سلام ببخشید من دنبال رمانی هستم ک یه دختره ب اسرار پدرس ازدواج میکنه و بعد یه مدت یه پسره ک دوسش داشته و بهش نرسیده بهش نوشیدنی میخورونه وکاری نیکنه فک کنن داره خــ ـیانـت میکنه از همسرو خوانواده پدریش رونده میشه و مستقل میشه بعد چن سال متوجه میشن تقصیری نداشته اما تو این مدت با ی خواننده اشنا میشه ک تو شرکتشون مشغول کار بوده ولی بعد شوهرش بهش میگه من بهت خیلی بدی کردمو باهاش برنمیگرده و دختره بر میگرده پیش خانوادشو بعد پدرش اجازه نمیده با اون ازدواج کنه مجبورش میکنه با یک پسره ب اسم بهراد ازدواج کنه ک چشمای کهربائی داشته و بعد ازدواج ب خارج سفر میکنن و بعد از چن سال عاشقش میشه و بعدا پسره خلافکار از اب در میادو یکی از رغبای پسره دخترو گروگان میگیره وظاهرا دختره حامله بوده و بچش سقط میشه تو همین قظیه بهراد هم میمیره و دختره دوباره ایران برمیگردو و برمیگرده پیش عشق سابقش همون خواننده و ازدواج میکننو صاحب ی دختر میشه فک کنم تو سن چهل سالگی
بچه ها کسی رمان جاوید در من رو خونده؟
اگر رمانی با اون حال و هوا سراغ دارید میشه بهم معرفی کنید؟
از اون سبک رمانا که دختر و پسرِ توی رمان،آدم های معمولی ای هستن و زندگی معمولی ای هم دارن^_^
سلام سال نو مبارک
دوستان دنبال رمانی هستم که دختره فکر کنم اسمش بهار ازدواج میکنه پیانو یاد میگیره بعد طلاق میگیره چند روز به جای دوستش میره مهد یه بچه دوسش داشته دایی بچه میاد دنبالش بهار عاشقش میشه بعد از چند وقت مادر بچه بهش پیشنهاد میده پرستار بچه اش بشه چون برای درمان شوهرش باید میرفت خارج
بهار پرستار میشه و میره خانه مادر بزرگ بچه که دایی و زن دایی پسر اونجا زندگی که زن داییش ناراحتی قلبی داره و منتظر قلب پیدا بشه تا پیوند کنن زن دایی بچه شوهرش زور میکنه تا با بهار ازدواج کنن بهار صیغه میکنن
یه جریانی میشه که یادم نیست ولی بهار میفهمه حامله است از اون خانه میاد بیرون جاشم کسی نمیدونسته تحصیلات موسیقیش میگذرونه تو آموزشگاه دوستش پیانو درس میده
فقط همین قدر از رمان یادم اگه کسی میدونه راهنمایی کنه ممنون میشم
سلام، دنبال اسم يك رمان ميگردم كه دختره كافي شاپ ميزنه و شب يلدا پسر دايي با دوستاش ميان اونجا و دنبال مجوز براي كافي شاپ هاي ديگه هم بوده و عاشق پسر داييش بوده ولي اون خيلي باهاش بد برخورد ميكرده و وقتي به استراليا سفر ميكنه اونجا پيشنهاد ازدواج از دوستش رو دريافت ميكنه و همون لحظه احساس ميكنه پسر داييش هم تو كشتي اونها رو ديده. كسي اسم اين رمان ميدونه ايا ؟
سلام، دنبال اسم يك رمان ميگردم كه دختره كافي شاپ ميزنه و شب يلدا پسر دايي با دوستاش ميان اونجا و دنبال مجوز براي كافي شاپ هاي ديگه هم بوده و عاشق پسر داييش بوده ولي اون خيلي باهاش بد برخورد ميكرده و وقتي به استراليا سفر ميكنه اونجا پيشنهاد ازدواج از دوستش رو دريافت ميكنه و همون لحظه احساس ميكنه پسر داييش هم تو كشتي اونها رو ديده. كسي اسم اين رمان ميدونه ايا ؟
سلام خسته نباشید.
یه رمان بود درمورد یه دختر که پرستار دو تا بچه میشه که باباشون معلول بوده.در اخر هم مرده خوب میشه به خاطر شوکی که بهش وارد میشه.فکر میکنم مرده نقاشی میکرده.ممنون میشم اگر میدونید اسم رمانو بگین🙏🙏
سلام خسته نباشید
خیلی وقته دنبال این رمانم ولی انگار کسی نمیدونه لطفا اگه کسی میدونه بهم اطلاع بده
راجب یه دخترس که مجبور به ازدواج با پسر عمش میشه ولی my friend داره دوست پس ش بهش خــ ـیانـت میکنه میره با بهترین دوست دختره دیگ دختره ام کم کم عاشق پسر عمش میشه