمت بیرونی و اندرونی بود.بیرونی مخصوص میهمانان بود وندرونی برای اهل خانه و خدمه به کار میرفت۳٫
اولین بخش این قسمت حیاط بود که صحن یا میانسرا خوانده میشد.گاهی اوقات در خانههای دو طبقه به حیاط به گود نشستهای در میان حیاط خانه برمیخوردیم که گودال باغچه نام داشت و اختلاف آن با حیاط اصلی به اندازه یک طبقه بود.پس از عبور از حیاط راهرویی وجود داشت که ارتباط فضای باز و اتاقها را میسر میساخت.این راهرو را یک دری میگفتند.اتاق کوچک خانه دودری بود و اتاق خواب سهدری نامیده میشد.به اتاق مجلل و بزرگ خانه که برای میهمانان بود پنجدری میگفتند.در داخل پنجدری و در بالای آن تورفتگی کمی بالاتر از سطح زمین قرار داشت که شاهنشین خوانده میشد.هر اتاق دو ردیف طاقچه داشت طاقچهی پایین که معمولا مستطیل شکل بود و ارتفاع آن از کف اتاق حدود یک گز میشد که برای وسایل روزمره چون آینه،جانماز،آفتابهلگن، سرمهدان و..استفاده میشد در طاقچه بالا که طاقی شکل بود وسایل دیگری چون ظرف شربتخوری،قاش افشرهخوری،لگن فالودهخوری و…قرار میگرفت. پشت هر اتاق گنجه و پستویی نیز وجود داشت.
خانواده برای شبنشینیهای تابستانی در ایوان مینشستند.ایوان فضای مسقفی بود که از سه طرف محدود و ازیک طرف به فضای باز مشرف میشد.اگر سقف ایوان را برمیداشتند آن را مهتابی میگفتند. از دیگر قسمتهای اصلی خانههای قدیمی میتوان به حیاط خلوت، رواق،صفه،تالار،کفشکن، سرداب(زیرزمین)و….اشاره کرد.
همانطور که مشاهده میشود در فضای شهرسازی سنتی ایرانی رعایت علم معماری از یکسو و احترام آداب و فرهنگ سنتی از سوی دیگر جایگاه ویژهای دارد که متأسفانه در معماری امروزی از آن استفاده نمیشود.در فضای خانههای امروزی،با باز شدن درب اصلی حتی برای چند دقیقه، حریم امن خانه از بین میرود.سالن پذیرایی بر تمام خانه مشرف است و میهمان میتواند تمامی رفتارهای میزبان را مشاهده کند.درب سرویس بهداشتی (توالت)به پذیرایی باز میشود و تمامی فضای آشپزخانه در معرض دید عمومی قرار دارد که تعارضهایی را با فرهنگ اصیل ما موجب میشود.
توقع این نیست که با جمعیت کنونی و مسئلهای رعایت بهداشت عمومی از حمامهای سنتی و خانههایی با هشتی و دالان و اندرونی و بیرونی استفاده کنیم. جامعهی امروزی ما ملزم به آپارتمام نشینی است،اما تقلید کورکورانه از معماری دیگران را نیز نباید بپذیریم.
آپارتماننشینی بهره گرفتن صحیح از فرهنگ دیگران و استفاده بهینه از زمینهای شهری است،اما استفاده از آشپزخانهها با سیستم باز (open) تقلیدی کورکورانه از فرهنگهای غربی است که با فرهنگ ایرانی در تناقض کلی میباشد و خانم خانه را وادار میکند که برای حفظ دکوراسیون آشپزخانه در میهمانیها به جای غذاهای (۳)-کسانی که با صاحبخانه کار داشتند اگر چندان اهمیت نداشتند در پله بیرون در منتظر میماندند که صاحبخانه و یا پیشکار او بیاید و کارش را انجام دهد.اگر مراجعهکنندهگان از اهمیت درجهی دوم برخوردار بودند به داخل هشتی هدایت میشدند و روی یکی از پلههای گرداگرد هشتی مینشستند تا صاحبخانه بیاید و آنها را ملاقات کند. مراجعهکنندهگانی که از درجهی اول اهمیت برخوردار بودند به داخل بیرونی که خانهای بود مستقل از خانهی اصلی هدایت شده و حتا از آنها پذیرایی میشد.افراد بسیار خودمانی و ممتاز و نزدیکان درجهی یک به داخل اندرونی میرفتند.”مجله فردوسی”
خانهگی و سنتی ایرانی به غذاهای آماده رستورانها روی بیاورد و این گام اول برای برچیده شدن فرهنگ سنتی و ماندهگار خانوادهها است.
دشمنان و دزدان فرهنگ ایرانی همچون آن دزد بن دیوار مثنوی مولوی هستند که خود را چون دهل زنانی معرفی کرده که صدای دهل آنها قرار است فردا به گوش برسد.دریغا که فرداها گذشتند و قرنها آمدند و رفتند و بانگ دهل به گوش ما نرسید و ما از خواب غفلت بیدار نشدیم و همچنان به تقلید کورکورانه ادامه دادیم.فرهنگ عاریتی ما همانند آن کلاغی شد که رفت تا راه رفتن کبک و خرامیدن با ناز او را یاد بگیرد،اما نه تنها راه رفتن کبک را نیاموخت،بلکه راه رفتن خودش را هم فراموش کرد….
معماری ایرانی که روزگاری جلوهگاه افتخارآفرین تمدن مردم این سرزمین به شمار میرفت،امروز در دیوارهای کاهگلی و فرسوده بافت قدیمی شهرها و روستاها محصور شده و رو به فراموشی نهاده است.این در حالی است که سیستم شهرسازی و معماری ایرانیان یکی از شواهد و دلایل معتبر تمدن بزرگ و کهن این مملکت بوده است.
شهرهای ایران در هزار سال پیش عبارت بود از کهن دژ و شارستان و ربض. (Rabaz) کهن دژیا ارگ شهر محل قصرهای شاهی و دار الحکومه و نشیمنگاه والیان و بزرگان شهر بود.پس از ارگ،شارستان قرار داشت که خانههای مردم و اهالی در آن قرار میگرفت.باغها و بستانها، محلهها را به م متصل میساخت تا اکوسیستمهای زیست محیطی زندگی را برای شهروندان آسانتر کند.گرداگرد شارستان دیواری استوار و محکم میکشیدند که سور نامیده میشد.بر دور شارستان ربض را میساختند که عبارت بود از ساختمانهای تازهساز و بازارها و محلههای بیرون شهر.
در روستاها و شهرهای کوچک در هر کویوبرزنی،میدان یا بنگاهی وجود داشت که همهی کوچههای آبادی به آن متصل میشدند.در کنار میدان،یک گرمابه،یک خانقاه،یک مسجد و یک بازار میساختند.معمولا خانهی بزرگ ده و معتمد محل نیز نزدیک میدان بود تا مردم برای حل اختلاف به آنجا مراجعه کنند.در شهرهای بزرگ،بنگاهها جای خود را به میدانی میدادند که میدان شاه*نامیده میشد که پیرامون آن را بازارهای بزرگ و معتبر میگرفتند.بازار که غالبا سرپوشیده بود سه یا چهار طرف میدان را دور میزد و به وسیلهی ایوانی با میدان مربوط میشد،بازار دارای راستههای متفاوتی بود که مسیرهای اصلی بازار را تشکیل میداد گاهی دو راسته یکدیگر را قطع کرده و تشکیل چهارسو یا چهار سوق میدادند. سقف چهار سوق از دیگر قسمتهای راسته بازار بلندتر بود،طوری که از نمای بالا به راحتی شناخته میشد.
چهار سوق محل ارتباطی چهار بازار یا قیصریه بود و مکانی برای داروغه به نام تخت داروغه یا تخت میرشب در آن وجود داشت.راستههای مختلف در بازار به صنفهای مشخص مربوط میشد که آن را رسته مینامیدند.رستههای مختلف در یک بازار متفاوت بودند.به عنوان نمونه راسته بازار کرمانشاه به رستههای مختلفی چون:بنکدارها،آهنگرها،صندوقسازها، بزازها،ادویهفروشها،زرگرها، کلوچهپزها،صحافها و سراجها تقسیم میشدند.علافخانه نیز در قسمت انتهای بازار برای تأمین علوفه و حبوبات مردم قرار داشت.در قسمتی از بازار لوازم آرایشی فروخته میشد و چون در این قسمت بیشتر دختران جوان و نوعروسها رفتوآمد داشتند آن رسته را حوریآباد(جای رفتوآمد پریان زیباروی)میخواندند.در بیشتر بازارها رستههای پر سروصدایی چون مسگرها، آهنگرها،سنگفروشها و مشاغل پر سروصدا را دور از مشاغل دیگر قرار میدادند تا ایجاد مزاحمت نکنند.پدید آمدن رسته و گردآوری کالاهای مشابه در (*)میدان شاه-شاه در این مورد معنی سلطان را نمیدهد.معنی«بزرگ»را میدهد.بنابراین به کار بردن پسوند یا پیشوند«شاه»در مسجدها، میدانها،راهها،رودخانهها و غیره نشان از بزرگی و اهمیت آن مکانها داشت که به غلط در حکومتهای بعدی نام«شاه»به نام حاکم جدید تغییر مییافت.«مجله فردوسی»
دکانهای نزدیک به هم در یک بازار یا تیمچه و یا سرا(برخلاف دیگر نقاط جهان) برای مقایسهی مشتری از کیفیت و نرخ کالاها بوده است.
در قسمتهایی از بازار دالانهایی نیز وجود داشت،فرق دالان با راسته در این است که در دالان در کنار جنسهای مشابه جنسهای مختلفی نیز وجود دارد.باید توجه داشت که جنسها مستقیم وارد راسته بازار نمیشدند،تردد گاری و چهار پا در بازار ممنوع بود،به همین دلیل اجناس از راهی موازی بازار به نام پس کوچهها یا پشت کوچه در خانبار(کالنبار)ها خالی میشدند.خانبارها محوطهی بزرگی بودند و در آنجا چند کارگاه برای بستهبندی و تقسیمبندی و انبار اجناس وجود داشت.در کنار خانبارها،سرایاخان قرار میگرفت که حکم تجارتخانههای امروزی را داشت. نمونهی جنس در آنجا تحویل گرفته و در جاهای مختلف پخش میشد.تجارت خانههای مشابه یک مرکز داشتند که آنها را تیم یا تیمچه میگفتند و فرق آنها با سرا در این بود که تیم و تیمچهها را بعدها سرپوشیده میکردند.قیصریهها نیز از محلهای اصلی هر بازاری به شمار میرفتند.سراهای درازی که محل کار صنعتگران و پیشهوران ظریفکاری چون زرگران،گوهریان و بزازان بود. قیصریهها در داشتند و از سایر راستهها خلوتتر بودند.کوچکترین قسمت هر بازاری دکان بود که انواع مختلفی داشت و دارای قسمتهایی چون،پاچال، پیشخوان،انبار و کارگاه بود.
در اطراف راسته بازارها یک یا چند حمام نیز ساخته میشد.قدمت حمامها با توجه به اهمیت پاگیزگی در آیین زرتشتی به پیش از اسلام برمیگردد.کلمهی گرمابه که تشکیل شد از دو کلمهی گرم+آبه است ساختمان گرم معنی میدهد که عدهای به اشتباه آن را آب گرم معنی میکنند.کسی که میخواست به حمام برود باید از یک فضای سرد به فضای گرم دیگری قدم میگذاشت که اگر این کار یک دفعه صورت میگرفت،بدن دچار اختلال میشد و برای سلامتی انسان زیان داشت.پس در قسمت ورودی هر حمامی،راهرویی بلند و پیچدر پیچ میساختند که حد فاصل ورودی و دهلیز بود.مردم پس از گذشتن از این راهرو وارد دهلیز میشدند.دهلیز فضای برزخ بود و غالبا دخل استاد حمام نیز در آن قرار داشت و در وسط آن یک حوض آب سرد نیز ساخته شده بود.برای ستردن موهای اضافی در قسمتی از بینه،سلمانی سر را میتراشید.تراشیدن سر برای همهی مراجعین به حمام انجام نمیگرفت و کسانی که احتیاج به این کار نداشتند مستقیما وارد گرمخانه میشدند.برای ورود به گرمخانه نیز فاصلهای به نام میاندر وجود داشت.در میان در یک یا دو سکو جهت انداختن لنگ و گذاشتن دولچه و اسباب حمام وجود داشت و معمولا راه دستشویی و مستراح نیز از داخل آن عبور میکرد.مردم پس از گذشتن از میان درکه آن نیز راهرویی پیچدرپیچ بود، وارد گرمخانه میشدند.فضای داخل گرمخانه به چند قسمت جهت کیسهکشی، لیفزنی،تمیز کردن و خزانهها تقسیم میشد و قسمتی را به رگزن جهت حجامت اختصاص میدادند.
خزانهها در حمامهای کامل ۳ عدد بودند. یکی مخصوص آب گرم و دیگری آب سرد و خزانه میانی نیز مخصوص آب ولرم بود.دو خزانهی اطراف که حاوی آب گرم و سرد بودند و قله یا گله نامیده میشدند مورد استفاده کسی قرار نمیگرفتند و فقط از خزانه آب ولرم استفاده میشد.گرم کردن حمام نیز به وسیلهی تون انجام میگرفت که در زیر حمامها قرار داشت و مواد سوختنی آن بته و هیزم صحرایی بوده است.برای گرم کردن کف حمام،زیر قسمت گرمخانه،گربهروهایی را میساختند.ساختمان تون تشکیل شده از یک هواکش مستقیم و افقی و دودکشهای
افقی مارپیچ بود.نخست تون یا خن را با هیزم فراوان میتابیدند در این هنگام دودکش عمودی مستقیم باز بود پس از مشتعل شدن هیزمها دودکش عمودی اصلی را میبستند تا دود و شعلهی آتش در گربهروها بچرخد و کف گرمابه را گرم کند.
نورگیری حمام نیز به وسیلهی جام خانه که عنصری شیشهای بود و در سقف حمام تعبیه میشد،انجام میگرفت.معمولا راه ورودی حمام مردان و زنان از یک کوچه نبوده و طوری نقشه را طرح میکردند که خزانهها به هم چسبیده و از یکجا و توسط یک کوره گرم شوند.اگر محلی یک حمام داشت روزهای هفته را بین زنان و مردان تقسیم میکردند،در حمامها مراسم بسیار زیبایی چون حنابندان،حمام عروسی و زایمان و…برگزار میشد.
یکی دیگر از بناهای اصلی معماری ایرانی کاروانسراها هستند که بر اساس عملکرد آنها به نامهای متفاوتی خوانده میشدند.مانند:ساباط(سا به معنی آرامش و باط به معنی خانه-مکان آرامش)رباط(ساختمانهای کنار راه به ویژه بیرون شهر)کاربات(خانهی کاروان که پیش از اسلام به کار میرفته)و کاروانسرا(رباطهای بزرگ و جامع).
پیدایش کاروانسرا در ایران به دوران هخامنشی باز میگردد که متأسفانه نمونهای از آن باقی نمانده اما طبق روایت تاریخ وجود چاپارخانهها و کاروانسراها در آن دوره مؤید آن است که ساختمان کاروانسرا معمولا دارای حصاری است که در گوشه و گاهی در میان اضلاع و دیوارهای آن برجهایی قرار گرفتهاند.به طوری که دروازهای میان دو برج یا شبه ستون جای دارد و دارای یک سردر ورودی است که با ارتفاع بیشتر خود در نمای ورودی متمایز میباشد.سردر ورودی یک فضای اضافی است و فضای اصلی آن را خواجهنشین یا شاهنشین میگویند و محل نشستن سرکاروانسرا بود که مسؤل نگهداری اموال کاروانیان و گاهی فروش مایحتاج به آنان بود.
در سردر ورودی فضای غلام گردشی دو پله وجود داشت که طبقهی همکف را با اطاقهای طبقهی بالا مرتبط میساخت.گاهی سرکاروانسرادار و مقامات بلندپایه و چاروادارباشی که رییس کاروان بود و مسئول بارگیری و باربندی و تأمین علوفهی چهارپایان در اتاق بالا مسکن میگرفتند.به سردر ورودی در حالت کلی ایوان میگفتند که با حیاط مرکزی کاروانسرا در ارتباط بود.بیشتر کاروانسراهای مناطق کوهستانی ایرانی چهار ایوانی بودند.یعنی هنگامی که از ایوان ورودی وارد حیاط میشویم و میبینیم که در وسط هر ضلع قوس و یا حتی طاقی بزرگتر تعبیه گردیده است که فضای یکنواخت داخل حیاط را از بین میبرد.اتاقهای مسافران معمولا پیرامون حیاط ساخته میشد و پشت آنها اصطبل قرار داشت.ورودی اصطبلها در چهارگوشهی داخلی بنا قرار میگرفت.طوریکه از صحن کاروانسرا کاملا مجزا باشد.به جز چند راهرو که برای جلوگیری از رم کردن حیوانات و عدم دستیابی راهزنان به آنان کاملا در دسترس بود.
آبریزگاهها نیز معمولا در گوشهی حیاط و یا در زیر و یا داخل برجها قرار میگرفتند.اما یکی از مسایل اصلی کاروانسراها تأمین آب و آب خنک بود. برخی کاروانسراها در کنار رودخانهها بنا میشدند و خودبهخود این مشکل مرتفع میشد.در غیر این صورت از آبانبارها استفاده میکردند.برای این کار در زیر ساختمان کاروانسرا مخزنی تعبیه میکردند و آب را از مناطق کوهستانی آورده در آن میریختند و برای جلوگیری از گندیده شدن آن مقداری آهک و نمک را به آن اضافه میکردند.بدین ترتیب روی آن لایهای بسته میشد که از گندیدن آب جلوگیری میکرد.
قسمت راهرو آب انبارها که شامل پلههایی برای ارتباط فضای اصلی کاروانسرا با آب انبار است معمولا شبیه به هم هستند که گاهی در پاگردهای آن بساط شربتخوری،بستنیفروشی و یا قهوهخانه برپا میشده است.برای خنک کردن آب نیز از بادگیر یا خیشخان استفاده میشد.بادگیرها با توجه به جهتهای وزش باد به صورتهای چهارگوش،مستطیل و کویری ساخته میشدند.بر اثر برخورد باد با مانع یا دیواره پرههای درونی،باد ناچار به فرود میشد.شکافهای دیگر بادگیر که پشت به جهت وزش باد بودند هوای آلوده و گرم را خارج میکردند.
وزش باد خنک بر روی سطح آب باعث خنکی و سرد شدن آن میشد.در صورت نبودن بادگیر از خیشخان استفاده میشد که محفظهای بود که پیرامون آن را با حصیر یا سفال پوشانده بر آن آب میپاشیدند تا بر اثر وزش باد هوای خنک را به درون بکشاند(مانند کولر امروزی)بدین ترتیب مردم از آبهای خنک و پاکیزه استفاده میکردند.
فضای اصلی هر شهری را خانهها تشکیل میدادند.در گذشته خانه به اتاق اطلاق میشد.اتاق خصوصی را وستاخ،وثاق و یاگستاخ مینامیدند.و به جای خانه از لفظ سرا بهره میگرفتند.نمای بیرونی و خارجی خانهها از دیوارهای کاهگلی ساخته میشد.در این نمای کاهگلی قسمتی بود که معمولا نسبت یک به دو تورفتگی داشت که سردر خوانده میشد.سردر تنها نمای بیرونی خانه بود که به صورت مجلل ساخته میشد.درب اصلی ورودی نیز در آن قرار داشت که سردر یا دروازه خوانده میشد که چوبی بوده و از دو قسمت یا دولته تشکیل میگردید.چارچوب در معمولا از پنج قطعه چوب ساخته میشد،که دوتای آن عمودی و سهتای آن یکی در بالا و دوتا در آستانه به صورت افقی نصب میشد.و میان دو پارهچوب افقی پایین،آستانه کوبیده میشد که ارتفاع آن معمولا چهار گره و یک چارک بود.۱در پشت آستانه نیز معمولا یک تکه چوب افقی کوبیده میشد که پاشنهگرد خوانده میشد و جای پاشنهها در آن مشخص میگردید.روی درز میان لتهها چوب نازکی کوبیده میشد که دماغه نام داشت و به وسیلهی گل میخ به یک لته متصل میگردید.هر لته در بالا به یک یا دو زنجیر مجهز بود که لته و چارچوب را به هم متصل میکرد.این زنجیرها را چفت میگفتند.زنجیری که لته و چارچوب پایینی را به هم متصل میکرد پاچفت خوانده میشد و دستهای فلزی نیز برای دقالباب بر هر لته دیده میشد که یکی مخصوص زنان بود که حلقه نام داشت و دیگری را که برای استفاده مردان بود کوبه میخواندند۲٫
کنار در سکوهایی بود که پاخوره نامیده میشدند و برای کسانی بود که با صاحبخانه کار داشته ولی لازم نبود وارد خانه شوند و همینطور پاتوقی برای صاحبخانه یا پسر خانه محسوب میشدند.اولین عنصری که بعد از باز شدن در دیده میشد هشتی بود.اگرچه بیشتر آنها هشت ضلعی بودند،اما هشتی به معنای هشت گوشه نیست.منظور از هشتی چیزی است که از فضای داخل خانه بیرون (۱)-هر ۴ گره یک چارک است و هر ۴ چارک یک زرع و زرع عبارت است از فاصلهی آرنج تا سر انگشتان دست.۴ گره و یک چارک میشود:دو چارک.اگر بر این مبنا محاسبه شده باشد درست نیست.زیرا به جای استفاده از ۴ گره و یک چارک میتوانست گفته شود:دو چارک”مجله فردوسی”
(۲)-حلقهای که مخصوص کوبیدن زنانه بود به صورت دایره و وسیلهای که برای کوبیدن مردانه بود به شکل چکشی میساختند.حلقهی زنانه از چکش مردانه سبکتر بود و معمولا در روی حلقهی زنانه عکس خورشید با چشم و ابروی زنانه و در روی چکش مردانه عکس سر یک شیر که هر دو برجسته بودند ریختهگری و یا حکّ میشد که دو درکوب از یکدیگر بازشناخته شوند.”مجله فردوسی”
آمده و تنها جایی است که با بیرون خانه ارتباط دارد.داخل هشتی عناصر مختلفی چون سکو و چراغدان بود و برای رفتن به فروار (اتاق بالای هشتی)پلهای در نظر گرفته میشد.بعد از هشتی راهرویی پیچدرپیچ وجود داشت که باعث میشد حریم خانه از دید افراد غریبه در امان بماند.راهروهای پیچدرپیچ و همچنین راهروهای بزرگ سرپوشیده خانه را دالان میگفتند.پس از گذشتن از دالان فضای اصلی خانه آغاز میشد که شامل دو قسمت بیرونی و اندرونی بود.بیرونی مخصوص میهمانان بود وندرونی برای اهل خانه و خدمه به کار میرفت۳٫
اولین بخش این قسمت حیاط بود که صحن یا میانسرا خوانده میشد.گاهی اوقات در خانههای دو طبقه به حیاط به گود نشستهای در میان حیاط خانه برمیخوردیم که گودال باغچه نام داشت و اختلاف آن با حیاط اصلی به اندازه یک طبقه بود.پس از عبور از حیاط راهرویی وجود داشت که ارتباط فضای باز و اتاقها را میسر میساخت.این راهرو را یک دری میگفتند.اتاق کوچک خانه دودری بود و اتاق خواب سهدری نامیده میشد.به اتاق مجلل و بزرگ خانه که برای میهمانان بود پنجدری میگفتند.در داخل پنجدری و در بالای آن تورفتگی کمی بالاتر از سطح زمین قرار داشت که شاهنشین خوانده میشد.هر اتاق دو ردیف طاقچه داشت طاقچهی پایین که معمولا مستطیل شکل بود و ارتفاع آن از کف اتاق حدود یک گز میشد که برای وسایل روزمره چون آینه،جانماز،آفتابهلگن، سرمهدان و..استفاده میشد در طاقچه بالا که طاقی شکل بود وسایل دیگری چون ظرف شربتخوری،قاش افشرهخوری،لگن فالودهخوری و…قرار میگرفت. پشت هر اتاق گنجه و پستویی نیز وجود داشت.
خانواده برای شبنشینیهای تابستانی در ایوان مینشستند.ایوان فضای مسقفی بود که از سه طرف محدود و ازیک طرف به فضای باز مشرف میشد.اگر سقف ایوان را برمیداشتند آن را مهتابی میگفتند. از دیگر قسمتهای اصلی خانههای قدیمی میتوان به حیاط خلوت، رواق،صفه،تالار،کفشکن، سرداب(زیرزمین)و….اشاره کرد.
همانطور که مشاهده میشود در فضای شهرسازی سنتی ایرانی رعایت علم معماری از یکسو و احترام آداب و فرهنگ سنتی از سوی دیگر جایگاه ویژهای دارد که متأسفانه در معماری امروزی از آن استفاده نمیشود.در فضای خانههای امروزی،با باز شدن درب اصلی حتی برای چند دقیقه، حریم امن خانه از بین میرود.سالن پذیرایی بر تمام خانه مشرف است و میهمان میتواند تمامی رفتارهای میزبان را مشاهده کند.درب سرویس بهداشتی (توالت)به پذیرایی باز میشود و تمامی فضای آشپزخانه در معرض دید عمومی قرار دارد که تعارضهایی را با فرهنگ اصیل ما موجب میشود.
توقع این نیست که با جمعیت کنونی و مسئلهای رعایت بهداشت عمومی از حمامهای سنتی و خانههایی با هشتی و دالان و اندرونی و بیرونی استفاده کنیم. جامعهی امروزی ما ملزم به آپارتمام نشینی است،اما تقلید کورکورانه از معماری دیگران را نیز نباید بپذیریم.
آپارتماننشینی بهره گرفتن صحیح از فرهنگ دیگران و استفاده بهینه از زمینهای شهری است،اما استفاده از آشپزخانهها با سیستم باز (open) تقلیدی کورکورانه از فرهنگهای غربی است که با فرهنگ ایرانی در تناقض کلی میباشد و خانم خانه را وادار میکند که برای حفظ دکوراسیون آشپزخانه در میهمانیها به جای غذاهای (۳)-کسانی که با صاحبخانه کار داشتند اگر چندان اهمیت نداشتند در پله بیرون در منتظر میماندند که صاحبخانه و یا پیشکار او بیاید و کارش را انجام دهد.اگر مراجعهکنندهگان از اهمیت درجهی دوم برخوردار بودند به داخل هشتی هدایت میشدند و روی یکی از پلههای گرداگرد هشتی مینشستند تا صاحبخانه بیاید و آنها را ملاقات کند. مراجعهکنندهگانی که از درجهی اول اهمیت برخوردار بودند به داخل بیرونی که خانهای بود مستقل از خانهی اصلی هدایت شده و حتا از آنها پذیرایی میشد.افراد بسیار خودمانی و ممتاز و نزدیکان درجهی یک به داخل اندرونی میرفتند.”مجله فردوسی”
خانهگی و سنتی ایرانی به غذاهای آماده رستورانها روی بیاورد و این گام اول برای برچیده شدن فرهنگ سنتی و ماندهگار خانوادهها است.
دشمنان و دزدان فرهنگ ایرانی همچون آن دزد بن دیوار مثنوی مولوی هستند که خود را چون دهل زنانی معرفی کرده که صدای دهل آنها قرار است فردا به گوش برسد.دریغا که فرداها گذشتند و قرنها آمدند و رفتند و بانگ دهل به گوش ما نرسید و ما از خواب غفلت بیدار نشدیم و همچنان به تقلید کورکورانه ادامه دادیم.فرهنگ عاریتی ما همانند آن کلاغی شد که رفت تا راه رفتن کبک و خرامیدن با ناز او را یاد بگیرد،اما نه تنها راه رفتن کبک را نیاموخت،بلکه راه رفتن خودش را هم فراموش کرد….