سلام، یه رمان زود پسره همیشه مشکی میپوشید و بخاطر انتقام با دختره دوست میشه، دختره میره تو شرکت پسره کار میکنه پیش خودش میگه چرا این پسره همیشه مشکی میپوشه؟فکر کنم دختره یه پدر ناتنی داشت که پسرش رو هم اعدام میکنن,لطفا اگر اسم این رو میدونید بگید
سلام .یه رمان بود که دختره پرستاری رشت قبول شد بعد مامان و باباش اجازه نمیدادن بره چون خواهرش اونجا تصادف کرده بود مرده بود بعد با دوست داداشش ازدواج صوری کرد گزاشتن بره. لطفا اسمشو بگید. مرسی .
سلام .یه رمانم بود که دختره یه خانواده پولدار داشت ولی در اصل مرده باباش نبود دایش بود بعد زندایش اصلا نمیخواستش میگفت این زندگی ما رو خراب کرده بعد خواهرش با یه پسره ازدواج کرد که یه عمو یه ثروتمند داشت اسمشم تارکان یا همچین اسمی بود که دختره باهاش خوب نبود ولی میخواست پرورش ماهی بزنه رفت ازش کمک بگیره .بعد این که داداشش که در اصل پسر دایش بود میخواستش بهش یه حسایی داشت ازدواج کرده بود رفته بود خارج برا عروسی خواهرش میاد .ممنون میشم بگید .
سلام وقت بخیر
یه رمان هست دختر باباش به خاطر بدهی زندان طلبکارش عاشق دختر بود از دختره میخواد صیغه اش شه یا باهاش ازدواج کنه.خانواده ی پسر خیلی باهاش بدن تو بچگیش هم اصلا بهش اهمیت نمیدادن.کم کم عاشق هم میشن یه بچه رو به سرپرستی قبول میکنن .خانواده ی پسر ورشکست میشن و خواهرش با شوهر خواهرش و بچه اشون تصادف میکنن ولی پسر بازم از خانواده اش دست نمیکشه و کمکشون میکنه.پسر عقیم بود وقتی میفهمه خانومش باردار بهش شک میکنه ولی بعدش از خانومش عذر خواهی میکنه.