- عضویت
- 2015/08/27
- ارسالی ها
- 807
- امتیاز واکنش
- 14,850
- امتیاز
- 671
شوهری ایده آل – An Ideal Husband
نویسنده: اسکار وایلد – Oscar Wilde
سال: ۱۸۹۵
نقد نمایشنامه شوهری ایده آل
صداقت در برابر دروغ
همان طور که خانم شیلترن با آن روحیات آرمان گرایانه اش می گوید، در جامعهای بر پایهی صداقت و اعتماد «هیچگاه نیازی به انجام کاری نیست که باعث شرمساری شود». گرترود شیلترنمدعی است که همسرش رابرت، شرایط مناسبی را برای زندگی سیـاس*ـی موجود در این دوران فراهم آورده است. شرایطی با ایده آل هایی در سطحی بالاتر. جناب رابرت پیش دوستش آرتوراقرار میکند که آن همسر آرمانی نیست که زنش فکر می کند. می گوید: « کاش میتوانستم حقیقت را بگویم… با حقیقت زندگی کنم». اما صداقت همیشه دست و پایم را می بندد و مانع پیش رفتنم می شود. میگوید که به خاطر اصرارهای همسرش برای داشتن کرداری ایده آل و آرمانی مجبور شده است پیشنهاد خانم شیولی را رد کند و نسبت به تهدیدهای او بی توجه باشد که این می تواند او را به مرز نابودی و رسوایی بکشاند.
مسالهای که یکی از تناقض های خاص موجود در آثار وایلد است، این است که به این نتیجه اخلاقی میرسد که دروغ گفتن آن چیزی است که باعث میشود جامعه بتواند به حرکت خود ادامه دهد و زندگی تداوم یابد، از طرفی صداقت باعث بروز مشکلات و دردسرهای مختلفی می شود. جناب رابرتمیخواهد به همسرش بگوید که صداقت مسالهای پیچیده و در هم آمیخته است و طرفین باید با هم به توافقی دوطرفه برسند. با حالتی از کنایه، رابرت به آرتور میگوید که نمیتواند واقعیت گذشتهاش را برای همسرش بازگو کند، چون همسرش زنی تمام و کمال است و اشتباهات دیگران را درک نمی کند. خانم شیولی هم همین تناقض را مطرح میکند و به گرترود میگوید دلیل مشکلات بین رابرت و همسرش صداقت زیادی همسرش است. خانم شیولی به عنوان دشمنی برای رابرت، شباهت بیشتری به رابرت دارد، چون هر کسی به نحوی با هم نوعش روبه رو می شود». کسانی که دروغ میگویند خیلی بهتر با هم کنار میآیند چون می دانند چگونه نقش خود را در ارتباطاتشان بازی کنند.
گرترود از اینکه زندگیاش در حال از هم پاشیدن است بسیار غمگین و ناراحت است. ملتمسانه به همسرش می گوید:«بگو که حقیقت ندارد، به من دروغ بگو»(پرده دوم). لرد گورین (نام مسیحی اش آرتور است) و مابل شیلترن جامعهای بر پایهی دروغ را نشان میدهند که جامعهای است شاداب تر و همراه با تنشهایی کمتر. چون در چنین جامعه ای افراد اغلب به همدیگر دروغ می گویند و انتظار همین رفتار را نیز از طرف مقابل دارند. آرتور ممکن است به دروغ بگوید که خانه نیست یا قسم بخورد که کسی در فلان اتاق نیست. این دروغها فقط به خاطر خوشحال نگه داشتن دیگران است. او باوری به واقعیت محض ندارد، چون برخی صداقت و واقعیتها خود یک دروغ اند و گاهی بعضی از ناراستی ها خود واقعیت و صداقتی از دیگران هستند. رابرت به همسرش می گوید: «زندگی اجتماعی و شخصی دو مقوله ی جدا هستند، قانون های مختلف خود را دارند» (پرده اول). او با استانداردی دوگانه راحت و سازگارتر است. در نهایت گرترود می بایست یاد بگیرد با این ایده و تفکر زندگی کند که زندگی تماماً صداقت، واقعیت و درستی نیست و اگر این طور باشد، زندگی جریانی پر از درد و اندوه می شود.
بخشایندگی در برابر قضاوت اخلاقی
خانم شیولی به جناب رابرت میگوید که پیوریتانیسم با آن افکارش انگلیس را به نابودی کشانده است. افکاری دیوانه وار، به قول خودشان افکاری مدرن در باب اخلاقیات. وایلد اینجا انگلیس را به خاطر ایدهآلهای کوته فکرانه پیوریتان به نقد می گیرد. افکاری درباره ی زندگی آرمانی خانوادگی و عفت جنـ*ـسی تعیین شده توسط ملکه ویکتوریا. این الگوی آرمانی بر فضیلت مردم نمی افزاید. وایلد نشان میدهد که این الگو تنها باعث میشوند مردم به تظاهر کردن روی بیاورند. همانطور که خانم شیولی می گوید: «شما همه مثل میله های بازی بولینگ پراکنده می شوید. یکی پس از دیگری رسوا می شوید، چون هیچکس نمیتواند با این ایدهآلهای پیوریتان به زندگی ادامه دهد.» (پرده اول) آرتور به رابرت میگوید که نمی تواند پیش همسرش به گذشتهاش اعتراف کند. رابرت میترسد چون گرترود تهدیدش کرده است اگر روزی بفهمد آن شوهر ایدهآلی نیست که برایش قابل ستایش باشد، دیگر به او عشقی نخواهد داشت: «وقتی که ستایشمان از سوی دیگران را از دست بدهیم، همه چیز را از دست داده ایم» (پرده اول)
جناب رابرت هیچگاه به نظر نمیآید از اشتباهات گذشتهاش متاسف و پشیمان باشد. به نظرش منصفانه نیست دیگران او را قضاوت کنند در حالی که «هر یک از خود آنها رازها و پنهانکاری های بزرگتری در زندگیشان دارند» (پرده دوم). آرتور به گرترود می گوید: «تمام آنچه میدانم این است که اگر خوش قلب نباشیم،زندگی قابل درک نیست. اگر خوش قلبی و بخشندگی نباشد، زندگی تداوم نخواهد داشت.» می خواهد به او بگوید که این طبیعت انسان است که دارای ضعفهایی باشد و خطاهایی از او سر بزند: «شاید تو در دیدگاهت به زندگی کمی سخت گیری» (پرده دوم).
رابرت هم همین مساله را بیان میکند، ملتمسانه به گرترود می گوید: «چرا شما زنها نمیتوانید با وجود خطاهایمان و همهی آنچه که هست، به ما عشق بورزید» و ادامه می دهد: «این کمال نیست که نیاز به عشق دارد، نقصان است که نیاز به عشق دارد…عشق باید ببخشاید.»(پرده دوم). او مدعی است که مردان توانایی و قابلیت عشق انسانی و بخشندگی بیشتری دارند. این مساله ای قابل بحث است چون که اخلاقیات دوره ویکتوریا اغلب نسبت به زنان بسیار تند و سخت بود و معمولاً از داشتن استانداردی برای هر دو جنس چشمپوشی می کرد.
در شوهری ایده آل مابل زنی ستودنی تر نمایش داده شده است، چون او زیرک است و زیاد هم جدی نیست. مابل به آرتور می گوید: «من ویژگیهای بد تو را دوست دارم، من نمیخواهم تو یکی از آنها باشی.» مابل تأکید دارد که نمیخواهد آرتور برایش شوهری ایدهآل باشد. آخرین درسی که گرترود از آرتور میآموزد این است که «زنان نباید ما را قضاوت کنند، بلکه باید بر ما ببخشند وقتی که نیاز به بخشیده شدن داریم. بخشیدن، کار زنان، چیزی جدا از مجازات است.» در پایان گرترود آن تفکرش را کنار میگذارد و تصمیم می گیرد تنها عشق بورزد، به همین سادگی. و همسرش را آنگونه که هست بپذیرد.
منبع: Novel Guide
نویسنده: اسکار وایلد – Oscar Wilde
سال: ۱۸۹۵
نقد نمایشنامه شوهری ایده آل
صداقت در برابر دروغ
همان طور که خانم شیلترن با آن روحیات آرمان گرایانه اش می گوید، در جامعهای بر پایهی صداقت و اعتماد «هیچگاه نیازی به انجام کاری نیست که باعث شرمساری شود». گرترود شیلترنمدعی است که همسرش رابرت، شرایط مناسبی را برای زندگی سیـاس*ـی موجود در این دوران فراهم آورده است. شرایطی با ایده آل هایی در سطحی بالاتر. جناب رابرت پیش دوستش آرتوراقرار میکند که آن همسر آرمانی نیست که زنش فکر می کند. می گوید: « کاش میتوانستم حقیقت را بگویم… با حقیقت زندگی کنم». اما صداقت همیشه دست و پایم را می بندد و مانع پیش رفتنم می شود. میگوید که به خاطر اصرارهای همسرش برای داشتن کرداری ایده آل و آرمانی مجبور شده است پیشنهاد خانم شیولی را رد کند و نسبت به تهدیدهای او بی توجه باشد که این می تواند او را به مرز نابودی و رسوایی بکشاند.
مسالهای که یکی از تناقض های خاص موجود در آثار وایلد است، این است که به این نتیجه اخلاقی میرسد که دروغ گفتن آن چیزی است که باعث میشود جامعه بتواند به حرکت خود ادامه دهد و زندگی تداوم یابد، از طرفی صداقت باعث بروز مشکلات و دردسرهای مختلفی می شود. جناب رابرتمیخواهد به همسرش بگوید که صداقت مسالهای پیچیده و در هم آمیخته است و طرفین باید با هم به توافقی دوطرفه برسند. با حالتی از کنایه، رابرت به آرتور میگوید که نمیتواند واقعیت گذشتهاش را برای همسرش بازگو کند، چون همسرش زنی تمام و کمال است و اشتباهات دیگران را درک نمی کند. خانم شیولی هم همین تناقض را مطرح میکند و به گرترود میگوید دلیل مشکلات بین رابرت و همسرش صداقت زیادی همسرش است. خانم شیولی به عنوان دشمنی برای رابرت، شباهت بیشتری به رابرت دارد، چون هر کسی به نحوی با هم نوعش روبه رو می شود». کسانی که دروغ میگویند خیلی بهتر با هم کنار میآیند چون می دانند چگونه نقش خود را در ارتباطاتشان بازی کنند.
گرترود از اینکه زندگیاش در حال از هم پاشیدن است بسیار غمگین و ناراحت است. ملتمسانه به همسرش می گوید:«بگو که حقیقت ندارد، به من دروغ بگو»(پرده دوم). لرد گورین (نام مسیحی اش آرتور است) و مابل شیلترن جامعهای بر پایهی دروغ را نشان میدهند که جامعهای است شاداب تر و همراه با تنشهایی کمتر. چون در چنین جامعه ای افراد اغلب به همدیگر دروغ می گویند و انتظار همین رفتار را نیز از طرف مقابل دارند. آرتور ممکن است به دروغ بگوید که خانه نیست یا قسم بخورد که کسی در فلان اتاق نیست. این دروغها فقط به خاطر خوشحال نگه داشتن دیگران است. او باوری به واقعیت محض ندارد، چون برخی صداقت و واقعیتها خود یک دروغ اند و گاهی بعضی از ناراستی ها خود واقعیت و صداقتی از دیگران هستند. رابرت به همسرش می گوید: «زندگی اجتماعی و شخصی دو مقوله ی جدا هستند، قانون های مختلف خود را دارند» (پرده اول). او با استانداردی دوگانه راحت و سازگارتر است. در نهایت گرترود می بایست یاد بگیرد با این ایده و تفکر زندگی کند که زندگی تماماً صداقت، واقعیت و درستی نیست و اگر این طور باشد، زندگی جریانی پر از درد و اندوه می شود.
بخشایندگی در برابر قضاوت اخلاقی
خانم شیولی به جناب رابرت میگوید که پیوریتانیسم با آن افکارش انگلیس را به نابودی کشانده است. افکاری دیوانه وار، به قول خودشان افکاری مدرن در باب اخلاقیات. وایلد اینجا انگلیس را به خاطر ایدهآلهای کوته فکرانه پیوریتان به نقد می گیرد. افکاری درباره ی زندگی آرمانی خانوادگی و عفت جنـ*ـسی تعیین شده توسط ملکه ویکتوریا. این الگوی آرمانی بر فضیلت مردم نمی افزاید. وایلد نشان میدهد که این الگو تنها باعث میشوند مردم به تظاهر کردن روی بیاورند. همانطور که خانم شیولی می گوید: «شما همه مثل میله های بازی بولینگ پراکنده می شوید. یکی پس از دیگری رسوا می شوید، چون هیچکس نمیتواند با این ایدهآلهای پیوریتان به زندگی ادامه دهد.» (پرده اول) آرتور به رابرت میگوید که نمی تواند پیش همسرش به گذشتهاش اعتراف کند. رابرت میترسد چون گرترود تهدیدش کرده است اگر روزی بفهمد آن شوهر ایدهآلی نیست که برایش قابل ستایش باشد، دیگر به او عشقی نخواهد داشت: «وقتی که ستایشمان از سوی دیگران را از دست بدهیم، همه چیز را از دست داده ایم» (پرده اول)
جناب رابرت هیچگاه به نظر نمیآید از اشتباهات گذشتهاش متاسف و پشیمان باشد. به نظرش منصفانه نیست دیگران او را قضاوت کنند در حالی که «هر یک از خود آنها رازها و پنهانکاری های بزرگتری در زندگیشان دارند» (پرده دوم). آرتور به گرترود می گوید: «تمام آنچه میدانم این است که اگر خوش قلب نباشیم،زندگی قابل درک نیست. اگر خوش قلبی و بخشندگی نباشد، زندگی تداوم نخواهد داشت.» می خواهد به او بگوید که این طبیعت انسان است که دارای ضعفهایی باشد و خطاهایی از او سر بزند: «شاید تو در دیدگاهت به زندگی کمی سخت گیری» (پرده دوم).
رابرت هم همین مساله را بیان میکند، ملتمسانه به گرترود می گوید: «چرا شما زنها نمیتوانید با وجود خطاهایمان و همهی آنچه که هست، به ما عشق بورزید» و ادامه می دهد: «این کمال نیست که نیاز به عشق دارد، نقصان است که نیاز به عشق دارد…عشق باید ببخشاید.»(پرده دوم). او مدعی است که مردان توانایی و قابلیت عشق انسانی و بخشندگی بیشتری دارند. این مساله ای قابل بحث است چون که اخلاقیات دوره ویکتوریا اغلب نسبت به زنان بسیار تند و سخت بود و معمولاً از داشتن استانداردی برای هر دو جنس چشمپوشی می کرد.
در شوهری ایده آل مابل زنی ستودنی تر نمایش داده شده است، چون او زیرک است و زیاد هم جدی نیست. مابل به آرتور می گوید: «من ویژگیهای بد تو را دوست دارم، من نمیخواهم تو یکی از آنها باشی.» مابل تأکید دارد که نمیخواهد آرتور برایش شوهری ایدهآل باشد. آخرین درسی که گرترود از آرتور میآموزد این است که «زنان نباید ما را قضاوت کنند، بلکه باید بر ما ببخشند وقتی که نیاز به بخشیده شدن داریم. بخشیدن، کار زنان، چیزی جدا از مجازات است.» در پایان گرترود آن تفکرش را کنار میگذارد و تصمیم می گیرد تنها عشق بورزد، به همین سادگی. و همسرش را آنگونه که هست بپذیرد.
منبع: Novel Guide
تالار نقد نگاه دانلود
دانلود رمان های عاشقانه