سلام ، از کل رمان فقط یک قسمت یادمه ، پسره به اصرار مادرش ، زنش ک حامله بوده اونم هفت هشت ماه رو میبره به مسافرت ،اینا میخواستن از گردنه رد شن ک یه حیوون میاد جلوی ماشین و ماشین منحرفش میشه و میره ته دره ،ولی هر دو سالم ان و زنه دردش میگیره و روستایی همون نزدیکی بوده ک از قضا هم جشن عروسی پسر خان همون روستا بود البته اگه اشتباه نکنم . پسرش اونجا به دنیا میاد .موقع زایمان هم مرده برای زنش قرآن میخونده و فرداش زنگ میزنن به خانوده اشون و خبرمیدن ک سالمه . زنه بعده به دنیا اومدن بچش ، به خاطر ترسی ک توی زایمان به سراغش اومده بود و فکر کرده بود عزرائیل اومده سراغش ، خیلی حساس میشه.بعد فکر کنم نقش مرد داستان هم فردی مذهبی بوده....جزو صفحات آخر رمان هستش
سلام ، رمانه دختره اسمش رهاست بخاطر یه تهمت از خانوادش طرد میشه وقتی حاملست شوهرش طلاقش میده یه دختر ب اسم مرسانا به دنیا میاره بعد چند سال بدبختی یه کاره خدمتکاری پیدا میکنه وقتی میره تو خونهه میبینه خونه ی باباشه همه با بداخلاقی باهاش رفتار میکنن و نمیزارن بره و میگن باید واسمون کار کنی.و متوجه میشه ک خواهرش ازدواج کرده با شوهره سابقه خودش میشه اسم رمان بگید ممنون
دومین رمان اینکه یه دختر و دو تا برادرش اسم دختر ثمین و اسم برادراش سامیار و سالار و خواننده و اهنگ ساز بودن ثمین میخواد بره خارج که داداش هاش نمیزارن و فکر میکنم تو این رمان این سه نفر نوه های گوگوش بودن و همسر سامیار دوست ثمین بود
سومی رمان اینکه دختر چادری و مذهبی ولی پسر اهل جشن و ..
دختر تو پارک بود با دوستاش
پسر هم واسه کارش میاد شهر دختر
بعدش دختر دوستاش میدویدن دنبالش که میخوره به پسر و پسر بهش یه حرفی میزنه و دختر میزنش یا یه حرفی بهش میزنه که عصبانیش میکنه .پسر هم سه تا صیغه داشت که برادر دختر با یکیشون تصادف میکنه و صیغه میمیره .پسر هم وقتی میفهمه میگه باید دخترتون با من ازدواج کنه تا رضایت بدم
رمان بعدی دختریه که بی پول و یادم نیست که چطور با پسر داستان آشنا میشه ولی بعدش پسر تو مجتمعی که شرکتش هست واحدی که انبار شرکت بود رو میده دختر واسش لباس میخره و منشی شرکتش میکنه دختر هم کم کم درسش رو میخونه کنکور میده و یک رشته ی خیلی خوب قبول میشه