کره ای نقد سریال کافه پرنس

  • شروع کننده موضوع roro nei30
  • بازدیدها 134
  • پاسخ ها 1
  • تاریخ شروع

roro nei30

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/01/07
ارسالی ها
392
امتیاز واکنش
4,514
امتیاز
441
محل سکونت
غربی ترین مرز عاشقی
به نام خدا
سلام
من اینجا میخوام نقد سریال کافه پرنس رو بذارم امیدوارم بخونیدش

چويي هانکيول جوون سرخوش و خوش گذرون و تنبل و سربه هوا و مسئوليت ناپذيريه که سالهاست ساکن امريکاست.از نوجووني با پدرش سر ناسازگاري داشته و از همون موقع با شيرين عسل بازي براي مادر و مادربزرگش که رييس کارخانجات موروثي توليد قهوه اس، نونش توي روغنه و بي نياز به ثروت پدر روي پر قو ميخوابه.بنابراين وقتي مادربزرگ تهديدش ميکنه اونم با حربه ابطال کارتهاي اعتباري، هانکيول مثل برق خودشو ميرسونه سئول تا.واقعيت اينه که خودشم نميدونه چرا بايد برگرده!
وقتي ميرسه متوجه ميشه عکسي ازش لورفته دست درگردن يکي از دوستان امريکاييش، خيلي خوش و خندان و راضي!و تازه ميفهمه تفاوت فرهنگي امريکا و کره داره بدجوري کار دستش ميده!! خانواده نگرانن که آقا، گل بوده به سبزه هم آراسته شده باشه و بجاي درس خوندن توي امريکا، انحرافات اخلاقي عجيب و غريب هم پيدا کرده باشه...راهي براي دفاع از خودش نداره از طرفي ميدونه ضديت ورزيدن، موضع طرف مقابل رو قوي تر ميکنه بنابراين با تظاهري روباه صفتانه به راضي بودن به تصميمات بزرگترها، طومار مادر و مادربزرگشو ميگيره دستش و از صبح روز بعد بدون توقف و استراحت ميره که سر قرارهاي ازدواج از پيش تعيين شده حاضر بشه...از اونطرف گو اونچان رو داريم که دختريه دقيقا نقطه مقابل هانکيول؛ گو اونچان صبح افتاب نزده بيدار ميشه، شير پخش ميکنه، پيک موتوريه، معلم تکواندوي بچه هاي زير 7ساله، توي يه کافي شاپ درب و داغون به مالک پيرش کمک ميکنه،گارسن جايگزين رستورانه،در وقت استراحتش توي خونه شاه بلوط پوست ميکنه و عروسک ميدوزه و...کلا از کارهاي ثابت تا کارهاي پاره وقت، هرچي پيش بياد که توش پول حلال باشه بدون ترديد انجامش ميده بدون اينکه شکايتي بکنه.از نوجوونيش که پدرش فوت کرده زندگيش همينه و سرپرستي خانواده اش رو نه فقط از روي اجبار که حتي آگاهانه انتخاب کرده.خواهرش عاشق خوانندگيه ولي مشکل اينه که اساسا استعدادي تو اينکار نداره و اين درواقع عشق صحنه و خودنماييه که جذبش کرده.مادرشون هم هنوز نتونسته تغيير شرايط زندگيشون بعد از مرگ همسرشو بپذيره و درنتيجه کمکي براي گو اونچان نيست...
اينه که گواونچان علي رغم اينکه دختر جوون خوشگلي هم هست چنان در عمق زندگي پرمشغله اش فرو رفته که حتي فرصت نداره به درستي توي آينه نگاه کنه.
موها هميشه کوتاه، لباسها هميشه ساده و پسرونه، صورت به شدت ساده و بدون کوچکترين آرايش؛به طوريکه در شروع سريال ميبينم گواونچان براي مشترياني در يک حمام عمومي زنانه جاجانگميون ميبره و در همون بدو ورود از زنها به هواي اينکه پسر پرروييه که بي هوا وارد يک فضاي زنونه شده کتک مفصلي ميخوره!اگرچه حتي تصور کنار هم قرار گرفتن اين دو موجود صددرصد متفاوت خيلي بعيد به نظر ميرسه اما يه شب، اونم درست بخاطر دختري که هانکيول در خفا عاشقشه، اين دو قطب مخالف به شکلي کاملا تصادفي به پست هم ميخورن؛ هانکيول شب با هان يوجو رفته بيرون و بعد اونو اورده در خونه اش تا سوغاتي هايي که براش اورده بهش بده.پسري که به شکلي مذبوحانه عاشق خواهر گو اونچانه و از فرط بدبختي و بيکاري رو اورده به کيف زني کيف هان يوجو رو توي تايم کوتاه نبود هانکيول ميزنه، گو اونچان تصادفا ميرسه ، پسرو ميگيره و به محض برداشتن کاسکتش ميشناسدش و چون خواهر خونه خراب کن خودشو ميشناسه دلش براي پسره ميسوزه و قبل از اينکه هانکيول برسه و پسره رو بگيره با اشاره اي از پسره ميخواد که بره.هانکيول اشاره رو ميبينه و فکر ميکنه اينا دو تا دزد همدستن! گو اونچان انکار ميکنه و پول تعمير موتورشو ميخواد که در اثر تصادف با کيف قاپ اسيب ديده.هان يوجو ميخواد در ازاي کيفش که گواونچان گرفته خسارتو بده که هانکيول پرداخت پولو به گردن ميگيره و شماره شو به اونچان ميده تا بعدا قرار بزارن و پولو به اونچان بپردازه.
صبح روز بعد اونچان با هانکيول تماس ميگيره و هانکيول که شب قبل توسط خواهر دوستش دزديده شده، جدي ميگم؛ دزديده شده، توي هتل با اونچان قرار ميزاره.اونچان مياد هتل و بخاطر بددهني هانکيول دعواشون ميشه و دعوا بالا ميگيره.هانکيول که هم بخاطر ظاهر گواونچان و هم بخاطر شجاعتش براي اومدن به هتل براي ملاقات با يه مرد، شديدا دچار سوتفاهمه و فکر کرده گو اونچان پسره به خانواده اونچان توهين ميکنه و ميگه که احتمالا اونا هم ميدونن که بچه شون دزده...نقطه ضعف اونچان خانواده اش و بخصوص پدرشه.با هانکيول گلاويز ميشه و ...خواهر دوست هانکيول زمان نامناسبي ميرسه و از اونجا که هميشه از هانکيول بي تفاوتي ديده اونم درباره رابـ ـطه هانکيول با پسرا دچار سوتفاهم ميشه.جيغ هاي دختره و دادهاي اونچان، اتاقو پر ميکنه و هانکيول که کلافه شده جفتشونو ميندازه بيرون، حاضر ميشه و قرارهاي ازدواجشو که بدون حتي يک دقيقه تنفس فشرده و پشت سرهم چيده شده ان شروع ميکنه اما در تمام اين مدت اونچان عين آدامس چسبيده بهش و طالب يک عذرخواهي رسميه...شب نشده هانکيول وا ميده و ميفهمه قبل از تموم شدن قرارها ميميره و تازه حالا اينجاست که متوجه پسر جوون خوش قيافه اي ميشه که از صبح متصل و بدون خستگي ميگه:معذرت خواهي کن...
احساس زرنگي آقاي هانکيول يه هويي عود ميکنه.فکر ميکنه با اونچان معامله اي بکنه.معذرت خواهي بکنه،پول مختصري بهش بده و در ازاش ...
نتيجه اين معامله هانکيول، ايجاد مفر کوتاه مدتي بيش نيست.قرارهاي ازدواج در اثر همکاري خبيثانه اين دو نفر کنسل ميشن اما تازه اينجاست که قصه شروع ميشه...رابـ ـطه اش با اونچان بعد از انجام معامله شون تموم که نميشه هيچ، بيشتر هم ميشه و نهايتا هانکيول به خودش که مياد ميبينه يک دل نه، صد دل عاشق اونچان شده!!!!
عاشق يک پسر!!!!!!
اين قصه اساسا يک چالش بزرگه که عشق هانکيول به اونچان تنها بخشي از اين چالشه.
يک قصه اجتماعي پيچيده شده در لفاف طنز که با وجود انگشت گذاشتن روي بعضي از دردهاي زندگي ادمها، شما رو ميخندونه و مشتاق و علاقه مند نگه ميداره.
يون ايون هي در نقش گو اونچان درخشانه.شنيدم براي اينکه بتونه اين نقشو بازي کنه به شدت وزنشو پايين مياره بطوري که حتي ريزش مو پيدا ميکنه.بنظرم از هرچه که در توان داشت براي اين نقش مايه گذاشته بود.گو اونچان نقش سختي بود؛
دختري که در شبانه روز کمتر از 4ساعت ميخوابيد، مردهاي درشت هيکلو کول ميکرد، تمام مدت مثل يک پسر لباس ميپوشيد و هيچ جذابيت زنانه اي براي نمايش دادن نداشت، دختري که مشکل بيان داشت چون هميشه عجله داشت و تحصيلات زيادي هم نداشت، دختري که عاشق مردي شده بود که بقدر ستاره ها ازش دور بود و بدتر اينکه اصلا بچشم اون مرد دختر نبود...فقط يک جمله ميشه در وصف گو اونچان و ايون هي گفت؛ زيبايي اين کاراکتر و اين نقش چشم نواز بود.
گونگ يو رو يقينا همه با نقش کيم شين ميشناسيم ولي ميخوام بهتون بگم در نقش چويي هانکيول کاملا و کاملا با شخصيت ديگري طرف هستيد.چققققققدر اين ادم تو اين نقش جذاب و دوست داشتني بود؛ يک کودک، يک پسر بچه که اصلا رفته بود امريکا تا يک بازي ساز براي کودکان بشه و علي رغم تصور همه موفق هم شده بود؛ مردي بدون تکبر و خودبرتربيني؛ اونقدر که بعد از چندبار ملاقات با اونچان به برتري صددرصدي اين کوچولوي ريزنقش نسبت به خودش کاملا اعتراف ميکرد.مردي که بعد از مدتي، اونچان به الگوش تبديل شده بود و همه زندگيش رو دگرگون کرد.مردي که بخاطر اونچان از تن آسايي و راحت طلبيش و افکار بلندپروازانه و جاه طلبانه اش و اوهام عاشقانه اش دست کشيد و حاضر بود حتي تا پاي دست کشيدن از ابرو و اعتبارش هم پيش بره...
گونگ يو بيشک تو اين سريال عالي بود.
نقشهاي فرعي به شددددت جذاب و بامزه، تو اين سريال زيادن.
زوج دوم، زوج جالب و تاثيرگذاري ان که زندگيشون ميشه گفت به اندازه اونچان و هانکيول درگيرکننده اس.
پسرهايي که استخدام ميشن تا در کافه پرنس هانکيول، جايي که فقط پسرهاي جوون حق استخدام شدن دارن، کار کنن هريک از ديگري بامزه ترن و پيرمرد گرداننده قبلي کافه که براي خودش داستانيه و به شدت دوست داشتني و با نمکه...
سناريو بي نقصه و بازي ها که به زيبايي هر چه تمامتر بهش جون داده ان بي نقصترش کرده ان.هرچي فکر ميکنم جايي به ذهنم نميرسه که بگم ميتونست از اونچه بود بهتر نوشته يا بازي بشه.
موسيقي کار، به تبع داستان و روند پيشرويش، ملايم و شاد ودوست داشتني بود و از اونجا که چويي هان سونگ، پسر عموي هانکيول که نقش مکمل مرد داستانه، آهنگساز معروف و موفقيه، موسيقي يونيک و جذابي رو در اين سريال با صداي همين هنرپيشه ميشنويد
براي معرفي سکانس برتر، راستش بايد بشينم و کل کارو تعريف کنم.اين سريال کمدي خاصيه.يک طنز موقعيت بسيااار قوي و يک طنز کلامي بسيااار هوشمندانه.از طرفي طنز کافه پرنس براي کم کردن زهر بعضي واقعيتها هم هست.اينکه ادمها با پيچيده کردن رابـ ـطه ها، چه صدمه اي به خودشون و ديگران ميزنن...اينکه وقتي کسي در کودکي در درک رابـ ـطه احساسي و بدتر از اون باورش، دچار صدمه و آسيب شده باشه ميتونه اين آسيب رو مثل يک زخم با خودش حمل کرده باشه تا کجا اين زخم چرکين بشه و سر باز کنه...
ارجاعتون ميدم به صحنه دعواهاي سنگين هانکيول و پدرش و تصور ترسناکي که هانکيول از خودش داشت و سکوتش از اون تصور يک غول ساخته بود و وقتي اون تصور رو مطرح کرد و واقعيت رو فهميد انگار از بند رها بشه حتي شجاعت اينو پيدا کرد که به رابـ ـطه اش سر و سامون بده.
اوج بازي گونگ يو در اين سريال در يک سوم اخره، جايي که با واقعيت اونچان و حتي خودش روبرو ميشه...از اينجا به بعد هيچ سکانسي نيست که بگم از ديگري برتره...بازي گونگ يو تو اين قسمتها شاهکاره.
توصيه به تماشاي اين سريال براي من کار سختي نيست.نميگم سريال فانه، چون نيست.لايه هاي پنهان و قابل تامل زياد داره.حتي درک اينکه چطور هانکيول ميتونه عاشق يک پسر بشه نياز به درگير شدن کامل با غمها و کاستي هاي اين کاراکتر داره که کار راحتي نيست.حتي شايد اعصاب خرد کن باشه.اما اگر حوصله تون کشيد و اين سريال رو تمام کمال ديدين بهتون قول ميدم لـ*ـذت وافري خواهيد برد.
اين سريال به شدت خاصه و بعد از پايانش بيننده کاملا احساس شادي و رضايت داره.
باز هم تصميم با خود شماست
 
  • پیشنهادات
  • Sirius

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/26
    ارسالی ها
    91
    امتیاز واکنش
    2,296
    امتیاز
    316
    محل سکونت
    خونه
    سلام من کلا فیلم کره ای دوست دارم . خب تو زیبایی هم تقریبا اینجوری ( دور از جزعیات ) و خب من احساس بدی توی فیلم تو زیبایی نداشتم چون پسر ماجرا از اول داستان می دونست که اون دختره ولی توی سریال هایی که پسر بدون اینکه بدونه اون دختره عاشقش می شه بنظر من خیلی چندش و زشته و خب مثل سریال عشق زیر نور ماه که من اصلا نپسندیدمش .
    من این سریال و ندیدم و بنظرم این وجه دختر که خیلی سخت کوشه و سرپرستیه خونوادشو با عشق قبول کرده خیلی زیباست اما بنظرم اینکه تو این جریان باعث شده شبیه یه پسر بشه اصلا زیبا نیست .
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا