•○●|تقویم تاریخی|●○•

وضعیت
موضوع بسته شده است.

...zαнrα...*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/16
ارسالی ها
3,488
امتیاز واکنش
30,283
امتیاز
913
محل سکونت
تبــــ❤️ـــریز
15 تیر

ايران

57 سال حکومت ايرانيان بر يمن ـ نشانه هایی از «فلسفه تاریخ» در دهه دوم قرن 21 در سرزمین یمن


00coin.jpg

سکه ايران با تصوير خسروانوشيروان
يمن از نيمه اول جولاي در سال 571 ميلادي پس از اخراج حبشي ها از آن سرزمين در قلمرو ايران قرار گرفت. مورخان عثماني آغاز حكومت ايرانيان بر يمن را سال 575 ذكر كرده اند.
بزرگان يمن بسال 570 ميلادي از خسروانوشيروان، شاه ساساني ايران، خواسته بودند كه لشكر بفرستد و حبشي ها را بيرون راند. بزرگان یمن با حضور در تیسفون (پایتخت ایران در طول 8 قرن) از خسروانوشیروان درخواست فرستادن نیروی نظامی کرده بودند.
نیروی اعزامي ايران مرکب از سربازان سپاه کرمان و سپاه استخر (فارس امروز) كه به فرماندهي اسپهبد «وهرز» ـ ژنرال ديلمي با كشتي از راه خليج فارس به يمن فرستاده شده بود حبشي ها را بيرون راند.
حكومت ايرانيان بر يمن که به خواست سران قبایل این سرزمین بود، 57 سال بعد در 628 ميلادي، پس از مرگ (قتل) خسروپرويز و گسترش اسلام در جزيرة العرب پايان يافت.
در عملیات نظامی یمن در دهه دوم قرن 21 نشانه هایی از عملکرد «فلسفه تاریخ» و تکرار رویدادها به چشم می خورد.





تعويض حكمران نافرمان گرجستان

ششم جولاي سال 1631 ميلادي ژنرال رستم خان فرمانده نيروهاي اعزامي از اصفهان به قفقاز، به نافرماني تهمورث حكمران گرجستان پايان داد.
در پي اين رويداد، دربار صفوي در اصفهان «خسروميرزا» را به جاي حکمران سابق به فرمانداري گرجستان تعيين كرد. گرجستان تا زمان جنگ هاي روسيه با ايران در سه دهه اول قرن 19 در قلمرو ايران قرار داشت.






بحران كابينه بر سر وزارت فرمانفرما


0706mostofi.jpg

حسن مستوفي
بحران كابينه در اين روز (ششم جولاي) در سال 1916 (15 تيرماه 1294 هجري) و در جريان جنگ جهاني اول که نيروهاي دولت هاي متخاصم، ايران را هم ميدان نزاع خود قرار داده بودند به اوج خود رسيده بود. عين الدوله دوم جولاي پس از درگير شدن با مجلس بر سر ادامه وزارت فرمانفرما (وزير داخله) از نخست وزيري كناره گيري كرده بود و دو جناح اصلي مجلس (اعتداليون و دمكرات ها) هر كدام نظر به يك سياستمدار داشتند. بالاخره، شاه وقت مستوفي (مستوفي الممالك) را معرفي كرد كه اين پيشنهاد رد شد. شاه بار ديگر عين الدوله را معرفي كرد كه اكثريت مجلس وي را هم تاييد نكرد. در اين ميان، جمعي از اعضاي مجلس «مشيرالدوله» را پيشنهاد كردند كه خود او نپذيرفت و سرانجام 27 جولاي (پنجم امُرداد) دوباره مستوفي معرفي شد و اين بار راي اعتماد به دست آورد!.
مخالفت مجلس با فرمانفرما از 25 ژوئن آغاز شده بود و دمكرات هاي مجلس خواستار عزل او شده بودند كه عين الدوله گفته بود به اين شرط فرمانفرما را از وزارت داخله عزل مي كند كه با وزير جنگ شدنش موافقت شود! كه مجلس نپذيرفته بود و ... .





آخرين بار که خسرو روزبه - مردي که براي خلق و ميهنش آرزوهاي بسيار داشت دستگير شد


0706khosro.jpg
خسرو روزبه مردي كه قلبش براي خلق مي تپيد


15 تيرماه 1336 مخفيگاه «خسرو روزبه» سرگرد كمونيست ارتش كه مدت ها فراري بود در خيابان سيروس كشف و به محاصره ماموران درآمد. خود وي هنگام فرار از اين محل از طريق تير برق بر زمين افتاد، مجروح گرديد، دستگير و بعدا اعدام شد. مردم او را به دليل برخورد و گريزهاي شگفت انگيزش با ماموران، «اعجوبه زمان» مي خواندند.
سابقه درگيري و فرارهاي خسرو روزبه از سال 1324 آغاز شده بود. يکي از موارد فرار او 17 ارديبهشت سال 1326 از زندان دژبان مرکز (دژبان تهران) بود که درباره اين فرار، افسانه سرايي فراوان شده بود.
خسرو، سروان توپخانه بود که در دانشکده فني دانشگاه تهران هم به تحصيل پرداخت و در همه جا و همه وقت يک لحظه از فعاليت و تبليغ براي سوسياليسم باز نمي ايستاد. کتاب او درباره توپ و خمپاره انداز نشان داد که وي يک نابغه نظامي و داراي هوش رياضي است. برخي از منابع مدعي بوده اند که خسرو روزبه موسس سازمان نظامي حزب توده بود.
با اين که خبرنگاران در بيمارستان زندان و نيز در جريان محاکمه و در مراسم اعدام، اظهارات او را شنيده بودند اجازه انتشار اين اظهارات داده نشد که در مراسم اعدام گفته بود تنها تاسف او اين است که زنده نماند تا شاهد زندگي کردن خلق ستمديده ايران در يک جامعه برابر و سوسياليستي شود و براي تحقق آن جانفشاني بيشتري کند.
وي در همين جا، سرانجامِ شاه را پيش بيني کرده بود. خسرو اين بار هم مانند گذشته از آرزوهاي دور و درازش براي سعادت و رفاه خلق سخن گفته بود و از جان گذشتن و مرگ در راه مبارزه با ستم و ظلم و نابرابري ها و استثمار و استعمار را کمال مطلوب خود و وسيله ارضاي باطن اعلام داشته بود و .... خسرو در برابر جوخه اعدام شاه را خائن به ايران و ايرانيان اعلام کرده بود.





مروري بر روزنامه هاي 14 تيرماه 1384 تهران و اشاره کيهان به متقاضيان انتشار روزنامه و ...!

مروري بر مطالب روزنامه هاي سه شنبه چهاردهم تير ماه 1384 (پنجم جولای 2005) تهران، چند انتقاد و يك كنايه منفي را به دست مي دهد.
يکي از اين نوشته ها كه در صفحه اخبار کيهان چاپ شده بود از اين قرار است:

"در واپسين روزهاي مسئوليت دولت خاتمي، مجوّز انتشار 71 نشريه صادر شد.
برخي از دريافت كنندگان مجوّز نشريه، مشاغل غيرمطبوعاتي دارند و برخي ديگر سوابق ناموفقی در عرصه مطبوعات از خود به جا گذاشته اند.".
در اين مطلب کيهان ـ روزنامه حکومتی ایران ـ آمده بود: "كساني كه در گذشته امتياز نشريات را براي اجاره دادن به ديگران گرفته اند، اين بار هم از وزارت ارشاد مجوز انتشار نشريه دريافت كرده اند كه توهين به جايگاه روزنامه نگاري كشور به حساب مي آيد. از اين ميان فردي كه سابقه منفي و ناموفقي در كار مطبوعات داشته و مجوز دو نشريه قبلي خود را اجاره داده است، در اين مرحله دو مجوز ديگر نيز دريافت كرده و براي دريافت مجوز چند نشريه جديد در نوبت قرار گرفته است!.".
کيهان نوشته بود: "همچنين اطلاع يافتيم افراد فراري مقيم خارج كشور كه صلاحيت آنها براي همكاري با مطبوعات رد شده است، در جلسه قبلي هيئت نظارت بر مطبوعات، تقاضاهاي جديد خود را مطرح كرده اند [کرده بودند[، در حالي كه تقاضاهاي قبلي آنان در هيئت نظارت رد شده بود. به نظر مي رسد هيئت نظارت به عنوان مسئول قانوني واگذاري امتيازهاي جديد بدون توجه به برخي سوءاستفاده ها، زمينه دريافت فله اي امتياز نشريات را فراهم كرده و افراد غيرحرفه اي را براي انجام كارهاي تجاري و سوء استفاده هاي سياسي و فرهنگي صاحب امتياز نشريات كشور مي كند." .






محکومیّت مهدی هاشمی فرزند آیت الله هاشمی رفسنجانی که خبر آن قبلا در رسانه های تهران انتشار یافت

یک مخاطب این تاریخ آنلاین دوشنبه 15 تیرماه 1394 خطاب به مؤلف این تاریخ آنلاین چنين نوشت:
"شما که کوس تاریخ نگاری بی طرفانه می زنید، چرا محکومیّت مهدی هاشمی فرزند آیت الله هاشمی را درج نکرده بودید که بحث و تفسیر آن، خودش یک تاریخ است و لازمه انتشار یک کتاب. به رغم این محکومیت، چاپ عکس آیت الله هاشمی که متبسم و شاد به نظر می آید در 3 ـ 4 روزنامه از روزنامه های تهران ادامه دارد که هرکدام از این روزنامه ها وابسته به یک دسته و جناح هستند و از این بابت داد همه را درآورده اند.".

پاسخ:

مطلب در همان روز اعلام آن درج شد. این مطلب عینا در صفحه 32 مجله روزنامک
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
نیز درج شده است که کُپی آن مطلب و تيتر از آن مجله و با تصاویر خبرگزاری فارس در زیر می آید:


مهدی هاشمی به زندان و جریمه محکوم شد


به گزارش خبرگزاری های تهران، مهدی هاشمی فرزند آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی (قبلا رئیس جمهور و رئیس مجلس و رئیس مجمع تشخیص مصلت نظام) به جرم های ارتشاء، اختلاس و امنیتی به ده سال زندان، جزای نقدی و ردّ مال (یک میلیارد و 800 میلیون تومان و 5 میلیون و 200 هزار دلار) محکوم شده و محکومیّت او قطعی است، ولی وکیل مدافع وی گفته است که تقاضای اعاده دادرسی خواهد کرد.
غلامحسین محسنی اژ‌ه‌ای سخنگوی قوه قضائیه 21 خرداد 1394 گفته بود که حکم قطعی ِ صادر شده برای پرونده مهدی هاشمی 10 سال حبس است و این حکم در دادگاه تجدیدنظر تأیید شده است. مهدی هاشمی پس از انتخابات ریاست جمهور در سال 1388 از ایران خارج شده بود که پس از حدود سه سال به ایران بازگشت و بیش از دو ماه در بازداشت موقّت بود. هنوز (آن زمان ـ پایان خردادماه 94) حُکم محکومیّت مهدی هاشمی به اجرا در نیامده است [نيامده بود].
تصاویر زیر در آن زمینه از وبسایت خبرگزاری فارس کُپی شده است:

Please, ورود or عضویت to view URLs content!
 
  • پیشنهادات
  • ...zαнrα...*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/16
    ارسالی ها
    3,488
    امتیاز واکنش
    30,283
    امتیاز
    913
    محل سکونت
    تبــــ❤️ـــریز
    15 تیر

    در قلمرو ادبيات

    زادروز «Heidenstam» و سالگرد درگذشت William Faulkner ـ ابراز نگراني از انتقال فرهنگ اروپايي به خاور ميانه


    faulkner-heid.jpg

    William Faulkner - Heidenstam
    ششم جولاي زادروز شاعر و نويسنده سوئدي ورنر فن هايدنستام Verner Von Heidenstam است كه در سال 1859 به دنيا آمد و در سال 1916 برنده جايزه ادبي نوبل شد. وي پس از ديداري از خاورميانه و كشورهاي منطقه مديترانه تحت تاثير فرهنگ خاور ميانه قرار گرفت و چند كتاب او درباره اين منطقه است . وي در اثر خود « انديميون » نگراني عميق اش را از انتقال فرهنگ اروپايي به خاور ميانه و گرفتن جاي فرهنگ اين منطقه را ابراز داشته است . يك داستان او تحت تاثير قصه «هزار و يك شب» و به همين سبك نوشته شده است، همين طور كتاب ديگر او «قفس شير». هايدنستام كه به تاريخ وطن خود علاقه فراوان داشته بقيه داستانهاي خود را برپايه قصه هاي تاريخي سوئد نگاشته است.
    ×××
    ويليام فاكنر William Faulkner نويسنده پُركار و تواناي آمريكايي كه دهها داستان، فيلمنامه، مجموعه اشعار و اثر ديگر باقي گذارده ششم جولای 1962 بر اثر حمله قلبي در 64 سالگي درگذشت. فاكنر از مردم ايالت جنوبي «مي سي سي پي» كه 25 سپتامبر 1897 در يك فاميل نظامي به دنيا آمده بود از نوجواني شعر مي گفت. نخستين داستاني كه نوشت «مواجب سرباز» عنوان داشت و پس از آن «پشه ها»، «پرچمهاي غبار گرفته»، «دارا و ندار»، «سرزمين فراعنه»، «روشني در ماه اوت»، «پناگاه»، «خواب طولاني» و .... وي از برندگان جايزه ادبي نوبل است. هنگام دادن این جایزه به فاکنر بود که اعلام شد داستان نگار بهتر از هرکس می تواند اندرز و اندیشه را منتقل کند.








    در قلمرو دانش

    سالروز كشف نخستين واكسن توسط لوئي پاستور که راه را بر پيشگيري از بيماري هاي واگيردار بازکرد


    pasteur-louis.jpg
    Louis Pasteur

    لويي پاستور Louis Pasteur شيميدان فرانسوي ششم جولاي 1885 در جريان تلاش براي ساخت واکسن ها، مايه پيشگيري (واكسن) ضدِ هاري را ـ بيماري Rabies که اين واژه در لاتين به مفهوم حالت ديوانگي است و اين بيماري از حيوان مخصوصا از طريق گازگرفتگي سرايت مي کند ـ كه ساخته بود با موفقيت روي نوجواني به نام ژوزف آزمايش كرد و راه براي پيشگيري از بيماريها هموار شد.
    وي قبلا ابراز نظر كرده بود كه باكتري تضعيف شده در آزمايشگاه، اگر به افراد تزريق شود در آنها در برابر آن بيماري مصونيّت ايجاد خواهد كرد.
    پاستور که به نام او در بسياري از کشورها، انستيتوي تزريق واکسن و پيشگيري از بيماري هاي واگيردار تاسيس شده است27 دسامبر 1822 به دنيا آمد و 28 سپتامبر 1895 درگذشت. در تهران، خياباني که قبلا کاخهاي سلطنتي در آن قرار داشت و اينک عمارات دولتي، به نام «پاستور» است. انستيتو پاستور تهران نيز در همين خيابان تاسيس شده بود که تا خانه دکتر مصدق فاصله چنداني نداشت. نوه لوئي پاستور در دهه 1330 هجري خورشيدي از ايران ديدن کرد.





    كاشف آنزيم ها


    0706theorell.jpg

    Axel Hugo Theodor Theorell
    دكتر اكسل تئورل Axel Theorell پزشك و بيوشيميست سوئدي كه به خاطر كشف چند آنزيم تازه در سال 1955 جايزه نوبل گرفت ششم جولاي 1903 به دنيا آمده بود. از اكتشافات علمي ديگر او اكسيده شدن آنزيم ها و تاتير الكل بر آنهاست.
    تحقيقات علمي دکتر تئورل که در 15 آگوست 1982 در 79 سالگي درگذشت عمدتا در enzyme research بود.





    پرسش از مؤلف اين تاريخ آنلاين درباره سرنوشت قلب مصنوعی که دیگر خبری از آن نیست؟

    پرسش:

    داستان ساخت قلب مصنوعی چه شد؟.

    پاسخ:

    یک کمپانی سازنده ابزارهای پزشگی در ماساچوست (شمال شرقی آمریکا) در سال 1998 تلاش به ساخت قلب تماما مصنوعی کرد و دو سال بعد قلب باتری دار ساخت خود ـ AbioCor ـ را در اختیار یک مرکز ویژه بکاربردن آزمایشی آن گذارد و روی 14 بیمار آزمایش شد و آزمایش روی بیمار پانزدهم با مجوّز سازمان FDA بود که از هیچکدام از این آزمایش ها نتیجه مطلوب به دست نیامد و کمپانی مورد بحث هم موقتا به این کار تجربی تا بررسی علمی بیشتر پایان داد.
    نخستین بیمار Robert Tools نام داشت، 63 ساله بود و دوم جولای 2001 قلب مصنوعی در بدن او کار گذارده شد، ولی بیش از 151 روز زنده نماند.
    دهها سال پیش از ساخت و آزمایش قلب مصنوعیِ کامل که به لحاظ حجم، بزرگ بود و در هر قفسهِ سـ*ـینه جای نمی گرفت، دریچه مصنوعی برای قلب ساخته شد که نخستین آن را در سال 1969، دکتر Denton Cooley در بدن یک بیمار کار گذارد که این بیمار، زیاد زنده نماند. ساخت دریچه مصنوعی قلب به تدریج تکمیل شده است. دکتر کولی 96 سال عُمر کرد.
    tools.jpg
    Robert Tools نخستین بیمار قلب مصنوعی جهان







    در دنياي تاريخ‌نگاري

    پرسش یک مخاطب درباره کرونیکل نویسی و پاسخ مؤلف اين تاريخ آنلاين به آن

    پرسش:

    کرونیکل نویسی از چه زمان آغاز شده است؟.

    پاسخ:

    کرونیکل نویسی (تاریخ نگاری به صورت روزشمار ـ انشاء وقایع بر حسب روز وقوع در کنار هم و جدا از وقوع رویدادهای روزهای دیگر) به شکل و ترتیب امروز از قرن شانزدهم رو به تکامل گذاشته و «کلود فوشه» فرانسوی متولّد ژوئیه 1530 آن را وارد مرحله نوین و رو به تکامل خود کرد که این تکامل ادامه دارد.
    کرونیکل نویسی نیاز چندان به فوت نُت نویسی و بیلیوگرافی ندارد. رسانه ها عمدتا از این روش برای یادآوری گذشته استفاده می کنند.









    در قلمرو رسانه‌ها

    ترجمه خبر باید جدا از تفسیر آن باشد ـ ایراد یک مخاطب به ترجمه خبر یک رویداد خارجی در یک خبرگزاری داخلی ـ اطلاع رسانی = آموزش عمومی

    54 سال پس از تشکیل يك دوره آموزش «روش ترجمه خبر و تنظيم اخبار ترجمه شده» از آژانس هاي خبررساني معروف به «بيگ فور Big-4» و چند آژانس كوچكتر براي دبيران خبر و مترجمان خبرگزاری ملّی (پارس ـ ایرنا) که چند هفته دیگر 81 ساله می شود و 68 سال پس از صدور دستور العمل اديبان و نويسندگان ايران كه برای بحث و ارائه چگونگی قرارگرفتن روزنامه نگاري، ترجمه و نثرنويسي در ایران در مسیر درست، مطابق اصول و قواعد ـ از 25 ژوئن 1946 (چهارم تيرماه 1325) تا دوم جولای این سال (11 تیرماه 1325) تشكيل نشست داده بودند، اواخر اردیبهشت 1393 یک مخاطب، ترجمه و متن خبری را که انتشار یافته بود و به زعم او ایراد داشت برای مؤلف این تاریخ آنلاین ارسال داشت تا در فرصت مناسب و صرفا با هدف یادآوری (توجّه) و اصلاح کار درج شود.
    شصت و هشتمین سالروز صدور اندرزنامه ادیبان و نویسندگان ایران این فرصت را برای درج نامه مخاطب به دست داده است.
    مخاطب نوشته است:

    "هر وقت که فرصتی باشد نگاهی به وبسایت چند خبرگزاری داخلی می اندازم. 22 اردیبهشت 1393 بود که در یکی از آنها خبر زیر را دیدم با این تیتر که خبرگزاری برایش انتخاب کرده بود: «پلیس آمریکا پیرزن 93 ساله را به گلوله بست» و از آن کاپی گرفتم تا به خبرگزاری تلفن کنم و عیب و ایرادهای آن را بگویم و یادآور شوم که اطلاع رسانی در عین حال آموزش دهی عمومی است و ترجمه باید درست و بمانند سند باشد و اگر نظری درباره رویداد باشد، دبیر ِ خبر (نه، مترجم آن) می تواند بر خبر دریافت شده تفسیر بنویسد و ابراز نظر کند که انتقاد هم می تواند باشد. در آن روز موفق به تماس با خبرگزاری نشدم. و اما خبر درج شده که از روزنامه گاردیَن ترجمه! شده بود از این قرار بود:

    به گزارش خبرگزاری … [نام خبرگزاری داخلی تهران، نه نام منبع خبر]، یک افسر پلیس ایالت تگزاس،‌ با شلیک 3 گلوله به سمت یک پیرزن 93 ساله وی را کشت و خشم مردم این ایالت را بر انگیخت. [مترجم مأمور (آفیسِر) را افسر پلیس ترجمه کرده حال آنکه بکار بردن این واژه در مورد پلیس یعنی مامور پلیس که لزوما افسر نیست، به علاوه ندانسته است که آمریکا یک فدراسیون است و پلیس شهر جدا از پلیس ایالت و پلیس فدرال (کشور) است و مامور پلیس ِ شهر ِ مربوط بوده که سراغ پیرزن رفته بود. معمولا بر خبر ترجمه شده از یک روزنامه که خودش پاراگرافِ لید می نویسد نباید «لید» نوشت که این خبرگزاری داخلی نوشته بود.].
    این خبرگزاری نوشته بود: روزنامه انگلیسی گاردین، در این باره گزارش داد [که] این زن در پی اختلافات خانوادگی[!] دست به اسلحه بـرده بود بنابر این، پلیس نیز وی را به قتل رساند. [در اصل خبر که در زیر آمده توضیح داده شده است که چرا دست به اسلحه بـرده، به روی چه کسی اسلحه کشیده و ... که ترجمه چیز دیگری است و با اصل تطبیق نمی کند.].
    این خبرگزاری سپس افزوده بود: بر اساس این گزارش، «استفن استم» افسر پلیس تگزاس [ایالت تکزاس یا شهر مربوط ـ در آمریکا، پلیس ایالت وظایف دیگری دارد که جدا از شهر است.] پس از رسیدن به محل واقعه و مشاهده خانم «پرلی گولدن» مسلح به یک سلاح کمری کالیبر 38، در اقدامی خشن، 3 گلوله به سمت وی شلیک کرد که 2 گلوله به بدن وی اصابت کرده و یک گلوله نیز باعث ایجاد جراحت سطحی بر روی بدن وی شد.". [بازهم اصل خبر با ترجمه مطابقت ندارد.].
    خبرگزاری ادامه داده بود:
    انتشار هر چند جهت دار این خبر [چه منبع و مرجعی و کجا، خبر را جهت دار! کرده بودند؟ که باید ذکر شود.] نیز مانع از خشم مردم منطقه «هرن» تگزاس نشد [منطقه یا شهر و چه شماری از مردم، همه ساکنان شهر که نرفته بودند] و آنها با تجمّع در مقابل اداره پلیس خواستار اخراج این افسر خشن [مامور] شدند.
    «روبن گومز» شهردار تگزاس [شهر تکزاس؟!، چنین شهری وجود ندارد. آیا ایالت هم شهردار دارد؟. شهردار یعنی وابسته به شهر و از کلمه پیداست.] نیز با حضور در جمع معترضین، متعهد شد که در جلسه شورای شهر، پیشنهاد اخراج «استفن استم» را در جمع اعضای شوراء مطرح کند. [شهردار به جمعیت گفت که توصیه اخراج به شورای شهر خواهد داد.]. گومز در جمع مردم خشمگین گفت: این مورد [،] به بی اعتمادی مردم به پلیس منجر شده و ما نمی‌توانیم پلیسی داشته باشیم که مردم به او اعتماد ندارند.
    کشتن مردم به ویژه سیاهپوستان از سوی پلیس آمریکا این روزها خبر عجیبی محسوب نمی شود [این تفسیر و اظهارنظر، مربوط به سال های پیش از دهه 1960 است. امروزه رئیس جمهوری، دادستان کل و نزدیک به نیمی از ماموران پلیس آمریکا سیاه پوست هستند.]،‌ اما کشتن یک پیرزن 93 ساله کمتر در این کشور ِ مدعی دفاع از حقوق بشر اتفاق افتاده بود. چندی پیش خبری منتشر شد مبنی بر این که پلیس آمریکا یک نوجوان را که در حال بازی با اسلحه اسباب بازی بود به ضرب گلوله از پای درآورده است!. [این سطور که دیگر تفسیر و ابراز نظر است که خبر را از صورت مطلق خارج می کند. مفسر خبرگزاری می توانست جداگانه بر آن خبر یک تفسیر بنویسد. اگر هدف، نقل این خبر در یک روزنامه باشد که گمان نمی رود روزنامه تفسیر و یا خبر توأم با تفسیر خبرگزاری را نقل کند.].
    در زیر متن خبر گاردین به نقل از اسوشییتدپرس (دهم ماه می 2014) آورده شده است تا مقایسه و قضاوت شود:



    The nephew of a 93-year-old Texas woman who was shot and killed by a police officer has said his aunt fired two shots before the officer shot her
    Roy Jones told a local television station, KBTX-TV, he had taken his aunt, Pearlie Golden, to renew her driver,s license on Tuesday, but she was denied after failing her test. As Jones took his aunt back to her home, he could tell she was upset, he said
    Jones said he was later sitting with his aunt on her front porch when Golden demanded her keys back. He refused, so Golden went into the house and got her .38-calibre handgun. Jones ran into the house and called police, he told the station
    Jones says Golden fired two shots into the ground when an officer told her to drop her gun
    Hearne police have said in a statement that Golden "brandished a gun" when Officer Stephen Stem arrived. A preliminary autopsy shows Golden was shot twice and grazed by a third bullet, the Robertson county district attorney, Coty Siegert, has said
    The Hearne city council will hold a special public session about the fatal police shooting on Saturday afternoon
    Hearne police have declined to comment beyond the statement issued this week. Stem has been placed on administrative leave, and the county district attorney is investigating the shooting of Golden, also known as "Miss Sulie"
    Siegert told the station that because the case is still under investigation, he could neither confirm nor deny that Golden fired her gun
    Dozens of protesters marched to police headquarters on Thursday and were met there by Mayor Ruben Gomez, who said he will recommend that Stem be fired during Saturday,s city council meeting.
    "It,s a loss of confidence in the community. We can,t have an officer the citizens have lost confidence in," Gomez said
    However, Stem,s attorney, Robert McCabe, told the station that he believes his client,s actions were justified under the circumstances and called the mayor,s comments inappropriate and unprofessional
    "He probably knows fewer facts about what occurred than I do," McCabe said
    Associated Press in Hearne - Saturday 10 May


    مخاطب نوشته است: اگر روزنامه ها این ترجمه خبرگزاری را عینا نقل کنند، بسیاری از خوانندگانشان که اطلاعات جغرافیایی ندارند و معلومات خودرا از مطبوعات به دست می آورند تکزاس را که روزگاری یک جمهوری مستقل بود یک شهر تصور می کنند و ساختار دیگری از شهرهای آمریکا که پلیس، آموزش و پرورش، زندان و ... در دست خودشان است، نه ایالت مربوط و دولت فدرال به ذهن می سپارند.
    قضیه از این قرار بوده که پیرزن ِ ساکن شهر هِرن در امتحان برای تجدید گواهینامه رانندگی اش مردود می شود. یعنی که از آن پس تا امتحان مجدد حق رانندگی نداشته و در بازگشت به خانه تصمیم به راندن اتومبیل می گیرد ولی خواهرزاده (یا برادرزاده) اش که با او بوده کلید اتومبیل را نمی دهد. پیرزن عصبی می شود و سراغ تپانچه اش می رود (که قانون اساسی آمریکا به اتباع این کشور حق حمل اسلحه داده است). خواهرزاده که چنین می بیند به پلیس شهر (شهر هرن) تلفن می کند و مامور می آید. پیرزن (طبق اظهار خواهرزاده) دو گلوله به زمین شلیک می کند و پلیس هم به سوی او و ....




    پُرسش یک مخاطب از مؤلف این تاریخ آنلاین درباره ضدیت رسانه های آمریکا با ترامپ رئیس جمهوری این کشور

    پرسش:

    نظر حرفه ای شما به عنوان یک روزنامه نگار با بیش از 60 سال تجربه، درباره درگیری جاری شماری بسیار از رسانه های آمریکا با دانالد ترامپ رئیس جمهوری این کشور چیست که کاری بی سابقه است؟.

    پاسخ:

    ژورنالیسم بمانند هر پیشهِ دیگر، اصول و قواعد دارد و خروج از این قواعد یعنی بیرون رفتن از دنیای ژورنالیسم اصیل و دیگر، نمی شود نام رسانه (مَس میدیا) بر آن رسانه و یا آن گروه از رسانه ها گذارد. قانون اساسی آمریکا آزادیِ پرس [نه شامل رادیو ـ تلوزیون] را تضمین کرده است. این قانون «حمل اسلحه» را هم آزاد کرده است ولی آیا می شود با سلاحی که حمل آن آزاد است فردی را کشت و یا زخمی ساخت و یا در خیابان و ملأ عام با آن عَربده کشی، قدرت نمایی و تهدید کرد؟. پاسخ منفی است و اگر از سلاحی که حمل آن آزاد است سوء استفاده شود جرم است و مجازات سنگین دارد ولی می بینیم که میدیای آمریکا جز شماری کم، از دایره این حرفه و اصول و قواعد آن خارج شده اند، حتی صدای آمریکا که دولتی است و رادیو تلویزیون عمومی که قسمتی از هزینه های آنهارا دولت تأمین می کند. ابراز نظر به صورت مصاحبه، گفتار، مقاله، رساله و تفسیر با اسم و امضاء، بله ولی در قالب خبر، نه. گزینش غیر حرفه ای خبر برای انتشار نیز نوعی خودسانسوری و محروم کردن مخاطب از دانستن همه واقعیات است. قرار دادن نظر شخصی و یا نظر کمپانی و صاحب رسانه ـ رسانه ای که خودرا حرفه ای معرفی می کند ـ در متن خبر، نوعی جعل خوانده می شود و به اظهار ترامپ؛ فِیک Fake، که این واژه معانی متعدد دارد. افشاء گری و کار اینوستیگیتیو ِ روزنامه نگار چیز دیگری است که باید در چارچوب روش و اصول خاص تهیه، تنظیم و عَرضه شود.
    ادامه این کار رسانه های آمریکا که روزگاری به لحاظ دقّت و وسواس در درست نویسی و درست گویی و مطابق قاعده ژورنالیسم بودن، سرمشق ژورنالیست های کشورهای دیگر بودند نه تنها باعث سَلب توجه مخاطبان از آنها و گرایش کامل به سوشِل میدیا خواهد شد بلکه در این دوران که قدرت های دیگری در حال طلوع هستند ضربه بزرگی است و مآلا به خودشان. روشی را که یک دسته از رسانه های آمریکا از زمان انتخاب دانالد ترامپ در پیش گرفته اند کار رسانهِ حرفه ای نیست ـ کار رسانه اختصاصی (حزبی ـ جناحی، نشریه داخلی یک مؤسسه و ...) است.
    این کارِ دسته ای مشخّص از میدیای آمریکا به نظر من، آتش بیار نوعی جنگ سرد داخلی شدن و تداوم ایجاد دو دستگی است. مسئله از اینجا ریشه گرفته که در سال های اخیر، افراد و کمپانی های خارج از حرفهِ روزنامه نگاری، بسیاری از رسانه های آمریکا را خریده اند تا نه تنها تبلیغ، بلکه از منافع آنها دفاع و نظرشان را در تصمیم گیری های دولتی اِعمال کنند. بنا براین، آمریکا دارد یک شهرت خود ـ داشتن رسانه های حرفه ای (وفادار به اصول و قواعد ژورنالیسم) را از دست می دهد.
    مشاهده می شود که سرچ انجین ها که نان ایجاد اینترنت با سرمایه آمریکا را می خورند، مطالب همان روزنامه ها و تلویزیون هایی را نقل می کنند که بر ضد ترامپ هستند و در صدر این رسانه ها، واشنگتن پُست و .... همچنین دیده شده است که میدیای کشورهای ناراضی از اظهارات ترامپ ازجمله آلمان و انگلیس دست به اقتباس از میدیای آمریکا زده و ضدیت تلویحی می کنند.
    آمریکا یک فدراسیون و بزرگترین مهاجرنشین جهان است و در چهارصد و ده سال گذشته، بویژه در 70 سال اخیر، افراد به این فدراسیون آمده اند تا زندگانی بهتری داشته باشند و نیاز به میدیایی دارند که مطابق قواعد ژورنالیسم کار کند و آنان را در جریان واقعیت هایِ روز بگذارد تا برنامه های آینده و پیشرفت خودرا تنظیم کنند و نه اینکه در ابهام و دلواپسی باشند.
    آمریکا برخلاف کشورهای دیگر، قانون مطبوعات برای مشخّص کردن خلاف مطبوعاتی و مؤاخذه کردن ندارد ولی می تواند از این حقِ مخاطبان که همانا «دانستن واقعیات به صورت خبر رسانه ای» است دفاع کند و اخلال در رساندن واقعیت ها و به قول ترامپ فِیکی ها را به دستگاه قضایی جهت رسیدگی گزارش کند تا حقی سلب نشده و تخلّفی صورت نگرفته باشد.
    این نخستین بار در 60 سال گذشته است که می بینم در یک کشور، شماری زیاد از رسانه ها علنا در ضدیت با رئیس کشور خود هستند.
     

    ...zαнrα...*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/16
    ارسالی ها
    3,488
    امتیاز واکنش
    30,283
    امتیاز
    913
    محل سکونت
    تبــــ❤️ـــریز
    15 تیر

    ساير ملل

    روزي که «توماس مور» گردن زده شد


    0706moor.jpg

    توماس مور فيلسوف انگليسي قرن 16
    «توماس مور» فيلسوف و شخصيت انگليسي كه حاضر نشده بود پادشاه را به عنوان رييس كل كليساهاي اين کشور به رسميت بشناسد و طلاق گفتن زنش را تاييد کند ششم جولاي در سال 1535 به جرم خيانت! گردن زده شد. مور که يک روشنفکر انگليسي و کاتوليک بود نويسنده يك کتاب «مدينه فاضله (طرحي نو براي تامين سعادت انسان)» است.
    هنري هشتم پادشاه وقت انگلستان كه پاپ طلاقهاي پي در پي و ازدواجهاي مكرر او را غير شرعي اعلام كرده بود كليساي انگلستان را تحت رياست خود، مستقل اعلام داشته بود كه بسياري از مردم و مقامهاي انگليسي زير بار نرفته بودند. هنري هشتم «توماس مور» را که لقب «سر» داشت اعدام كرد تا ديگر مخالفان حساب كار خود را بكنند. توماس مور 15 ماه مقاومت كرده و تسليم نظر پادشاه كه خواسته بود نسبت به او سوگند وفاداري ياد كند و رياست وي را بر كليساي انگلستان بپذيرد نشده بود.
    هنري هشتم که در تاريخ به سلطان گردن زن معروف شده است يك سال بعد از توماس مور , زن دوم خود «آن بولين Boleyn» را هم به همين صورت اعدام كرد.





    «دلار آمریکا» در زادروز آن ـ تاريخچه و ... ـ پيدايش واژه «ماني لاندري»


    0706dollar.jpg


    كنگره آمريكا (که در آن زمان، تنها يك مجلس بود) ششم جولای سال 1785 به اتفاق آراء «دلارDollar» را واحد پول آن كشور قرار داد. پيش از انقلاب استقلال، پول انگلستان (ليره) در 13 مهاجر نشين انگليسي آمريكاي شمالي رايج بود. در جريان انقلاب و به سبب خصومت با دولت لندن، آمريكائيان سكه نقره اي اسپانيا به نام «دلار» را كه در مكزيك اسپانيا رايج بود وسيله داد و ستد قرار داده بودند و به همين دليل نام پول ملي خودرا «دلار» نهادند.
    يک سكه نقره اي از قرن چهاردهم به مدت سه قرن و اندي به نام «تالرThaler، دالر، تلار و دلار» در اروپا رايج بود كه اسپانيايي ها آن را حفظ كردند و به مستعمرات خود در قاره آمريكا منتقل ساختند.

    0706dollar2.jpg


    «اس با خط عمودي؛ $» كه علامت بين المللي دلار است نيز از اسپانيايي ها اقتباس شده كه پول خودرا با علامت (پي P) مشخص مي كردند و اين «P» در آمريكاي شمالي به تدريج و در جريان نوشتن به شكل «$» درآمد.
    دلار آمریکا همچنین پول رایج ده کشور و 16 منطقه وابسته است. اكوادور، السالوادور و پاناما همان دلار آمريكا را به جاي پول ملي خود بكار مي برند.
    بعضي اوقات آمريكايي ها در محاوره، به جاي لفظ دلار، واژه «باك Buck» را بكار مي برند. در دوران جنگ داخلي آمريكا بود که اسكناس دلار (دلار کاغذي با پشتوانه طلا) به تدريج جاي دلار سکه اي (نقره اي و زرّين) را گرفت. در آمريكا شوراي پول (که رئیس آن به پیشنهاد رئیس جمهور و رای سنا انتخاب می شود) کنترل سيستم بانكي و ذخاير فدرال (کنترل دلار) را به دست دارد، و سياست مالي كشور از جمله تغيير نرخ بهره را تنظیم و در صورت لزوم تغيير مي دهد. آمريكا برخلاف ساير كشورها، داراي 12 بانك مركزي است. چاپ اسكناس دلار توسط اداره «گراور و چاپ فدرال رزرو» انجام مي گيرد كه از كاغذ و مركب خاص استفاده مي كند كه فرمول تهيه آنها بايد محرمانه بماند.
    دلار آمريكا USD برخلاف اسكناس ساير كشورها داراي يك اندازه و يك رنگ است كه در خارج از آمريكا به «پشت سبز» معروف است. از سال 2005 با حفظ زمینه سبز، تغییراتی در رنگ برخی از قسمتهای اسکناس هاي دلار داده شده است که هدف، جلوگيري از جعل آنها بوده است. قبلا اسكناس پانصد دلاري و هزار دلاري هم بود كه ريچارد نيكسون از سال 1969 آنها را از بيم جعل، از جريان خارج ساخت و صد دلاري اينك بزرگترين اسكناس آمريكاست. نيکسون عقيده داشت که ديدن اسکناس درشت (مثلا پانصد دلاري)، تورّم پول را در ذهن تداعي مي کند و تاثير رواني منفي مي گذارد. همين نيكسون برای رهاساختن واشنگتن از محدودیت چاپ دلار، این پول را از استاندارد طلا هم خارج ساخت. حجم دلار درجریان که «ذخيره ارزي» بسياري از كشورها قرار گرفته چهاردهه است که از ميزان طلا در آمريكا بيشتر شده و و دارد بازهم بیشتر مي شود. همه تلاش سران آمریکا دلاریزاسیون کردن اقتصاد جهان پس از جنگ جهانی دوم (از دهه چهارم قرن 20) بود که قدرتهای اقتصادی سابق به فلاکت افتاده بودند. این سیاست به هدف رسید و دلار آمریکا پایه معاملات بین المللی ازجمله نفت، طلا و ... و «ریزرو کورنسی» و یک ذخیره جهانی و ستون قدرت آمریکا شده است ـ قدرتی بالاتر از توان نظامی. این قدرت در دهه یکم قرن 21 چند تهديد زباني را که از مرحله «حرف» خارج نشدند از سر گذرانيد. ازجمله اندرز برخي مقاله نگاران و سياسيون محلي به دولتهاي متبوع به «فروش ذخایر دلارخود»، «جانشین ساختن دلار با پولی دیگر»، عرضه اوراق بهادار آمریکا (ترژری باوند آمریکا) به بازار که کاهش شدید نرخ دلار را به دنبال خواهد داشت. رژيم ژکن بيش از یک تریلیون و ژاپن حدود هشتصد میلیارد دلار از این اوراق بهاداررا در دست دارند و پس از این دو، دولت سعودی و ....
    بيش از دو سوم دلارهاي چاپ شده در آمريكا در خارج از اين كشور رايج هستند که افزايش دلارهاي برون مرزي روز افزون است که در پاره اي از مناطق جهان به نظر مي رسد که جاي پول ملي را گرفته اند و در مناطق رو به رو با بحران اقتصادي بورسي شده اند و مطابق سهام، خريد و فروش مي شوند و .... به گفته برخي از كارشناسان امور پول، قدرت سياسي ـ نظامي آمريکا ضامن حفظ قدرت دلار است و لذا واشنگتن مي کوشد اين دو قدرت خود را حفظ كند تا دلار به عنوان پول بين المللي باقي بماند.
    در سال 1995 ميزان دلار در گردش در سطح جهان 380 ميليارد بود و در سال 2004 هفتصد ميليارد يعني در فاصله 9 سال تقريبا دو برابر شده است كه بيش از دو سوم آن در خارج از آمريكاست. اين، مربوط به اسكناس چاپ شده است و در آن، معاملات اعتباري به حساب نيامده است. در داخل آمريكا به جاي پول نقد، مردم با چك و كرديت كارت معامله و خريد مي كنند.
    معاملات و صدور و ورود غير قانوني پول ـ و در اينجا دلار ـ را «ماني لاندري» گويند كه در ايران به «پول شويي» ترجمه مي شود، که در حقيقت داراي اين مفهوم (پول شويي) نيست. اين اصطلاح را «ال كاپون» گانگستر رايج ساخت. وي داراي دهها جايگاه ماشين لباسشويي سكه اي بود و هنگام واريز كردن پول نقد به حسابهايش در بانكها (كه در آمريكا چندان متداول نيست) مي گفت كه اين پولها محصول «لاندري = ماشين لباسشويي برقي» هاي اوست، حال آن كه پولها عمدتا از امور غيرقانوني به دست آمده بود (معاملات قانوني با چك صورت مي گيرد) و از همان زمان، رسانه هاي آمريكا معاملات غير قانوني پول را «ماني لاندري» نوشته اند.





    اشاره وودرو ویلسون به استقلال کُردهای امپراتوری عثمانی پس از اضمحال این امپراتوری ـ تلاش ها و مخالفت های بعدی


    woodrow-wilson.jpg
    W. Wilson

    در جولای 1918 که شکست آلمان و متحدین آن ـ اتریش و عثمانی (مدعی خلافت اسلامی) قطعی به نظر می رسید و انگلیسی ها بر بین النهرین، جزیرة العرب (حجاز، کویت و ...) و فلسطین مسلط شده بودند، وودرو ویلسون رئیس جمهوری وقت آمریکا که یک دانشگاهی و اندیشمند بود اشاره به استقلال کُردهای آرین نژاد امپراتوری عثمانی پس از اضمحال این امپراتوری کرد و به گفته اصحاب نظر، از آن زمان این کُردها هوادار آمریکا بوده اند، حتی کُردهای سوسیالیست.
    برخی از مورّخان نوشته اند که وودرو ویلسون (متولّد 1856 و متوفّی در 1924 و از 1913 تا 1921 رئیس جمهوری آمریکا) در سال 1917 (سال ورود آمریکا به جنگ جهانی اول) در اشاره به ملیّت های امپراتوری عثمانی ازجمله کُردها گفته بود که در صورت فروپاشی عثمانی این ملیّت ها باید راه خودرا بروند، و آنها منطقا باید حاکمیّت ملّی داشته باشند. وی همچنین به ماهیّت جداگانه کُرد از عرب اشاره کرده بود.
    [کُردها ایرانی تبار هستند که در عهد باستان، بمانند همه ساکنان غرب و شمال غربی ایران از محور رِی ـ «ماد» خوانده می شدند. در قرون قدیم و پیش از تأمین وحدت ایرانیان ـ سه طایفهِ آریایی نژاد پارس، پارت و ماد ـ پایتخت مادها، شهر همدان بود. مادها با یهودیان مناسبات دوستانه داشتند و اِستر ـ شهبانوی یهودی ایران در شهر همدان مدفون است.].
    پس از شکست امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول و نیز از عرب که به تحـریـ*ک «تی. ای. لورنس انگلیسی معروف به لورنس عربیا» برضد این امپراتوری دست طغیان مسلحانه زده بودند، دولت لندن در پی سازش سایکس ـ پیکو (انگلیس و فرانسه)، دست به ایجاد کشور عراق (مرکب از 3 ایالت جداگانه عثمانی و یکی از آنها کُردستان) زد و با استقلال کُردستانِ عثمانی به صورت کشور موافقت نکرد و چون شامِ قدیم (و به اصطلاح فرنگی ها؛ منطقه لِوانت) هم از سوی فرانسه به دو کشور سوریه و لبنان تقسیم، و گوشه هایی از آن نیز به ترکیه، اردن و فلسطین داده شد، کُردهای امپراتوری عثمانی که قرن ها در جستجوی استقلال و تشکیل کشوری از آن خود بودند میان عراق (کشور تازه ساخت)، سوریهِ تحت الحمایه فرانسه و ترکیه (بخش باقی مانده از امپراتوری عثمانی) تقسیم شدند ولی تحولات بعدی نشان داده است که اندیشه داشتن دولتی از آن خود را از دست نداده اند و نیز حمایت واشنگتن و برخی از اروپاییان ازجمله آلمانی ها را.
    دولت آمریکا با ادامه همین حمایت، در جریان جنگ کُردهای عراق با صدام حسین، شاه (پهلوی دوم) را مجبور کرد که نه تنها به آنان کمک کند بلکه کمک های تسلیحاتی آمریکارا هم به ایشان برساند و شاه به رغم کمک مصطفی بارزانی (پدر مسعود حکمران کنونی اقلیم کردستان) به ایجاد دولت مهاباد در دهه 1940 که در سایه استقرار نظامیان دولت مسکو در آذربایجان ایران صورت گرفته بود با درخواست آمریکا موافقت کرد و همچنین اجازه داد که کُردهای تحت تعقیب حکومت صدام حسین پناهنده ایران شوند. مصطفی بازرانی بعدا پس از مدتی اقامت در ایران (کرج) به آمریکا رفت و در اینجا در 76 سالگی در 1979 فوت کرد. به باور اصحاب نظر، درگیری های داعش با کُردها از ژوئن 2014 و کشتار کُردهای ایزدی و انعکاس آن در رسانه ها، احساس دوستانه و معاضدت غرب (اروپا و آمریکا) را از کُردها و آرمان های آنان تقویت و علنی تر کرده است.
    به نظر برخی از تفسیرنگاران، با تغییرات ناشی از رویدادهای جاری در منطقه که وقوع آنها از قرن 21 آغاز شده است، و تصمیم مسعود بارزانی (متولّد 1946 ـ ایران) رئیس اقلیم 5 میلیون و 300 هزار نفری کُردستان عراق به انجام رفراندم استقلال در 25 سپتامبر 2017 (سوم مهرماه 1396)، ایجاد یک کشور مستقل در این اقلیم خودمختار عراق که مقام هفتم را از حیث ذخایر نفت دارد بعید به نظر نمی رسد. گرچه رفراندم به معنای اعلام استقلال، بلافاصله پس از برگزاری آن نیست ولی دولت بغداد و دولت های ایران و ترکیه پس از انتشار گزارش های مربوط به تعیین روز برگزاری رفراندم، با تبدیل اقلیم کُردستان عراق به یک کشور مستقل مخالفت خود را بیان کرده اند.
    وضعیت در آسیای غربی و آسیای جنوبی دارد در جهت خلاف نقشه ها و سیاست های از نیمه قرن نوزدهم دولت لندن پیش می رود که تا نیمه قرن بیستم مرز ساخت، وصل کرد و فصل کرد.
    Barzanis.jpg
    مسعود بارزانی و پدرش مصطفی (ملا مصطفي بارزاني)



    bush-barzani.jpg
    دیدار مسعود بارزانی با جورج دبلیو بوش در کاخ سفید واشنگتن در سال 2005







    تاسيس اتحاد جماهير شوروي ـ ترسیم خطوط مرزی مسئله ساز ـ معمّاي فروپاشي و خصوصي سازي ـ بي اعتنايي به عقايد ادموند بورک

    اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي به ابتكار لنين كه آرزو داشت روزگاري جهان به صورت يك کنفدراسيون سوسياليستي درآيد و در اجراي اين تصميم خود به تمجيد از انديشه کوروش بزرگ پرداخته بود که بشر جز با زندگي در يک جامعه مشترک المنافع جهاني خوشبخت و راضي نخواهد زيست، ششم جولای 1923 برپايه مليِّتهاي امپراتوري روسيه تاسيس شد كه در دسامبر سال 1991 يلتسين و دو تن ديگر (سران وقت بلاروس و اوکراين) بدون اعلام قبلي! در يك استراحتگاه زمستاني و دریک نشست ظاهرا تفریحی انحلال آن را اعلام داشتند كه ديديم اوضاع اعضاي اتحاديه منحله هم از آن چه كه بود بهتر نشده است؛ توده هاي مردم اين اتحاديه فروپاشيده برابري اقتصادی ـ اجتماعی نسبي را که داشتند از دست داده اند، تنها تني چند به وسائلي که به درستي روشن نيست ميلياردر و گروهي هم دولتمرد شده اند و طبق گزارش هاي رسانه اي، فساد و تباهي روزافزون است زيراکه مسلک مارکسيسم که به شيوه درست و کامل هم در روسيه پياده نشد ميهندوستي را سلب و مردمي ماترياليست و خودخواه آفريده است.
    در دوران حکومت حزب کمونيست، سوء مديريت و انتصابات نادرست و غير علمي مانع از اجراي درست و کامل سوسياليسم در روسيه شد و همين سوء مديريت و سياست مبتني بر دروغگويي و خارج از اصول، سرانجام اين امپراتوري را که تزارها ساخته بودند فرو پاشانيد. طبق نوشته انديشمندان، روسيه جامعه اي نبود که آمادگي پياده کردن مارکسيسم را داشته باشد و اين فرضيه در اصل براي جوامع صنعتي و آگاه نظير آلمان و سوئد نوشته شده بود.
    پارلمان روسيه (دوما) چندي پس از فروپاشي، با تصويب يک طرح، انحلال شوروي را به آن صورت، عملي غير قانوني خواند که هنوز هيچيک از سه رئيس جمهوري روسيه پس از انحلال شوروي اين مصوبه را امضاء نکرده است!. خطوط مرزی که در سال 1923 ترسبم شد و تقسيم روسيه تزاري سابق به جمهوري هاي اسمي مبنای درستی نداشت زیرا قضیه چندان جدّی نبود و این مرزها و تداخل و تقسیم اقوام اینک مسئله ساز شده و نمونه آن را در زوئن 2010 در قرقیزستان شاهد بودیم. ضعف های ناشی از این مسائل است که ناتو و اتحادیه اروپارا ترغیب به مداخله کرده است. ناتو وارد سه کشور بالتيک شوروي سابق شده و به تحريک بلوک غرب که پابرجا مانده در گرجستان، اوکراين و قرقيزستان انقلاب اصطلاحا مخملي صورت گرفت. گرچه اين انقلابات در اوکراين به نتيجه نهايي نرسيد.
    روسيه تا انقلاب 1917 و نيز تا جولاي 1923 يک امپراتوري يکپارچه بود. تزارها در زمان خود بسياري از مناطق جنوبي روسيه ـ در قفقاز و فرارود ـ را با جنگ از ايران گرفتند. درگيري هاي لفظي ايران و آذربايجان در سالهاي 2011 و 2012 نتيجه همين جدايي ها بوده است. اصحاب نظر ترديد دارند که جدايي تقسيمات امپراتوري تزاري = اتحاد شوروي به اين صورت دوام طولاني داشته باشد.
    هنوز چگونگي اين فروپاشي که بزرگترين رويداد تاريخ بشر بود از صورت معمّا خارج نشده و تعجب در اين است که تاکنون هيچ مورخ بي طرف (ناوابسته به يک دولت) شروع به تحقيق در اين زمينه نکرده است. نخستين برگ اين بررسي را بايد محاکمه گورباچف و بازماندگان زمان فروپاشي و عاملان آن تشکيل دهد که معلوم نيست چرا حرفي از آن زده نمي شود. چرا خصوصي سازي اموال همه مردم شوروي سابق، تنها توسط مقامات روس صورت گرفته و دليل فروش اموال عمومي به نام خصوصي سازي چه بوده است. تجربه قرن 20 نشان داده است که خصوصي سازي فسادزا بوده است و ميلياردر ساز از جيب همه مردم.
    لنين هنگام ساخت فدراسيون سوسياليستي روسيه (روسيه شوروي) و مادر اتحاد جماهير شوروي به نوشته «ادموند بورک» فيلسوف انگليسي توجه نکرد که با تجربه از انقلاب فرانسه گفته است هر انقلاب گروهي طلبکار به وجود مي آورد ـ شماري بيباک، مسلح، کينه توز، جاه طلب و فرصت طلب ـ و اينان امور را بدون داشتن علم و تجربه و حسن نيّت به دست مي گيرند و از همين جا تخريب کشور (دولت، ملت و سرزمين) آغاز مي شود. تجربه انقلابات قرون 19 و 20 همين بود، شوروي و يوگوسلاوي فروپاشيدند، چين وسيعا تغيير مسير داد و عملا کاپیتالیست شد و نتايج انقلابات لومومبا در کنگو، چپ ها در يمن جنوبي، قذافي در ليبي، بعثي ها در عراق و ... از ميان رفت.

    reagan-gorbachev-1987.jpg
    ... به باور مورّخان، فروپاشی بلوک شرق و شوروی و در نتیجه به گوشه رانده شدن سوسیالیسم مارکسیستی از این ملاقات ها آغاز شد ازجمله ملاقات گورباچف با ریگن در کاخ سفید واشنگتن در نهم دسامبر 1987







    اندرز موسوليني براي آموزش وطندوستي- مسائل ناشي از ضعف ميهندوستي به باور موسوليني

    موسوليني رهبر وقت ايتاليا دراين روز در سال 1932در اجتماع مشترك نمايندگان معلمان، سردبيران نشريات، مولفان و ناشران كتاب گفت: بررسي تاريخ به او فهمانده است كه در هر سرزمين، همه دشواري هاي ملي نتيجه ضعف ميهندوستي بوده بنا براين، ما آموزش ميهندوسي را در مدارس برخواندن و نوشتن و حساب كردن و علوم مقدم مي داريم و از روزنامه نگاران و مولفان موكدا مي خواهيم كه آموزش عمومي ميهندوستي را سرلوحه كار خود قرار دهند و ناشران كتب مولفان تازه را تشويق به اين كار كنند. اين آموزش بايد همه جانبه ولي غير مستقيم باشد كه مردم در برابر آن مقاومت نشان ندهند و آن را دستور دولتي نشمارند. به باور موسوليني، خيانت ،فساد اداري ،طمع به اموال عمومي ،برخي خود خواهي ها و نيز شانه خالي کردن از خدمت و تلاش براي ترقي کشور و پيشرفت و رفاه جامعه نتيجه ضعف وطندوستي است.
    موسوليني همان شب دستور العمل محرمانه اي در اين زمينه به شهردارها و مديران كتابخانه هاي عمومي ايتاليا صادر كرد كه بعدا معلوم شد يكي از موارد آن توزيع رايگان پرچم ايتاليا ميان مردم و نصب آن در اعياد بوده و نيز چاپ و اهداء عكس مجسمه سزارهاي روم و ....
    مرور زمان نشان داده است كه تنها در ايالات متحده آمريكا عملا مطابق اين اندرز عمل مي شود و آمريكايي جوان با اين كه مي داند تبار او مهاجر بودند، به ميهن خود شديدا علاقه و وابستگي دارد و آماده شنيدن كلامي بر ضد وطن نيست و اين وطندوستي كه نتيجه اش دادن بي چون و چراي ماليات، اطاعت از قوانين، حمايت از كارهاي دولت و نگذاشتن چوب لاي چرخ حكومت، بر افراشتن پرچم در منازل و قرار دادن آن بر اتومبيلها در اعياد ملي است علاوه بر كلام معلمان، در گزارش هاي رسانه هاي آمريكا هم مشاهده مي شود. رهبران شوروي سابق خلاف آن را اندرز دادند و سعي كردند انسان بين المللي به وجود آورند كه شكست خوردند و هرچه را كه رشته بودند پنبه شد.






    آغاز جنگ خونين و ويرانگر «بيافرا» - رويدادي که بوي نفت مي داد!


    gowon-ojukwu-merged.jpg

    سرهنگ اوجوكوو --------- سرلشكر گوون
    جنگ داخلي خونين و ويرانگر فدراسيون نيجريه معروف به جنگ بر سر استقلال «بيافرا Biafra» ـ ناحيه اي ساحلي واقع در جنوب غربي اين فدراسيون 170 ميليوني كه نفت و طمع كمپاني هاي نفتي عامل آن قلمداد شده اند ششم جولاي 1967 آغاز شد، تا ژانويه 1970 طول كشيد و باعث مرگ پانصد هزار تن از جمله 400 هزار غير نظامي، عمدتا از قبيله «ايبو Igbo» شد.
    سرهنگ «اوجوكوو C. O. Ojukwu» فرماندار نظامي منطقه كه متوجه شده بود منطقه او بر روي اقيانوسي از نفت قرار گرفته، به احتمال زياد به تشويق يك كمپاني نفتي اروپايي در ماه مي 1967 اين منطقه را از فدراسيون نيجريه جدا ساخت، آن را كشور بيافرا ناميد و اعلام استقلال كرد و با كمپاني نفتي مورد نظر وارد مذاكره شد. رويداد بيافرا از اعلام استقلال تا فرار اوجوکوو 32 ماه طول کشيد ـ جنگ 30 ماه.
    ژنرال گوون Yakubu Gowon رئيس وقت دولت نيجريه و فرمانده ارتش با سلاحهايي كه از شوروي به دست آورده بود و حمايت اين دولت از ششم جولاي 1967 به محاصره بيافرا دست زد و با اوجوکوو وارد جنگ شد. بيشتر تلفات نتيجه محاصره و كمبود مواد غذايي بود. سرانجام با فرار سرهنگ اجوكوو از كشور، جنگ بيافرا پايان يافت و موضوع استقلال منتفي شد. فدراسيون نيجريه بزرگترين کشور قاره آفريقا به لحاظ جمعيت است. وسعت اين فدراسيون که گرفتار درگيري هاي مذهبي قبيله است 930 هزار کيلومتر مربع است و قبلا از مستعمرات دولت لندن بود.
    اوجوکوو پس از 12 سال زندگي در خارج از وطن اجازه يافت به نيجريه بازگردد که در باگشت از او استقبال گرم شد و عنوان رئيس قبيله به دست آورد. وي به خاطر کاري که کرده بود بازخواست و محاکمه نشد و با او طبق مدل پايان جنگ داخلي آمريکا رفتار شد. اوجوکوو که در 1933 به دنيا آمده بود در نوامبر 2011 و در 78 سالگي درگذشت و از او تشييع جنازه رسمي به عمل آمد.





    اعتراض به بازداشت غير قانوني 2 آمريکايي در لندن و ذوب کردن مجسمه جورج سوم در نيويورک و ساختن گلوله توپ از آن

    «اربرا اهرنرايش» مفسر آمريكايي چهارم جولاي (ژوئيه) 2004 به مناسبت سالگرد صدور اعلاميه استقلال مهاجرنشينان انگليسي شمال آمريكا از دولت لندن، در مقاله اي نوشته بود: پس از گذشت 228 سال از آن زمان (صدور اعلاميه استقلال)، ما ظاهرا شعارهاي انقلاب استقلال را فراموش كرده ايم. يكي از اين شعارها اين بود كه چرا دولت لندن دو امريكايي را بدون حضور در برابر قاضي و هيات منصفه بازداشت كرده و در بازداشت نگهداشته است و ساكنان نيويورك تحت تاثير همين اعتراض، مجسمه جورج سوم پادشاه انگلستان را از ميداني در شهر نيويورك پايين كشيدند، ذوب كردند و با آن 42 هزار گلوله ساختند تا به سوي سربازان انگليسي معروف به «كت قرمز» ها شليك كنند و حقوق خودرا که استقلال و حاکميت ملي بود به دست آورند. هم اينك هم جورج ما (اشاره به جورج دبليو بوش در تشبيه با جورج سوم) دو آمريكايي به نام هاي «خوزه پاويلا» و «ياسر حمدي» را كه به اتهام همدستي با القاعده (تنها يک سوء ظن) دستگير شده اند از دو سال پيش بازداشت كرده، در زندان نگهداشته و اجازه نمي دهد كه از حق خود ـ مندرج در قانون اساسي كه همانا حضور در برابر قاضي و هيات منصفه است برخوردار شوند. چرا؟.
    اين مفسر در مقاله خود به سرنوشت صدها خارجي بازداشتي در پايگاه گوانتانامو که وضعيت مشابهي دارند اشاره نکرده بود.

    Romano Prodi: رئيس شوراي عالي اروپا بايد در يك انتخابات عمومي سراسري برگزيده شود


    prodi-romano.jpg
    Romano Prodi

    «رومانو پرودي Romano Prodi» رئيس وقت كميسيون عالي اتحاديه اروپا كه دارنده این مقام ـ رئيس اين اتحاديه تلقي مي شود اظهار نظر كرده بود كه اگر قرار است اتحاديه اروپا چهره يك كنفدراسيون از كشورهاي مستقل داشته باشد و به همين صورت باقي بماند، رياست شوراي عالي آن كه اينك عملا بر عهده اوست بايد در يك انتخابات عمومي سراسري از سوي همه راي دهندگان اروپايي برگزيده شود تا عامل و مظهر وحدت باشد.
    وي كه چهارم جولاي 2004 در هلسينكي با رسانه هاي فنلاند سخن مي گفت به اهميت نقش «رئيس مشترک» در حفظ وحدت كشورهاي عضو اتحادیه و داوري ميان آنها در صورت بروز اختلاف اشاره كرده و گفته بود كه چنين مقامي بايد قدرت و اختيارات لازم را هم داشته باشد و برگزيده اکثريت اروپاييان باشد تا از جانب آنان سخن بگويد و اورا مسئول حفظ منافع خود بدانند. وي اضافه کرده بود كه در غير اين صورت، اتحاديه اروپا از استحكام لازم برخوردار نخواهد بود و سرنوشتي بهتر از اتحاديه هاي ديگر نخواهد داشت. قبلا هم جهان اتحاديه هاي متعدد از اين دست داشته كه به علت ضعف اختيارات مدير (هماهنگ كننده و داور ارشد) رو به فتور نهاده و يا از ميان رفته اند.
    پرودي متولد 1939 و یک استاد اقتصاد که دو سال بعد نخست وزير ايتاليا شد گفته بود: مردم هر كشور اروپايي با اينكه دولتمردان و سياستمداران خودرا بر مي گزينند به آنان ماموريت نداده اند كه مقام بالاتري (رئيس اتحاديه) را تعيين كنند زيرا كه نمي خواهند در انتخاب چنين مقام مهمي بازيهاي سياسي پشت پرده و ساخت و پاخت ها تاثير داشته باشد.





    دو بانو در افغانستان فرماندار شدند

    در ماه ژوئن 2015 رئیس جمهوری افغانستان بانو سیما جوینده را به فرمانداری ایالت مرکزی غور و معصومه مرادی را به فرمانداری تایکندی منصوب کرد. رئیس جمهوری افغانستان گفته است که یک بانوی دیگر را هم سمت فرمانداری خواهد داد.
    حامد کرزای رئیس جمهوری پیشین قبلا بانو حبیبه سرابی را سمت فرماندار بامیان داده بود. سیما متولد فیروزکوه در ایالت غور 43 ساله است و معصومه دارای مدرک دکتری.

    afghan-female-governor.jpg
    معصومه مرادی (سمت راست) و سیما جوینده





    برخي ديگر از رويدادهاي 6 جولای


    • 1415: شوراي كليساي کاتوليک آلمان كه «يان هـ*ـوس» را به جرم الحاد به مرگ محكوم كرده بود در اين روز آتش زد.


    • 1782: در جريان رقابت انگلستان و فرانسه بر سر تصاحب هند، ناوگان دو كشور در آبهاي نزديك مدرس با يكديگر وارد جنگ شدند.


    • 1827: دولتهاي انگلستان، روسيه و فرانسه با امضاي عهد نامه لندن استقلال يونان را به رسميت شناختند و متعهد شدند كه اين استقلال را به دولت عثماني بقبولانند.


    • 1908: شورش افسران جزء ارتش عثماني به رهبري «نيازي بگ» بر ضد دولت اين كشور آغاز شد تا مجبور به انجام اصلاحات شود.


    • 1958: الاسكا كه در قرن 19 از روسيه خريداري شده بود ايالت چهل و نهم آمريكا اعلام شد.


    • 1964: سرزمين افريقايي مالاوي كه تحت نام «نياسالند» مستعمره انگلستان بود استقلال يافت.


    • 1975: جزاير كومور از فرانسه جدا و اعلام استقلال كرد.


    • 1990: شوراي «ناتو» با توجه به تحولات در بلوك شرق (خروج از انسجام) اعلام كرد كه از تسليحات اتمي و متعارف خود در اروپا خواهد كاست.
     

    ...zαнrα...*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/16
    ارسالی ها
    3,488
    امتیاز واکنش
    30,283
    امتیاز
    913
    محل سکونت
    تبــــ❤️ـــریز
    16 تیر

    ايران

    روزي كه «حسن صبّاح» كار مبارزه را آغاز كرد - عقايد و راهكارهاي او


    0707sabah.jpg

    تصوير حسن صباح
    مورّخان ـ متفق القول، هفتم جولای 1071 (16 تيرماه 450) را روزي مي دانند كه حسن صبّاح كار ديواني [امور اداري دولتي] را رها كرد تا راه مبارزه با فساد، تجـ*ـاوز، سلطه گري و زورگويان را در پيش گيرد و جهان بهتري بسازد. وي از نظر فلسفي معتقد به آزادي اجتماعي، تعاون، برادري، عدم تصرف مناطق و برتري بر ملل ديگر با توسل به نيروي مسلح بود و بخشودن پشيمان شدگان را تشويق و «حرص مال زدن» را نهي مي كرد.
    ورود حسن به دنياي مبارزه، يك سال پيش از كشته شدن آلپ ارسلان، سلطان سلجوقي وقت، و به حكومت رسيدن پسرش ملكشاه، و جنگ ملكشاه با عموي خود «قاورد» حاكم كرمان بر سر قدرت انجام گرفت. حسن پس از كناره گيري از دستگاه دولت كه به نوشته خود او «در آن ضعيف كشي و حق را ناحق کردن» رواج داشت به «ري» زادگاه خود رفت و به تفكر درباره آينده نشست. او برخی سران و بزرگان را عامل این فساد و کارهای مغایر تعاریف انسانیّت تشخیص داده بود که به زعم او، با از میان بردن آنان مسائل حل می شد.
    حسن صباح كه 90 سال عمر كرد و چهارشنبه بيست و سوم ماه مه سال 1134 ميلادي درگذشت مردي تحصيلكرده و هوشمند بود كه تا 35 سالگي كار دولتي داشت و يک مدير ماهر و فردي سازمان دهنده بود. وي در اين سن به سوريه و مصر سفر كرد. در آن زمان، فاطميه در مصر حكومت داشتند. شيعه هفت امامي كه در آنجا رواج داشت در همان ايام به فرقه هاي مختلف و از جمله «دروزي» منشعب شده بود و حسن صباح راه اسماعيليه (به نوشته مورخان اروپايي Ismailism) را در پيش گرفت و به ايران بازگشت تا در اينجا، مردم را به افکار خود و نيز گرايش به اين فرقه دعوت كند.
    وي پس از بازگشت به ميهن، كار «حقيقت يابي» را از اصفهان آغاز كرد؛ سپس به يزد، كرمان و آنگاه به تبرستان (مازندران) و از آنجا به ري و قزوين رفت. حسن از اين سفرهاي داخلي توشه بزرگ براي رسيدن به هدف برگرفت، ولي در برابر خود امپراتوري توانمند سلجوقيان را مي ديد. حسن سرانجام در كار مبارزه، روش كاملا تازه اي در پيش گرفت [روشي مشابه آن چه كه در جهان امروز - دهه آخر قرن 20 و دهه اول قرن 21 - جريان دارد] و تصميم گرفت كه خوي از جان گذشتگي در پيروان خود كه آنها را «فدايي» مي خواند ايجاد كند، نخست به مخالفان اخطار دهد و چنانچه به زورگويي و ... ادامه دهند، براي براندازي شان از زهر و خنجر استفاده كند، و به جاي تصرف شهرها، بر دژهاي كوهستاني مسلط و در آنجا مستقر شود، و از داخل اين دژها به تبليغ عقايد خود، گردآوري پيروان و آموزش آنان و ايجاد کتابخانه بپردازد. با اين برنامه، حسن متوجه مناطق كوهستاني شد، و قلعه (دژ) الموت را در قزوين تصاحب كرد. برنامه دوم او همدست كردن مردم روستاهاي اطراف اين قلاع بود و به زودي بر 74 قلعه در سراسر ايران و شمال عراق مستولي شد. پيروانش او را «سيدنا» مي خواندند. درباره كارهاي او، نوشته هاي عطاملك جويني، رشيدالدين فضل اله، ابن اثير، دكتر ايوانف و دكتر برنارد لويس Lewis دقيقتر هستند.
    دولت سلجوقيان از سركوب پيروان حسن صباح كه مبارزه انتحاري، و به صورت «شبح» عمل مي كردند عاجز مانده بود. [صباح نام خانوادگي «حسن» است كه اسم جد پنجم او بود]
    حسن براي نشان دادن قدرت خود به سلطان سنجر که او را تهديد مي کرد، يكي از فدائيان را مامور مي كند كه شب هنگام به خوابگاه سنجر وارد شود و بدون اين که به او آسيب برساند يک خنجر در كنار سر او بر زمين فرو كند و نامه اي که قبلا آماده شده بود در آنجا باقي بگذارد. سنجر به حسن صباح پيغام فرستاده بود كه داراي قلمروي پهناور و دو كرور (يك ميليون) مرد جنگي است و حسن در آن نامه به او پاسخ داده بود كه وي، تنها داراي هفتاد هزار پيرو «زن و مرد» است، که همه از جان گذشته اند، اما آدمهاي تو براي مزد و مقامشان همراهت هستند و جانشان را دوست دارند و ....
    از نوشته هاي مورخان چنين بر مي آيد كه حسن صباح علاوه بر بنياد گذاري اسماعيليه ايران و هند (پاكستان) از نظر فلسفي مردي بود كه اعتقاد به زندگاني ساده (بدون تجمل) داشت. به عقيده او، معاش هر كس بايد از طريق كار مفيد تامين شود و «فدائيان» عمدتا كشاورز بودند. وي که معتقد به آزادي اجتماعي، اقتصاد تعاوني و نيز گذشت بود پس از هر پيروزي، از شكست خوردگان انتقام نمي گرفت و آنها را شماتت نمي كرد. به نوشته برخي مورخان متأخر، دشمني او با خواجه نظام الملك تنها به خاطر مخالفت خواجه با نظام اسماعيليه نبود، بلكه براي اين هم بود كه خواجه خدمت اجنبي (تركمانان سلجوقي) را مي كرد و به زبان عربي بيش از فارسي توجه داشت.
    در اروپا درباره حسن صباح به جاي تاريخ نويسي داستان نويسي كرده اند از جمله اين كه به فدائيان پيش از فرستادن به ماموريت ترور، حشيش مي داد و برخي ريشه واژه Assassin (ترور) را از كلمه حشاشين (Hashshashin) سفرنامه ماركوپولو مي دانند. حال آن كه معدودي از زبانشناسان ريشه اين واژه را در كلمه عسس (پاسبان - نگهبان - داروغه) و چند تن ديگر باز هم آن را به نام حسن صبّاح بسته اند كه به پيروان او در اروپا حسنين (Hassaneen) مي گفتند.
    پس از مرگ حسن صباح و افتادن كار به دست جانشين او «كيا بزرگ رودباري»، گروههاي مشابهي در سوريه پديد آمدند و «پيرمرد كوهستان» كه درباره اش داستانها در اروپا نوشته اند كسي جز «رشيدالدين سنان» نبوده است و ربطي به حسن صباح ندارد؛ با وجود اين، مورخان فرنگ اين گروهها را هم شعبه عرب پيروان حس صباح نوشته اند زيرا که اخطاري مشابه اخطار حسن به سلطان سنجر، به صلاح الدين ايوبي داده بودند.
    قلاع اسمعيليه در سالهاي ميان 1256 تا 1260 ميلادي به دست هلاكوخان مغول فتح شدند، ولي روش كار او در مبارزه (به تعبير تازه، نوعي تروريسم ) و فرقه اسماعيليه باقي مانده اند.
    از همان زمان تا به امروز هر گروه و فرقه ايدئولوژيك كم جمعيت در مقابله با معارض نيرومند و بسيار مجهّز، در كنار تبليغات، از روش حسن صباح هم استفاده كرده است؛ از آنارشيست هاي قرن نوزدهم گرفته تا القاعده و .... همه اين گروهها همانند حسن صباح 9 قرن پيش «تبليغات»، ازجان گذشتگي و «مبارزه تا حد خودكشي» را به صورت ابزارهاي اصلي مبارزه بكار بـرده اند. حسن مي گفت: هنگامي كه «دانش آموختگان» در راه ما قرار گيرند، وقوع دگرگوني جهاني قطعي است و به همين دليل بوده است كه ورود دسته اي از دكترها به اين نوع مبارزه كه در جولاي 2007 در انگلستان كشف شد، تا حد زياد مورد توجه افكار عمومي قرار گرفته بود.





    اعزام نخستين دانشجويان ايراني به انگلستان و آرزوهاي عباس ميرزا وليعهد وقت برای ایران به نقل از نوشته های ژنرال گاردان فرانسوی


    abbas-mirza-ghajar.jpg
    تصويری از عباس ميرزا

    هفتم جولای سال 1811 دولت وقت ايران (دوران فتحعلي شاه قاجار) دو ايراني را به عنوان دانشجو روانه انگلستان كرد. اين تصميم كه از سوي عباس ميرزا وليعهد وقت گرفته شده بود به تاييد وزير اعظم هم رسيده بود و سبب اتخاذ اين تصميم افزايش رفت و آمد فرستادگان انگلستان به ايران و نياز مبرم به مترجم ماهر و مورد اعتماد بود و نيز كساني بود كه انگلستان را ديده و از اوضاع واقعي آن و زندگانی مردمش آگاه باشند.
    سه سال بعد (سال 1814)) به همين ترتيب پنج دانشجوي ديگر از سوي عباس ميرزا به انگلستان فرستاده شدند.
    مروري بر تاريخ قاجاريه نشان مي دهد كه عباس ميرزا بيش از هر شاه و شاهزاده اين دودمان نگران وطن، منافع آن و آينده اش بود. خاطرات ژنرال گاردان فرستاده ناپلئون به ايران كه براي مدتي همنشين عباس ميرزا بود حكايت از وطندوستي و علاقه عميق وليعهد فتحعلي شاه به پيشرفت وطن و حفظ تماميت و حاكميت آن مي كند.
    گاردان نوشته است كه عباس ميرزا به خوبي مي دانست كه تا اكثريت مردم باسواد، روشن و خواستار ترقي نشوند كشور پيشرفت نخواهد کرد. به نوشته گاردان، عباس ميرزا بارها گفته بود که مردم کشورش به همان اندازه كه در انديشه خانواده خود هستند بايد به وطن و جامعه ملي نيز بيانديشند. گاردان نوشته است كه يك بار عباس ميرزا از او پرسيد كه چه بكند تا ايرانيان به پاي اروپاييان برسند، آيا خواب و خوراك در پيشرفت انسان نقش دارد؟.
    عباس ميرزا پيش از پدر خود درگذشت و نتوانست شاه شود و به آرزوهايش جامه عمل بپوشاند.





    مصوبه شوراي انقلاب و ملّي شدن صنایع ـ انتشار اسامي افرادي كه كارخانه ها و شركتهاي آنان ملي شده بود ـ اتهامات وارده به نظام سابق

    16 تيرماه 1358 (7 جولای 1979) مهندس مهدي بازرگان نخست وزير دولت موقت مصوبّه شوراي انقلاب مبني بر ملّي شدن صنايع را تحت عنوان «قانون حفاظت و توسعه صنايع ايران» اعلام داشت. يك پاراگراف از مقدمه اين مصوبه چنين مي گويد:
    «نظام گذشته صنايع كشور را به صورت وسائلي براي چپاول سرمايه هاي ملّي به دست عُمّال خود و وابستگي اقتصاد ايران به سرمايه داري خارجي و مصرفي ساختن كشور درآورده بود.».
    در پاراگراف ديگر چنين آمده بود:
    «صنايع ايران برپايه صنعت و اقتصاد وابسته به سرمايه داري غارتگر جهاني به وجود آمده بود و ....».
    در اعلاميه نخست وزير دولت موقّت براي توجيه مصوبّه چنين تصريح شده بود:
    «... نجات صنعت و اقتصاد كشور ايجاب کرده است كه اقدامي قاطع در جهت احياء، اداره صحيح و توسعه آنها (صنايع) به منظور رعايت نظام اسلامي در مورد حقوق كار و خروج ايران از وابستگي به نفت و احراز استقلال از طريق توليد نيازهاي داخلي تا سرحد خودكفايي و توسعه صادرات و ... به عمل آيد و قانون حفاظت و توسعه ايران (ملي شدن) به تصويب برسد و ....».
    (متن كامل اين مصوبه در صفحات اول روزنامه هاي عصر تهران مورخ 16 تيرماه 1358 به چاپ رسيده بود)
    روزنامه اطلاعات كه هنوز مصادره نشده بود در همين روز در صفحه دوم خود فهرست برخي از افراد را كه شركتها، موسسات و كارخانه هاي آنان مشمول اين قانون قرار مي گرفت منتشر ساخته بود، اختصارا از اين قرار:
    جعفر اخوان، حبيب ثابت، «فرمانفرما» ها، محمود رضايي، مراد اريه، رسول وهاب زاده، احمد خيامي، محمود خيامي، منصور ياسيني، محمد رحيم ايرواني، محمد تقي برخوردار، اكبرلاجورديان، قاسم لاجوردي، احمد لاجوردي، محمود لاجوردي، حبيب لاجوردي، علي اصغر پيروي، محمدعلي مهدوي، خسرو ابتهاج، آذر ابتهاج، ابوالحسن ابتهاج، حسين دانشور، علي نقي عاليخاني، عبدالحميد اخوان كاشاني، رضا شكرچيان، علي شكرچيان، عبدالمجيد اعلم، مهدي مير اشرافي، مهدي هرندي، سعيد هدايت، محمد ابونصر، برادران عميد، حسن هراتي، مرتضي رحيم زاده خوئي، مهدي بوشهري، علي نقي اسدي، طاهر ضيائي، عنايت بهبهاني، كاظم خسرو شاهي، محمد خسرو شاهي، برادران فولادي، اسدالله رشيديان، علي رضايي، مرتضي رستگار جواهري، مهدي نمازي و ....
    بعدا و باتوجه به اين مصوبه، اصل 44 قانون اساسي جمهوري اسلامي، وضعيت موسسات کشوررا روشن ساخت که کدام بايد دولتي باشد. در تيرماه 1385 (جولاي 2006 ميلادي) سياست هاي تازه مربوط به اين اصل اعلام شد. برخي عقيده دارند که اجراي اين سياست ها چون در مفاد اصل 44 تغيير به وجود مي آورد نياز به اصلاح اين اصل و تصويب و يا ردّ آن در يک رفراندم عمومي دارد و .... (بازنگري قانون اساسي با رعايت کامل تشريفات آن). سياست هاي تازه توسط مجمع مصلحت نظام وضع شده است!. همين اصحاب نظر گفته اند که هر موسسه عمومي نمي تواند «دولتي» بشمار آورده شود. قانون، موسسه دولتي را که داراي رديف بودجه است مشخص ساخته است. موسسات خيريه هم نمي توانند در تعريف، جاي موسسات دولتي را بگيرند و مثلا شرکت هواپیمایی تاسیس کنند که در اصل 44 قانون اساسي جمهوري اسلامي به آن (دولتي بودن) تصريح شده است.

    senayeh.jpg
    تیتر متن مصوبه شورای انقلاب برای ملی شدن صنایع در صفحه اول شماره 16 تیرماه 1358 روزنامه اطلاعات
     

    ...zαнrα...*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/16
    ارسالی ها
    3,488
    امتیاز واکنش
    30,283
    امتیاز
    913
    محل سکونت
    تبــــ❤️ـــریز
    16 تیر

    در قلمرو دموکراسي



    «فرضيه دمکراسي محدود» و انتخابات اندونزي در سالروز اعلام آن ـ رای دهندگان باید جزئیات دمکراسی و اصول و اهمیت آن را بدانند

    در سالروز اعلام فرضيه «دمكراسي محدود» از جانب دكتر احمد سوكارنو رئيس جمهوري وقت اندونزي، دختر او (رئيس جمهوري وقت ـ سال 2004) نتوانست در انتخابات پنجم جولای 2004 اكثريت آراء را به دست آورد و يك ژنرال، آراء بيشتري كسب كرد. نفر سوم هم يك ژنرال ديگر بود! و به همين لحاظ هم بود كه فرضيه دمكراسي محدود بار ديگر مورد تحليل قرار گرفته بود.
    دكتر سوكارنو پنجم جولای 1959 پارلمان اندونزي را منحل كرد و اعلام داشت كه تا مردم اهميت و جزئيات دمكراسي را درك نكنند و ارزش و بهاي «آراء» خود را ندانند بهتر است كشور دمكراسي محدود داشته باشد و سران احزاب و كارشناسان دلسوز به جاي منتخبين آنان تصميم گيري كنند.
    اندونزي كه از 13 هزار جزيره به وجود آمده، با 256 ميليون نفوس، چهارمين كشور پُرجمعيت و بزرگترين كشور اسلامي جهان است. اندونزی که از مستعمرات هلند بود 17 آگوست 1945 اعلام استقلال کرد. امپراتوری ژاپن قبلا هلندی ها را از اندونزی بیرون رانده بود. اندونزی قبلا از اعضای اوپک (کشورهای صادر کننده نفت) بود که چون دیگر صادرکننده نیست از عضویت آن سازمان کناره گیری کرده است.






    نرود میخ آهنین بر سنگ


    marion2.jpg

    Marion Barry
    مروری بر کارهای «ماریون بری Marion Barry» شهردار پیشین شهر واشنگتن و متوفی در 23 نوامبر 2014 در 78 سالگی، ضعف انسان و دمکراسی ـ هر دو را ـ به دست می دهد.
    وی در دهه 1990 خبرساز شده بود زیرا به اشارات پلیس شهر که حقوق بگیرش بودند و گفته بودند پلیس فدرال مراقب اوست اعتنا نکرد تا اینکه در اطاق یک هتل هنگام کشیدن کوکائین با یک زن، توسط «اف.بی.آی» دستگر شد و شش ماه در زندان بود. به ماریون بری اشاره کرده بودند که اف بی آی (پلیس فدرال و امنیت داخلی آمریکا) از قبل در اطاق هتل دوربین جاسازی کرده است به آن هتل نرود که باز به خرج او نرفته بود و برای مصرف کوکائین به همان اطاق رفته بود.
    این جنجال، پایان عمر سیـاس*ـی ماریون بری نبود. رای دهندگان شهر واشنگتن به رغم این همه سر و صدا پیرامون وی، باز برای یک دوره دیگر انتخابش کردند و در سمت شهردار پایتخت آمریکا بکار خود ادامه داد. با اینکه یک بار دیگر در سال 2002 با ماری جوانا و کوکائین دستگیر شده بود و این مواد در اتومبیلش به دست آمده بود؛ همین رای دهندگان در سال 2004 اورا عضو شورای شهر واشنگتن کردند.
    ماریون بری سیاهپوست در سال 2006 تخلف دیگری کرد و دستگیر شد. قبل از آن و در سال 2005 دولت فدرال اورا به ندادن مالیات بردرآمد متهم و محکوم کرده بود ولی باردیگر در انتخابات بعدی شورای شهر واشنگتن با رای ساکنان شهر انتخاب شد!. باز به خرجش نرفت و در سال 2008 فرم مالیاتی خودرا پُر نکرد و نفرستاد اما همچنان کرسی اش را در شورای شهر حفظ کرد که سوم جولاي 2009، زنی اورا که در آن سال 73 ساله بود (متولد مارس 1936)به اتهام ایجاد مزاحمت خیابانی ـ به پلیس تحویل داد. این زن اورا متهم کرده بود که در معابر عمومی (خیابان، پارک و ...) و انظار اورا تعقیب می کند و مزاحم اوست!. پرونده به دادگاه ارسال و رسیدگی شد. شبکه های تلویزیونی آمریکا همان شبی که ماریون بری به اتهام مزاحمت دستگر شده بود گفتند تعجب نخواهند کرد که اگر بازهم همان مردم اورا انتخاب کنند. قبلا هربار که ماریون بری دستگیر شده بود گفته بود که ماموران دولت (دولت فدرال) برایش این اتهامات را ترتیب داده اند ولی این بار چه خواهد گفت زیرا که رئیس جمهوری آمریکا بمانند او یک سیاهپوست است و دشمن او نیست.








    در قلمرو رسانه‌ها


    برگي از تاريخ مطبوعات ایران كه در جايي ديگر نخوانده ايد ـ پيدايش ميز خبر و صفحه حوادث

    نيمه تيرماه 1351 (جولای 1972) كتاب «چهره مطبوعات معاصر» تاليف غلامحسين صالحيار، حاوي تاريخچه مطبوعات و شرح احوال و عكس روزنامه نگاران ایران انتشار يافت و به هر روزنامه نگار يك جلد از آن داده شد. در گردآوري مطالب اين كتاب رفرنس (مرجع)، چند روزنامه نگار ديگر ازجمله «منصور رُهباني» همكاري كرده بودند. مطالعه اين كتاب، تا حدّي قابل ملاحظه، مسير تكامل ژورناليسم ايران را كه در این کشور یک حرفه «خودجوش» بوده است و الگوي معیّن (وارداتي) نداشته است به دست مي دهد. تا اواخر دهه 1340، تنها در دو مورد و آنهم در سالهاي 1336 و 1337، دو استاد آمريكايي به ايران آمدند و مُدل اين كشور را به روزنامه نگاران شاغل تدريس كردند.
    تطوّر ژورناليسم ايران بر پايه طرح هاي داخلي هنوز هم ادامه دارد. براي مثال: در نیمه اول دهه 1370شكل و نيز تركيب مطالب روزنامه همشهري زاييده مغز مهندس محمد عطريانفر و روزنامه ايران از دكتر فريدون وردي نژاد بود.
    مطالعه شرح حال «عنايت الله گلستانه» كه تا چند ماه پیش از فوت هنوز در هواي رسانه ها تنفس مي کرد؛ پيدايش يك روش تازه خبرگيري، صفحات حوادث و ميز خبر در مطبوعات ایران را روش مي سازد كه در زير گوشه هايي از آن و عمدتا به نقل از مطلب مندرج در نهم دي ماه اين تاریخ آنلاین (مطلب زادروز گلستانه در سال 1306) مي آيد:

    golestaneh-ed.jpg
    عنايت الله گلستانه

    ... گلستانه كه تا چند ماه پیش از فوت در دیماه 1393، در سازمان راديو تلويزيون ايران به كار ادامه مي داد از اواسط دهه 1320 (دهه 1940 ميلادي) كار روزنامه نگاري را از «كيهان» آغاز كرده بود. در آن زمان نوشتن اخبار حوادث شهري در مطبوعات ايران به گونه اي كه در غرب صورت مي گرفت رسم نبود. روزنامه هاي ايران در رابـ ـطه با چنين اخباري (قتل، خودكشي، سرقت، حوادث رانندگي، حريق و ...)، تنها به درج اعلاميه هاي رسمي موسسات مربوط اكتفا مي كردند.
    گلستانه به جاي درج اين اعلاميه ها، از آنها به صورت سرنخ استفاده مي كرد و شخصا همانند يك كارآگاه پليس در محل به تحقيق مي پرداخت كه اين كار در آن زمان خالي از خطر نبود و زحمت زياد داشت، اما مخاطب فراوان. با وجود اينكه اين روش پُرزحمت كسب خبر، مخاطبان كيهان را (كه عصر منتشر مي شد) چند برابر كرده بود دستمزد گلستانه به آن حد نبود كه هزينه زندگاني او را تامين كند. گلستانه كه از ميان يك خانواده معروف (حاجب الدوله) برخاسته بود مجبور شد براي كسب درآمد بيشتر در يك روزنامه صبح نيز بكار پردازد و وي روزنامه معروف باختر امروز (به مديريت دكتر حسين فاطمي) را براي اين كار برگزيد ولي در اينجا او را ماموريت تهيه اخبار سياسي دادند. گلستانه در اينجا هم روش خود را رها نكرد و به جاي كسب خبر از سخنگويان رسمي، به اصحاب اطلاع (عمدتا منشي ها و نزديكان مقامات و كارمندان معمولي ادارات) روي آورد و هر شب به بيش از صد نفر تلفن مي كرد و به چندين محفل و پاتوق سر مي زد بطوري كه با وجود كمبود خط تلفني در تهران، مجبور شدند برايش در تحريريه روزنامه يك تلفن اختصاصي قراردهند. عُمر كاركردن گلستانه در باختر امروز طولاني نبود و با انتشار خبري درباره خلع سلاح عشاير كه قراربود محرمانه بماند مجبور به تَرك اين روزنامه شد. گلستانه خبر ربوده شدن سرتيپ افشارتوس رئيس شهرباني دولت مصدق را هم به همينگونه كشف و منتشر ساخت كه اختصاصي او بود.
    گلستانه بعدا به روزنامه اطلاعات جذب شد و دليل عمده آن اين بود كه اطلاعات درآمد بيشتري داشت و دستمزد نسبتا قابل ملاحظه مي داد و ديگر، گلستانه نياز به كار كردن در دو روزنامه (صبح و عصر) را نداشت. سردبير وقت روزنامه اطلاعات هم روزنامه نگاري حرفه اي تر بود، كار خود را از خبرنگاري شروع كرده بود و ژورناليسم را درك مي كرد و بنابراين به روش گلستانه (كسب خبر از اهل اطلاع و مردم كوچه و خيابان) ارج مي نهاد.
    «مجيد دوامي» سردبير وقت اطلاعات براي گلستانه چند دستيار استخدام كرد زيرا كه تعقيب حوادث شهري مخصوصا موارد جنايي آن و يافتن عكس قاتل و مقتول وقت گير بود و كار يك نفر هم نبود. اين كار به تدريج تكامل يافت و روزنامه اطلاعات (و در رقابت با آن، روزنامه كيهان) در تحريريه خود «ميز حوادث = سيتي دِسك» به وجود آورد. ايجاد ميز اخبار حوادث بعدا باعث شد كه اطاق هاي خبر مطبوعات ايران برحسب گروه حوزه ها و منابع و نوع اخبار، همانند فرنگ داراي ميزهاي مختلف و دبير مربوط (اديتورِ ميز) شوند. چون اخبار حوادث شهري تيراژساز بود و تيراژ ـ آگهي ساز، سردبيران اطلاعات و كيهان تصميم به بازكردن صفحه مستقل حوادث شهري گرفتند، همان صفحه و صفحاتي كه در آمريكا، عنوان اخبار محلي (لوكال) دارد.
    اواخر سال 1350 (1972 ميلادي) سردبير پیشین روزنامه هاي اطلاعات و آيندگان (غلامحسين صالحيار) كه براي راديو ـ تلويزيون ملي يك خبرگزاري تاسيس كرده بود و روش تازه اي براي پخش اخبار در پيش گرفته بود از گلستانه دعوت كرد كه براي بخش اخبار «سر هر ساعت ـ معروف به سه دقيقه اي» گزارش شهري فوري (وقوع در همان ساعت) تهيه كند. گلستانه بدون اطلاع ناشر وقت روزنامه اطلاعات، در ساعات فراغت به سازمان راديو تلويزيون مي رفت و براي اين سازمان خبر تهيه مي كرد. پخش خبرهاي حوادث «به محض وقوع» از راديو، باعث مي شد كه همه روزنامه ها آنها را به دست آورند و از صورت اختصاصي كه منظور ناشر روزنامه اطلاعات بود خارج شوند. همين امر باعث رنجش شديد صاحب روزنامه اطلاعات از گلستانه شد. گلستانه از روزنامه اطلاعات رفت و رسما به سازمان راديو تلويزيون پيوست و پخش حوادث شهري را به صورتي مفصلتر به برنامه «راه شب» بُرد و ....
     

    ...zαнrα...*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/16
    ارسالی ها
    3,488
    امتیاز واکنش
    30,283
    امتیاز
    913
    محل سکونت
    تبــــ❤️ـــریز
    16 تیر

    ساير ملل

    حرص قدرت ـ ايرن سنگدل، زني كه به خاطر قدرت پسرش را كور كرد ـ دسيسه هاي يک قدرت طلب!


    irene-coin-ed.jpg

    سکه زرّين Irene با تصوير او
    هفتم جولاي سال 797 ميلادي، ايرن Irene كه پس از مرگ شوهرش «لئون Leo چهارم»، نايب السلطنه روم شرقي (بيزانتيوم يا Byzantine ) شده بود تا پسرش به سن لازم (اصطلاحا؛ قانوني) براي پادشاهي برسد و سلطنت را به او بسپارد، تحت تاثير حس خودخواهي، فرزند را كور كرد كه تا آخر عمر قدرت را منحصرا در دست داشته باشد!.
    يك روز پيش از اين واقعه (کور کردن فرزند)، ژنرالهاي ارتش و مقامات تراز اول كشوري در ملاقاتي به «ايرن» توصيه كرده بودند، حال كه سن پسرش به نصاب مقرر رسيده است بهتر است كه اختيارات را به او بدهد و وي همان شب با ترفندي فرزند را كور كرد كه تا پايان عمر نايب السلطنه «پادشاه نابينا» باقي بماند و با بر خود نهادن لقب Empress عملا امپراتور باشد. چند سال بعد وي چون متوجه محبوبيت «پادشاه نابينا» كه به نام كنستانتين ششم تاجگذاري كرده بود ميان مردم و ارتش شد اورا ترغيب به گرفتن زن دوم كرد و سپس محرمانه قضيه را به سران كليسا اطلاع داد و آنان را وادار به تكفير فرزند کرد كه با ارتکاب تعدّد زوجات، آيين مسيح را ناديده گرفته است. اما، دسيسه هاي ايرن بر ارتش فاش شد و ژنرالها وي را مجبور به كناره گيري كردند كه بعداً چون خانه نشيني، اورا كه شيفته بي قرار قدرت بود رنج مي داد خودكشي كرد. ايرن که در شهر آتن به دنيا آمده بود و در تاريخ، «ايرن آتني Irene The Athenian» هم نوشته شده است قبل از کور کردن پسر، برادر شوهر خودرا مجبور به اُردين Ordain شدن کرده بود تا عنوان کشيش Priest بدست آورد و نتواند ادعاي پادشاهي کند که عنوان کشيشي داشتن يک شاهزاده مانع از پادشاه شدن او (که مقامي دنيوي است) مي شد. ايرن که نگران قدرت گرفتن خلفاي عباسي بود براي داشتن يک متحد نيرومند، يکبار حتي در صدد برآمده بود که دختر شارلماني پادشاه مقتدر فرانک ها را براي پسرش بگيرد!.
    برخي ژنرالهاي روم شرقي و بزرگان اين امپراتوري که علاوه بر آناتولي غربي و مرکزي، بر بخش هايي ازبالکان و منطقه مديترانه حکومت داشت چون از رفتار ايرن و حرص قدرت داشتن او به تنگ آمده و بيزار شده بودند به هارون الرشيد خليفه عباسي در بغداد پناه بردند و اورا تشويق به تصرف قسطنطنيه (استانبول ـ پايتخت ايرن) کردند که ايرن از بيم شکست خوردن با پرداخت پول و ادامه اين پرداخت تا سه سال هارون را که نگران وضعيت خراسان و بپاخيزي ايرانيان استقلال طلب بود راضي به بازگردانيدن سپاه کرد.
    «ايرن» جمعاً 15 سال ملکه (از سال 802 تا 797)، 7 سال (از زمان مرگ شوهرش در سپتامبر 780 تا 797 زمان کورکردن پسر) نايب السلطنه روم شرقي و 5 سال (از797 تا 802) امپراتور Empress اين کشور به پايتختي قسطنطنيه (استانبول) بود. در تاريخ از او به عنوان «ايرن سنگدل» نيز نام بـرده مي شود.
    irene-ed.jpg
    مجسمه Irene در موزه كه تصوير آن با دوربين از پشت شيشه گرفته شده است







    پادشاه فرانسه برضد یهودیان

    لوئي نهم پادشاه وقت فرانسه كه در لشكركشي هفتم صليبيون به خاورميانه شركت كرده بود هفتم جولای 1250 در مصر به اسارت حكمران اين كشور درآمد كه بعدا با پرداخت خونبها، خود را آزاد ساخت. وی پیش از این لشکرکشی، دستورداده بود که یهودیان فرانسه علامت زرد (باژ) بر یقه کت خود بدوزند تا در معابر و اماکن عمومی شناخته شوند. لوئی نهم یهودیان را متهم به نوسان دادن مصنوعی بهای طلا و نقره با هدف کسب درآمد بیشتر، احتکار و ... کرده بود. هفت قرن بعد هیتلر اقدام مشابهی انجام داد و یهودیان آلمان را موظف به نصب علامت مشخصه زرد به لباس خود کرد و از اشتغال به مشاغل مشخص محروم ساخت.






    روزی که جزایر هاوايي ضمیمه آمریکا شدند ـ اشاره اي به تاريخ هاوايي


    kalaka-hawaiKING.jpg

    Kalaka پادشاه هاوايي
    هفتم جولای 1898 (16تیرماه 1277 هجری) ویلیام مکینلی رئیس جمهور وقت آمریکا مصوبّه کنگره (پارلمان) این فدراسیون مبنی بر ضمیمه ساختن مجمع الجزایر هاوایی به قلمرو آن دولت را امضاء و این مجمع الجزایر که قرنها کشوری مستقل و دارای پادشاه بود استقلال خودرا عملا از دست داد و از 21 آگوست 1959 ایالت پنجاهم آمریکا شد. هاوايي در مرکز اقیانوس آرام (میان قاره آمریکا، استرالیا و ژاپن) واقع شده است و از ساحل غربی ایالات متحده هزاران کیلومتر فاصله دارد.
    مجمع الجزایر هاوایی مرکب از هشت جزیره بزرگتر و صدها جزیره کوچک جمعا به وسعت 28 هزار کیلومتر مربع در اقیانوس آرام زنجیری بطول 2 هزار و 450 کیلومتر را تشکیل می دهند. بومیان این جزایر از نژاد پولینزیایی (پلی نژی) هستند و تاریخی دو هزار و سیصد ساله دارند. جیمز کوک James Cook انگلیسی در سفر دریایی سوم خود به دور دنیا در دهه 1770 از هاوایی دیدار کرد و درآنجا با مقاومت روبه رو شد و برای نجات خود و همراهانش مجبور شد با پادشاه آنجا ملاقات کند و در این ملاقات اورا به گروگان بگیرد تا اجازه یابد همراهانش را به کشتی بازگرداند که با چهار تفنگدارش به دست عوامل یک خان هاوایی (رئیس قبیله) کشته شد. یادداشتهای برجای مانده از کوک در دو توقف قبلي اش در هاوایی درباره زیبایی و حاصلخیزبودن آن سبب شد که جمعی اروپایی برای کشت نیشکر، موز و آناناس و ... به آن مجمع الجزایر (که کوک نام یک امیرزاده انگلیسی به نام «اِرل سندويچ = ساندویچ» را بر آنها نهاده بود) بروند و متعاقب آنان، بسیاری از آمریکائیان. در زمان این مهاجرت، سلطنت هاوایی در دست دودمان «کامه هامه ها» بود که از 1795 تا 1872 حکومت و با استقرار اروپاییان و امریکاییان در هاوایی و ایجاد درختستان و مزرعه موافقت کردند. یکی از درختستاندارهای آمریکایی سنفورد دل (به ضم دال) بود که بنیادگذار یک کمپانی به نام «دل» است که بیشترآناناس، انبه، موز و سایر میوه های حاره ای مورد نیاز آمریکاییان و ساير ملل را تامین می کند که مارک Dole بر آنها چسبانيده مي شود.
    سلطنت هاوایی از سال 1872 با رای سران قبایل به دودمان «کالاکاوا» منتقل و مشروطه شده بود که به محدود کردن آزادی عمل مزرعه داران خارجی و گرفتن مالیات از آنان دست زد. این مزرعه داران و عمدتا آمریکاییان که خود و کارکنانشان مسلح بودند سر به مخالفت برداشتند بگونه ای که «کینگ کالاکاوا» مجبور شد در سال 1891 کنار رود و جای اورا خواهرش، بانو «لیلیواوکالانی (متولد دوم سپتامبر 1838 و متوفا در 1916)» گرفت و ملکه هاوایی شد که آخرین پادشاه اين مجمع الجزاير بود.
    Liliuokalani.jpg
    Liliuokalani درجواني


    مزرعه داران آمریکایی [به نوشته برخی از مورخان، به تحـریـ*ک مقامات واشنگتن که پس از شکست دادن مکزيک در جنگ و وارد ساختن کالیفرنیا به اتحادیه در سال 1846 چشم به هاوایی دوخته بودند] مخالفت را به نافرمانی تبدیل کردند و خواهان برقراری رژیم جمهوری شدند، ملکه هاوایی دست به مقاومت زد و مزرعه داران آمریکایی که با مهاجرت انبوه چینیان و ژاپنی ها به هاوایی هم که اطاعت از حکام محلی می کردند رو به رو شده بودند به بهانه حفظ منافع و املاک و جان کارکنان خود که بعضا اتباع آمریکا بودند به تشکیل «کمیته امنیت» دست زدند. این معارضه به دولت واشنگتن که در انتظار چنین فرصت و وضعیتی بود امکان داد که به رزمناو «بوستون» که در همان نزدیکی بود دستور مداخله دهد. تفنگداران این ناو کاخ ملکه را متصرف شدند و گفتند که مداخله آنان موقتی و برای برقراری نظم است و پس از اطمینان از تامین امنیت خواهند رفت و از ملکه خواستند که (موقتا) تفویض اختیار کند و ملکه که دستخط او باقی است تا برقراری نظم، اختیارات خودرا به مجموعه کمیته امنیت مزرعه داران و نظامیان آمریکا سپرد که این کمیته 17 ژانویه 1993 اورا برکنار و اعلام داشت که نظام جمهوری برقرار خواهد کرد که روسای قبایل بومی مخالفت کردند و دست به مقاومت مسلحانه زدند ولی کاری از پیش نبردند و جمهوری هاوایی چهارم جولای (ژوئیه) 1894 (سالروز اعلام استقلال آمریکا) تشکیل شد. جمهوری هاوایی ملکه لیلیواوکالانی را به اتهام مقاومت مسلحانه (مقاومت قبلی) در برابر کمیته امنیت محاکمه و به پنج سال حبس خانگی (درساختمان سابق کاخ سلطنتی) محکوم کرد. کار به اینجا هم ختم نشد و در واشنگتن، سیاستمداری به نام «فرانسیس نیولاندز» پرچم الحاق هاوایی به قلمرو آمریکارا برافراشت و پس از آماده ساختن زمینه، طرح این الحاق را به کنگره داد که تصویب شد و «مکینلی» که منتظر مجوز کنگره بود آن را امضاء و قانون کرد و هاوایی استقلال خودرا از دست داد و ضمیمه آمریکا شد. این وضعیت خشم ژاپن را (که از پیش منتقد کنترل گوام و فیلیپین توسط دولت واشنگتن بود) برانگیخت و یکی از علل شبیخون هفتم دسامبر 1941 امپراتوری ژاپن به هاوایی (پرل هاربور) همین بود. دولت واشنگتن پس از خرید آلاسکا، ضمیمه کردن هاوایی و تصرف پورتوریکو، گوام و چند جزیره کوچک در اقیانوس آرام به صورت یک قلمرو وسيع بين قاره اي درآمده که فیدل کاسترو آن را «امپراتوری روم نوین» گفته است. استالین نیز مخالف ایالت آمریکا شدن هاوایی و آلاسکا بود و تا او زنده بود این دو منطقه ایالت نشدند.
    هاوایی که اینک ایالت پنجاهم فدراسیون آمریکاست بیش از یک میلیون کارت سبزی (مقیم قانونی) دارد و به همین شمار مقیم موقت. شمار اتباع رسمی ساکن این مجمع الجزایر یک میلیون و سیصد هزار نفر است. (تحولات هاوايي و آلاسکا بر حسب زمان خود به موقع در اين سايت آمده اند).
    0707princes.jpg
    ملكه «لي ليواكالاني Liliuokalani» آخرين پادشاه مجمع الجراير هاوايي در آخرين ماه سلطنت







    اعلاميه سوسياليستهاي متحد در آلمان درباره مشارکت در تملک ابزارهاي توليد

    احزاب سوسياليست آلمان كه در ماه می سال 1875 با هم ائتلاف كرده و با گزينش بخش هايي از عقايد و فرضيه هاي «ماركس» و «لاسال»، تحت نام «سوسيال دمكراسي» متحد شده بودند هفتم ژوئيه اين سال ضمن صدور اعلاميه اي خواستار آموزش عمومي اجباري و رايگان، تعطيل عمومي اجباري يكشنبه ها براي همه، غير قانوني شدن اشتغال زنان در اموري كه براي سلامت آنان زيان آور و خلاف اخلاق است، انتخاب مديران كارگاه ها توسط كارگران و كاركنان و وضع قانوني تازه براي تملك و يا مشارکت در تملک وسايل توليد توسط كاركنان شدند. قسمت آخر اعلاميه از نظريه «لاسال» گرفته شده است، زيرا «ماركس» خواهان مالكيت عمومي وسائل توليد بوده است.






    تلاش های بی حاصل «لفوف» برای آرام کردن روسها


    Levov-georgy.jpg

    Georgy Levov
    گئورگی لفوف Georgy Levov شاهزاده روس و رئیس دولت موقت روسیه هفتم جولای (ژوئیه) 1917 پس از اینکه ساویت شهر پتروگراد (سن پترزبورگ) مرکب از نمایندگان کارگران و نظامیان (هر هزار نفر یک نماینده) نظر او در باقی ماندن روسیه در جنگ جهانی اول را ردّ کرد جای خودرا به «الکساندر کرنسکی» داد تا دامنه اعتراضها گسترش و انقلاب ادامه نیابد. نیکلای دوم تزار روسیه 15 مارس 1917 به عنوان آخرین اقدام پیش از تفویض اختیارات و کنار رفتن (که همان روز صورت گرفت)، لفوف را رئیس دولت موقت کرده بود تا شاید روسها آرام شوند. نیکلای دوم که مدتها با اعتراض و تظاهرات مردم رو به رو بود و تدابیر او ازجمله تشکیل پارلمان (دوما) موثر واقع نشده و تظاهرات و اعتصابها پایان نمی یافت پس از مشاهده پیوستن نظامیان به معترضین، تفویض اختیار کرده و از صحنه خارج شده بود. لفوف که در جامعه روسیه و بویژه پس ازابتکار ایجاد کمیته های شهر و روستا با هدف حل مسائل محلی به مردمی بودن شهرت یافته بود در دوره کوتاه نخست وزیری به هر تدبیری که دست زد موفق به آرام کردن مردم نشد. لفوف در طول سه ماه و 22 روز حکومت بارها به روسها قول داده بود که مسائل را از راههای دمکراتیک حل خواهد کرد و نتایج منفی انقلاب فرانسه را برایشان گفته بود که موثر واقع نشده بود. «لفوف» الکساندر کرنسکی ـ یک سوسیال دمکرات و از فعالان انقلاب را وزیر دادگستری خود کرده بود و کرنسکی مجازات اعدام و سانسور مطبوعات را لغو کرده بود. برغم حمایت نسبی مِنشویکها (سوسیال دمکرات های روسیه ـ اقلیت) کرنسکی هم موفق نشد و عمر حکومت او به سه ماه نرسید و بلشویکها که زمام انقلاب و رهبری معترضین را به دست آورده بودند آن را به پیروزی رسانیدند. لفوف که موفق به فرار از روسیه شده بود سالها در فرانسه زندگی می کرد و در 1925 (هشت سال پس از انقلاب) در پاریس درگذشت. کارشناسان علم حکومت و جامعه شناسان تجربه حاصل از وضعیت روسیه در سال 1917 را به صورت چند قاعده درآورده اند که یکی از این قواعد این است که دولت ها نباید رفتاری داشته باشند که اعتراض های خیابانی به صورت یک کار روزانه درآید و عادت مردم شود که سلب عادت دشوار و گاهی غیر عملی است. باید مسئله درک، تحلیل و سریعا حل شود. اصحاب نظر انقلاب سال 1357 (1978 ـ 1979میلادی) ایران را مشابه انقلاب روسیه در سال 1917 دانسته و گفته اند که شاه عینا کارهای نیکلای دوم را تکرار کرد و دو نخست وزیر او در آن سال نقش لفوف و کرنسکی را ایفاء کردند و به همانگونه هم شکست خوردند.
    کشف کميسيون ويژه سناي آمريکا درباره تلاش صدام حسين به توليد اسلح کشتار جمعي

    ششم جولاي 2004 در گرماگرم مبارزات انتخاباتي آن سال ايالات متحده، كشف تازه كميسيون ويژه سناي اين كشور از اخبار اول رسانه ها شد و اين پرسش به ميان آمد که چرا «سيا» پيش از آغاز جنگ عراق اسناد دال بر نبودن اسلحه كشتار جمعي در اين كشور را كه به دستش افتاده بود به رئيس جمهوري و ساير مقامات تصميم گيرنده گزارش نكرده بود؟!.
    كميسيون ويژه سنا اعلام كرده بود كه نتيجه را پس از تکميل تحقيقات منتشر خواهد كرد و اينک (جولاي 2004) سرگرم تحقيق است که بداند چرا و به دستور چه مقامي، رئيس جمهور و کنگره از اين حقيقت آگاه نشده بودند.
    ژنرال پاول وزير امورخارجه وقت آمريکا که به استناد گزارش منابع اطلاعاتي، در جلسه شوراي امنيت با تاکيد گفته بود که عراق به تلاش براي دست يافتن به اسلحه کشتار جمعي ادامه مي دهد بعدا از اين گفته خود پوزش خواست.






    ارزان و ارزانتر شدن بهای لپ تاپ

    ارزانترین لپ تاپ که تا ده ـ دوازده سال پیش بالای هزار دلار بود اینک 149 دلار شده است. مشاهده تیتر بزرگ یک روزنامه آمریکایی در هفته پایانی ماه ژوئن 2015 نشانه از این ارزانتر ـ ارزانتر ـ ارزانتر شدن لپ تاپ هاست. به باور خبرنگار این روزنامه، در جایی که تلفن ها و تابلت ها همان کار را بکنند، چه لزومی به خرید لپ تاپ است و چون تقاضا (خریدار) رو به کاهش است، طبق قاعده عرضه و تقاضا، بهای آن نیز رو به تنزّل است.
    این خبرنگار نوشته است که خریداران دِسک تاپ و لپ تاپ در حال حاضر آنهایی هستند که کار تایپی و تحقیقی و ایمیل های فراوان دارند. شرکت های مخابرات، در صورت مشترک شدن، دستگاه سلفون را به رایگان و یا خیلی ارزان در اختیار می گذارند. بهای دوربین عکس و فیلم هم پایین آمده است زیراکه با تلفن همراه هم می شود عکس گرفت.
    در اینجا تیتر این مطلب را می بینید:

    laptop.jpg








    گروه 8 از پيدايش تا به امروز ـ «گروه 8» يک اتحاديه چند دولتي با نامي ديگر ـ با اجتماع در برابر جايگاه نشست ها، توده ها هم ابراز نظر مي کنند

    گروه 8 كه سران آن از هفتم جولاي 2008 در گوشه اي از جزيره «هوكايدو» ژاپن نشست سالانه خود را برگذار كرده بودند و هفته دوم جولاي 2009 در ايتاليا و ... پيشينه اي از دهه 1970 دارد.
    در پي تحريم صدور نفت از جانب اعراب در پاييز سال 1973، در واكنش به حمله نظامي اسرائيل به مصر و سوريه و حمايت ضمني غرب از اين تعـ*رض و در نتيجه كمبود نفت و افزايش بهاي آن در كشورهاي بلوك غرب و احتمال ورود آنها به يك ركود اقتصادي؛ در سال 1974سران وقت آمريكا، انگلستان، فرانسه، ژاپن و آلمان ـ در آن زمان آلمان غربي ـ با هدف پيشگيري از يك تحريم ديگر و نيز اقدامات مشابه ملل داراي مواد خام و نيروي كار و بازار خريد، ميان خود تماس هايي را آغاز كردند و نتيجه اش اين شد كه سال بعد (سال 1975) ژيسكار دستن رئيس جمهور وقت فرانسه سران آن ممالك به علاوه ايتاليا را دعوت به تشكيل يك اجلاس مشترك كند و ماحصل اين نشست ايجاد «گروه 6» تحت عنوان فوروم كشورهاي صنعتي ثروتمند شد و قرار شد وزيران دارايي اين كشورها هر سال چهار بار، وزيران امور خارجه هر چند بار كه لازم باشد و سران آنها سالي يكبار و به نوبت در يك كشور عضو گرد هم آيند.
    جهان دو قطبي آن زمان اين فرصت را به دست داده بود تا مفسران بي طرف و چپگرا به انتقاد از تشكيل اين گروه دست بزنند و بنويسند كه تازه مردم معمولي كشورهاي صاحب نفت متوجه اهميت اين متاع خود (نفت) شده اند كه قبلا براثر سازش دولتهايشان با دولت هاي صاحب كمپانيهاي بزرگ نفتي و احيانا توطئه اين كمپاني ها تقريبا به رايگان بفروش مي رسيده و بنابراين زير بار كاهش بها نخواهند رفت. برخي از مفسران حتي كارتل كشورهاي نفتدار ـ اوپک ـ را «عاملي ساختگي» خواندند. طنزنگاران به نوبه خود مفهوم ايتاليايي فوروم را كه «محلي براي معامله» است پيش كشيدند و نوشتند كه نشست سران كشورهاي ثروتمند براي معاملات و بردن سود است.
    جرالد فورد رئيس جمهور وقت امريكا در آخرين سال حكومت خود با اصرار زياد كانادا را هم وارد اين گروه كرد و گروه 6 از سال 1976 «گروه 7» شد. در سال 1994 و سه سال پس از فروپاشي شوروي، با هدف كوتاه كردن زبان يلتسين، اورا كه آن امپراتوري از لحاظ نظامي بسيار نيرومند را بدون جنگ و خونريزي فروپاشانده بود به محل نشست دعوت كردند و در حاشيه جلسات با وي هم احوالپرسي كردند و رسانه هايشان عنوان گروه را «گروه 1+ 7» نوشتند. سه سال بعد كلينتون رئيس جمهور وقت آمريكا پيشنهاد كرد كه بازي حاشيه نشيني روسيه پايان يابد و وارد گروه شود و به تدريج عنوان فوروم هم، گروه 8 نوشته شد. اين گروه هنوز چين، هند و برزيل را هم كه قدرت اقتصادي شده اند در حاشيه مي نشاند.
    اعضاي گروه 8 در عين حال خودرا دمكراسي هاي هشت گانه مي خوانند که درآستانه نشست هوكايدو در جولاي 2008 بسياري از مفسران نوشته بودند: كدام دمكراسي؟. ايتاليايي ها مردي با چند پرونده قضايي را دوباره بر سر كار آورده اند، فرانسويان پسر يك مهاجر يهودي مجارستاني با سوابق هوسبازي را بر جاي ناپلئون و شارل دوگل نشانيده اند، در ايالات متحده تنها دو نامزد براي انتخابات (نوامبر 2008) باقي مانده است كه بنظر نمي رسد بهترين هاي اين كشور بيش از 300 ميليوني هم باشند و اين نشانه کهنه شدن سيستم حزبي اين كشور، جوّسازي رسانه هاي متعلق به كوپوريشن هاي بزرگ و نيز خواست كمپاني هاست كه گفته شده هزينه تبليغات انتخابات را تامين مي كنند ـ انتخاباتي كه در آن، پول حرف آخر را مي زند.
    در چهارم جولاي 2008 و به مناسبت سالروز صدور اعلاميه استقلال آمريكا، يك مولف كه كتابي در اين زمينه نوشته در برنامه «لو دابز» شبكه سي ان ان گفته بود كه برخلاف مفاد اعلاميه استقلال، دولت آمريكا ديگر براي مردم نيست براي كوپوريشن هاي بزرگ است و هرگاه که منافع اينها ايجاب كند قيمت ها بالا و پايين مي رود، همچنين وضعيت واردات و صادرات، بازار پول و سهام و ... .
    چند مفسر رسانه اي نوشته بودند که «گروه 8» يک اتحاديه چند دولتي با نامي ديگر است. توده ها که با قرارگرفتن گذشته و حال در اينترنت و گسترش اطلاع رساني و افشاء توطئه ها و فساد روشن شده اند در برابر جايگاه هر نشست سران گروه تجمع خواهند کرد و نظر خود ـ توده ها ـ را ابراز و واکنش نشان خواهند داد. مقاله نويسي و نظر دهي، ديگر در انحصار چند نويسنده نيست، هرکس مي تواند وبلاگ بسازد و ابراز نظر کند، اندرز دهد و يا به تصميمات سران ـ چند نفر ـ اعتراض کند.
    g8-merged.jpg
    اعتراض به نشست گروه8 در هوکايدو ژاپن (هفتم جولاي 2008)







    مرگ دختر ایرانی و my friend آمریکایی او با گلوله که خبر اول رسانه های آمریکا شده بود ـ ايرانيان مهاجر


    00macnair-kazemi.jpg


    از گزارش های رسانه های آمریکا در سه روز منتهی به هفتم جولاي 2009 چنین بر می آید:
    «استیو مکنر» فوتبالیست 36 ساله و بازنشسته آمریکایی (فوتبال آمریکایی، نه ساکر) دارای زن و چهار پسر از 4 ـ 5 ماه پیش از اين با «ساحل کاظمی» دختر 20 ساله ایرانی که در یک بار ـ رستوران شهر نشویل (ایالت تنسی) کار می کرد دوست می شود. این رابـ ـطه به تدریج به صورت «بوی فرند ـ گرل فرند» در می آید. «ساحل» قبلا در جکسونویل (فلوریدا) زندگی می کرد. وی پس از ترک تحصیل از یک دبیرستان در فلوریدا، در همانجا در یک رستوران بکار پرداخته بود (ویترس بود) و یک «بوی فرند» داشت که پس از ترک این بوی فرند به نشویل در ايالت تنسی رفته بود. استیو هم پس از بازنشسته شدن از بازی فوتبال (که در آمریکا یک پیشه و کسب و کار است) در شهر نشویل و نزدیک دانشگاه یک رستوران دایر کرده بود.
    استیو و ساحل در آن چند ماه بارها با هم دیده شده بودند و همسایه استیو گفته بود که «ساحل» تقریبا هر روز به خانه استیو می آمد. زن و فرزندان استیو در ایالت «می سی سی پی» زندگی می کردند که از نشویل صدها کیلومتر فاصله دارد.
    شنبه (چهارم جولاي) به پلیس نشویل خبر می رسد که استیو و ساحل در آپارتمان مسکونی استیو کشته شده اند. پلیس در بازرسی محل مشاهده می کند که بدن استیو هدف چهار گلوله (دو گلوله به سر و دو گلوله به سـ*ـینه) قرارگرفته ولی «ساحل» با اصابت یک گلوله به مغزش جان سپرده است. یک سلاح کمری در کنار «ساحل» به دست می آید که قسمتی از آن زیر بدن ساحل قرارداشت. جسد استیو روی کاناپه افتاده بود. تصور پلیس بر این بود که «ساحل» نخست استیو را کشته و سپس خودکشی کرده بود. پلیس گفته بود که باوجود این، تحقیقات برای کشف حقیقت ادامه خواهد داشت. به اظهار پلیس، ساحل چند روز پیش از وقوع حادثه سلح کمری خریده بود.
    پلیس نشویل سه روز پیش از این واقعه، اتومبیل ساحل کاظمی را که نسبت به رانندگی او مشکوک شده بود (در خط خود حرکت نمی کرد) متوقف ساخته بود و با ثبوت مصرف الـ*کـل و رانندکی در حال مـسـ*ـتی، اورا دستگیر و به دادگاه فرستاده بود که استیو همان روز با سپردن وجه الضمان «ساحل» را آزاد کرده بود. استیو هنگام متوقف ساختن اتومبیل در آن بود ولی «ساحل» رانندگی اتومبیل را برعهده داشت.
    سهیلا خواهر بزرگ ساحل و ساکن فلوریدا گفته بود: ده سال پیش از ایران و از طریق ترکیه به آمریکا آمدیم. ساحل زیاد حرف گوش کن نبود و هرکار که دل خودش می خواست انجام می داد. دبیرستان را ترک کرد و بکار پرداخت و وقتی که با استیو آشنا و دوست شد به ما گفت که قصد ازدواج دارند. ما از تفاوت سنی آنان تعجب کردیم و بعلاوه نمی دانستیم که استیو دارای زن و چهار فرزند است. ساحل قبلا هم دارای my friend بود. سهیلا گفته بود که خواهرش فردی نبود که آدم بکشد. پلیس برود و تحقیق بیشتر کند. فرزین و سپیده دو تن دیگر از بستگان «ساحل» نيز این تصور را که ممکن است ساحل به کسی آسیب رسانده باشد رد کرده بودند.
    اخبار مربوط به این حادثه عمدتا به علت شهرت استیو مکنر، روز یکشنبه پنجم جولاي در صدر گزارشهای رسانه های آمریکا قرارداشت بویژه که این وضعیت از یک دختر ایرانی متولد ایران هم انتظار نبود که تا ده سالگی در ایران اقامت داشت. طبق برخي گزارشها، در سالهاي بعد از انقلاب پنج تا هفت ميليون ايران از وطن مهاجرت کرده اند که در ژوئن 2010 يک مقام دولتي در تهران، مهاجرت پنج ميليون را تلويحا تاييد کرد.








    برخي ديگر از رويدادهاي 7 جولای


    • 1753: پارلمان انگلستان قانون اعطاي تابعيت انگلستان به يهوديان را تصويب كرد.


    • 1815: نيروهاي متحدين پس از شكست ناپلئون در جنگ واترلو و تسليم شدنش، وارد پاريس شدند.


    • 1937: با تعـ*رض ارتش ژاپن به حومه پكن، جنگ پرتلفات ژاپن با چين اغاز شد.


    • 1966: (1345 هجري خورشيدي): قانون ايجاد شوراهاي داوري در مناطق شهري ايران لازم الاجرا شد. اعضاي اين شوراها كه انتخابي بودند اختلافهاي كوچك را از راه داوري و كدخدا منشي حل مي كردند، تقريبا همان كاري كه خانه هاي انصاف در روستاها انجام مي دادند. تشكيل اين شوراها بار دادگستري را تا حدي كم كرد.


    • 1966: ( 1345 ) : ايران داراي خطوط هواپيمايي ملي (دولتي) در سطح بين المللي شد. قانون اساسي جمهوري اسلامي هم در اصل 44 دولتي بودن شركتهاي هوايي ايران را تصريح كرده است.


    • 1978: (1357 هجري خورشيدي): بخش فارسي راديو دولتي انگلستان (بي بي سي) بر ميزان مطالبي كه ضديت با شاه وقت ايران در آنها آشگار بود به صورتي چشمگير افزود.
     

    ...zαнrα...*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/16
    ارسالی ها
    3,488
    امتیاز واکنش
    30,283
    امتیاز
    913
    محل سکونت
    تبــــ❤️ـــریز
    17 تیر

    ايران

    ایران و گرجستان در سه رویدادِ «یکم جولای» ازجمله دوبار لغو خودمختاری

    مطالعه تاریخ و در رابـ ـطه ایران و گرجستان سه رویداد مشاهده می شود که محاسبات تقویمی وقوع آنهارا در یکم جولای نشاه می دهد، از این قرار:
    ـ برکناری مِهرداد دوم آخرین پادشاه محلی (دست نشانده ـ Vassal) اشکانیِ ِ گرجستان به تصمیم شاپور یکم ـ شاه ساسانی ایران و انتصاب هامازاسپ ـ بزرگزادهِ کرمانی ـ به سمت مرزپان (مرزبان = فرماندار ساتراپی های مرزی و معمولا یک ارتشي) گرجستان و اعزام شماری بیشتر موبد زرتشتی برای آموزش این آیین به گرجیان و ترویج آن در آن منطقه که از قرن ها پیش از آن وجود داشت در یکم جولای 260. (مبلغان مسیحی در سال 303 وارد گرجستان شدند).
    ـ امپراتور موقت روم یکم جولای 363 و پنج روز پس از کشته شدن ژولیان امپراتور این کشور به دست یک سرباز ایران ـ درجریان جنگ دو امپراتوری، گرجستان را به ایران بازگردانید و از دعاوی روم بر گرجستان غربی (که رومیان هر دو قسمت را ایبریا می گفتند و ایرانیان گُرگیا ـ گورگیا) صرف نظر کرد. در آن زمان غرب گرجستان تنها چند سال و در زمان کودکی شاپور دوم که از شکم مادر شاه ایران شده بود در اشغال نظامی رومیان بود.
    ـ هرمز چهارم شاه ساسانی ایران در فرمان مورخ یکم جولای 580 خود سلطنت محلی (دست نشانده) گرجستان را که باردیگر برقرار شده بود لغو کرد و ساتراپ (مرزبان = فرماندار منطقه مرزی) به آن منطقه اعزام داشت.
    ... و می توان برقراری مجدد روادید ورود (ویزا) اتباع ایران به گرجستان از یکم جولای 2013 را رویداد چهارم بشمار آورد که به تصمیم یکجانبه این دولت و احتمالا به اشاره غرب گرفته شده است. از گزارش های رسانه ای چنین برمی آید که ایرانیانی که هدف مهاجرت داشته، در دو دهه گذشته به هر کشوری که تسهیلات ورودی داشته وارد شده اند.
    حكمران وقت گرجستان در سال 1783 خود را تحت حمايت تزار روسيه قرارداد كه آغامحمدخان قاجار در سال 1795 به تفليس لشكر كشيد و حكمران متمرّد و همدستانش را تنبيه كرد.
    گرجستان (اینک 4.5 میلیونی 70 هزارکیلومتری) در پی لشکرکشی سال 1795 شاه قاجار و مجازات سخت گرجی ها که به روسیه متمایل شده بودند و آسیب زدن به شهر تفلیس، در سال 1801 خودرا تحت الحمایه تزار روسیه قرار داد که يکي از علل جنگ ايران و روسيه بود. گرجستان طبق موافقتنامه گلستان ـ مورخ 24 اکتبر 1813 که به دور اول جنگهای روسیه و ایران پایان داد به روسیه واگذار شد. بزرگان صفویه و قاجاریه دختران گرجی را وارد حرمسراهای خود می کردند و از این طریق فامیل می شدند و مقام می گرفتند و نفوذ همین مقامات گرجی دربار صفویان باعث سقوط اصفهان و فروپاشی دولت آنان در سال 1722 شد و از عوامل فروپاشی شوروی در 1991 نیز تا حدی همین مقامات گرجی دولت مسکو بودند. مسکو پس از روی کارآمدن استالین ِ گرجی، به گرجیان مقامات دیپلماتیک متعدد داده بود. ادوارد شواردنادزه آخرین وزیر امور خارجه شوروی یک گرجی بود که بعد هم رئیس جمهوری گرجستان شد که اعلام استقلال کرده بود. واژه تفلیس ـ اینک شهری یک میلیون و چندصد هزار نفری به معنای بخار آب گرم (آب معدنی) است که نوشته اند «تَف به فتح ت» به معنای بخار آب گرم، واژه ای پارسی است. این شهر، 15 ـ 16 قرن پیش در منطقه چشمه های جوشان آب معدنی و در کنار یک رودخانه بنا شده است.






    حمله ناوگان عثماني به جزيره هرمز!

    دولت عثماني (تركيه) كه از زمان جنگ چالدران (آگوست سال 1514) به دليل داشتن اسلحه آتشين (توپ و تفنگ) و از اين لحاظ برتري نظامي، به حملات زميني خود به قلمرو ايران ادامه مي داد، در سال 1552 (زمان سلطنت شاه طهماسب صفوي) تصميم به حمله به جزاير ايراني خليج فارس گرفت. بهانه اين حمله دريايي، اخراج پرتغالي هاي مسيحي از جزيره ايراني «هرمز» بود!. عثماني در سال 1546 ميلادي يمن را تصرف كرده بود و بر درياي سرخ و تنگه كليدي آن «باب المندب» مسلط شده بود و براي توسعه اين متصرفات، قدرت دريايي پرتغال را در برابر خود مي ديد.
    درياسالار پرتغالي آلفونس آلبوكرك (آلبوكركي) در سال 1506 جزيره «سكوتره Socotra» در جنوب شبه جزيره عربستان و در سال 1507 جزيره هرمز در مدخل خليج فارس را متصرف شده بود. پرتغالي ها علاوه برمنطقه گوا در هند، در سال 1511 در «مالاكا» مستقر شده بودند و در هرجا كه مستقر مي شدند ميسيون هاي مسيحي هم به تبليغ و ترويج اين دين مي پرداختند.
    حمله دريايي عثماني به جزيره هرمز هشتم جولاي (17 تيرماه) 1552 و با کمک پاشاي مصر (كارگزار عثماني) آغاز شد، ولي با شكست رو به رو گرديد و پيشروي عثماني در جزيرة العرب، به حجاز و يمن محدود ماند. بايد دانست كه پيش از حمله عثماني به هرمز، سليمان پاشا حكمران عثماني مصر در سال 1538 ميلادي براي بيرون راندن پرتغاليها از منطقه «ديو Diu» در گجرات هند، از طريق دريا به اين منطقه نيرو فرستاده بود كه اين نظاميان كاري از پيش نبرده بودند.
    جزيره هرمز و ساير مناطق ايراني متصرفي پرتغاليها در خليج فارس در سال 1621 ميلادي- دوران پادشاهي شاه عباس- آزاد و به قلمرو ايران بازگشت داده شدند.

    0708albokerk.jpg
    دريا سالار«آلبوكرك» عامل سلطه پرتغال بر چند نقطه درخليج فارس و هند







    صلح سال 1555 ایران و عثمانی، از دست رفتن بغداد و تقسیم ارمنستان

    سازش شاه طهماسب صفوی و سلطان سلیمان عثمانی که در پی سه جنگ حاصل شد از هشتم جولای 1555 میان ایران و عثمانی صلح برقرارکرد ـ صلحی که تقریبا دهه برقرار بود. این سه جنگ از سال 1533 آغاز شده بود و یکی پس از دیگری تا سال 1553 ادامه داشت و مذاکرات صلح تا انعقاد قرارداد سال 1555 دو سال طول کشیده بود. در دو جنگ از این سه، ایران شکست خورده بود. دو شکست ایران عمدتا به سبب رقابت و دشمنی سران ایلات تشکیل دهنده نیروی قزلباش با یکدیگر و توطئه و دسیسه بود. همین نزاع داخلی سران ایلات بر سر قدرت و کنترل امور و منافع سبب شده بود که در نخستین جنگ، شاه طهماسب نتواند بیش از چند هزار (کمتر از ده هزار) نیرو وارد میدان کند و در نتیجه تبریز پایتخت وقت و بخشی از غرب و شمال غربی ایران به تصرف عثمانی درآمد. آن چند هزار نیرو هم از صوفیان (درويشان) بودند که شاه طهماسب را «مرشد کامل» و اطاعت از اورا واجب محض می پنداشتند. سلطان سلیمان برای این جنگ نزدیک به دویست هزار نظامی و سیصد توپ فراهم آورده بود.
    دو دولت در سازشنامه 1555 ارمنستان را میان خود قسمت کردند، دولت ایران بغداد و مناطق غربی بین النهرین را به عثمانی داد و به این ترتیب دولت عثمانی به مناطق جنوب شرقی جزیرة العرب دسترسی یافت. این سازشنامه، علویان (شیعیان) آناتولی شرقی که بخشی از آنان را مهاجران دیلمی (گیلانی) تشکیل می دادند و هوادار صفویان بودند دلسرد کرد و همچنین کُردهارا. شاه طهماسب برای دور ساختن پایتخت از دسترس عثمانی آن را از تبریز به قزوین منتقل کرد.
    شاه طهماسب یکم که در فوریه 1514 به دنیا آمده و در می 1676 درگذشت در طول نیم قرن سلطنت خود نه تنها با مشکل خودخواهی سران ایلات قزلباش بلکه شاهزادگان صفوی رو به رو بود و برادرش القاص میرزا بر ضد او با عثمانی متحد شده بود!. رقابت و کشمکش داخلی سران ایلات و شاهزادگان و ازجمله شاهزاده خانم ها که تا زمان شاه عباس یکم ادامه یافت، یک ضعف بزرگ دولت صفویان در آن زمان بود.






    پیمان سعدآباد سرپوشی بر قرارداد واگذاری هرات ـ توطئه ديگر لندن برضد تهران

    هفدهم تیرماه 1316 (هشتم جولای 1937) ميان ايران، تركيه، عراق و افغانستان يك پيمان عدم تجـ*ـاوز امضاء شد كه چون دركاخ سعد آباد (تجريش) امضاء شده بود به پيمان سعد آباد معروف شده است. وزيران امور خارجه افغانستان، تركيه و عراق براي اين منظور به تهران آمده بودند. [در آن زمان هنوز پاكستان تاسيس نشده بود كه وارد اين پيمان شود].
    رسانه هاي آلمان دو سال و چند ماه بعد و پس از آغاز جنگ جهاني دوم مدعي شدند كه اين پيمان طبق نقشه انگليسي ها منعقد شده بود تا رضاشاه پهلوی در اجراي انديشه «احياء ايران زمين»، با كمك گرفتن از آلمان و احیانا سازش با مسكو و آنکارا، در صدد ضميمه كردن افغانستان، همه بلوچستان و شرق رود دجله به ايران برنيايد. قرارداد پاریس که به جنگ انگلستان با ایران پایان داد و دولت تهران مناطق تاجیک نشین افغانستان ازجمله شهر هرات را که از زمان کوروش بزرگ بخش اصلی ایران بود واگذار کرد (در شرایطی) دست دولت تهران برای لشکرکشی به افغانستان و استقرار نظامی در آنجارا بازگذارده است. به گمان دولت لندن، پیمان سعدآباد می توانست شرایط مندرج در قرارداد مورخ چهارم مارس 1857 پاریس را منتفی و دست کم کمرنگ کند!.
    مورخان معاصر در تاليفات خود، نزديك شدن بعدي افغانستان به دولت مسکو را هم يك نقشه لندن به منظور رهانيدن خود از كابوس وحدت ايران و تاجیکهای افغانستان ذكر كرده اند. هرگونه الحاق تاجیک ها به ایران باعث وحدت پشتون های دو سوی خط مرزي لندن ساخته ِ «دورَند = دوراند»، پیدایش کشوری تازه (پختونستان) و احتمالا از میان رفتن افغانستان و پاکستان خواهد بود که هر دو کشور با نقشه لندن ساخته شده اند. سياست هاي انگلستان در آسياي جنوبي عامل اصلي تجزيه ايران زمين و جدا شدن تدريجي افغانستان بود. بيش از دو قرن است که انگلستان نسبت به افغانستان حساسيت ويژه از خود نشان داده است!. به باور برخي از مفسران، تلقينات و نظرات دولت لندن در اجراي سياست هاي دولت واشنگتن بويزه از سال 2001 بي تاثير نبوده است. نظر اين مورخان بر اين است که دولت تهران به افغانيان که به صورت آواره و پناهنده وارد ايران مي شوند تابعيت بدهد زيرا که ايراني هستند و سياست هاي لندن آنان را از وطن قديمي جدا کرده نه اراده خودشان. تهران با دادن تابعيت به اين افغانيان به هدف هاي متعدد دست خواهد يافت ازجمله برنامه افزايش جمعيت و ....






    اخطار مسکو به تهران و دريافت يک پاسخ مبهم

    هشتم جولاي 1954 (ده ماه پس از براندازي 28 امُرداد)، دولت مسكو ضمن تسليم يادداشتي به دولت وقت ايران و يادآوري معاهدات في مابين منعقده در دهه 1920، تهران را از پيوستن به اتحاديه هاي نظامي غرب و ترتيبات مشابه كه ماهيت ضد شوروي دارند و مآلا به سود ايران نخواهند بود برحذر داشت.
    چند روز بعد دولت تهران به اين يادداشت پاسخي مبهم داد و اشاره كرد كه هنوز وارد چنين اتحاديه هايي نشده است و اگر بخواهد بشود اين کار به صورت محرمانه نخواهد بود و چگونگي را اعلام خواهد داشت.






    مخالفت شاه با منطقه ای شدن ایران طبق فرمول آموزش و پروش ـ اشاره به نقض اصل 30 و ...

    در پی موفق بودن آزمایش منطقه ای کردن آموزش و پرورش ایران از تیرماه 1349 (جولای 1970 میلادی)، در تیرماه 1355 (جولای 1976 میلادی) به شاه پیشنهاد شده بود؛ ازآنجا که طبق افکار فلاسفه و اصحاب علم حکومت، اداره یک کشور دارای وسعت زیاد و یا بیش از 30 میلیون جمعیت به صورت متمرکز، دشوار و ناراضی ساز، مسئله ساز و موّلد فساد اداری است ـ ایران برپایه مناطق ده گانه پیش از دهه 1340 (نه، استان های تازه) منطقه ای شود، و بمانند تجربه آموزش و پرورش که شش سال از عمر آن می گذشت، بودجه مصوّب پارلمان به هریک از مناطق برحسب سهمیه اش داده شود و تمشیت امور داخلی در دست شورای منطقه باشد (شورای استان، نه صورت انجمن استان که ظاهرا وجود داشت) که آن را میان شوراهای تخصصی منطقه خود تقسیم کند و ابتکار عمل را به آنها بدهد که از مسائل محل آگاهتر هستند و اِشراف دارند. شاه پذیرفته بود که پیشنهاد بررسی شود ولی پس ازاینکه برخی مشاوران نزدیک به او گفته بودند که منطقه ای شدن مساوی است با آغازی برای فدراسیون شدن کشور و بعدا کنفدراسیون و احیانا تجزیه شدن ـ همان را که کمونیست ها می خواهند و تبلیغ می کنند، مخالفت کرد و به نظر برخی از اصحاب نظر، بخشی از مشکلات امروز نتیجه منطقه ای نشدن (به شکلی محدود) ایران است که ارتباطی هم با فدراسیون شدن نداشت.
    انقلابیون پس از روی کار آمدن، همان منطقه ای بودن آموزش و پرورش را هم عملا نادیده گرفتند که پولی شدن مدارس از سال 1371 به رغم صراحت اصل 30 قانون اساسی جمهوری اسلامی و نیم قرن رایگان بودن بخش اول تعلیمات عمومی را به دنبال داشته است. آموزش و پرورش در ایران از سپتامبر 1974 (شهریور 1353) در همه سطوح ازجمله در دوره تعلیمات عالی رایگان شده بود و مدرسه پولی و غیر دولتی وجود نداشت. قرار بود نوجوانان ساکن محله های تازه ساخت حاشیه تهران با اتوبوس رایگان (بمانند شهرهای آمریکا که کل ِ هزینه شهرهای آمریکا از محل دریافت عوارض و مالیات از ساکنان هر شهر تامین می شود) به مدارس داخل شهر ـ مدارس ساخت دوران رضاشاه پهلوی و تقریبا با دست خالی ـ بـرده و آورده شوند. ناآرامی های منجر به انقلاب مانع از دنبال شدن این اندیشه شد. قرار بود نوجوانان هر محله خارج از بافت قدیمی تهران هر بامداد در محله خود در یک میدان و یا چند چهارراه جمع شوند و در ساعت معیّن با چند اتوبوس شهری به مدرسه مورد نظر در داخل شهر منتقل و در پایان کار به همان میدان و چهارراه بازگردانیده شوند و در این فاصله، اتوبوس ها به کار عادی خود بازگردند. از گزارش رسانه های تهران که معمولا به سابقه اخبار اشاره و متون قوانین موضوعه تازه را منتشر نمی کنند چنین برمی آید که در خردادماه 1392 (ژوئن 2013) قانونی در مجلس تصویب شده است که به وزارت آموزش و پرورش اختیار داده است اموال غیر لازم! خودرا بفروشد. احتمالا (ممکن است) که ساختمانهای دولتی مدارس داخل بافت قدیمی شهر معروف به مدارس رضاشاهی و ساختمانهای دهه های بعد بویژه در دهه 1340 و عمدتا از محل 3 درصد درآمد شهرداری (ساختمانهای با سردر کاشی کاری) مشمول این اموال غیر لازم! قرارگیرند. اطراف این مدارس که قبلا مسکونی بود اینک عمدتا محل کسب و کار (تجاری) شده است و راه حل، انتقال دانش آموزان با اتوبوس به این مدارس است که اصل 30 قانون اساسی جمهوری اسلامی، امر آموزش و پرورش را در ایران ـ همچنانکه بود ـ رایگان اعلام کرده است و اعلام جرم نقض قانون اساسی به دادگاه که مجری این قانون رئیس جمهور است برعهده دادستان کل مستقیما، و هر یک از اتباع کشور از طریق دادستان کل است. رسیدگی به جرم نقض قانون اساسی مشمول مرور زمان نمی شود. این اصل قانون اساسی از آغاز دهه 1370 (دوران ریاست هاشمی رفسنجانی بر قوه مجریه) با شروع پولی شدن تدریجی تعلیمات عمومی ـ آن هم در کشور نفت و درآمد دهها میلیارد دلاری سالانه ناشی از آن [و به گزارش روزنامه اقتصادی «جهان صنعت»، تنها در دوران دولت احمدی نژاد 720 میلیارد دلار] ـ عملا نقض شده است. (کُپي صفحه اول روزنامه جهان صنعت در زير آمده است.).
    قانون منطقه ای شدن آموزش و پرورش ایران و سپردن امور آن به شوراهای انتخابی در هر منطقه در زمان وزارت بانو فرخ رو پارسای به اجرا درآمده بود که در سال 1359 به حکم قاضی شرع دادگاه انقلاب اسلامی تیرباران شد. پدر او ـ فرخ دین، زمانی سردبیر روزنامه اطلاعات بود و فرخ رو مترجم زبان فرانسه این روزنامه و در عین حال دبیر زیست شناسی دبیرستان ها و بعدا رئیس دبیرستان.
    720bilions.jpg
    تيتر صفحه اول روزنامه اقتصادي جهان صنعت چاپ تهران درباره درآمد 720 ميليارد دلاري ايران در دوران رياست احمدي نژاد بر قوه مجريه (از 2005 تا 2013)







    لادن و لاله هم تاريخ شدند


    ladanlaleh.jpg

    لادن (سمت چپ) و لاله
    هشتم جولاي 2003 لادن و لاله دو خواهر دوقلوي ايراني كه از ناحيه سر «به هم چسبيده» به دنيا آمده بودند در يك بيمارستان سنگاپور در سومين روزي كه تحت عمل جراحي قرار داشتند يكي پس از ديگري جان سپردند. نخست لادن (سمت چپ در عكس) درگذشت و ساعتي بعد هم لاله .
    جدا كردن دوقلوهاي به هم چسبيده كه از سال 1952 آغاز شده است اگر در سنين كودكي باشند در حال حاضر امري دشوار نيست، ولي لادن و لاله در بيست و نهمين سال عمر خود زير عمل جراحي قرار گرفته بودند كه در اين سن ترميم سلولهاي عصبي همانند سنين كودكي آسان نيست.
    مغز اين دو خواهر در لحظه تولّد از هم جدا بود، اما به سبب زندگي طولاني باجمجمه مشترك، به مرور زمان به هم چسبيده بود.
    دشواري عمل جراحي در اين بود كه سرهاي دو خواهر علاوه بر عصب هاي مشترك داراي يك وريد بزرگ مشترك بودند كه خون را از سر به قلب باز مي گردانيد و دو تا كردن آن از طريق پيوند زدن باعث ادامه خونريزي و مرگ لادن و لاله شد.
    جراحان كشورهاي مختلف از جمله آلمان چنين وضعيتي را قبلا پيش بيني كرده بودند. در جريان عمل، يك گروه بزرگ كارشناس و جراح حضور داشتند و جراح اصلي از آغاز كار قول موفقيت آميز بودن عمل را نداده بود. ولي دو خواهر از ادامه وضعيتي كه داشتند خسته شده بودند و ريسك را پذيرفته بودند.
    اين رويداد از لحظه انتقال دو خواهر از تهران به سنگاپور به دليل بي سابقه بودن كار، توجه رسانه ها همه كشورها را به خود جلب كرده بود و پخش آخرين جملات لادن به زبان انگليسي بارها از شبكه هاي تلويزيوني تكرار و باعث توجه جهانيان به اين موضوع شده بود و به همين سبب گزارش در گذشت آنان به صورت يك خبر فوق العاده پخش شد و مردم را در گوشه و كنار جهان متاثر ساخت. بسياري هم بر مرگ آنان كه موفق به داشتن استقلال از يكديگر نشدند گريستند و اين رويداد جايگاهي در تاريخ يافت.
    لادن و لاله در فيروز آباد فارس به دنيا آمده بودند، اما عمدتا در تهران زندگي كرده بودند.
     

    ...zαнrα...*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/16
    ارسالی ها
    3,488
    امتیاز واکنش
    30,283
    امتیاز
    913
    محل سکونت
    تبــــ❤️ـــریز
    17 تیر

    دنياي هنر

    زادروز هنرمند نقاش سوررئاليست مکزيکي


    77f.jpg
    فريدا

    فريدا کاهلوFrida Kahlo هنرمند نقاش سوررئاليست و اکسپرسيونيست مکزيک ششم جولاي سال 1907 به دنيا آمد و 47 سال عمر کرد. او در همان ماه (13 جولاي) در سال 1954 در گذشت و آثار فراوان و جويدان از خود برجاي گذارد. فريدا مدتها به بيماري سرطان مبتلا بود ولي اين بيماري تا آخرين ماههاي پايان عمر مانع از کار هنري او نشده بود. فريدا يک چپگرا بود که کوشش داشت در هر شرايطي در تظاهرات و راهپيمايي هاي چپگرايان و کمونيستها شرکت جويد، حتي با ويلچر. فريدا که از 1926 به کار کشيدن تصوير پرداخته بود با يک نقاش ديگر ازدواج کرده بود. وي گفته بود که براي کشيدن تصوير ،قبلا طرح تهيه نمي و پس از نشستن در برابر تابلو سفيد هرچه را که از واقعيات به ذهنش برسد ترسيم مي کند. يکي از تصاوير معروف او، فردي را نشان مي دهد که دستش قطع شده و در حال خونريزي است. فريدا پس از تصادف با اتوبوس و در دوران بستري بودن در بيمارستان هم به کار ترسيم ادامه داد و مناظر راهرو بيمارستان و اطاق بيماران را کشيد و مشکلات را عيان ساخت. دو نمايشگاه موفقيت آميز از کارهاي فريدا در طول حياتش در نيويورک و مکزيکو سيتي ترتيب داده شده بود.








    در قلمرو دانش

    نخستين گرماسنج

    «دانيل فارنهايت» فيزيكدان آلماني مقيم هلند هشتم جولاي سال 1714 ميزان الحراره جيوه يي را ساخت و عرضه داشت كه به «فارنهايت» معروف شده است.
    در اين ميزان الحراره که در بسياري از کشورها از جمله ايالات متحده امريکا رايج است، درجه 4/98 برابر 37 درجه سانتيگراد معادل حرارت طبيعي بدن انسان است.

    0708Fahrenheit.jpg
    Fahrenheit










    در قلمرو رسانه‌ها

    و به این سان Jeff Widener عکس تاریخی میدان صلح آسمانی! را گرفت که پاک شدنی نیست

    جف وایدنر Jeff Widener اینک (سال 2014) 58 ساله و متولد در لانگ بیچ کالیفرنیا یک فتوژورنالیست (خبرنگار عکاس) حرفه ای است که پس از اتمام رشته مربوط در دانشکده، این کار را پیشه خود ساخته و تا کنون برای دو خبرگزاری AP و UPI و چند روزنامه ماموریت عکس خبری داشته و عمدتا پوشش رویدادهایی از قبیل جنگ، انقلاب و تظاهرات طولانی. عکسی که وی را برنده جایزه پولیتزر کرد و یکی از چند عکس مورد توجه قرن بیستم است که نه تنها در کتب تاریخ جای گرفته بلکه هر سال و در پنجمین روز ماه ژوئن به مناسبت سالروز تهیه آن در رسانه ها انتشار می یابد و به رغم تلاش رژیم پکن پاک شدنی هم نیست.
    وایدنر که مامور تهیه عکس خبری برای اسوشییتدپرس و درنتیجه مشترکان آن ـ رسانه های جهان از تظاهرات بهار سال 1989 پکن (معروف به تظاهرات میدان تیانانمِن) شده بود که 7 هفته طول کشیده بود شاهکار عکاسی خودرا در پنجم ژوئن آن سال تهیه کرد. تظاهرات صدها هزار نفری پکن که داشت به سایر شهرهای چین گسترش می یافت با بسیج دهها هزار نظامی در سه روز منتهی به چهارم ژوئن پایان یافته بود. تلفات این تظاهرات ضد دولتی 241 تا 2600 کشته و نزدیک به ده هزار مجروح گزارش شده است. پس از قلع و قمع تظاهر کنندگان و استقرار نظامی در میدان تیانانمِن (میدان صلح آسمانی!) پکن، روزنامه نگاران نیز ممنوع از نزدیک شدن و ورود به این میدان شده بودند و چون وایدنر پیش بینی وقایعی را می کرد، در یک اطاق هتل مُشرف به میدان مستقر شد و در تمام ساعات دوربین به دست با لنز، میدان را نظاره کرد تا اینکه روز پنجم ژوئن 1989 یک مرد تنها به خود دل شیر داد و یک تنه راه را بر دسته ای از تانک های ارتش چین بست و وایدنر فرصت یافت عکس صحنه را از فاصله دور و از پشت پنجره اطاق هتل بگیرد که ماندنی شده و در تاریخ به ثبت رسیده است، عکس زیر:

    tiananmenSQ.jpg








    گافِ سردبير «نيويورك پُست»


    nypost-guff2004.jpg



    روزنامه برخلاف راديو ـ تلويزيون از خبرهاي آخرين لحظه، 24 ساعت عقب است. برخي سردبيران اجرايي (روساي تحريريه ـ اطاق خبر) ريسك مي كنند و انجام احتمالي برخي رويدادها و اتخاذ تصمیمات قریب الوقوع را به صورت امر انجام شده مي نويسند كه اگر درست از آب در نيايد، خودكشي روزنامه خواهد بود و اعتماد مخاطبان از آن سلب خواهد شد.
    پنجم جولاي 2004، آخر وقت شب ، سردبير اجرايي روزنامه «نيويورك پست» مرتكب چنين ريسكي برای شماره ششم جولای این روزنامه شد و بر حسب قرائن، صفحه اول شماره روز بعد (ششم جولای) روزنامه خودرا به عكس جان كري و «گپارد» اختصاص داد كه چهره به چهره ایستاده و خُرسند در چشمان یکدیگر می نگریستند که نگاهی پُر معنا بود و تيتر زد كه كري «گپارد» را به عنوان معاون خود در انتخابات دوم نوامبر 2004 رياست جمهوري آمريكا برگزيد. [اصطلاحا قرادادن نام او در تیکت خود].
    چند ساعت پس از توزيع آن شماره روزنامه با آن تیتر و عکس که تمامی صفحه اول را اشغال کرده بود و به این ترتیب اطمينان مخاطبان از معاونت گپارد، راديو ـ تلويزيونها خبر دادند كه جان كري «سناتور جان اِدواردز» را به عنوان نامزد معاونت خود برگزيده است. اين گافِ سردبير، ضربه بزرگي به روزنامه اش زد.
    جان کري در انتخابات آن سال از جورج بوش شکست خورد و به سناتوري ماساچوست تا ژانويه 2013 ادامه داد و از اين زمان وزير امورخارجه ايالات متحده شده است.
     

    ...zαнrα...*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/16
    ارسالی ها
    3,488
    امتیاز واکنش
    30,283
    امتیاز
    913
    محل سکونت
    تبــــ❤️ـــریز
    17 تیر

    ساير ملل

    دينار اسلامي و زبان عربي


    0708dinar.jpg

    اين سكه دينار هشت سال پس از نخستين دينار نقره، بسال 705 ميلادي از سوي حكومت امويان ضرب و در سراسر سرزمين هاي اسلامي به جريان گذارده شد
    هشتم جولاي سال 696 ميلادي ـ دوران خلافت امويان به پايتختي دمشق ـ نخستين سکه دينار اسلامي كه در اندک مدتي پس از آن، پول رايج سراسر جهان اسلام قرار گرفت در حجاز ضرب شد و سال به سال بر میزان خلوص این سکه نقره ای افزوده شد. واژه «دينار» لاتين است و روميان واحد پول خود را دينار و يونانيان دراخما (درهم) مي ناميدند.
    در همين روز و همين سال «عربي»، زبان و خط رسمي همه بلاد اسلامي اعلام شد. از ميان كشورهاي اسلامي آن زمان، ايرانيان تنها ملتي بودند كه زبان خودرا حفظ کردند. تركيه نيز در دهه 1920 خط (الفباء) عربي را ترك گفت و الفباي لاتين را جايگزين آن ساخت كه به دليل داشتن حروف صدادار (واول) تلفظ ها در اين كشور يكسان شده و لهجه هاي محلي كاهش يافته اند.

    0708dinar-1.jpg
    پس از اين كه تصميم گرفته شد الفباي لاتين در تركيه جاي الفباي عربي را بگيرد، اين كشور تا مدتي تبديل به يك مدرسه عمومي بزرگ شده بود و هركس كه قادر به تدريس الفباي لاتين بود داوطلبانه به اين كار پرداخت. از اين كار كه به صورت يك وظيفه ملي درآمده بود حتي اتاتورك رهبر اين جمهوري مستثني نبود و به همان گونه كه در عكس ديده مي شود سرگرم تدريس الفباي لاتين است. با تغيير الفبا در تركيه، كلمات به همان گونه كه تلفظ مي شدند نوشته شدند و از تلفظ بعضي از صدا ها هم صرف نظر شد. در ايران هم عده اي پيشنهاد تغيير حروف را به پهلوی یکم (رضاشاه) دادند كه به مرحله عمل نرسيد







    نخستين داروخانه

    نخستين داروخانه عمومي به مفهوم امروز (مغازه) هشتم جولاي (روزي چون امروز) در سال 707 ميلادي در شهر بغداد كار خود را آغاز كرد.
    تأسيس داروخانه در غرب مربوط به قرن هجدهم است. پيش از تأسيس داروخانه، پزشكان ـ خود دارو به بيمار مي دادند.
    نخستين دانشكده داروسازي جهان در سال 1821 در شهر فيلادلفيا (ايالت پنسيلوانياي آمريکا) داير شد. در آمريکا بر اثر فشار کارخانه هاي داروسازي، از سال 1854 قرار شد فروش بسياري از داروها تنها با نسخه دكتر، مجاز باشد و دارو زير نظر دكتر به مصرف برسد و .... دکترها از اين کار استقبال کردند زيرا که مراجعين آنان و در نتيجه درآمدشان بيشتر مي شد.






    روزگاري که آمريكاي شمالي يك ايالت انگلستان بود

    هشتم جولاي 1623 (17 تیرماه)، پادشاه وقت انگلستان 16 سال پس از استقرار مهاجران انگلیسی در آمريکاي شمالي، منطقه مسکونی آنان را، يك ايالت انگلستان خواند و فرمان مربوط صادر شد. انگليسي هايي که در سال 1607 پا به آمريكاي شمالي گذارده و در دهانه خلیج چساپیک و اطراف آن و امتداد جيمز ريور مستقر شده بودند اين منطقه را به افتخار اليزابت اول، ملكه باكره (ویرجین) و بدون شوهر انگلستان «ويرجينيا» نامگذاري كرده بودند.
    مورخان نوشته اند پس از آنكه ارزش محصول توتون (تنباكو) صادراتي ويرجينيا در سال 1618 (11 سال پس از استقرار انگليسي ها) به پنجاه هزار ليره طلا رسيد، کينگ جيمز پادشاه وقت انگلستان که نام او بر نخستين آبادي ساخت مهاجران گذارده شده بود و هنوز «جيمزتاون» خوانده مي شود به فكر ضميمه كردن آن منطقه به خاك انگلستان، به عنوان يک ايالت دوردست آن کشور افتاد ولي بهانه در دست نداشت. درگيري خونين بوميان (اصطلاحا سرخپوست ها) که از اراضی نیاکان در برابر تعـ*رض مهاجران دفاع می کردند با این مهاجرين در سال 1623 اين بهانه را به کينگ جيمز داد و به پارلمان انگلستان اطلاع داد كه قتل سه هزار انگليسي در طول 15 سال به دست سرخپوستان غيرقابل تحمل است و بنابراين ويرجينيارا يك ايالت آن کشور اعلام مي كند. [همه ايالات متحده امروز در آن زمان ويرجينيا خوانده مي شد]. مهاجرنشين امريكا و بعدا مرکب از 13 منطقه از آن تاريخ تا سال 1776 كه اعلام استقلال كرد متعلق به انگلستان و پايتخت آن شهر ويليامزبرگ بود. مهاجران تصمیم به جدایی از انگلستان نداشتند و دلیل این جدایی عمدتا این بود که لندنی ها حاضر نبودند آنان را که از محل صدور توتون و پنبه و ... ثروتمند شده بودند در حکومت با خود شریک کنند و با حضور نمایندگان آنان مالیات وضع کنند و عوارض و مالیاتی بیش از اتباع مقیم کشور تحمیل نکنند. دو قرن و چند دهه پس از اعلام استقلال، هنوز رسانه های آمریکا اخبار مربوط به خاندان سلطنتی انگلستان را وسیعا منتشر می کنند. بيشتر روسای جمهوری آمریکا تبار انگلیسی داشته اند.
    0708cherch.jpg
    باقيمانده ساختمان كليسايي كه مهاجران انگليسي 32 سال پس از استقرار در آمريكاي شمالي، بسال 1639 در جيمزتاون براي خود ساختند. مهاجران انگليسي كه در آغاز، همگي مَرد بودند 14 مي 1607 با ساختن قلعه اي براي محافظت خود در كنار جيمز ريور، سكونت در آمريكاي شمالي را آغاز كردند. آنان در زمستان 1606 انگلستان را با سه كشتي به مقصد آمريكا ترك كرده بودند







    پيروزي نظامي روسيه بر سوئد و کشته شدن 18 هزار و 500 سوئدي

    هشتم جولاي در سال 1709، ارتش روسيه به فرماندهي پتر يکم ( پيوتر بزرگ) در جنگي، به قدرت نظامي سوئدي ها كه در منطقه بالتيك و شمال اروپا اقتدار داشتند پايان داد.
    اين نبرد يك روزه، در تاريخ به جنگ poltava معروف شده است. در اين نبرد 18 هزار و پانصد نظامي سوئدي جان خودرا از دست دادند.






    تصميم لندن به تقسيم فلسطين و تولّد مسئله اي به نام اعراب و اسرائيل

    هفتم جولاي سال 1937 دولت انگلستان تصميم بر تقسيم سرزمين تحت الحمايه خود، فلسطين، ميان اعراب و يهوديان آن سرزمين گرفت و اين تصميم را پس از تصويب آن در شوراي وزيران آن کشور اعلام داشت. طبق اين تصميم، قرار شده بود كه دو سوم فلسطين متعلق به اعراب باشد و يك سوم آن به يهوديان داده شود و شهرهاي قدس (اورشليم)، بيت لحم و ناصره (نازارت) تا مدتي در كنترل انگلستان باقي بماند تا درباره سرنوشت آنها اتخاذ تصميم شود. يهوديان از اين تقسيم بندي دولت لندن كه سهم آنان يك سوم بود استقبال نكردند.
    کابینه انگلستان قبلا و در آخرین جلسه اکتبر 1917 خود (دوران جنگ جهاني اول که نيروهاي انگليسي وارد فلسطين شده و عثماني ها را شکست داده بودند و زد و خورد هنوز ادامه داشت) فکر ایجاد یک کشور برای یهودیان در فلسطین را تایید کرده بود که آرتر جیمز بالفور وزیر امور خارجه وقت انگلستان سه روز بعد (دوم نوامبر 1917) این اقدام را به صورت یک اعلامیه به رئیس انجمن یهودیان انگلیسی ابلاغ کرد که به «اعلامیه بالفور» معروف است. در آن زمان، هنوز فلسطین اسما بخشي از خاک امپراتوری عثمانی بشمار می رفت. هدف دولت لندن از «اعلاميه بالفور» جلب حمايت يهوديان جهان بود.
    با اين اقدام انگلستان مسئله اي به وجود آمد که هنوز ادامه دارد و اين مسئله تاکنون منجر به سه جنگ تمام عيار ميان اعراب و اسرائيل شده است. نزاع مشاجره طرفين از دهه 1980 عمدتا ميان فلسطيني ها و اسرائيل بوده است، زيرا از اتحاديه عرب تنها نامي بر كاغذ باقي مانده و بيشتر دولتهاي عربي در قبال مسئله فلسطين فعاليت و تعصب سابق را ندارند.






    اخطار خروشچف به آمريكا بر سر کوبا


    0708khroshchev.jpg


    هشتم جولای 1960 نیکیتا خروشچف نخست وزير وقت شوروي به آمريكا اخطار كرد كه اگر در صدد دسيسه جويي و توطئه در كوبا برآيد، ارتش سرخ را به كمك كوبا خواهد فرستاد.
    طبق اسنادي كه دهها سال بعد علني شد متعاقب اين اخطار، به ارتش سرخ آموزش داده شده بود كه چگونه از تنگه «برينگ» بگذرد و از طريق آلاسكا و كانادا خودرا به ايالات متحده برساند و به چه ترتيب زيردريايي هاي شوروي آمريکا را محاصره كنند، بمب افکنهای دورپرواز آسمان را ترک نکنند و .... حتی بمباران اتمی آمریکا از طریق فضا طراحی شده بود زیرا که برای روسها تردید نبود که هرگونه درگیری نظامی بر سر کوبا به جنگ اتمی منجر می شد. با همين تفکر، روس ها تسريع گسترش پناهگاههاي زيرزميني محافظت اتباع از خطرات بمباران اتمي را در برنامه کار خود فراردادند.
    با این حمایت صریح، فیدل كاسترو يك ماه بعد در (هفتم آگوست 1960) دارايي هاي آمريكاييان در كوبا از جمله پالايشگاه هاي نفت آنان را ملّي اعلام كرد.





    يک بانوي ديگر رئيس جمهوري آرژانتين


    Cristina.jpg

    Kristina Fernandez de Kirchner
    هشتم جولاي 2007 رسانه هاي بوئنوس آيرس گزارش کرده بودند كه در انتخابات آتي آرژانتين، بانو كريستينا فرناندز دو كرچنر Kristina Fernandez de Kirchner بانوي نستور كرچنر رئيس جمهور وقت نامزد احزاب مؤتلفه حاكم خواهد بود. پيش بيني رسانه ها درست بود و بانو كريستينا که عضو سناي آرژانتين و يك سناتور بنام و فعال بود در انتخابات 28 اكتبر 2007 رياست جمهوري آرژانتين به پيروزي رسيد و برجاي شوهر نشست. وي در انتخابات اکتبر 2011 بار ديگر و با بيش از 54 درصد آراء به آن مقام دست يافت. احزاب مؤتلفه آرژانتين ناسيوناليست چپ (پرونيست Pronist) هستند. دو دوره ریاست جمهوری کریستینا در دسامبر 2015 پایان یافت و Mauricio Macri پنجاه و هفت ساله بر جای او نشست. نستور کرچنر در سال 2010 درگذشت و کریستینا بیوه شد.
    نستور كرچنر 4 ماه پيش از انجام انتخابات (در جولاي 2007) گفته بود که تصميم دارد پس از انقضاي آن دوره رياست جمهوري اش، در چارچوب احزاب پرونيست يك جناح نيرومند ملي ـ چپگرا (ناسيونال سوسياليست) به وجود آورد.
    قبلا و در دهه 1970 هم ايزابل پرون Isabel Peron برجاي شوهرش خوان پرون (ناسيونال سوسياليست) نشسته و رئيس جمهور آرژانتين شده بود.
    isabel-peron.jpg
    Isabel Peron







    نخستین زن که قاضی دیوان عالی آمریکا شد ـ ترکیب قضات این دیوان ـ ایراد به چکونگی تعیین قضات آن ـ رای به ازدواج همجنس ها


    sandra-day.jpg

    Sandra Day
    براي نخستين بار در تاريخ ایالات متحده آمریکا یک زن در سال 1981 قاضي ديوان عالي اين كشور شد كه سمتي مادام العمر است و 25 سال در این مقام بود (تا سال 2006 که در این سال خودرا بازنشسته کرد). وي بانو «ساندرا دي اوكانر Sandra Day O’Connor» است كه قبلا قاضي يك دادگاه استیناف (Appeals Court) بود. رونالد ریگن رئیس جمهوری وقت هفتم جولای 1981 ساندرا را به عنوان قاضی دیوان عالی انتخاب و به سنای آمریکا معرفی کرد تا انتصاب اورا تأیید کند.
    ساندرا متولّد مارس 1930 که قبلا علاوه بر سمت قاضی دادگاه استیناف (تجدید نظر)، سال ها قاضی دادگاههای بَدوی، معاون دادستان ایالتی و مدتی نیز وکیل دعاوی بود، کار خودرا در سمت قاضی دیوان عالی آمریکا از سپتامبر همان سال (سال 1981) آغاز کرد. او که دو دوره هم سناتور ایالتی آریزونا بود در ژانویه 2006 و در پی تشدید بیماری شوهرش که به آلزایمر (بیماری نسیان ـ کم حافظه شدن) مبتلا بود خودرا بازنشسته کرد. [درایالت های 50 گانه آمریکا، قاضی دادگاه های بَدوی یک مقام انتخابی است ـ در برخی ایالت ها برای دوره 4 ساله و در پاره ای 7 ساله. قضات دادگاههای استیناف را پارلمان ایالت ها انتخاب می کنند. تعیین قضات دادگاههای فدرال که به جرم های خاص مثلا مواد مخـ ـدر، جعل اسکناس و ... رسیدگی می کنند که محدود به یک ایالت نیست ترتیب دیگری دارد.].
    ديوان عالي آمريكا كه در صدر قوه قضايي اين كشور قرار دارد داراي 9 قاضي است که اینک (سال 2017) سه تن از آنان از بانوان حقوق دان هستند. سه تن از این 9 قاضی یهودی اند و پنج نفر دیگر کاتولیک. قاضی Neil Gorsuch که در سال 2017 منصوب شده است در یک خانواده کاتولیک به دنیا آمده است ولی پس از ازدواج با یک بانوی انگلیسی با بانوی خود به کلیسای پروتستان می رود. وی رسما نگفته است که پروتستان شده است. اینک (سال 2017) اکثریت قضات دیوان عالی آمریکا از محافظه کاران (حزب جمهوریخواه) هستند.
    اکثریت این دیوان به رغم این ترکیب مذهبی ـ که قاضی پروتستان نداشت، در ژوئن 2015 رای به قانونی شدن ازدواج همجنس ها داد (مرد با مرد و زن با زن ـ در کشوری که یک مرد قانونا نمی تواند دو زن داشته باشد، هرچند که هر دو زن با آزادی و رضایت کامل بخواهند زوجه یک مرد باشند، ولی رابـ ـطه داشتن یک مرد با بیش از یک زن، بدون امضای قرارداد ازدواج، عملا منعی ندارد!).
    سه بانوی عضو دیوان عالی آمریکا اینک (سال 2017) 84 ساله، 63 ساله و 57 ساله هستند. بانو Elena Kagan یکی از این 3 بانوی عضو دیوان عالی آمریکا که در سال 2010 منصوب شده، تا کنون ازدواج نکرده و فرزند ندارد و بانوی دیگر عضو دیوان عالی، مطلّقه است.
    ايراد وارده، همين مادام العمر بودن سمت اين قضات است و ایراد ديگر؛ انتخاب قضات اين ديوان توسط رئيس جمهوری آمريکا (قوه مجريه) و تأييد اين انتصاب در سناي اين کشور (قوه مقننه) است، حال آنکه طبق تعریف، سه قوه بايد مُنفَک از هم باشند. همين انتخاب قضات دادگاه عالی (صدر قوه قضائیه) آمریکا از سوي «رئيس جمهوری» سبب شده است که بعضي اوقات براي سالهاي طولاني ديوان عالي آمريکا يک سویه (عملا يک حزبي) شود. در بيشتر کشورها، قاضي دادگاه عالي توسط کانون حقوقدانان معرفي مي شود و سالهاي اشتغال قاضی دوره ای است و تجدید انتخاب بلامانع.





    رای دیوان عالی آمریکا به قانونی شدن ثبت ازدواج همجنس ها در آن فدراسیون، به رغم مغایر طبیعت و آموزش ادیان بودن آن

    دیوان عالی ایالات متحده آمریکا سرانجام جمعه 26 ژوئن 2015 رای داد که ازدواج همجنس ها (مرد با مرد و زن با زن) مغایر قانون اساسی این فدراسیون نیست و با این رأی، دولت های ایالتی 50 گانه از این پس نمی توانند با ثبت چنین ازدواج هایی مخالفت کنند. قبلا هم شماری کم از این ایالت ها مخالفت نداشتند. ایالت ماساچوست از سال 2004 ثبت ازدواج همجنس ها را تحمّل و قانونی کرده بود.
    از 9 قاضی دیوان عالی تنها پنج نفرشان رای موافق به ازدواج همجنس ها داده بودند. اوباما رئیس جمهوری وقت آمریکا همان روز از تصمیم دیوان عالی استقبال کرد. وی نخستین رئیس جمهوری آمریکا بوده که با چنین ازدواج هایی مخالفت نداشته است ـ ازدواج با همه مزایای حقوقی زن و شوهری و حق طلاق.
    رسانه های آمریکا بدون توجه به نظر مخالفان، تصمیم اکثریت دیوان عالی را خبر اول خود کرده بودند. هنوز بسیاری هستند و در جامعه، در اکثریت که ازدواج همجنس هارا عملی مغایر طبیعت و آموزش های ادیان می دانند. ازدواج همجنس ها در کشوری قانونی شده است که در آن ازدواج بستگان نزدیک (دختر خاله با پسر خاله، پسر عمو با دختر عمو و ...) هنوز مکروه و به آسانی پذیرفتنی نیست، کشیش های کاتولیک نمی توانند ازدواج کنند و دو زن حتی با تمایل و توافق قلبی خود و آزادانه نمی توانند با یک مرد که در جامعه اسلامی بیش از یک میلیارد نفری شرعی و قانونی است ازدواج کنند ولی رابـ ـطه بدون ازدواج (یک مرد متأهل با چند زن)، بله!.
    در اینجا (ذیل مطلب) تیتر یک روزنامه آمریکا که رای دیوان عالی را خبر اول خود کرده بود مشاهده می کنید. در پی اعلام رای دیوان عالی آمریکا، هجوم همجنس ها به ثبت ازدواج مشاهده و گزارش شده است.

    Gay-legalized-headline.jpg








    رابرت مکنامارا: مردی با فرضیه های متعدد نظامي و سياسي ازجمله استراتژی پول و قدرت وسیع ناشی از بازی با اعتبارات مالی و ...


    mcnamara-merged.jpg
    مکنامارا از 1960 تا 2006

    رابرت مکنامارا Robert McNamara که «تاریخ» از او به عنوان معمار جنگ ویتنام نام می برد ششم جولاي 2009 (15 تیرماه 1388) در 93 سالگی درگذشت. وی در 16 ژوئن 1916 در سانفرانسیسکو به دنیا آمده و از دانشگاه کالیفرنیا در بِرکلی دو مدرک دکترا در اقتصاد و ریاضیات گرفته بود. مکنامارا از 1961 تا 1968 به مدت هفت سال وزیر دفاع آمریکا بود که تاکنون هیچکس به این مدت بر وزارت دفاع آمریکا ریاست نکرده است. وی پیش از انتصاب به وزارت دفاع آمریکا، رئیس کمپانی خودروسازی فورد بود و قبل از آن استاد درس «کسب و کار» در دانشگاه هاروارد. وی پس از رفتن از وزارت دفاع آمریکا رئیس بانک جهانی شده بود که مرکز آن در واشنگتن و عملا در کنترل دولت آمريکا است.
    علت انتصاب مکنامارا که یک جمهوریخواه بود از سوی جان اف. کندی رئیس جمهور آمریکا از حزب دمکرات و یک لیبرال، این بود که وی در دوران استادی اش در هاروارد در چند میز گرد مطبوعاتی ـ تلویزیونی نظرات جان فوستر دالس وزیر امورخارجه کابینه آیزنهاور مبنی بر انتقام گیری سریع و وسیع اتمی برضد هرگونه حرکت نظامی مخالف آمریکارا رد کرده بود و گفته بود: از آنجا که دیگر انحصار سلاح اتمی در دست آمریکا نیست، وقوع جنگ اتمی و جنگ جهاني از نوع دو جنگ قرن بيستم نامحتمل است زیرا که نوعی خودکشی و پایان دادن به بشریت و تمدن خواهد بود. سلاح اتمی از این پس یک نماد قدرت و یک عامل بازدارنده خواهد بود و کشور دارنده آن مصون از تعـ*رض مستقیم نظامی. این نظریه مکنامارا به عنوان فرضیه تازه ای پذیرفته شده است که اعتبار خودرا همچنان حفظ کرده است. وي اين فرضيه خودرا در سال 1962 و در جريان بحران موشکي کوبا آزمايش کرد و نتيجه مثبت گرفت. در نیم قرن گذشته براین فرضیه حاشیه نویسی های متعدد صورت گرفته است ازجمله اینکه نباید اجازه داده شود که شمار دولت های دارنده سلاح اتمی افزایش یابد تا بر تعداد قدرت ها در جهان افزوده شود مخصوصا کشورهای دارنده مواد خام و کارگر ارزان (که اگر قدرت اتمی شوند کنترل آنها دشوار خواهد بود). این حاشیه بعدا به صورت میثاقی تحت عنوان جلوگیری از گسترش سلاحهای اتمی درآمده است.
    نظریه دیگر مکنامارا که اورا وزیر دفاع کرد این بود که آمریکا (و به همین ترتیب دولتهای دیگر) به حساب داشتن سلاح اتمی (و یا وجود سلاح اتمی در دست دیگران و بی خاصیت بودن سلاحهای متعارفی) نبايد از فکر تقویت ارتش معمولی (متعارفي) خود منصرف شوند که این هم یک خودکشی است. این فرضیه مکنامارا وسیعا عملی شده ولی یک عکس العمل داشته و آن توجه ملل به جنگ غیر منظم (گریلایی) و ایجاد میلیشیای ملی است و همین میلیشیا و در مواردي از طریق جنگ منظم آمریکا را در ویتنام ناموفق ساخت ـ درگيري مسلحانه اي که در تاریخ جنگها بی سابقه بوده است.
    يک فرضیه دیگر مکنامارا الکترونیک کردن ارتش ها و توجه به دفاع به موازات تعرّض است (تجهیز همزمان به سلاحهای دفاعی و تعرضی). این فرضیه مکنامار است که امروزه تعـ*رض و دفاع الکترونیک (ماهواره و اینترنت ـ ديجيتالي سايبري) را در درجه اول قرارداده و عمل می شود. این فرضیه مکنامارا هم حاشیه نویسی بسیار شده و شبکه های تلویزیونی، سازمانهای بزرگ خبررسانی و اهل قلم (عمدتا مفسران، تحلیلگران و نظرگویان) وارد شبکه تعـ*رض و دفاع هر کشور شده و مشمول این اصل کلازوویتس آلمانی قرارگرفته اند که جنگ (سخت و نرم) اجرای سیاست است به طریقی دیگر.
    محاسبه دقیق هزینه ها و جلوگیری از ولخرجی و حیف و میل به این بهانه که چون برای تقویت بنیه نظامی کشور است مانعی ندارد نظر دیگر مکناماراست.
    یک فرضیه دیگر مکنامارا استراتژی پول و قدرت وسیع ناشی از بازی با اعتبارات مالی و ... است و همین فرضیه باعث شد که اورا را رئیس بانک جهانی کنند و 12 سال در این سمت بود.
    مکنامارا در سال 1967 متوجه شده بود که پیروزی آمریکا در جنگ ویتنام (نبرد نظامي با گریلا) تقريبا محال است و ادامه این جنگ به ملل دیگر خواهد آموخت که میلیشیا تشکیل دهند و به مردم آموزش جنگ غیر منظم دهند و ...، لذا به اشتباهات خود اعتراف و رئیس جمهور وقت آمریکا چند ماه بعد (19 فوریه 1968) اورا بازنشسته کرد (میان کناره گیری و برکناری ـ راه سوم).
    مکنامارا که یک کتاب خاطرات پرفروش تالیف کرده است در سال 2003 در یک رشته مصاحبه های طولانی تلویزیونی در مورد وضعیت عراق به دولت وقت آمریکا هشدار داد و ضمن برشمردن 11 درس که از تعـ*رض به خلیج خوک ها (لشکرکشی اپريل 1961 فراریان کوبایی به این کشور و شکست کامل آنان) و جنگ ویتنام گرفته بود گفت که پيش از آغاز جنگ و يا در جریان آن ـ تعقل، مشاوره با افراد آگاه با نظرات متفاوت و مطالعه تاریخ لازم است و پيش از هراقدام در خاورمیانه باید تاریخچه ايستادگي ها در اين منطقه را خواند، ازجمله کارهای حسن صبّاح ایرانی را که در قرن 21 هر فرد در خاور ميانه و هر گوشه ديگر جهان می تواند یک حسن صباح شود.
    همه فرضیه های مکنامارا نظامی و اقتصادی نیست، وی درباره زندگانی خانوادگی عقیده داشت که یک مرد نباید بدون زن (بانو ـ زوجه) زندگی کند، فرزندان در همنشینی جای زوجه را نخواهند گرفت و برپایه همین فرضیه در 88 سالگی (پس از فوت همسر قبلی) زن دیگر گرفت.








    تاريخ از نگاهي به تصوير

    يک کاريکاتور سياسي جولاي 2004 رسانه هاي آمريکا


    77cc.jpg



    در پي انتشار شايعاتي در ژوئن 2004 مبني بر احتمال حمله نظامي آمريکا به کوبا ت طبق فرمول عراق و افغانستان، اين کاريکاتور سياسي دوم جولاي 2004 در برخي روزنامه هاي آمريکايي به چاپ رسيده بود. در قسمت راست کاريکاتور، جورج بوش که کلاه تکزاسي به سر دارد از ديک چني معاون خود که به نظر پاره اي، مغز متفکر او بود و در کنار نقشه مدور کره زمين ايستاده است مي پرسد: عمو ديک، گام بعدي ما (پس از افغانستان و عراق) چه بايد باشد؟.چني در حالي که انگشت روي نقشه کوبا گذارده مي گويد: خوب، پسرم؛ کوبا، جزيره کمونيست هاي خدا نشناس!.
    سمت چپ کاريکاتور، يک نظامي آمريکايي در عراق در حال خواندن تقدير نامه اي است که دريافت کرده و در آن نوشته شده است: ماموريت (عراق) به طور موفقيت آميز پايان يافت، تبريک و ....








    برخي ديگر از رويدادهاي 8 جولای


    • 1792: انقلابيون فرانسه به دولت پروس (آلمان) كه به آنان اخطار كرده بود نسبت به پادشاه فرانسه فرمانبردار باشند اعلان جنگ دادند.


    • 1833: طبق معاهده «خونكار اسكله سي» كه در اين روز ميان روسيه و عثماني بسته شد، سلطان عثماني متعهد شد كه تنگه هاي بسفور و داردانل را به روي كشتي هاي جنگي ساير كشورها، جز روسيه ببندد. قدرت هاي اروپاي غربي بر ضد اين پيمان بپاخاستند و ....


    • 1889: روزنامه «وال استريت جرنال» كه موضعي محافظه كارانه دارد و از تيراژ بیش از دو ميليون نسخه برخوردار است انتشار خود را در آمريكا آغاز كرد که در جولای 2017 یکصد و 27 ساله شده است. این روزنامه تا سال ها، تنها اخبار اقتصادی را منتشر می کرد و اینک انواع اخبار، و یک روزنامه کامل است. اِدیشن آنلاین این روزنامه هم پولی است.


    • 1920: سرزمين افريقايي كنيا از اين روز تا 12 دسامبر 1963 که استقلال یافت يك مستعمره (كلني) انگلستان شد. تا سال 1890 آلمان در مناطق ساحلی کنیا حضور داشت که از این سال جای خودرا به انگلیسی ها داد ولی تا سال 1920 مستعمره رسمی انگلستان خوانده نمی شد. کنیای 581 هزار کیلومتری 47 میلیونی در 12 دسامبر 1964 (یک سال پس از کسب استقلال) نظام جمهوری انتخاب کرد. کنیایی ها برای کسب استقلال دست به یک شورش مسلحانه طولانی زده بودند.


    • 1960: لومومبا نخستين نخست وزير كشور جديد الاستقلال كنگو كه با دسيسه اروپائيان و نافرماني برخي نظاميان اين كشور و اعزام سرباز از بلژيك به كنگو رو به رو شده بود براي حل مسئله به شوراي امنيت سازمان ملل متوسل شد.


    • 1993: كشورهاي صنعتي هفتگانه اجازه دادند كه روسيه هم در كنفرانسهاي سران آنها شركت كند!. روسیه که تا چند سال عضو این گروه بود از این عضویت نصیبی نبُرد. گروه پس از بازگردانده شدن کریمه به روسیه، این کشور را از عضویت خود کنار گذارد و دوباره شد؛ گروه 7.
     

    ...zαнrα...*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/16
    ارسالی ها
    3,488
    امتیاز واکنش
    30,283
    امتیاز
    913
    محل سکونت
    تبــــ❤️ـــریز
    18 تیر

    ايران



    نافرماني ساتراپ تخارستان، پناهنده شدن او به خارجي و تدبیر شاه وقت ایران


    اختلاف نظر ميان ساتراپ تخارستان (منطقه اي در شمال خاوری افغانستان امروز) و شاه ایرانزمین از جولای 127 پيش از ميلاد آغاز شد. شاه وقت از دودمان اشكاني (خراسانیان) سركوبي فرماندار ياغي با فرستادن سرباز را بر مذاكره با او ترجيح داد. پس از رسیدن سپاه اعزامی به تخارستان، نظامیان محلی حاضر به جنگ با دولت متبوع و برادرکُشی نشدند.
    ساتراپ (استاندار) تخارستان به دليل خودداري افرادش از جنگ با نيروهاي دولت، با فرار از طریق کوههای پامیر به دولت محلی منطقه آرین نشین شرق این کوهها ـ منطقه ای که امروزه شهر اورومچی حاکم نشین آن است و با کوچ دادن انبوه چینی ها از شرق، آن را چینی کرده اند ـ پناهنده شد و دولت اشكاني ایران استرداد اورا درخواست نكرد تا قضيه بزرگ و پیچیده و منجر به لشکرکشی به آن سوی پامیر نشود. منطقه مورد بحث (امروزه شين جيانگ) در دوران سیل مهاجرت اقوام آلتائیک و سپس حکومت مغول ها تغييرات پي در پي داشته است. در سازش هاي انگلستان و روسيه در آگوست 1907 در سن پترزبورگ، اين منطقه به دولت پکن که خود تحت نفوذ ابرقدرت هاي وقت بود داده شد. هدف دولت لندن از واگذارشدن اين منطقه و نيز تبّت به دولت پکن اين بود که ميان قلمرو تزار روسيه و هندوستانِ انگلستان منطقه حايل ايجاد شود. پکني ها بعدا با کوچ دادن ميليون ها چيني (هان) به اين منطقه، اکثريت نفوس منطقه را چيني کردند ولي هنوز اويغورها خواهان استقلال هستند و مبارزه مسلحانه مي کنند و گاهي همراه با تلفات سنگين. یک مورد از این مبارزات استقلال طلبانه پُرتلفات در ژوئن 2014 روی داد که ضمن آن دهها تَن کشته شدند.






    ارزش خاک ميهن براي ناصرالدين شاه! ـ هدیه گوشه ای از ایران به «اعليحضرت تزار همه روسيه!»

    اسناد قرارداد مورخ 27 ماه می 1893 روسيه و ايران 9 جولای همين سال [روزي چون امروز] ميان دو دولت مبادله شد و در اروپا [نه در تهران!] انتشار يافت!.
    به موجب اين قرارداد، ناصرالدين شاه قاجار منطقه مرزي «فيروز» را به «اعليحضرت تزار همه روسيه!» بخشيده بود و خط مرزي دو كشور به سود روسيه تغيير يافته بود. اين ناحیه اينک در جمهوري ترکمنستان واقع شده است.
    منطقه فرارود (شمال رود جیحون = آمودریا) در یک رشته عملیات نظامی هشت ساله (از 1873 تا 1881) به تصرف کائوفمان ـ ژنرال آلمانی نژاد روسیه درآمده و برغم تاجیک و پارسی زبان بودن میلیونها تن از ساکنان منطقه، ترکستان روسیه نامیده شده بود. روسها شش سال پس از فروش آلاسکای یک میلیون و 712 هزار کیلومتر مربعی [بزرگتر از ایران امروز] به دولت واشنگتن به 7 میلیون و 200 هزار دلار، تصرف منطقه فرارود را آغاز کرده بودند. روسها که با لندن بر سر تقسیم آسیای میانه و آسیای جنوبی میان خود به سازش دست یافته بودند سپس ایران را مجبور به امضای قرارداد 21 سپتامبر 1881 و برسمیت شناختن وضعیت تازه و از دست دادن سرزمین ها ازجمله مرو، اشک آباد (عشق آباد)، سرخس و ... و تحویل آنها تا سال 1884 به روسیه کردند و خواستند که تا رود اترک عقب برود!. قبلا، دولت تهران که با تهدید نظامی روسیه رو به رو بود از دعاوی خود در بخارا و سمرقند انصراف داده بود و در ماه می 1893 [طبق تقاضا، و بدون تهدید نظامی] منطقه فیروز هم از دست رفت. در دوران حکومت مصدق متون و تفسیر قراردادهای استعماری لندن و مسکو با تهران از آغاز قرن نوزدهم تا سال 1950 در کتابهای درسی تاریخ مدارس ایران آمده بود که پس از براندازی 28 امُرداد 1332 [براندازی دمکراسی] حذف و یا کوتاه شده بود که انتشار آنها از دو دهه پیش و عمدتا از سال 1993 در مطبوعات ایران ازسرگرفته شده است.
    قاجارها از ايل مغولي «قجر» و از اعقاب قاجار نويان ـ اميرزاده مغول بودند که با چنگيز به آسياي ميانه آمده بود.
    از رفتار خانها و سلاطين قاجار که در کتب تاريخ و يادداشت هاي رجال معاصرشان مندرج است چنين برمي آيد که جز نفع شخص خود و ارضاء نفس در انديشه اموري ديگر نبودند و کوشش آنان تنها اين بود که براريکه قدرت باقي بمانند!.
    0709naser.jpg
    ناصرالدين شاه در اوايل سلطنت







    روزي که «باب» اعدام شد

    سيدعلي محمد شيرازي معروف به «باب» كه در زندان چهريق آذربايجان محبوس بود 9 جولاي 1850 به تصميم ناصرالدين شاه كه تازه به سلطنت رسيده بود اعدام شد.
    با او، يكي از مريدانش به نام ملّا محمد علي نيز اعدام گرديد.
    سيدعلي محمد شيرازي هنگام اعدام 31 ساله بود.






    سركوب شدن اميرمؤيد سوادكوهي که دست به نافرماني (تمرّد) زده بود

    18 تير 1300 زد و خورد نيروي اعزامي قزاق با افراد اميرمؤيد سوادكوهي كه در مازندران بناي مخالفت با دولت وقت را گذاشته بود آغاز شد و روز بعد با شكست اميرمؤيد و فرار او پايان يافت. اين مخالفت با خشونت تمام سرکوب شده بود.
    احمدآقا خان مير پنج (بعدا سپهبد اميراحمدي) فرمانده قزاق هاي اعزامي، پس از شکست دادن سوادکوهي، خانه و قرارگاه او را به آتش کشيد و فرزندانش را هم فراري داد. هدف، ارعاب مخالفان احتمالي ديگر بود.
    اين رويداد چهار ماه و نيم پس از کودتاي ژنرال رضاخان که سردارِ سپه (سپاه) و وزير جنگ شده بود و خود نيز از مردم سوادکوه بود صورت گرفت.
    اميراحمدي که از هم قطاران قديم رضاشاه بود در سال 1344 در 77 سالگي درگذشت. وي نخستين نظامي ايران بود که پس از دوران ساسانيان، سپهبد (اسپهبد) شده بود. واژه هاي «سپه، سپاه، سپهبد» و تركيبات آنها، از دوران ايران باستان تا كنون تغيير نيافته اند و در منطقه اي وسيع ازجمله هند بکار مي روند. سپهبد امير احمدي به مشاغل نظامي و غير نظامي متعدد و گوناگون منصوب شده بود و آخرين سمت او سناتور انتصابي بود.

    0709ahmadi1.jpg
    سپهبد اميراحمدي: زماني كه احمد آقاخان ميرپنج (سرتيپ) بود ــــ و هنگامي كه سناتور







    شوراي عالي امور ايرانيان خارج از كشور


    0709khatami.jpg
    خاتمي

    «شوراي عالي امور ايرانيان خارج از كشور» شنبه نهم ژوئيه 2005 (18 تير ماه 1384) تشكيل جلسه داده بود. در اين جلسه كه خاتمي رئيس جمهور وقت نيز در آن حضور داشت ضمن تعريف و تمجيد فراوان از «فكر تاسيس اين شورا» و ميهندوستي ايرانيان در هر نقطه از جهان كه ساكن باشند وعده شده بود كه تلاشهاي لازم براي تسهيل ارائه خدمات ايرانيان خارج از كشور به وطن و زادگاه نياكان بعمل آيد. در آن روز ترتيب انتخاب اعضاي شورا، سازمان و تشکيلات و ترتيب مديريت آن اعلام نشده بود.
    در همان زمان برخي اصحاب نظر گفته بودند که چنين سازماني وقتي كاملا موثر و مفيد خواهد بود كه از ايرانيان خارج از كشور بخواهد در كشور محل اقامت خود مستقلا شورا تشكيل دهند و اين شوراها نظرات، پيشنهادها و مشكلات را راسا نزد شوراي عالي مطرح سازند و با هم به صورتي پيوسته تماس و مكاتبه داشته باشند. اين شورا نخست الگوهاي ويتنام و چند كشور ديگر در اين زمينه را مطالعه كند، و آشتي و معاضدت ملي اعلام دارد و روشن سازد كه تحمل انتقادها را دارد و به نظرات ارائه شده توجه و به آنها پاسخ خواهد داد بعلاوه از آن استفاده ابزاري نخواهد شد. از آنجاکه که بيشتر ايرانيان مقيم ساير کشورها که شمار آنان روزافزون و طبق يک آمار بيش از پنج ميليون نفر است به تابعيت دولت هاي محل سکونت درآمده اند اين شوراها تنها مي توانند در چارچوب فرهنگي عمل کنند. فرد خارجي که با داشتن شرايط خاص به تابعيت دولت ديگر درمي آيد بايد تعهد وفاداري به وطن تازه با قيد سوگند بسپارد و ... يعني در صورت لزوم مامور انجام ماموريت هايي براي وطن تازه [در داخل ايران] شود و ... و نمي شود ازاو انتظار بيشتري داشت. قانون اساسي جمهوري اسلامي نيز لغو تابعيت را در قيد به تابعيت دولت ديگر درآمدن قرارداده است. اين اصل ظاهرا به اجرا درنيامده است. مهاجرت انبوه ايرانيان به خارج از کشور از سال 1357 (سال انقلاب) آغاز شده است. بعد از مهاجرت انبوده قرن هفتم ميلادي (پس از سقوط امپراتوري ايران)، به ندرت ديده شده بود که ايراني به صورت دائم جلاي وطن کرده باشد.
    بدون شنيدن مشكلات و تبادل مستقيم نظرات ايرانيان خارج از كشور و دادن تامين و اطمينان كامل به آنان، از شوراي عالي كار زيادي ساخته نخواهد بود. اين شورا به هدف مطلوب خواهد رسيد و يا دست كم به آن نزديك خواهد شد که مهاجر ايراني درد هاي مصادره خانه خواهرش، اخراج پدرش از كار و آوارگي همسايه اش را فراموش كند و ....
    تدريس الفباء زبان و كارهايي از اين قبيل، موضوعي بسيار بسيار فرعي است. ايرانيان علاقه مند به زبان نياكان پس از رسيدن به سن بلوغ آن را يك روزه با كمك خودآموز و كتب راهنماي مسافرت فرا مي گيرند و نياز به هزينه دولت در اين زمينه ها نيست. پس، لازم است كساني در اين شوراي عالي كار كنند كه خواستهاي واقعي و دشواري ها و امكانات ايرانيان خارج از كشور را دقيقا بدانند.

    0709kaoki.jpg
    کائوکي

    ويتنامي هايي كه در نيمه دوم دهه 1970 با قايق پارويي خود را به آب اقيانوس زدند و وطن را ترك كردند و يا از پشت بام سفارت آمريكا در سايگون با هلي كوپتر گريختند و سالها آوارگي را با همه سختي هايش تحمل كردند، هم اكنون دارند قاطعانه و با تمامي وجود خود به پيشرفت وطن، صنعتي شدن آن و بكار انداختن پولهايشان در آنجا ـ پولهايي كه در غربت با دست خالي و زحمت زياد به دست آورده اند ـ خدمت مي كنند، زيرا كه به آنان تامين كامل و آزادي عمل داده شده است و دغدغه رفت و آمد در فرودگاه را ندارند كه اگر براي يكي از آنان مشكل فرودگاهي (نظير آن چه كه براي برخي از ايرانيان خارج كشور رخ مي دهد، حتي ايرانياني كه براي وطن خدمت مي كنند) به وجود مي آمد و كوچكترين نگراني از سرمايه گذاريشان احساس مي شد، همه را مايوس و نگران مي كرد و همكاري قطع مي شد. مي دانيم كه «كائوكي» نخست وزير ويتنام جنوبي سابق كه شخصا با هواپيماي نظامي ويت كنگ ها را بمباران مي كرد و مي كشت كه اينك قدرت را به دست دارند، بدون ترس و دغدغه به وطن بازگشت و ....
    برعکس ويتنامي ها و سايرين، مهاجرت بيشتر ايرانيان به صورت عادي (قانوني) صورت گرفته، ثروت و برخي از بستگانشان را هم باخود بـرده و يا دارند مي برند که موضوعي تأمل برانگيز است.





    اعتراض ايران نسبت به عضويت بحرين در اتحاديه امارات، ولي ...

    در اين روز در سال 1347 خورشيدي (نهم جولاي 1968) دولت وقت ايران نسبت به عضويت بحرين در فدراسيون امارات عربي جنوب خليج فارس اعتراض كرد. دولت وقت در اين اعلاميه اعتراضيه خود يادآور شده بود كه بحرين يك استان ايران است.
    سالها پيش از آن، مجلس شوراي ملي بر پايه اسناد و شواهد تاريخي، فرهنگي و مذهبي با تصويب يک قانون، «بحرين» را استان چهاردهم ايران اعلام کرده بود. بعدا، شاه (ظاهرا) به خواست يک دولت غرب ترتيبات ابطال حقوق ايران نسبت به بحرين را داد که چون عمل او خودسرانه و غير دمکراتيک بود (عدم انجام رفراندم در سراسر ايران و استعلام نظر ايرانيان)، توده ايرانيان هنوز جدايي بحرين را نپذيرفته است و يکي از اتهامات وارده به شاه پس از خلع وي همين اقدام او بود. پس از انقلاب، يک مورد از اتهامات اميرعباس هويدا نخست وزير وقت او هم بي حق کردن ايرانيان و نقض تماميت ايران (از دست دادن بحرين طبق سياست جهاني يک دولت ديگر) بود که در بهار سال 1358 اعدام شد. هيچ مقام در هيچ کشور، بدون انجام رفراندم سراسري و کسب مجوز از اکثريت اتباع اختيار تجزيه وطن خودرا ندارد و اگر چنين کند، عمل او غيرقانوني است. برپايه همين اصل، دوماي روسيه عمل تجزيه شوروي (امپراتوري روسيه) را که بدون رفراندم سراسري و به تصميم يلتسين و سران وقت بلاروس و اوکراين و بعدا تصويب پارلمان هاي اسمي محلي انجام شد غيرقانوني اعلام کرد. امپراتوري روسيه در طول قرن ها و ازجمله چند جنگ با ايران، عثماني، سوئد و ... به وجود آمده بود که در دهه سوم قرن 20 و با هدف الگوي جهاني شدن، تبديل به جماهيريه شوروي شده بود و درجريان جنگ جهاني دوم 27 ميليون کشته داد تا باقي بماند.






    نگراني دکتر شايگان از آينده جبهه ملي ايران و هشدار او در مورد اختيارات رئيس دولت


    0709shaygan.jpg

    دكتر شايگان
    دكتر علي شايگان از ياران دكتر مصدق 18 تير ماه 1358 (جولاي 1979) و پنج ماه پس از پيروزي انقلاب با توجه به ايجاد انشعاب در جبهه ملي، نگراني خود را از آينده اين جبهه ابراز داشت. وي تاكيد كرد: تاريخ وطن نشان داده است كه هر شكست و تضعيف، در پي يك تفرقه بوده است. [همين انشعاب باعث تضعيف موقع ملّيون در ميان انقلابيون وقت و دولت موقت شد.].
    شايگان در همين روز با توجه به در پيش بودن تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي، توصيه کرد که اختيارات رئيس جمهور محدود و اختيارات اجرايي عمدتا در دست نخست وزير باشد؛ زيرا که رئيس جمهوررا تا انقضاي دوره اش به آساني نمي توان تغيير داد حال آن که نخست وزير، اگر در کارش موفق نباشد مي شود اورا با راي عدم اعتماد مجلس کنار گذاشت. در آن زمان صحبت از اين بود که قانون اساسي تازه ايران تقريبا رونوشتي از قانون اساسي جمهوري پنجم فرانسه باشد.
    اظهارات دکتر شايگان همان روز و روز بعد در روزنامه هاي تهران به تفصيل انتشار يافته بود که مي توان براي دستيابي به متن آن به آرشيو روزنامه ها مراجعه کرد. همين هشدار شايگان سبب شد که در قانون اساسي، برکناري رئيس جمهور (که فقط رئيس قوه مجريه است) در دست مجلس در صورت بي کفايتي و ديوان عالي کشور در صورت تخلف و جرم قرار گيرد که مصوّبه مجلس و حکم ديوان عالي پس از تاييد رهبري کشور اجرايي مي شود.
    رويداد کوي دانشگاه تهران در 18 تير 1378 (جولاي 1999)

    يك رشته تظاهرات عمدتا دانشجويي، 18 تيرماه 1378 (9 جولاي سال1999) و در اواخر دومين سال ریاست محمد خاتمي بر قوه مجریه، منجر به ورود پليس و گروهي ديگر كه رسانه ها عنوان «شخصي پوش» به آنان داده بودند در ساعات شب به خوابگاه اصلي دانشجويان دانشگاه تهران معروف به «كوي اميرآباد» شد.

    Student.jpg
    يک مجروح تظاهرات


    در اين رويداد تلفاتي وارد آمد، به ساختمانهاي كوي دانشگاه آسيب رسيد و گروهي نيز دستگير و زنداني شدند. گفته شده است كه توقيف روزنامه «سلام» توسط دادگاه مطبوعات؛ جرقه اين تظاهرات را زده بود. تنها كشته شدن يك نفر در كوي دانشگاه به نام عزت ابراهيم نژاد، رسما تاييد شده است. تظاهرات تا چند روز بعد هم به ويژه در تبريز ادامه يافته بود. برخي نيز اين تظاهرات را به حساب عدم رضايت عامه از كوتاهي ماموران مربوط در كشف و متوقف ساختن عمل ربوده شدن و قتل چند مخالف نظام معروف به «قتل هاي زنجيره اي» گذارده بودند.

    Abtahi.jpg
    محمدعلي ابطحي

    هنوز ريشه و چگونگي تظاهرات تيرماه 1378 ايران به درستي روشن نيست. دراينجا يادداشت محمدعلي ابطحي (حجت الاسلام) رئيس دفتر وقت محمد خاتمي را در زمينه رويداد 18 تير كه در «روزنوشت» او در ذيل «18 تير ماه 1378» آمده و يك سند تاريخ است مي آوريم. ابطحي (متولد بهمن ماه 1338 در مشهد) در 24 سالگي مدير راديو ايران، در 29 سالگي معاون وزارت ارشاد و در 42 سالگي معاون محمد خاتمي [رئيس جمهور وقت] شده بود:

    يادداشتهاي من [محمدعلی ابطحی] در جمعه 18 تير 1378
    "ساعت 6 صبح، روي تلفن موبايلم، فراهاني از بچه هاي دفتر تحکيم با صدايي برآشفته زنگ زد که از حوادث ديشب خبر داريد؟ گفتم نه. گفت ديشب به کوي دانشگاه، از سوي نيروي انتظامي حمله شده، بچه ها را زده اند و تار و مار کرده اند، به داد برسيد و قطع کرد. نگران شدم. به هادي خانيکي زنگ زدم، خبر را تائيد کرد. به وزارت کشور زنگ زدم، کسي نبود. ساعت 8 صبح به آقاي خاتمي زنگ زدم، گفت خبر را از BBC شنيده ام ولي از ابعاد آن خبر ندارم. با دکتر معين (وزير علوم) تماس گرفتم، در جريان بود و گفت به دفترش در وزارت علوم مي رود. قرار گذاشتيم نزديک ظهر در دفتر تاجزاده در وزارت کشور جمع شويم. به فرهادي، عباد، خانيکي، رضا خاتمي هم زنگ زدم حوالي ساعت 11 در دفتر تاج زاده در وزارت کشور جمع شديم. موسوي لاري در کرج بود. قرار شد او خودش را برساند. اخبار حکايت از حمله شديد نيروي انتظامي به دانشجويان داشت بر اساس خبري که گرفتيم، ديشب دانشجويان به اعتراض تعطيلي روزنامه سلام تظاهرات کرده بودند و به خيابان هاي اطراف خوابگاه آمده بودند و نيروي انتظامي به آنها حمله کرده بود. اخباري که مي رسيد حکايت از کشته شدن و در گيري شديد مي کرد. بنا به اطلاع دکتر معين، دانشجويان در داخل خوابگاه و نيروي انتظامي در بيرون بودند. با آقاي خاتمي هم مرتب در تماس بوديم. قرار شد همگي به دانشگاه بروند تا از نزديک ضمن همدردي با دانشجويان مسائل را بررسي کنند. جمع فوق از وزارت کشور به طرف دانشگاه رفتند. آقاي موسوي لاري هم که صبح به کرج رفته بود، خود را به انها رساند. براي اينکه در اين شرايط که مسائل مبهم است، دفتر رئيس جمهور طرف اصلي ماجرا نباشد و امکان ارتباط با پليس و نيروي انتظامي باشد، من همراه آنها نرفتم. با موبايل با مصطفي تاج زاده در تماس بودم. تماس ها ناقص و نشان از اوضاع ناهنجار داخل دانشگاه بود. مصطفي تاج زاده با موتور رفته بود تا به عنوان معاون وزير کشور با نيروي انتظامي صحبت کند، زنگ زد و گفت که اين نيروهاي انصار حزب الله فراوانند. دانشجويان نيز مرتب از فرمانده انصار مي پرسند. تمام تلاش ها معطوف به اين بود که دانشجويان از خيابان به داخل کوي باز گردند. دانشجويان مخالف پاکسازي خيابان بودند و مي گفتند: مردم بايد اينها را ببينند و متوجه شوند چه جنايتي در حق دانشجويان شده است. کساني که در صحنه حاضر بودند خبر دادند يکي از کساني که به سوي دانشجويان تير اندازي مي کرده لباس شخصي داشته و با سلاح کمري شليک مي کرده است. تيراندازي ها منجر به زخمي شدن حداقل سه نفر از مچ پا، شکم و سر شده که حال يکي از آنها وخيم است. هنوز هيچ منبع موثقي خبر از کشته شدن کسي نداده ولي شايعات حکايت از قتل 5 الي 6 نفر مي کند. دانشجويان همچنين از فحاشي و هتاکي انصار به نواميس آنها بسيار ناراحتند. حضور و صحبت هاي معين، تاجزاده، شمس الواعظين و دکتر کوهي، رئيس کوي دانشگاه تهران، نقش موثري در آرام کردن فضا داشته است. البته دانشجويان ابتدا به مسئولان اظهار بي اعتمادي مي کرده اند ولي تداوم حضور آنها و صحبت صميمانه شان با دانشجويان به تدريج جو اعتماد را حاکم کرده است. از سوي ديگر، با توجه به اينکه دادگاه ويژه به استناد شکايت وزارت اطلاعات روزنامه سلام را توقيف کرده، تلاش کرديم که اطلاعات شکايتش را پس بگيرد. آقاي خاتمي از من خواست که موضوع را به يونسي(وزير اطلاعات) منتقل کنيم. اين را هم گفتم که ارشاد مي خواهد عليه تعطيلي سلام بيانيه بدهد. يونسي قبول کرد که شکايت را پس بگيرد، از وقتي که مشخص شد سلام با شکايت وزارت اطلاعات بسته شده، تمام جناح راست ............................................. . بلافاصله به منزل آقاي خاتمي رفتم و ماجرا را گفتم. خوشحال شد. بعد از مدتي يونسي و خسرو تهراني زنگ زدند که در وزارت اطلاعات شايع شده اين حرف ها مال ابطحي است نه خاتمي. من گفتم با خود آقاي خاتمي صحبت کنيد. يونسي با خاتمي تماس گرفت و همه حرف ها را شنيد.... نيم ساعت بعد به منزل يونسي رفتم... بيانيه را گرفتم و به خبرگزاري فرستادم. عده اي از مديران مسئول روزنامه ها (صبح امروز، خرداد، نشاط، عصر آزادگان، آريا، جهان اسلام، آزاد، همشهري، ايران نيوز و ....) هم نامه اي خطاب به رئيس جمهور نوشته اند و از او خواسته اند که به عنوان پاسدار قانون اساسي و آزادي ها شهروندان اقدامات لازم براي رفع توقيف از سلام را انجام دهد. شب به محل کار آقاي کرّوبي رفتم. آقاي موسوي خوييني (حجت الاسلام و مدير روزنامه سلام) هم بود. ماجراي پس گرفتن شکايت اطلاعات را گفتم. و همانجا بوديم که تلويزيون آن را خواند. آقاي خوييني ها خيلي از اين پشتکار من تعريف کرد. خود را آماده کرد که از پس فردا روزنامه را منتشر نمايد ...".





    آیت‌الله موحدی‌ کرمانی: 950 مدیر دولتی دستمزدی میان 15 تا 50 میلیون تومان دریافت کرده اند که این یک دزدی، غارتگری و خون 80 میلیون مردم است


    mowahhedi.jpg

    آیت‌الله موحدی‌ کرمانی
    به گزارش خبرگزاری فارس،‌ آیت‌الله موحدی‌ کرمانی امام جمعه موقت تهران در خطبه‌های نماز جمعه 18 تیرماه 1395 با اشاره به دریافتی ها نجومی برخی مدیران دولتی اظهار داشت: مردم و مسئولان باید بدانند ثروتی که به عنوان بیت‌المال در کشور ما وجود دارد بمانند خونی است که در بدن جریان دارد، این خون باید به همه اعضاء بدن برسد، اگر به یک عضو نرسد، آن عضو فلج می‌شود و چه بسا منجر به مرگ فرد ‌شود یا او را ناقص و علیل ‌کند. غارتگر بیت‌المال بداند که او یک «دزد» است و واقعاً یک دزد است و با دزدی، اموال 80 میلیون ایرانی را به غارت می‌بَرَد. برخی تصور می‌کنند بیت‌المال صاحب ندارد و این برداشت های هنگفت را یک زرنگی می دانند. اینان اشتباه می‌کنند، صاحب این ریال‌ها و تومان‌ها، 80 میلیون ایرانی هستند.
    آیت‌الله موحدی کرمانی گفت که گزارشی از یک منبع موثق به دست ما رسیده که 950 نفر در این کشور غارت‌گری کردند، این رقمِ کمی نیست. 950 مدیر دستمزدی میان 15 تا 50 میلیون تومان دریافت کرده اند،‌ این افراد مدیران بخش‌های بانکی، بیمه‌ای و شرکت‌های دولتی بوده‌اند که رقم بالاتر از 50 میلیون تومان را هم شنیده‌ایم که عده‌ای از آنان دریافت کرده‌اند، ‌حتی برخی مدیران رقم بیش از 200 میلیون تومان حقوق دریافت کرده‌اند. این افراد چه کسانی هستند که مثل زالو به این نظام چسبیده‌اند و خون ملت را می‌مکند و امکان نمی‌دهند خون به مظلومان و محرومان مملکت برسد. می‌گویند بودجه نیست. نه، بودجه هست ولی در کنار بودجه‌، دزد هم هست، آیا مسئولان مربوط خواب بودند که این همه غارت و دزدی انجام شد؟. اگر مسئولان خواب نبودند و بیدار بودند می شد جلوی این غارت‌گری و دزدی‌ها را گرفت. یک لایحه یا یک طرح ارائه می‌کردند تا جلوی این غارت‌گری‌ها با وضع قانون گرفته می‌شد. بازرسی کل کشور زمانی که حقوق‌های این چنینی به برخی مدیران دولتی پرداخت می‌شد، کجا بود؟. مسئولان دیوان محاسبات در این شرایط کجا بودند؟. باید در کشور به حد کافی بازرس وجود داشته باشد تا ببینند که چه می‌گذرد و چه اتفاقی می‌افتد.
    آیت‌الله موحدی‌کرمانی تأکید کرد: مردم می‌خواهند بدانند خائنین به بیت‌المال به‌طور کامل از هر مسئولیتی کنار زده می‌شوند یا نه؟ انسان خائن لیاقت مدیریت و داشتن مسئولیت در حکومت اسلامی را ندارد. قرآن برای استفاده از بیت‌المال معیارهایی را تعیین کرده است. قرآن تأکید دارد به اندازه‌ای که برای مردم کار می‌کنید، از بیت‌المال مزد بردارید. شما ـ آقا که عضو هیأت مدیره هستی، چه هنری انجام داده بودی که هرماه 50 میلیون تومان از بیت‌المال حقوق دریافت می‌کردی؟!، هنر شما چه بوده است و چه خدمتی انجام داده‌ای؟. به اندازه‌ کاری که انجام داده‌ بودی، باید مزد می گرفتی، بیش‌ از آن حرام است. آیا فکر نمی‌کنید که قیامتی هم وجود دارد؟. در قیامت جواب خدا را چه خواهید داد؟. ان‌شاءالله در همین دنیا هم رسوا و مجازات خواهید شد.
    مقام معظم رهبری فرمودند که دریافت‌های نامشروع باید به بیت‌المال برگردانده شود، افرادی که مرتکب تخلف شده اند و که از قانون سوءاستفاده کرده‌اند باید مجازات شوند، این مدیران باید برکنار شوند، پدیده دریافت‌های نامشروع نتیجه ترویج اشرافی‌گری، تجمّل‌ و اِسراف در جامعه است، برداشت نامشروع از بیت‌المال خــ ـیانـت به آرمان‌های انقلاب است، در گذشته کوتاهی‌ها و غفلت‌هایی شده که باید جبران شود، این‌گونه نباید سروصدا به پا شود، اما بعداً موضوع به فراموشی سپرده شود. مردم منتظر عمل هستند، مردم می‌خواهند ببینند با 950 مدیری که حقوق‌های بالا دریافت کردند، چه برخوردی انجام می‌شود، آیا پول‌هایی که آنها خورده‌اند به بیت‌المال بازگردانده می‌شود یا نه؟.
    امام جمعه موقت تهران در ادامه سخنانش یادآور شد: انتظارمان از دولت و مسئولان مربوط این است که نتیجه عملی دستورهای برخورد با دریافت‌کنندگان حقوق‌های نجومی را مشخّص و اعلام کنند که دقیقاً چه رقمی از بیت‌المال دزدیده شده و به غارت رفته است، باید مشخص شود که آیا این رقم‌ها به بیت‌المال بازگردانده خواهد شد یا نه؟. مردم ناراحت هستند و حق هم دارند ناراحت باشند، همه ما از این شرایط ناراحت هستیم، عجیب این است که گاهی گفته می‌شود همه مدیران این‌گونه نیستند. شنیدن این حرف واقعاً خنده‌آور است، می‌خواستید همه مدیران این‌گونه باشند؟!، آیا 950 مدیر دولتی که حقوق کلان دریافت می‌کنند، رقم کمی است؟!
    آیت‌الله موحدی کرمانی سپس به مسئله اقتصاد پرداخت و با بیان اینکه زمانی می‌توانیم روی پای خودمان بایستیم که اقتصاد سالم داشته باشیم،‌ گفت: زمانی اقتصاد مملکت سالم می‌شود که از سرمایه‌ها و بیت المال درست استفاده شود.
    وی در پایان خطبه دوم تاکید کرد: دنیا باید خطر آمریکا را درک کند و قیامی جهانی را علیه امریکا و استکبار به وجود آورد و انشاالله که عُمر آنها به سر آید.
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.
    بالا