وضع اجتماعی ایران در دوقرن هفتم و هشتم

...zαнrα...*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/16
ارسالی ها
3,488
امتیاز واکنش
30,283
امتیاز
913
محل سکونت
تبــــ❤️ـــریز
قرن هفتم و هشتم وحشتناک‌ترين دوران تاريخ ايران از حيث قتل‌عام‌ها و کشتارها و ويرانى‌هاى پياپى است. اين وضع با حملهٔ مغول و تاتار که در رأس همه اين مصائب و به منزلهٔ بلائى آسمانى بود، آغاز گرديد و با تاخت و تازهاى مأيوسانه فرزندان محمد خوارزمشاه و سپاهيان بى‌صاحب او که اين سوى و آن سوى سرگردان بودند، تکميل شد و با حمله مجدد مغول در زمان هلاگو و جانشينان وى ادامه يافت. اختلافات سران مغول در عهد ايلخانان و على‌الخصوص بعد از مرگ ابوسعيد بهادر و کشاکشى‌هاى پياپى امراء مختلف بر سر فرمانروائى نواحى ايران و سرانجام قتل و غارت‌هاى وحشيانه تيمور و همراهان او، به تمامى وضع خطرناکى را در سراسر اين دو قرن در ايران ايجاد کرده بود. از قتل عام‌هاى چنگيز و سپاهيان وى نمونه‌هائى در کتب تاريخ داده‌اند که حتى تصور آن نيز دهشت‌انگيز و هراس‌آور است. غالب شهرهاى ماوراءالنهر و خراسان هر يک دو يا چندبار ويران و قتل عام شد و عجيب اينکه هرجا پاى مغولان بدان مى‌رسيد به مثابه عذاب‌ الهى و نشانه‌هائى از قهر خداوند تلقى مى‌شد و چنگيز، خود معتقد بود که ”عذاب خداى است که بر سرگناهکاران فرود آمده است!“ کاميابى‌هائى که در نخستين حملات سريع مغولان نصيب آنان شده بود سبب گرديد تا مردم تصور کنند که مشيت الهى و بخت با آنان يار است و هرگونه مقاومت در برابر آن قوم ناممکن و بى‌ثمر، و اين انديشهٔ ناصواب تا ديرگاه مايهٔ فتح و پيروزى و پيشرفت‌هاى پردامنه آنان شمرده مى‌شد. دربارهٔ اين وحشت و بيم بى‌حساب مردم از مغولان ابن‌الاثير حکايت‌هاى عبرت‌انگيزى آورده است. از آن جمله مى‌گويد: ”يکى از تاتار، مردى را گرفت ليکن براى کشتن وى سلاحى نداشت. به وى فرمان داد تا سر خود را بر زمين نهد و از جاى نجنبد. مرد همچنان باقى ماند تا آن تاتار شمشيرى يافت و او را به قتل آورد.

تحسر و تأسفى که از اين واقعهٔ هايل و آن همه جنايت و کشتار و غارت بى‌امان بر بازماندگان مردم ايران و مسلمانان ديگر دست داد واقعاً دردانگيز و ملال‌آور است. هر نويسنده‌اى که در آن اوان تاريخى نوشت يا شرحى دربارهٔ اين مصيبت بزرگ داد از خامه آن خون چکيد. اين بلاى بزرگ با حملهٔ چنگيز پايان نيافت بلکه با حمله‌هاى سرداران سپاهيان قتّال تاتار تا هلاگو، و از او به بعد تا پايان دورهٔ ايلخانان و از آن پس تا ديرگاه ادامه داشت و به گفتهٔ عطاملک جويني، که خود ناظر اين وقايع بود، محنت طولانى خراسان و عراق همچون تب لازم بود که از جسم آدمى بيرون نرود. اما روحيه تسليم شدن و تن به خواست دشمن دادن مردم ستم ديدهٔ ايران کم‌کم جاى خود را به مقاومت و پايدارى داد تا آنجا که بعد از قوريلتاى سران مغول در سال ۶۲۶ که اردوى عظيمى به فرماندهى جرماغون براى تعقيب جلال‌الدّين خوارزمشاه و ادامهٔ فتوحات مغولان عازم ايران شد، ايرانيان تا آنجا که مقدورشان بود در برابر آن مقاومت مى‌کردند. قيام جلال‌الدّين خوارزمشاه نيز باعث شده بود که مردم بسيارى از بلاد بر شحنگان مغول بشورند و کشتارهائى از آن وحشيان بکنند. در اين قيام‌ها و مقاومت‌ها گاه شکست‌هاى سخت بر مغول وارد مى‌شد؛از آن جمله در سال ۶۲۰ همهٔ مهاجمان مغولى بر قلعه سيف‌رود بى‌کم و کاست از پاى درآمدند. مقاومت مردانهٔ تيمور ملک و قيام تارابى و دفاع نوميدانهٔ خليفهٔ عباسى هرچند بدون نقشه و تدبير و وحدت عمل بود اما به هر حال مؤثر بود.

با روى کار آمدن غازان‌خان پادشاه مسلمان ايلخانى و وضع ياساى او، اندکى از آزار بى‌امان مغولان کاسته شد. ليکن انقلابات بعد از فوت ابوسعيد بهادرخان وضع دشوار جديدى براى ايرانيان ماتم‌زده فراهم آورد و موجب قتل و غارت تازه‌اى به‌دست سرداران امارت‌جوى گرديد.

تاخت و تازهاى پياپى ملوک‌الطوايف بعد از ايلخانان هم خود سربار وضع قديم گرديده و آرامش گونه‌ئى را که در پايان عهد ايلخانى پديد آمده بود، يک‌باره از ميان برد.

در عهد ايلخانان ايران، اگر چه برخى از آنان کوشش داشتند که موجبات آرامش اوضاع را فراهم آورند ليکن چون سرداران و سپاهيان آنان همه از مغول بودند، هر وقت و هر جا که لازم مى‌دانستند شدت عمل سابق را تجديد مى‌کردند. بنابراين استقرار حکومت ايلخانان در ايران که به ظاهر دوره‌اى آرام تصور مى‌شد هم، خالى از محنت‌‌هاى دوران حمله و هجوم مغول نبود. در دورهٔ اتابکان بر اثر تشتت اوضاع و چيرگى مردم فرومايه و زورگوى و ظهور قحط و غلا و تاراج و حمله‌هاى بعضى از مهاجمان، بسيارى از مردم فارس از ميان رفتند و درست در ايام مصادف با عهد غازان‌خان و ياساى فريبنده‌ او، يعنى بعد از وبا و قحط و غلاى سال ۶۹۸، به سال ۶۹۹ ايلخانان در فارس آتشى از بيداد روشن کردند و به انواع راه‌ها مردم را آزار مى‌دادند و ماليات به ميزان سال پيش از قحط مطالبه مى‌کردند و آن را به ‌زور تهديد به قتل مى‌ستاندند.

هجوم مغول در مبنى و اساس با غرض اقتصادى همراه بود و جهانگشائي، يا گرفتن انتقام از سلطان‌ محمد خوارزمشاه بهانه‌اى ظاهرى بود. هر شهر يا ناحيه‌اى که به تصرف مغولان درمى‌آمد يا از راه تسخير و غلبه بود و يا از طريق تسليم و ايلي. در صورت اخير به تعيين خراجى ساليانه قناعت مى‌شد و شحنه‌ئى براى نظارت در امور نظامى و مالياتى آن ناحيه معين مى‌گرديد تا خراج را به موقع به حکومت مرکزى برساند. اما اين وضع معمولاً کم‌تر اتفاق مى‌افتاد و عادةً مغولان شهرها و نواحى را با هجوم و از راه تسخير نظامى به تصرف درمى‌آوردند. در اين حال غارت شهر حتمى و مسلم بود و هنگام غارت معمولاً کوى به کوى و خانه به خانه در معرض هجوم قرار مى‌گرفت و هر جا هر چه گوهرينه و نقدينه بود به عنف مى‌ربودند و اى بسا کسانى که بر سر اين غارت از پاى درمى‌آمدند و بر خاک هلاک مى‌افتادند. مغولان و ايلخانان مغولى ايران و سرداران و صاحب تيولان آنان تنها به غارت اکتفاء نمى‌کردند بلکه بعد از استقرار در ايران هر ساله باج‌ها و خراج‌هاى سنگين بر هر يک از نواحى تعيين مى‌نمودند که به زور و عنف و گاه به شکنجه و آزار از مردم گرفته مى‌شد.
 
  • پیشنهادات
  • ...zαнrα...*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/16
    ارسالی ها
    3,488
    امتیاز واکنش
    30,283
    امتیاز
    913
    محل سکونت
    تبــــ❤️ـــریز
    قواعد و آداب و رسوم مغول و تاتار

    اقوام تاتار و مغول و ترک که همراه چنگيز به ايران آمدند، مردمى بيابان‌گرد و چادرنشين بودند که با چارپايان و گله‌هاى خود دنبال چراگاه‌ها و آبشخورها نقل مکان مى‌کردند. وجه اشتراک قبايل و اقوام مختلفى که اردوهاى عظيم چنگيزخان را به‌وجود مى‌آوردند، اطاعت از ياساى چنگيزى بود که مجموعه‌اى از احکام دربارهٔ کيفيت نظام کشورى و لشکرى و آئين لشکرکشى و فتح بلاد و تشکيل قوريلتاى ”شوري“ها و انواع پاداش‌ها و مجازات‌ها و آداب زندگانى و قوانين مربوط به آن و قواعد شکار و جز آن را شامل مى‌شد. ياساى چنگيزى مدت‌هاى دراز اساس انتظامات کشورى و لشکرى در ممالک تابع مغولان و از آن جمله در ايران بود و به همين سبب تأثيراتى در امور اجتماعى اين کشور داشته و اصطلاحات آن مدت‌ها در آثار نويسندگان و مؤلفان به‌کار مى‌رفته است. اگر چه بعدها غازان‌خان پادشاه مسلمان ايلخانى کوشيد ياساى جديدى در ايران باب کند. ليکن اثر ياساى چنگيزى مدت‌ها کم و بيش بر جاى مانده بود. بنابر ياساى چنگيزی، مغولان نمى‌توانستند القاب و عناوين داشته باشند. پادشاه فقط لقب ”قا‌آن“ و ”خان“ داشت. شکار در زمستان امرى جدى محسوب مى‌شد. مقررات مربوط به لشکرکشى سخت بود. سپاهيان آلات و ابزار جنگى را خود مى‌ساختند. همه بايد قبجر (ماليات) بپردازند. کوچکترين گروه سپاهيان چنگيز از ده تن به‌وجود مى‌آمد و از آن ميان يک‌نفر امير نه تن ديگر بود. مرتکب سرقت و زنـ*ـا و جاسوسى و دروغ و سحر و جادو محکوم به مرگ بود. صلح کردن با پادشاهى که قبول ايلى نکرده باشد ممنوع بود.

    مغولان به کشتى‌گيرى و مشت‌زنى و تماشاى آنها علاقه‌مند بودند و به خرافات و اوراح خبيث و اثر آنها در امور عالم اعتقاد شديد داشتند و از رعد و برق سخت مى‌ترسيدند.

    نتايج حمله مغول

    تسلط مغولان بر ايران امرى دفعى نبود که به زمان کوتاه فيصله پذيرد و خاتمه يابد. حاصل اين مشکلات مداوم فقر روزافزون و خرابى پياپى و فتور و سستى دَمادَم براى مردم ايران بود. اين حوادث و وقايع سربار وقايع دردناک و حوادثى شده بود که از قرن ششم در ايران رخ مى‌داد و انحطاط تمدن ايرانى را با استوارى تمام پى‌ريزى مى‌کرد. از ميان رفتن طبقات حاکمهٔ با سابقه و به ميان افتادن حادثه‌جويان نورسيده و تازه‌کار خود بلائى بزرگ بود، چه اينگونه مردم فرومايه از بزرگداشت فضلان اعراض مى‌کردند و ناکسانى چون خود را برمى‌کشيدند. واژگون شدن مبانى حيات اجتماعى در چنين حاليکه معمولاً تقهقر از کمال به نقص و انحطاط است همراه با انواع معايب و مفاسد است. وقتى مردم فرومايه از طبقات پست بدون هيچگونه تربيت و تضمينى زمام امور را در دست گيرند طبعاً به مکارم پشت پا مى‌زنند و رذايل را مباح مى‌شمرند.

    رواج انواع مفاسد؛ از دروغ و تزوير و دزدى و ارتشاء و بى‌اعتنائى به ملکات فاضله و نظاير اين امور نتيجه جبرى چنين وضعى است. در اين دوره سعايت و تضريب بر ضد يکديگر مانند امرى عادى ملاحظه مى‌شد. کمتر وزيرى از وزيران اين عهد را مى‌توان يافت که به مرگ طبيعى در گذشته باشد و عادةً قتل هر يک از آنان از راه تضريب مخالفان او صورت مى‌گرفت. ملت ايران با حمله خا‌نمان‌سوز مغول به نحوى فاسد شده و ارزش اجتماعى خود را از دست داده بود که افراد آن به‌جاى اتحاد و اتفاق در برابر بيگانگان غالب، به‌ جان يکديگر مى‌افتادند و رجال بزرگان را از راه اتهام از ميان مى‌بردند و خود جاى آنان را مى‌گرفتند و مهياى آن مى‌شدند تا ديگرى نيز همين کار را به آنان بکند. موضوع ديگرى که مسلماً در ضعيف ساختن روحيه ايرانيان در اين دوره مؤثر بود، اسير شدن دسته‌هاى بزرگ و بى‌خانمان گرديدن آنان بوده است.

    بدترين و خطرناکترين نتيجه و ثمر اوضاعى که با حمله مغول پيش آمد، انحطاط عقلى و فکرى است که طبعاً با هر حمله سخت ويران‌کارانه حاصل مى‌شود. در حمله مغول شهرهاى بزرگ که مراکز اصلى علوم و علما بود خالى از سکنه و ويران شد. هجوم و تصرف بلاد و کشتار مردم و غارت و ويرانى به درجه‌اى بود که جز به ‌بعضى معدود از متفکران و بزرگان زمان فرصت گريز و رهائى نداد. کتابخانه‌هاى بزرگ که در شهرهاى پرجمعيت و آباد ماوراءالنهر و خراسان و عراق بود به سرعتى عجيب پايمال شد و يا در خراب‌ها مدفون گشت و همراه صاحبان و خوانندگان راه ديار نيستى گرفت. بسيارى از خاندان‌هاى حکومت و رياست و دانش که غالب آنها مروّجان علم و ادب و حاميان عالمان و اديبان بودند يکباره برافتادند و يا اگر بازماندگانى داشتند به مرحله‌اى از فقر تنزل کردند که يکباره قدرت تعهد و نگاهداشت ديگران از آنان سلب شد. فقر عمومى و از ميان رفتن بسيارى از آبادانى‌ها و کوچک شدن شهرها و بر هم خوردن مراکز تحقيق و تعليم و تعلم، افتادن کار به‌دست وحشيانى که البته علم و هنر را ارجى نمى‌نهادند و بدان توجهى نداشتند مايه تنزل علمى و فکرى ايرانيان گرديد.

    اين سقوط وحشت‌انگيز فکرى و عقلى در آغاز دورهٔ مغول نامحسوس و بعد از آن روزبه‌روز محسوس‌تر و آشکارتر است، چنانکه چون به‌ آخر اين دوره برسيم ابتذال فکرى و عقلى را در نهايت قوت مى‌بينيم. اين اوضاع آشفته زمان بى‌ترديد در همهٔ آحاد مردم و کيفيت زندگانى و انديشه و رفتار آنان اثر داشته و انعکاس آن در آثار ادبى نويسندگان و ديوان‌هاى شاعران در قالب اندرز و نصيحت و شوخى و مطايبه و هزل و هجو ديده مى‌شود. از ميان سخن‌سرايانى که بيشتر به ‌ذکر اينگونه دردهاى اجتماعى در اشعار خود پرداختند و بسيارى از طبقات مهم اجتماع را که غالباً به فساد گرائيده بودند مورد سرزنش قرار دادند، سيف‌الدّين محمد فرغانى شاعر قرن هفتم، خواجوى کرمانى شاعر استاد اواخر اين دوره و اَوْحَدى مراغه‌اى عارف و شاعر بزرگ قرن هشتم را بايد نام برد، اما سخت‌ترين و تندترين انتقادهاى اجتماعى که در اين دوره بدان باز مى‌خوريم در آثار خواجه‌نظام‌الدّين عُبَيدالله زاکانى قزوينى است که به نظم و نثر از راه‌هاى مختلف وضع وخيم عهد خود را به باد انتقاد گرفته و طبقات مختلف اجتماعى خاصه اميران و سران سياست و دين عصر را در پردهٔ طنز و طعنه و هزل‌هاى نمکين چنان که بودند معرفى کرده است.

    پناهگاه‌هاى فرهنگ ايران

    خوشبختانه عوامل مختلف سبب شد تا بلاى خانمان‌سوز مغول نتواند همه ايران و ممالک همسايه ايران را بى‌کم و کاست فرو گيرد. چه بعضى از نواحى ايران بر اثر قبول ايلى و يا در نتيجهٔ آنکه حمله مغول به آن نواحى در سال‌هاى بعد از چنگيز، و در دورهٔ جانشينان او، انجام گرفت با شدت عمل کمترى روبه‌رو شدند و به‌صورت مأمن و پناهگاه فرهنگ ايرانى درآمدند. يکى از اين مأمن‌ها و پناهگاه‌ها ناحيه فارس و متصرفات سعدبن زنگى و ابوبکر و پسر وى بود که از پادشاهان موصوف به پرورش اديبان و عالمان و معروف به ايجاد آبادانى‌ها و مدرسه‌ها و مسجدها و خانقاه‌ها بودند. ملجاء و مهرب ديگر آسياى صغير (روم) است که تا چندى گريزگاه دسته‌هاى پياپى از فراريان ايرانى و پناهگاه کسانى چون بهاءالدّين محمد بلخى (پدر مولوي) و اطرافيان او، شمس‌الدّين محمد تبريزي، بُرهان‌الدّين محقق تِرمَذي، سيف‌‌الدّين فرْغاني، سراج‌الدّين اُرمَوى و بسيارى ديگر از بزرگان بود. پناهگاه بزرگ ديگر سرزمين هندوستان بود که اميران نواحى مختلف آن مانند سند و دهلى و بنگاله همه با فرهنگ و تربيت ايرانى پرورش يافته بودند و دربار آنان ملجاء گروه بزرگى از ايرانيان گرديد که در فتنه‌هاى ماوراءالنهر و خراسان خود را به ‌داخله هندوستان افگنده بودند و در ميان آنان غير از مردم عادى که گروه‌ها گروه بدان جانب مى‌شتافتند مردم ديوانى و عالم و شاعر و عارف و صوفى و اديب و فقيه وجود داشتند. مجموع اين پناهگاه‌ها و برخى از شهرها و ديه‌ها که بر اثر ايلى از قتل‌عام و ويرانى رهائى يافت وسيله خوبى براى نگاه‌‌داشت بقيةالسيف ايرانيان و بازمانده فرهنگ و تمدن ايرانى گرديد و بدينگونه بسيارى از رجال علم و ادب، و نسخ کتب، از چنگ عدم رهائى يافت و براى ما بازماند
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا