فرهنگی و هنری ☕ یک هفتــ7ـــه ، هفتــ7 چهره ☕

  • شروع کننده موضوع *فریال*
  • بازدیدها 9,506
  • پاسخ ها 161
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
جناب "سعید کنگرانی" بازیگر پرکار سال های دور و کم کار این سالها یا همان «سعید» سریال "دایی جان ناپلئون" در مصاحبه ای که با نشریه «عصر اندیشه» داشته، پرده از رازهایی برداشت که طی 40 سال گذشته هیچکس گویی که جرات افشایش را نداشته، او در یک اقدام متهورانه نام هایی چون: نوش آفرین، شهناز تهرانی و خانم «گ» را رسما زیر سئوال برد :«دست هایی در کار بود که دخترهای فراری را که قبلا وارد سیستم روسپی گری می شدند را، وارد سینما کنند ،همان زنانی که اشاره کردم در سراسر ایران را نشان می کردند و فلان تهیه کننده از فقر و ضعف مالی آن دختر خانم استفاده می کرد، همان جا از پدر بدبختش دستخط می گرفتند تا بعد از عقد قرارداد با او هر بلایی سرش می آید، پدر حق اعتراض نداشته باشد».

او البته اسم هم آورده، که شفاف سازی را به حد اعلا برساند،«خانم "گ" هم از طریق همین مناسبات به سینما آمد که نوش آفرین آمد» البته در این افشاگری پیچیده و ناگهانی و خود جوش ،جناب کنگرانی نام هایی چون هویدا و هژبر یزدانی و... را هم وارد داستان کرده ،کاری به درست و غلط حرف های سعید کنگرانی نداریم، اما شما چرا در چنین محیط فاسدی ادامه می دادی و "در امتداد شب" فعالیت می کردی؟ اگر بد بود شما آنجا چه می کردی ؟ چرا فعال بودی و با همین ها همکاری هم داشتی؟ شاید باید حرف های کنگرانی را با درک محدودیت های پیش رویش خواند، آن وقت شاید این جنس حرف زدن را بهتر درک کرد.


صادق خرازی یا (آنکه فهرست دارد، هفته)

622902_462.jpg


خرازی را بیشتر با صبغه ی دیپلماتیکش می شناسند، او که در دولت احمدی نژاد جایگاه خاصی نداشت،این روزها و پس از باز شدن نسبی فضای سیـاس*ـی سکاندار حزب "ندا" شده است ،خرازی طی مصاحبه ای که با نشریه «مثلث» داشته است ،حرف هایی زده که هر دو طرف سیاست ایران را دچار تلاطم کرده ،هیاهویی که در نهایت منجر به استعفای او از دبیر کلی حزب ندا شده است : «من کسانی را به یاد دارم که وقتی من سفیر بودم با آمریکایی ها مذاکره می کردند و برای دشمن پیام می فرستادند؛ من آنها را به عنوان اصلاح طلب نمی پذیرم.

من فهرستی هم دارم که اگر لازم باشد یک روز آن را به مردم ارائه خواهم کرد.» البته خرازی بعدتر در مصاحبه با روزنامه "اعتماد" گفته که منظورش از آن افراد اصلاح طلبان نبوده است ،خلاصه که این کش و قوس ها اصولگرایان را به سمت پر رنگ کردن اختلافات در میان جناح مقابل سوق داد ،و بخشی از اردوگاه اصلاح طلبان را دچار اختلاف نظر کرده ، نزدیک شدن به انتخابات مجلس فضای "بد اخلاقی" سیـاس*ـی را مطابق معمول پر رنگ می کند، فصل انتخابات فصل یارکشی و امتیاز گیری است وگرنه حرف های صادق خرازی که این روزها زمزمه ی پیوستنش به وزارت امور خارجه به گوش می رسد خیلی حرف های درشتی نبوده است.


بیت الله عباسپور یا (از جمع خوبان یکی کم، هفته)

622903_994.jpg


در همان لحظاتی که مردم شرق تهران در هول زلزله ی چهار ریشتری بودند "واسکولیت" به زندگی "بیت الله عباس پور" پایان داد ،"کوه عضله" و قهرمان پرورش اندام ایران که در دنیا آوازه ای داشت، قربانی بیماری شد که بسیار نادر است :«اختلال در سیستم ایمنی والتهاب عروق خونی » ضربه ی اصلی این بیماری به جسم قربانی است، در حالی که در روزهای اولیه انتشار خبری بیماری عباسپور ،منابع مختلف خبر از این می دادند که بیماری حاصل داروهای مکمل است ،بعد تر مشخص شد بیماری هیچ ارتباطی به شکل تغذیه قهرمان کشورمان نداشته است ،قهرمان پرورش اندام جهان و تنها نماینده ی ایران در معتبرترین مسابقات پرورش اندام درگذشت ؛کاش کسی از میان مسئولین خانواده ی عباسپور را دریابد ،"کردها" در هر شرایطی با عزت زندگی می کنند حتی حمایت معنوی هم می تواند حال خانواده ی داغدار عباسپور را خوب کند.


امیر حسین یا (کودکی های به یغما رفته ی، هفته)

622904_351.jpg


کودک و شادی جدایی ناپذیرند، انسان و امنیت هم به همچنین؛ اینها ابتدایی ترین حقوق شهروندی است؛ اینکه حق انتخاب داشته باشیم، و بتوانیم با خیال راحت برای تفریح کردن گام برداریم؛ اما این سومین بار از ابتدای امسال است که پارک های محدوده ی نواب صفوی قربانی می گیرد ،یک بار بوستان جلالی و برق گرفتگی پسرکی 10 ساله که به دنبال توپش به حوض پارک می افتد و برق جانش را می گیرد، بار دوم؛ پسرکی دوازده ساله در مالک اشتر قربانی تیر دروازه ای می شود که به ناگاه روی سرش سقوط می کند و بار سوم که همین چند روز پیش بود؛ داستان امیر حسین که از سرسره ی مارپیچ بوستان جهاد با چشمان بسته پایین می آید و به آغـ*ـوش پدر نمی رسد.

پزشکی قانونی گزارش کرده: ایست قلبی ،اما خانواده ی امیر حسین، استاندارد نبودن سرسره را عامل مرگ پسرکشان می دانند و از شهرداری منطقه شکایت کرده اند ،نکته ی دردناک اینکه هیچ اورژانس و یا کمکی در اطراف پارک پیش بینی نشده بوده و اگر بودند شاید امیر حسین زنده می ماند ؛ جان کلام اینکه ؛این حداقل ها را دریغ نکنید ؛ در سرزمین "نفت و معدن" زندگی برای امیر حسین ها باید رنگین تر باشد ؟!


فیلیپ هاموند یا (کار، کار انگلیسی هاست، هفته)

622905_376.jpg


خیلی اتفاقی شد، اما این هفته در دو پاراگراف یاد مجموعه ی "دایی جانئ ناپلئون" ساخته ی ماندگار ناصر تقوایی زنده شد، شخصیت دایی جان که توهم پر رنگی از توطئه انگلیسی ها داشت در هر کاستی و خرابکاری انگلیسی ها را دخیل می دانست ،آن کاراکتر ماندگار تمثیلی از باور جمعی است که در میان ایرانیان ریشه دارد ،همان باوری که هیچوقت دید مثبتی نسبت به انگلیس ها ندارد حالا در روزهایی که سفارت انگلیس پس از چهار سال تعطیلی اجباری بازگشایی شده دوباره زمزمه ی بدبینانه ی قضاوت مردم در مورد انگلیسی ها شنیده می شود مقاله ی "فیلیپ هاموند" وزیر امور خارجه انگلیس در روزنامه "ایران" نوع نگاه ها را نشان می دهد:« روابط ایران و بریتانیا پیشینهای طولانی، پیچیده، و اغلب دشوار دارد.

من انتظار ندارم تمام مشکلات یک شبه حل و فصل شوند. اما امروز ما چالشهای مشترک بسیاری پیش رو داریم: سربرآوردن داعش در عراق و سوریه، بی ثباتی در افغانستان، تجارت مواد مخـ ـدر، و تغییر آب و هوا و اقلیم زمین» چالش های مشترک یا به زبان ساده تر: منافع مشترک ،کلید واژه ی اساسی در تعریف روابط دیپلماتیک امروز دنیاست؛ بهتر است تمام پیش زمینه های ذهنی را کنار بزنیم و فقط به «مناف ملی» بیندیشیم، حتی اگر آن منافع گره خورده باشد با همنشینی "پیر استعمار".


محمدرضا گلزار یا (استاری که دیگر سوپر نیست، هفته)

622906_132.jpg


سریال "عشق تعطیل نیست" حاشیه ساز شد، جایی که پیشتر گلزار ادعا کرده بود « قبل از شروع قسمت 6 من بهشخصه و به خاطر خواسته جمعی گروه، کارگردان را صدا کردم و از او خواستم متن را به خاطرعدم علاقه مردم به آن عوض کند و نویسنده جدیدی به گروه اضافه کند که کارگردان زیر بار چنین کاری نرفت و ترجیح داد که کار را متوقف کند. این شد که همه باهم انصراف دادیم و پروژه متوقف شد.» اما کمی بعد بیرنگ تهیه ی کننده ی باسابقه ی تلویزیون طی یک مصاحبه ی صریح از خجالت آقای گلزار در آمدند و به نوعی افشاگری کردند :«آقای گلزار از طرف سرمايهگذار به من تحميل شد. ايشان اين سبك بازي را بلد نيست، در لحظات عاطفي مشكل دارد، در خنداندن مشكل دارد، جنس كمدي كار ما یک كمدي كلام است و احتياج به يك مقدار کار تئاتری دارد که ایشان با این جنس کار مشكل دارد.»

این کارگردان گفته: «آقاي گلزار به نظر من بايد ياد بگيرد که با سوپراستار بودن و گوش به حرف كارگردان نسپردن و اينكه من همين هستم و بايد باشم، نميتواند يك كار جديد را به وجود بياورد.» داستان تکراری سوپر استارهایی که بر مبنای فیزیک و چهره رو می آیند و تن به دشواری های کار نمی دهند ، گلزار هیچوقت صورت غیر قابل انعطافش را اصلاح نکرد شاید "بوتیک" در کارنامه ی او یک استثنا باشد؛ سالها احساس میشد کسی باید این حرفا را بزند، شاید این حرف های به ظاهر تند بیرنگ ،گلزار را نجات دهد.


دهه ی شصت و هفتادی ها یا (عشق تعطیل است ، هفته )

622907_468.jpg


این جملات را داشته باشید «در هر ساعت 19 طلاق در کشور اتفاق می افتد» ، « در سال 93 ازهر چهار ازدواج یکی از آن ها منجر به طلاق شده است» ،« در طی سالهای اخیر میزان طلاق در کشور در رنج 24 تا 25 سال در بین دختران و 27 تا 29 سال بین پسران است»،«عدم مسئولیت پذیری ،طلاق عاطفی، اعتیاد،دخالت اطرافیان،کمبود مهارت های زندگی، بیکاری، عدم تسلط به مهارت های حل مسئله، عدم حمایت های روانی و عاطفی، پایین بودن آستانه تحمل و همچنین عدم بلوغ فکری از جمله دلایل مهم طلاق هستند»،«خراسان رضوی بیشترین آمار طلاق و سیستان و بلوچستان کمترین آمار را دارد»، «بالاترین فراوانی طلاق در سن جوانی است، فاصله زندگی مشترک از ازدواج تا طلاق کمتر از پنج سال است» بدون شرح!
 
  • پیشنهادات
  • *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    عفت مرعشی یا (مادرانه ی ،هفته)

    629130_197.jpg


    خانواده ی هاشمی را که از سیاست حذف کنیم ،خوراک زیادی برای ژورنالیست ها نمی ماند؛ همیشه خبرسازند، از ابتدای انقلاب تا امروز که نزدیک به چهاردهه گذشته، از بزرگ خانواده :اکبر هاشمی رفسنجانی تا محسن و مهدی و حتی زنان خانواده: فائزه و فاطمه ،بعید است هفته ای بگذرد، از آنها خبری نباشد.

    خودشان هم که کنشی نداشته باشند؛ دیگران در مورد آنها کنش ایجاد می کنند ،این بار بازداشت مهدی رفسنجانی و حرف و حدیث های پس از آن(خبر کشف سکه و موبایل از مهدی در زندان، کبریتی بر انبار باروت رفسنجانی ها بوده است ،وکیل خانواده مدعی است اقلامی که ادعا دارند کشف شده، در ابتدای ورود به زندان صورتجلسه شده بوده است) زمینه ساز انتشار نامه ای داغ در فضای سیـاس*ـی شده است، نامه ای که امضای خانم «عفت مرعشی» را دارد:« گویا عذاب وجدان به خاطر ستمی که بر مهدی رفته شما را راحت نمیگذارد که با جواب سوالهای معلومالحال خودتان را تسکین میفرمایید.

    گوشهای سؤالات فراوان از جریان به اصطلاح دادگاه مهدی را برایتان میفرستم اگر جواب دادید، سؤالات مهمتر را میفرستم شاید "شفای دردتان" باشد» خانم مرعشی این را نوشته و در ادامه و در نامه ای که به بیت رفسنجانی منتسب است، ناگفته های تمام روزهای گذشته را روی کاغذ آورده ، به عبارتی بغض بیت رفسنجانی شکسته و... ،آیا باید منتظر اتفاقات تازه ای باشیم ؟!


    سید علی طباطبایی یا (غافلگیری،هفته)

    629133_540.jpg


    «علی طباطبایی بازیگر جوان سینما و تلویزیون در گذشت» ، مابین شایعات داغ زلزله و طوفان که در میان پست های تلگرامی جولان می داد، خبر درگذشت بازیگر جوان را هم خوش باورانه به کمبود اطلاعات و میل زیاد مردم به سرگرمی سازی با سلبریتی ها تعبیر کردم ،اما چند دقیقه ای که گذشت شکل خبرها حاکی از این بود که واقعیت دارد، فکر میکنم در ابتدا خبرگزاری آنا بود که خبر را منتشر کرد، خبری که البته چند دقیقه ی بعد با کمی تغییر باز نشر شد ،خانواده ی طباطبایی علت مرگ ایشان را ایست قلبی عنوان کردند.

    جوان پر شر و شور و عاشق مسلک مجموعه ی «بچه های نسبتا بد» در عین ناباوری به سرنوشت کاراکترش در فیلم «اسب سفید پادشاه» دچار شدو...آرزوی تسلای خاطر برای خانواده ی محترمش داریم.


    علی ملاقلی پور یا (عصیان،هفته)

    629129_480.jpg


    سازندگان «محمد رسول الله » فکر همه جایش را کرده بودند، الا «قندون جهیزیه»،گرفتن دو نوبت نمایش از فیلم مستقل ملاقلی پور در پردیس آزادی چنان آتشی به جان فیلم پر سرو صدای مجیدی انداخت که بی گمان پاشنه آشیل، بیگ پروداکشن این روزهای سینمای ایران خواهد شد؛ حالا باید مطابق تمام نمونه های مشابه دیگر منتظر صف آرایی موافقان و مخالفان فیلم باشیم ،دیگر کسی خیلی با کیفیت این دو فیلم کار نخواهد داشت، فضای قطب بندی شده چشمها را روی اصل اثر خواهد بست ،نوروز چند سال پیش را یادمان نرفته، وقتی که جنگ جدایی ها و اخراجیها بود ؛داستان همان داستان است ؛یک سو سینمای وابسته و مرفه، سوی دیگر سینمای بی پشتوانه ی مستقل،تا اینجا که نام های بزرگ پشت ملاقلی پور در آمده اند، همان که موفق شد نامش را بر صدر نام هایی چون فیگو و کارلوس بنشاند و همین دو روز پیش بود که در نشست نقد و بررسی فیلم دوران عاشقی، فرهاد اصلانی از بغضش برای مظلومیت ملاقلی پور گفت، چند دقیقه ی قبلتر هم رئیسیان از سکوت اعتراضی اش نسبت به تبعیض در سینما گفته بود ،عرصه برای مجیدی و فیلمش بدجور تنگ شده ،چه کسی فکرش رامی کرد فرزند رسول ،فریاد نابربرای های اکران شود ؟آن هم سر بزنگاه...


    محمدرضا شجریان یا (گم نشدنی ،هفته)

    629135_498.jpg


    استاد آواز موسیقی ایرانی در بیمارستان کسری بستری است ؛عفونت ریوی و سرماخوردگی دلیل بستری شدنش عنوان شده ،آرزوی تندرستی برای صدای ماندگار موسیقی اصیل ایرانی را داریم ،مانایی که فقط از قدرت حنجره نشات نگرفته که اگر این طور بود لغو کنسرتش محل و خط و نشان های سیـاس*ـی نمیشد، اگراو فقط یک خواننده بود بستری شدنش شهر را به هم نمی ریخت ،موقعیت شجریان در هنر ایرانی منحصر به فرد است چه دوستش داشته باشیم چه او را نا اهل بنامیم، نمی توان انکار کرد که او کاریزمای منحصر به فردی دارد، که پخش خبر بستری شدنش از یک بخش خبری موج راه می اندازد ،حضورش و محبوبیتش کارکنان بیمارستان را کلافه می کند.

    یکی (علی معلم) در مدحش شعر می نویسد ،وزیر بهداشت به بالینش می رود ،کیوان ساکت از بی مهری به او و ممنوع الکاری اش گله می کند ،برادر رئیس جمهور به عیادتش می رود، دیگری می نویسد که او تشنه ی مطرح شدن است؛ برای همین خودش را به بیماری زده است، آن یکی(عاملی) بر علیه اش شعر (بیانیه) صادر می کند:«گم شدی آوازه خوان پیر شهر ما...» اما ،شجریان را نمی شود انکار کرد که اگر انکار کردنی بود این همه موضع برانگیز نمیشد! او گم نمی شود، اتفاقا خیلی هم پیداست! وقتی که همه از او می گویند ...


    مردم استان گلستان یا (گلستان گل ندارد ،هفته)

    629132_500.jpg


    استان گلستان به دلیل اقلیم مناسبی که داشته است از دیرباز یکی از مهاجرپذیر ترین استان های کشورمان است ،شاید به جرات از حیث تنوع قومیتی تنها استانی که همپای تهران است، گلستان باشد ،اما گلستان در معرض خشکسالی شدید قرار دارد و متاسفانه رو به زوال است در 13 سال اخیر 10 سال گرم و خشک داشته و بارش ها نزدیک به 30 درصد کاهش داشته ،منابع آب های زیر زمینی هم که تا 98 درصد در حال استحصال است ،آب های سطحی هم که گرفتار سو مدیریت هستند و تا 90 درصد به دریای خزر می ریزند.

    همه ی این حرف ها یعنی اینکه یکی از سبز ترین مناطق کشورمان در حال خشک شدن است و دیگر جای مناسبی برای زندگی نخواهد بود ،باورش سخت است؛ سرزمین جنگل های متراکم، حالا اندک اندک درگیر پدیده هایی می شود که مختص مناطق بیابانی است:"ریز گردها"،مردم استان امسال چند روز گرمای بیش از 50 درجه را تجربه کردند ،اتفاقی که طی 70 سال گذشته بی سابقه بوده است ، در ضمن تالاب های بین المللی این استان که زیستگاه پرندگان مهاجر است در آستانه ی خشک شدن است،برای نجات گلستان که بخش عمده ای از جنگل های ایران را دارد به یک عزم ملی و مدیریتی نیاز است ،امیدواریم "گلستان" دیده شود.


    احسان حاج صفی یا (امیدوارکننده ی ،هفته)

    629134_609.jpg


    نمایش خیره کننده ی او در پنج هفته ی ابتدایی لیگ برتر در امتداد نمایش درخشانش در لیگ فصل قبل که او را از پایه های اساسی سپاهان قرار داده بود و همچنین موقعیت مطلوب او در تیم کی روش ، روزهای خوبی را برای حاج صفی در طی سالهای اخیر رقم زده است ،او شایسته ی ستایش است ؛چون می توانست مثل خیلی های دیگر راه لیگ های عربی را در پیش بگیرد و فکر سالهای بازنشستگی اش باشد، اما او راه پر خطری را انتخاب کرده ،در روزهایی که تیم های اروپایی به سختی به بازیکنان ایرانی روی خوش نشان می دهند، نفوذ در لیگ آلمان کار دشواری است اما حاج صفی با احتیاط لیگ دوم آلمان را انتخاب کرده به امید رسیدن به سطح اول اروپا ،بازیکنی که در این سن و سال بیش از 70 بازی ملی دارد، می تواند برای ما آبروداری کند ،اف اس وی فرانکفورت در آخرین روز نقل و انتقالات تابستانی یک "ایرانی" دشت کرد.او نوزدهمین بازیکن ایرانی در لیگ آلمان است و طلسم 4 سال غیبت ایرانی ها در بوندسلیگا را شکسته است.


    ایرج کریمی یا ( س ر ط ا ن از اینجا برو ،هفته)

    629131_866.jpg


    منتقد ،نویسنده و کارگردان سینما بر اثر سرطان مغز و استخوان در گذشت ،او در بچگی های نسل من نقش عمده ای داشته، جالب است بدانید که متن کارهایی چون :سفر جادویی و بهترین بابای دنیا را او نوشته ،از کارهایی هم که کارگردانی کرده می توان به "باغ های کندلوس"اشاره داشت ، دیالوگی که در زیر می خوانید از فیلم باغ های کندلوس است :

    « آذر (خزر معصومی): زنـ*ـا زود پیر میشن، میدونی چرا؟ چون عروسک بازی شونم جدیه، رو عمرشون حساب میشه. از دو سالگی مادرن. بعد مادر برادرشون میشن. بعد مادر شوهرشون میشن. باباشون که پا به سن میذاره ازشون پرستاری یه مادرو میخواد. گاهی وقتا حتی مادر مادرشونم میشن. من شوهر نکردم. ولی مادر مادرم بودم، مادر پدرم بودم، مادر برادرم بودم، تازه به همه اینا بچههای به دنیا نیاورده رو هم اضافه کن، مادر اونا هم بودم» ...روحش شاد.

    پی نوشت : یک هفته ،هفت چهره ی این هفته کمی تلخ شد دو مرگ ،کمی این هفته را سیاه کرد نمیشد از کنار آنها بی تفاوت گذر کرد، شاید تقدیر بی تقصیرنیست.
     

    ♥MASTANE♥

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    4,316
    امتیاز واکنش
    3,789
    امتیاز
    546
    محل سکونت
    شیراز
    برترین ها - ایمان عبدلی:

    عباس عراقچی یا (هضم نشدنی ،هفته)

    636069_835.jpg


    حدود دو هفته ی پیش بود که عباس عراقچی در گفت و گو با روزنامه ی اعتماد از عده ای گفت که «متخصص برجام » یا «متخصص مخالف با برجام هستند» و اضافه کرده بود که :«البته تمام این مسایل نعمت است و به رشد جامعه کمک می کند ،این مسائل نشان می دهد که توان هضم جامعه در این خصوص بالا رفته است » اما این روزها عراقچی به عنوان نماینده ی تیم مذاکره کننده ی هسته ای در حال سر و کله زدن با نمایندگان مجلس و کمیسیون بر جام است و شاید بعد تر بهتر بتواند از خصوصیات متخصصین مخالف با برجام بگوید. او که خودکارش را برای وزیر امور خارجه امریکا پرت کرده بود، حالا عینکش را روی میز می کوبد ،ظاهرا مذاکره با داخلی ها سخت تر است.

    وقتی در محاصره ی نمایندگانی از جنس : کوچک زاده و رسایی قرار بگیری عینک کوبیدن هم چاره ی درد نیست، موضوعی چون بازرسی از اماکن نظامی از جمله موارد هنوز حل نشده است، دلواپسان یا همان پایداری ها توافق را مطابق با منافع ملی نمی دانند از طرفی عراقچی آنقدر به کارش مطمئن است که می گوید :«ما برسر ویرگول هم جنگیده ایم»،داستان جلسات پر حاشیه ی کمیسیون برجام این روزها پر غصه است، وقتی که سعید جلیلی هم پایش به جلسات باز می شود و ادعاهای تازه ای دارد و البته نمایندگانی که توقع حضور وزیر امورخارجه را دارند و اینگونه از عراقچی جواب می شنوند:«ببخشید اگر ما در شان مجلس نیستیم » و عراقچی که البته موضعی روشن دارد :«رفتن برجام به مجلس با منافع ملی همخوان نیست»


    حافظ ناظری یا(غوره ی مویز نشده ی ،هفته)

    636070_369.jpg


    هفته ای که گذشت تالار وزارت کشور میهمان دو ناظری بود:«شهرام و حافظ» کنسرت مشترک پدر و پسر ،شوالیه ی آواز ایران را همگان میشناسند و بر کیفیت کارش اذعان دارند، اما حافظ خان، عمر هنری زیادی ندارد و به نسبت عمری که در هنر گذاشته حاشیه کم نداشته ،او بی محابا مدعی می شود و خودش را مطرح می کند؛ از سرمایه گذاری بزرگترین و معتبرترین کمپانی های دنیا(سونی) بر روی آثارش تا نابلد دانستن اکثر خوانندگان سنتی حال حاضر ایران ،او معتقد است در ایران چیزی جز فحش و افترا نصیبش نشده ،ولی در امریکا روزی را به نامش می کنند، اما حافظ نمی داند او در کنار همایون ،تهمورس و سهراب و.. هنوز جایگاهی زیر چتر نام پدرانشان دارند و همچنان تا یک هویت مستقل فاصله دارند.

    طرح «ادعاهایى مانند نامگذارى یک روز در آمریکا به نام حافظ ناظرى، اثر شماره یک کلاسیک جهان، تقدیر دانشگاه استنفورد، شباهت نوازندگىاش با استاد شهنازى، قابل درک شدن موسیقىاش در بیست سال آینده توسط مردم و اعلام اینکه لیونل مسى موسیقى ایران است»جایگاه او را تغییر نخواهد داد، بزرگداشت آلبومش را در برج میلاد بگیرد، نام های با شکوه بر آثارش بگذارد ؛همه ی اینها تا زمانی که روح ایرانی در کارش نباشد، تاثیر گذار نخواهد بود، روحی نظیر آنچه که در آلبوم «چرا رفتی از همایون شجریان» مستتر بود،خلاصه اینکه سال ها باید بگذرد تا فرزندان نام آوران موسیقی سنتی بهتر قضاوت شوند؛ به واسطه ی کیفیت کارنامه، نه ادعاها و مصاحبه ها ..


    جاسم کرار یا (مشمئز کننده ی ،هفته)

    636071_470.jpg


    استقلال تیم خوبی دارد؛ ترکیب همگونی از بازیکنان جوان و باتجربه ،جوان هایی چون: سجاد شهباز زاده و میثم مجیدی که می توانند برای فوتبال ملی هم کمک حال باشند، این جوان ها در کنار باتجربه هایی چون: خسرو حیدری و مهدی رحمتی، جنس استقلال را جور کرده است و در این مابین مشخص نیست وجود کرار چه فلسفه ای دارد؟ وقتی بازیکنی با خصوصیات امید ابراهیمی وجود دارد ،کرار دقیقا یعنی چی ؟

    آقای حاشیه ! استاد مسلم تیم بهم زنی ! با کارنامه ای پربار از درگیری با ارکان رنگارنگ فوتبال ؛یک روز داد و فریاد در ساختمان باشگاه ،روز دیگر غیبت و نافرمانی ، یک روز حمله به داور، روز دیگر تکل خشن و خطای عمدی ،یک روز بحث با مجتبی جباری بر سر یک ضربه ی ایستگاهی، روز دیگر دعوای لفظی با کمک مربی تیم :فرزاد مجیدی،او خلقیات ما را خوب شناخته، قرارداد سنگین می بندد، کم بازی می کند ، به خوبی و سر بزنگاه می چرخد، تغییر موضع می دهد ؛سرمیز ناهار از خجالت مربی تیم در می آید، فردایش رو نمی کند در چشم او نگاه کند ؛چون او را برادر خودش می داند !

    چقدر هم لطیف و ماخوذ به حیا ! ارگان هواداری استقلال هم از این همه حاشیه درمانده شده؛ وقتی که فردای آخرین یادگاری کرار تیتر می زند «تکرار مکرر کرار»،پیشکسوتان هم که جملگی مخالف حضور او در استقلال هستند ،چرا اخراجش نمی کنند ؟ نکند که پای مدیر برنامه ی بانفوذی و...بی خیال !


    مهدی جمالی یا (منو درکم کن یکم ،هفته)

    636072_666.jpg


    کمپین این دفعه واقعا خود جوش «تحریم خودرو» ظاهرا به موقعیت خوبی رسیده ،همین که یک مدیر عذر خواهی می کند، باید قدر دانست، این جغرافیا معمولا مدیرانش را به انکار و حاشا می شناسد ، «در گذشته اکثر محصولات شرکت ما با کیفیت مناسب تحویل مشتریان نشده که من به نوبه خود از مشتریان محترم این شرکت عذرخواهی می کنم، برنامه های ویژه ای برای ارتقا کیفیت در حوزه تولید و خدمات پس از فروش خودروهای خود داریم، تلاش شده تا با تولید محصولات با کیفیت در رنج های مختلف قیمت، مشتریان محترم شرکت را از محصولاتمان راضی کنیم»

    این صحبت های جمالی که از فشار نخریدن خودرو و دپوی خودروهای تولیدی در انبارها حاصل شده را که کنار صحبت های نسنجیده ی وزیر صنعت و معدن می گذاریم، نتایج جالبی دستگیرمان می شود اگر در هفته ی گذشته نخریدن خودرو مترادف بود با: ارتکاب گـ ـناه و همراهی با ضد انقلاب و خــ ـیانـت به نظام ،پس از استمرار مردمی در نخریدن خودرو، ادبیات و لحن مسئولین رفته رفته عوض می شود، کمپانی های انحصار طلب و زیان ده دولتی خودرو برای اولین بار با یک چالش اساسی روبرو شدند؛ آن ها که سال ها حق انتخاب را از مردم گرفته بودند، حالا با ابزارهایی همچون صداو سیما و پروپاگاندای عظیمش که در برنامه ی «پایش» متبلور شده هم به هدف نمی رسند. اگر مردم بخواهند حالا با ابزارهای در دسترس ارتباطی می شود خیلی کارها کرد.


    آیلان یا (تفنگت را زمین بگذار ،هفته)

    636073_970.jpg


    «جنگ نفرت انگیز است، هرچه زودتر تمام شود بهتر است ،به هر حال صلح ناسالم از جنگ سالم بهتر است » ماسوجی ایبوسه در رمان «باران سیاه» صلح ناسالم را به جنگ ترجیح می دهد و آرتور کوستلر در رمان «ظلمت از نیمروز» می نویسد:«قدیم ها ماهیت وسوسه شهوانی بود، حالا از جنس منطق ناب است، ارزش ها تغییر می کند » کاش می دانستیم کدام منطق جنگ افروزان را ترغیب به آتش افروزی می کند؟ این کدام منطق است که جنگ تولید می کند ؟ارزشی که از منطق حکام جنگ افروز حاصل می شود چه پاسخی برای این جملات پدر آیلان دارد؟ آیلان کودک سه ساله ای که عرق شرم را بر پیشانی دنیا نشاند.

    «همه ما جلیقه نجات به تن داشتیم. من با یک دست همسرم را گرفته بودم و با دست دیگرم دو پسرم را، اما در یک لحظه بچهها از دستم لیز خوردند. ما تلاش کردیم خود را به قایق برسانیم اما در یک چشم برهم زدن واژگون شد. دیگر نتوانستم صدای همسر و فرزندانم را بشنوم. با دنبال کردن نور چراغها خود را به ساحل رساندم. در آنجا به دنبال همسر و پسرانم گشتم اما هیچ نتیجه ای نداشت. با خودم فکر کردم شاید از ترس مجبور شده¬اند به بدروم بازگردند. به محل قرارمان رفتم اما باز هم اثری از آنها نبود. آنجا بود که به بیمارستان شهر رفتم و با تلخترین حقیقت زندگیام روبهرو شدم»


    فدراسیون فوتبال یا (مهمان نوازان هفته)

    636074_360.jpg


    میزبانی افغانستان در مسابقات بین المللی فوتبال از سوی مراجع ذیصلاح تایید نشده و آنها از میان گزینه های جایگزینی که داشتند با ایران به توافق رسیدند که در بازی هایی که میزبانند از امکانات ایران استفاده می کنند :یعنی یک توافق دو طرفه ،این را داشته باشید تا برویم به بهار امسال؛ دیدار امیدهای ایران و افغانستان که حضور غافلگیرکننده ی 70 هزارنفری افغان ها را در پی داشت.

    این یکی را هم داشته باشید و به یاد بیاورید حضور مهاجرین ایرانی در سراسر دنیا را که در هر ورزشی و ورزشگاهی در هر جغرافیایی حضور دارند؛ متاسفانه یا خوشبختانه ، آغـ*ـوش باز آلمان را برای پناهجویان سوری را هم که احتمالا مشاهده کرده اید اما برگردیم به افغان ها و حکایاتشان با ما ، مایی که مثل همیشه ساده ترین راه را انتخاب می کنیم : بلیط 50 هزار تومانی برای افغانی های عمدتا کارگر که اگر هر نوع ناهنجاری هم وارد کرده باشند، نباید بدین شکل پوستشان را بکنیم ! یک لحظه تصور کنید مسابقات جهانی کشتی در امریکا برای تماشاچیان ایرانی برنامه ای اینچنینی پیاده کند ؟!


    امیر نادری یا (سرمایه سوزی ،هفته)

    636075_333.jpg


    خبر ساخت جدیدترین اثر امیر نادری کارگردان شهیر ایرانی با نام "کوهستان" در ایتالیا ،در میان خبرهای هفته ی گذشته یک بار دیگر تلخی پراکنده بودن نخبه های فرهنگ ایران زمین را یادمان آورد ،نادری را همگان با "دونده" می شناسند، فیلمی که بنیاد سینمایی مارتین اسکورسیزی چندی پیش آن را باز سازی کرد ، نادری ، بیضایی ،سوسن تسلیمی ،بهروز وثوقی و...نام های خارج نشینی که سو تفاهمات، آوردن نامشان را هم دشوار کرده ،اگر بودند می توانستند حال سینما را دگرگون کنند. متاسفانه این جریان محدود به سینما نیست، موسیقی و دیگر عرصه های هنری حتی نویسندگی هم نام هایی دارند که بنا به دلایل مختلف در این خاک جایی ندارند ، می شود حالمان بهتر شوداگر مرزها را کمرنگ کنیم.
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242

    ولادیمیر پوتین یا (مرموز، هفته)

    711568_236.jpg


    مرد اول سرزمین تزارها با ورودش به تهران خبرساز شد. از شکل ورودش و روال غیر عادی که طی کرد تا دیدارها و حواشی که داشت. مطابق معمول نگاه به پوتین با یک تبارشناسی همراه بود؛ عده ای او را مرد ابرقدرت جهان قلمداد کردند به عقیده آن ها او تنها کسی است که مقابل آمریکا و ابرقدرت ها توان ایستادگی دارد و عده ای دیگر او را غیرقابل اعتماد و منفعت طلب تلقی کردند همان ها که با استناد به سابقه ی نه چندان مثبت روس ها در قبال ایران رفتارهای پوتین را در امتداد گذشته ی تاریک این کشور می دانند.

    به هر حال با شروع مناقشات هسته ای روسها طی سالهای سخت تحریم به دلیل منافع مشترک در کنار ما بوده اند و البته از قبال این در کنار ما بودن، سود بی شماری هم کسب کرده اند که حرجی هم نیست، هر کشوری در دیپلماسی می کوشد که در درجه ی اول تمام روابط را بر مبنای منفعت مردمش تنظیم کند، ما نمی توانیم و نباید از این رفتار روس ها انتقاد کنیم، در حقیقت اگر گمان می کنیم در این رابـ ـطه زیان کرده ایم، باید موشکافانه رفتار سردمداران خودمان را واکاوی کنیم.

    در هر صورت ورود پوتین به تهران از اتومبیلش تا آن خانم کم حجاب در هواپیما و از هدیه اش تاحرف هایی که زد، خبرساز شد اما مرد یخی روس در این هفته یک کنش ویژه دیگر هم داشت؛ ماجرای حمله به جنگنده روس ها در سوریه و واکنش تند پوتین فضای خاورمیانه و معادلات موجود در آن را پیچیده تر از قبل کرد، وقتی که پوتین وعده ی تلافی داد، خیلی ها خاورمیانه را آبستن حوادث بسیاری دانسته اند.




    جواد افشار یا (آسان گیر، هفته)

    711569_237.jpg


    مجموعه ی «کیمیا» به نیمه رسیده است. حالا زمان خوبی برای قضاوت است، سریال تاریخی ساختن کار دشواری است؛ ابزار می خواهد و وسواس و البته برخلاف نمونه های دیگر سریال سازی زمان بر است. اما حتما دست اندرکاران سریال سازی و امثال آقای «جواد افشار» کارگردان محترم مجموعه کیمیا به تمام این محدودیت ها اشراف دارند و با آگاهی ساخت چنین مجموعه ای را کلید زده اند، و عجیب که چرا با این اشراف در تصویر سازی وقایع سترگی مثل: انقلاب، انقدر سهل انگاری صورت گرفته، چرا تصویری که از انقلاب و انقلابیون و حتی ساواکی ها به معرض نمایش گذاشته شده انقدر کاریکاتوری و دفرمه است؟ تمام انقلاب در یک کوچه می گذرد و با 20 نفر آدم، معادلات ساده است؛ ساواکی ها کلیشه ای تصویر شده اند، بازیگران هر کدام به حال خود رها شده اند، جنس بازی ها کاملا ناهمگون است، شخصیت ها تعریف درستی ندارد و همگی غیرقابل باورند.

    مردم ما مطالعه ی کافی ندارند، اما جناب افشار دیگر خیلی ساده انگارانه تصور کرده که می تواند هر چه که خواست به خورد مخاطب دهد. دوران شخصیت های سیاه و سپید سال هاست که گذشته، اصلا این گونه شخصیت سازی مخاطب را درگیر نمی کند کاش افشار و امثال او بدانند که تصویر نکردن وقایع معاصر بهتر از این گونه پرداختن به مسائل این چنینی است، تصویری که دم دستی، سطحی و دور از واقعیت است و به تمام باورهای اصیل مردم از انقلاب خدشه وارد می کند، کاری سردستی و بدون اندکی دقت و وسواس، با این جنس سریال سازی فقط و فقط جم و فارسی وان و امثالهم را پا برجا تر می کنیم.




    جمشید مشایخی یا (حرف حساب، هفته)

    711570_718.jpg


    جمشید مشایخی و امثال او که موجودیتی پر برکت و ارزشمند برای سینمای ما دارند و در جایگاهی قرار گرفته اند که نیازی به پروپاگاندای رسانه ای و سفارشی نویسی و ...ندارند، وقتی مشایخی انتقاد می کند و نکته ای را متذکر می شود باید مطمئن بود که سالها تجربه نکته ای باریک تر از مو را به ما نشان می دهد. پیشکسوت سینما از بهاره رهنما و تمام کسانی که پای غیر تئاتری ها را به صحنه ی نمایش باز کرده اند انتقاد کرده و گفته در حالی که فوجی از بازیگران تئاتری فرصت ابراز ندارند، چرا باید یک فوتبالیست و یا حتی یک استار سینما که تخصصی در بازیگری تئاتر ندارد صحنه را در اختیار داشته باشد.

    مشایخی در حقیقت دو کلام حرف حساب زده، حرف حسابی که خیلی ها به دلیل در مخاطره گرفتن جایگاه شغلی یا تعارفات دوستانه در فضای هنر جرات ابرازش را ندارند و البته به آن واقفند، واقعیت تلخی است که همین چند سالن نمایش تقریبا پر رونق پایتخت، عرصه ای برای سلبریتی بازی شده و از معنای واقعی نمایش و تئاتر تهی شده است.

    مردم نام ستاره ها را در کاتالوگ نمایش جست و جو می کنند و برمبنای شوقی که برای دیدن یک چهره ی نامدار دارند دیدن یک نمایش را انتخاب می کنند و فاکتورهای چون متن و کارگردان و سبک نمایش در انتخاب غالب بیننده های تئاتر جایگاهی ندارد. تئاتر و هنر نمایش هر روز از معنای اصیل خود فاصله ی بیشتری می گیرد و زنگ خطر برای اهالی این هنر آوانگارد و پیشرو در آمده است.




    مهدی رحمتی یا (عقاب افسوس ها، هفته)

    711571_474.jpg


    پس از نمایش موفق دروازه بان استقلال در دربی پایتخت، فشارها دوباره بر کی روش افزایش یافت، همه دیدند که رحمتی چگونه یک تنه جور تیم کم تجربه ی استقلال را کشید وآبی ها را از شکست در دربی نجات داد. رحمتی در آن روز رگه هایی از دوران اوج خود را به نمایش گذاشت و در صحنه هایی مثل: دفع ضربه سر عالیشاه چنان انعطافی به بدنش داد که به جرات می توان گفت هیچ دروازه بانی حتی جوان ترها چنین آمادگی ندارند.

    او خودش را ثابت کرد و در بازی با نفت باز هم یک تنه تیمش را بالا کشید. در ماراتن پنالتی ها تمام عقب افتادگی ها را جبران کرد و با دفع چند پنالتی نشان داد که بی گمان آماده ترین دروازه بان حال حاضر فوتبال ماست، او حالا از لحاظ اخلاقی هم به پختگی کامل رسیده است و جایش در دروازه ی تیم ملی خالی به نظر می رسد، فقط افسوس آن اشتباه عجیب می ماند؛ آن روزهایی که تیم ملی در باقیمانده ی بازی هایش در راه جام جهانی نیاز به سه برد معجزه آسا داشت و کسی گمان نمی کرد شاگردان کی روش موفق شوند از مهلکه جان سالم به در ببرند، رحمتی هم مثل خیلی ها شاید بر همین گمان بود که فکر خداحافظی به سرش زد و بد موقعی مهرش از دل کی روش افتاد و..




    مهدی کوچک زاده یا (نمایش، هفته)

    711572_711.jpg


    مهدی کوچک زاده آدم عجیبی در سپهر سیاست ایرانی است؛ او در سال 76 از رییس دولت اصلاحات حمایت می کند در حالی که کفه های ترازو به نفع ناطق نوری است و چند سال بعد به مخالف سرسخت هر نوع اصلاح طلبی تبدیل می شود، البته مقصودم از عجیب بودن تغییر نگرش کوچک زاده نیست، چه بسی همین اصلاح طلبانی که دم از آزادی می زنند و در روزگاری نه چندان دور قائل به خیلی از محدودیت ها بودند و حالا که خود از کرسی دور مانده اند ردای آزادی خواهی به تن کرده اند.

    اصلا این خاصیت سیاست است؛ این چرخش ها و دور زدن ها و این رنگ عوض کردن ها، اما عجیب بودن کوچک زاده در این است که در شطرنج سیاست ورزی دست به دامان تاکتیک هایی می شود که کهنه و مستعمل به نظر می رسند. به طور مثال همین رفتار چند روزه گذشته اش که موجب تشویش در مجلس شد و در نهایت داعیه ی استعفا را آن هم سه ماه مانده به پایان کار مجلس به دنبال داشت.

    کوچک زاده شاید حواسش نبود که شکاف پایداری ها و اصولگرایان سنتی عمیق شده است و کسی دیگر نازش را نمی خرد و اگر ناز خری هم داشته باشد در میان همان جمعیت پایداری های مجلس است و امثال لاریجانی و صاحب منصبان اصولگرا دل خوشی از او و دوستانش ندارند. روزگار نامراد کوچک زاده و احتمالا نامراد تر هم خواهد شد، اگر که مردم در اسفند امسال روی خوشی به آنها نشان ندهند.




    ترانه علیدوستی یا (بی تدبیر و نا امید، هفته)

    711573_484.jpg


    سانسور پوشش خبری سریال «شهرزاد» در روزنامه دولت، واکنش ترانه علیدوستی را به دنبال داشت. روزنامه «ایران» سه شنبه این هفته در درج گزارشی مربوط به سریال« شهرزاد» شکلی از سانسور را ارائه کرد که از سمت این بازیگر با یک جایزه ی طعنه آمیز مواجه شد، پوشاندن آن قسمت از موهای سر ترانه علیدوستی که پوشش کافی نداشت بیشتر از آنکه سبب خیر شود حداقل آن طور که سانسور کنندگان احتمالا مد نظر داشته اند، سبب شر شد.

    این اقدام جالب توجه حاوی دو نکته بود؛ یکی آنکه از سمت رسانه ای انجام شد که مدعی فضای آزاد و باز است و در راستای تدبیر و امید فعالیت می کند؛ اقدامی که هم بی تدبیری در آن بود و هم نا امیدی، نکته ی دوم به شخص خانم علیدوستی مربوط می شود؛ بازیگری که سبک و استایل هنری اش کاملا با خواست نهادهای رسمی مطابقت دارد، زندگی تاهلی و کم حاشیه، تاکید بر المان های اصیل خانوادگی و پرهیز از موضع گیری های سیـاس*ـی و رفتارهای فخر فروشانه ی هنری، همه ی اینها علیدوستی را موجه جلوه می دهد در دیدگاه رسمی، حال اینکه چرا با چنین کاراکتری هم نمی توانند به تفاهم برسند، نشان از رفتارهای سلیقه ای و ناشیانه ای دارد که به طور کلی در راستای دافعه حرکت می کنند.




    بهنام صفوی یا (زودتر خوب شو، هفته)

    711574_880.jpg


    خواننده ی جوان در بستر بیماری است و حتما خبرهایش را دنبال کرده اید، آخرین اخبار مبنی بر بهبودی نسبی ایشان است. شخصا یک بار با «بهنام صفوی» برخورد داشته ام؛ بسیار جنتلمن و نجیب و افتاده است، اینها نه از سر اینکه در موضع بیماری است و ترحم برانگیز است، نه به هیچ وجه، پروسه بیماری او اتفاقا بسیار طبیعی و فارغ از نمایش بوده است، از همین جهت نجابت او را بهتر می توان دریافت کرد، در حقیقت او بر میل و وسوسه ی کسب شهرت از طریق ابزارسازی بیماری مهلکش، غلبه کرده و این پیروزی بزرگی است. امیدواریم هر چه زودتر و با تنی فارغ از درد و رنج به عرصه ی موسیقی برگردد و با صدایش امید بخش باشد، دشوار است حنجره های امید یک مردم در بستر بیماری باشند..
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242

    سوشا مکانی یا (کم کاری، هفته)

    انتشار و تکثیر تصاویری از حریم شخصی دروازه بان پرسپولیس...

    انتشار چنین محتوائی مطمئنا تبعاتی خواهد داشت؛ عجیب آنکه چنین تصاویری قبل از بازی پرسپولیس مقابل پدیده تکثیر می شود و متعاقب آن خبر منشوری شدن سوشا مکانی رسانه ای می شود، طبیعتا بار روانی تمرکز سوشا را می گیرد؛ دو اشتباه فاحش به مجموعه پرسپولیس ضربه می زند، وقوع چنین اتفاقی آن هم درست در روزهای نقل و انتقالات نیم فصل شائبه ی تاثیر گذاری دلال ها بر تیم های پرطرفدار را ایجاد می کند، اشتباه مکانی و فشار سکوها بر برانکو و تغییر دروازه بان، اما خب وجود یک مربی حرفه ای بر روی نیمکت پرسپولیس پروسه ی دلال ها را ناکام گذاشته است.

    739642_342.jpg


    حاشیه به دنبال سوژه های مستعد می آید، مجموعه رفتارهای مکانی حاشیه را به دنبالش می کشاند، درهمین فوتبال و در همین روزگار سلطه ی حاشیه های مجازی، هستند فوتبالیست هایی که فقط فوتبال بازی می کنند و لزومی نمی بینند که از هر اتفاقی بستری برای خودنمایی بسازند، مکانی می خواهد محبوب باشد و در چشم، اما مسیر را اشتباهی می رود، همین می شود که شده نگاه کنید به رفتار وحید طالب لو او هم دروازه بان است و هم در تیم پرطرفدار فعالیت می کند، در نهایت پرهیز و حرفه ای گری.

    تمام باشگاه ها یا واقعی تر؛« تیم» های حاضر در لیگ برتر پسوند فرهنگی را به دنبال خود دارند، اما اینکه تا چه حد فرهنگ و کار فرهنگی در این مجموعه ها جدی گرفته می شود پرسشی است که پاسخش را با نگاه به رفتار فوتبالیست های وطنی به راحتی می توانیم بیابیم، مدیران و تصمیم گیرندگان ورزشی باور کنند که زحمت کار فرهنگی و مراقبت شبانه روزی از رفتار فوتیالیست ها کمتر از زحمت نیمه شب و کلانتری و وثیقه ..این هاست.



    محمدرضا باهنر یا (چهره سازی، هفته)

    باهنر از چهره های شاخص اصولگرا در انتخابات ثبت نام نکرده است...

    باهنر از وزنه های اصولگرایان مجلس است، عدم ثبت نام او با توجیهاتی چون: بازنشستگی در نگاه اهالی سیاست قابل باور نیست. باید دورتر را دید؛ به نظر بعد از فقدان مهدوی کنی که جایگاهی بی همتا در جبهه ی اصولگرایی داشت آن ها با کمبود یک چهره ی مورد توافق و البته کاریزماتیک مواجه شدند، کسی که بتواند تمام گفتمان های اصولگرایی؛ از راست ترین ها تا همنشین های با چپ را حول خودش جمع کند و حرفش حجت باشد.

    739643_685.jpg


    ناطق نوری با نزدیکی به رفسنجانی خاصیت جمع کنندگی نیروهای اصولگرا را از دست داده، همان مشکلی که جایگاه لاریجانی را هم دچار ضعف می کند، برخی اعضای موتلفه هم به عنوان یکی از احزاب قدیمی اصولگرا با موضع گیری های نه چندان معتدل جایگاه گذشته را از دست داده اند، حساب پیروان مصباح و پایداری هم که مشخص است.

    اصولگرایان نیاز به یک «نفر اول» دارند، کسی که بیرون گود بنشیند و بزرگتری کند. باهنر می تواند در یک فرایند نه چندان دراز مدت با تعدیل برخی اظهار نظرها به جایگاه مورد نظر برسد؛ گام اول که برداشته شده و باقی مسیر بسته به هوای سیاست ورزی ایرانی دارد که البته خیلی منطقی و قابل پیش بینی نیست...



    وزیر ارشاد یا (صراحت، هفته)

    وزیر ارشاد طی نامه ای رسما خبر از توقیف «خانه دختر» داده است...

    خوب: صراحت ارشاد در موضع گیری نسبت به «خانه دختر» اگر الگویی برای دیگر توقیف ها و ممنوعیت ها شود، فضای فرهنگی سالم تر از این خواهد شد. بارها در نمونه هایی مشابه توقیف یک فیلم یا یک اسم و یک اثر موسیقی فضا معلق و شبهه برانگیز است. وقتی نهادهای رسمی و مسئول به موقع و به میزان کافی ورود پیدا نمی کنند، غیبت اتفاقی یک چهره در تلویزیون هم می تواند القای ممنوع التصویری کند، این تبعات شرایطی است که یک جامعه قطبی بندی شده بر تمام حوزه ها تحمیل می کند، جامعه در خلا اخبار رسمی برای ارضای حس کنجکاوی به دامان منابع نامتعبر می افتد و داستان هایی رنگارنگی می سازد که گاها هیچ ارتباطی با واقعیت ندارد.

    739644_597.jpg


    بد: «اعتماد» واژه ای است که می تواند در عرصه ی فرهنگ معجزه ساز شود، هر چقدر میزان اعتماد تصمیم گیرندگان فرهنگی به مخاطب و کارکنان عرصه فرهنگ بیشتر شود، دایره ی سانسور کوچک و کوچکتر می شود، اکران «خانه دختر» به هیچ باور دینی و مذهبی صدمه نمی زند، همان طور که ادامه اکران مارمولک مشکل ساز نمیشد، مگر «مارمولک» را همه ندیدند؟ مگر با توقیف «سنتوری» جلوی دیده شدن فیلم گرفته شد؟ تنهای نتیجه ای که داشت؛ مقادیر متنابهی فشار روانی بود که برای مجموعه ی حکومت ایجاد شد، در حالی که میشد با اعتماد سازی فضای همدلانه ای ایجاد کرد و خوراک رسانه های معاند را فراهم نکرد.

    زشت: دخل و تصرف در هر نوع اثر هنری با حوزه های دیگر تفاوت دارد، این نه سانتی مانتالیسم است و افاده، نه پز روشنفکری، کار فرهنگی در مدل متعالی اش، ارتباط مستقیم با روح مولف و سازنده دارد. اینکه عده ای با سلایق متفاوت تصمیم بگیرند اینجا و آنجای فیلمی و کتابی و ..را دست کاری کنند که «قابل نمایش» شود و گمان کنند در حق سازنده لطفی کرده اند، نهایت کج سلیقگی است؛ «خانه دختر» اگر اینگونه که بود پخش شود ارزشمند است حتی اگر ده ثانیه از فیلم حذف شود، خالی از معنا می شود.



    دختر جوان یا (خودکشی، هفته)

    خودکشی دختر 25 ساله در میدان رسالت...

    ما انسان ها اغلب مرگ را نادیده می گیریم و یا در حالت حداقلی اگر هم مرگ را انکار نکنیم، در پی کاهش شدت تاثیر آن هستیم، اینکه چرا کسی اقدام به خودکشی می کند نیاز به شناخت کافی و حوصله فراوان دارد، اما اینکه چرا خودکشی را رسانه ای می کند و در واقع از مرگ و کالبد یک رسانه می سازد مساله ای است که شاید کمتر به چشم بیاید.

    739645_397.jpg


    کم نیستند افرادی که هر روز خودکشی میکنند، اما غالب خودکشی در محیطی شخصی و خصوصی به وقوع می پیوندد، اما این جنس خودکشی گویی عصیانی افزون دارد؛ خودکشی در ذات خود اعتراضی است، حال اینکه فردی عصیانش را فریاد کند و کالبدش را ابزار کند قصه کمی پیچیده تر می شود، مرگ ما را طوری در برابر خودمان قرار می دهد که دوست نداریم و احتمالی را در مقابلمان قرار می دهد که ترجیح می دهیم در نظر نگیریمش اینکه زندگی ما در حقیقت معنا و مقصودی ندارد و یا حداقل افرادی که اقدام به خودکشی می کنند اینگونه فکر می کنند و وقتی این احساس را جمعی می کنند، نوعی بی معنایی و پوچی را یاد آوری می کنند.

    همه ی آن هایی که در معرض این خبر قرار گرفته اند با هر سطح سواد و اندیشه ای بی گمان لحظه ای در ذهن به چرایی زندگی اندیشیده اند، این تاثیر خودکشی در میانه ی شهر است و این تاثیر با قدرت رسانه ها بیشتر هم شده، خودکشی های در مترو هم از همین جنس هستند و جامعه را با تکانه مواجه می کنند، به نظر خودکشی ها را هم باید دسته بندی کرد و بدون شک خودکشی میدان رسالت در دسته ی خودکشی های اجتماعی جای می گیرد. انگار که مشکل آن دختر جوان دردی مشترک بوده است، کسی چه می داند؟



    محمد رضایی یا (آبرو داری، هفته)

    پرستار جوان نیشابوری بر اثر ابتلا به آنفلونزا که بر اثر سرایت از بیماران به او منتقل شده بود، در گذشت...

    «وقتی توی دریا هستیم ، اسمان متفاوت تر، غنی تر، و ناپایدارتراز امواجی خود پسند به نظر می رسد، همچون زنی جذاب. به همین دلیل است که همه ی ملوانان عاشق ابرها هستند»

    739646_379.jpg


    ملوان ها آنقدر عاشق و شیفته ی کارشان می شوند که دنیا را از چشم دریا می بینند، آن ها در آن موقعیت چیزها را جوری می بینند که دیده نمی شوند به طورعادی، مثل همین ملوان سطور بالا که از داستان «بازگشت» اشمیت سر از اینجا در آورده، عشق به کار و حل شدن در موقعیت شغلی در دنیایی که خیلی از ما ساعات متمادی در محل کار به سر می بریم، موهبتی است که نصیب هر کس نمی شود، مرحوم محمد رضائی که فداکارانه زندگی اش را به جای زندگی دیگران ریخته است، مطمئنا جذب شغلش بوده که این گونه فدای دیگران شده، گرچه که فدا شدن به خودی خود فضیلت نیست، اما بهتر است از خوبی ها بگوئیم این بار..او خوش سعادت بوده، به خاطر موقعیتی که برازنده اش بوده است و البته انسانی ویژه چون؛

    «تنها افرادی حق دارند به تصاویری با این شدت از رنج و درد نگاه کنند، آنهایی باشند که مرهمی بر درد آن بگذارند، صحنه های هولناک در تک تک موارد از ما می خواهند یا نظاره گر باشیم یا بزدل و ناتوان از نگریستن، آنهایی که دل دیدنش را دارند، نقشی را ایفا می کنند که در بسیاری از تصویرگری های باشکوه از رنج ها و دردها برایشان در نظر گرفته شده»/سوزان سانتاگ



    حسن فتحی یا (رپرتاژ آگهی، هفته)

    اعتراض مردم کرمان به مجموعه «شهرزاد» دلجویی عوامل این سریال را در پی داشت...

    راننده ی بزرگ آقا خطاب به او می گوید: « انقدر مردم کرمان به ما عزت و احترام گذاشتن خدا شاهد موقعی که می خواستیم برگردیم تهران من عزا گرفته بودم»

    739647_907.jpg


    بزرگ آقا در تایید حرف های راننده می گوید: «نجابت و مهربونی مردم کرمان باعث شد خواهرم زندگی تو اون شهر رو ترجیح بده به تهران....میگه جوری به مهربونی مردم کرمان خو گرفته که رغبتی نداره برگرده تهران » و کمی بعدتر باز هم بزرگ آقا :« بر روی زمین نیست چو کرمان جایی / کرمان دل عالم است و ماه اهل دلیم»

    «شهرزاد» نقاط قوت بسیاری دارد و در مجموع سریال دلنشینی است و حسن فتحی هم کارهای اتیک تاریخی را تقریبا بی همتا پرداخت می کند، تقریبا هم ردیف علی حاتمی، البته فتحی یک مزیت هم نسبت به حاتمی دارد، هر چقدر که حاتمی نگاهی رمانتیک به تاریخ داشت، فتحی در بازنمایی تاریخ واقع گرایی را فراموش نمی کند، خصوصا در دیالوگ نویسی؛ همراهی با نغمه ثمینی و روح دادن به قوت قلم او، کیفیت دیالوگ های «شهرزاد» را در سطح بالایی قرار داده است.

    اما انگار که این سکانس را کسان دیگری نوشته اند، نفس دلجویی از مردم کرمان را حرجی نیست، اما در این شکل و شمایل بعید و دور از ذهن بود، حداقل در مجوعه شهرزاد، در زرد ترین نشریات هم که رپرتاژ کار می کنند، صفحات خاص آگهی را با سر و شکلی ویژه و جذاب می بندند تا مخاطب بخواند و دیده شود، در ابتدایی ترین کلاس های داستان نویسی در مذمت مستقیم گویی قلم فرسایی ها می شود، پیام مستقیم خوانده نمی شود دیده هم به همچنین، اضافه کردن چند دیالوگ انحرافی مابین کرمان ستایی سکانس مورد بحث، شاید تاثیر سخن را افزون می کرد.



    تمامی مسئولین محترم موثر در امتداد آلودگی هوا یا (حماسه سازان، هفته)

    739648_320.jpg


    اسمی بیاید شاید دلخور شوند، از جناح بازی های روزنامه ای بنویسیم، امکان گله گذاری و پیگیری های حقوقی هم هست، بنویسیم که قابل پیش بینی و قابل مدیریت بود متهم به بی سوادی و ... می شویم. آسمان اگر نبود...
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242


    آیت الله نمر یا (زلزله، هفته)

    746606_859.jpg


    شهادت مظلومانه آیت الله نمر به دست ماموران رژیم عربستان سعودی و به تبع آن حمله عده ای به سفارت عربستان واقدام چند کشور حوزه خاورمیانه در قطع ارتباط دیپلماتیک...

    اندر احوالات مردم معمولی

    کاری به درستی و نادرستی اقدام حمله کنندگان به سفارت نداریم، در مورد آن هایی می نویسیم که کل این فعل و انفعالات خیلی در زندگی شان تغییری ایجاد نمی کند؛«مردم معمولی» همان هایی هستند که صبح ها کمی خسته اند و هنوز سیر خواب نشده اند، همان هایی که با اکراه لباس می پوشند و سر کار می روند، مردم معمولی همان هایی اند که ماسک می زنند و ناچارند سرب تنفس کنند، معمولی ها در تاکسی در مترو و اتوبوس گوشی هایشان را چک می کنند، کلیپ تکثیر می کنند و در آن واحد تلاش می کنند یادشان برود کی سر رسید تخلیه خانه است.

    روزگار مردم معمولی خیلی بسته به دنیای سفارت ها نیست، خیلی که درگیر شوند در حد تابلوی یک خیابان است و تغییر نام شاید! جایی آدرس رسمی نیاز شد، مجبور شدند جای بوستان بنویسند نمر، مردم معمولی در فکر زودتر رسیدن به خانه اند، شاید به سریال آخر شب برسند. شاید امشب بشود قبل از 12 خوابید! شاید عقب افتادگی های مادی کمتر شود و روحشان آرامتر شود.

    مردم معمولی می دانند تک تک سیاست های دهکده جهانی! دومینو وار در زندگی آن ها تاثیر گذار است، اما ترجیح می دهند حوالی سیاست نباشند آن ها حتی به جزئیات رد و تایید صلاحیت ها خیلی کاری ندارند، همین که زودتر برسند، دستشان پرتر باشد. خواب راحتی داشته باشند و سریالی را با خیال راحت تماشا کنند. قلب زندگی را تسخیر کرده اند بدون هجوم...

    مردم معمولی از زندگی سیـاس*ـی بیزارند، اما سیاست در تعقیب آن هاست، کاش کسی جایی این خط تعقیب را در کوچه و پس کوچه های خاورمیانه قطع کند.



    مهران مدیری یا (باز می گردد؟ هفته)

    746607_173.jpg


    شروع دوباره مجموعه پرحاشیه « در حاشیه»، بازگشت کمدین اول بیست سال اخیر تلویزیون ایران به آنتن و...

    «درحاشیه» نقطه ی حساس کارنامه ی مدیری است؛ اگر موفق باشد و مورد استقبال قرار بگیرد می تواند بازگشتی باشکوه برای مدیری از پس حاشیه ها و فشارهای مختلف باشد، ولی اگر موفق نشود سخت است که برند مدیری را بشود باور کرد، آیا مدیری با این بازگشت پر ریسک موفق می شود؟ چرا ریسک؟ مدیری برای برگشت چه خطراتی را پذیرفته؟

    مدیری بدون مدیری: حذف خود خواسته ی مدیری از فهرست بازیگران در حاشیه می تواند پاشنه آشیلی باشد برای این مجموعه، کیست که نداند باری از جذابیت مجموعه های مدیری بسته به نگاه های خیره او به دوربین است، حرکات خاص دست و گردن او و نحوه ی خاص دیالوگ گفتنش، همه و همه حضور مدیری را جذاب کرده است، از بلوتوث قهوه تلخ تا مسعود شصت چی مرد هزار چهره...

    سریال تک جنسیتی: فشار حواشی مختلف باعث شده مدیری تیمش را به زندان منتقل کند. به هر حال احتمال اعتراض زندانیان به نسبت پزشکان کمتر است، اما محیط زندان را که نمی شود مختلط تعریف کرد، از همین رو سریال مدیری خیلی مردانه شده، شاید بشود با سکانس های ملاقات تا حدی فضا را تلطیف کرد و البته سکانس های توهم، اما به هر حال پرداخت سکانس های ملاقات و توهم در داستان محدودیت هایی دارد که نمی شود، خیلی جایی برایش باز کرد...

    کلیشه ها: عمر لبخند تماشاچی به میمیک صورت غفوریان کوتاه خواهد بود، همان طور که کاراکترهای سیامک انصاری حالتی تیپ گونه گرفته و از شدت سمپات بودنش کاسته شده، کلیشه ها می تواند بلای جان طنز شود، کمدی و طنز به روایت و شخصیت پردازی زنده است؛ خلق تضاد، اغراق و تازگی مثلثی است که به نویسندگان قابلی نیاز دارد، به نظر جای خالی قاسمخانی ها به این راحتی پر شدنی نیست.



    محمدعلی اینانلو یا (افسوس، هفته)

    746608_999.jpg


    فوت نابهنگام محمدعلی اینانلو...

    غم انگیز است/ مرگ/ مثل بیداری/ پس از دیدن رویایی شیرین/ در خوابی کوتاه... واهه آرمن

    طبیعت گرد، مستند ساز، گزارشگر ورزشی، گوینده تلویزیونی، بازیگر سینما. اینانلو از ان آدم هایی بود که به اندازه ی چند آدم عادی مولد بود، مصرفی بودن خاصیت روزگار ماست، اما هستند آدم هایی که همچنان خلاف مسیر شنا کنان مولد هم هستند و رنگ های تازه ای به دنیای اطراف می دهند، با رفتن این آدم ها دنیا یک نفر را از دست نمی دهد، یک نفر می رود اما جای چند نفر خالی می شود، حالا تلویزیون یکی دیگر از ستارگان کم تعدادش را از دست داده است، چه کسی هم وزن و هم پای اینانلو در صدا و سیما مستند سازی می کرد، او در مستند سازی جایگاهی شبیه عادل فردوسی پور در فوتبال داشت، مطمئنا جای خالی او در خانواده ای به وسعت ایران بیشتر از این ها به چشم خواهد آمد.



    رابعه اسکویی یا (سفر کرده، هفته)

    746609_981.jpg


    خبر مهاجرت رابعه اسکویی به ترکیه و استخدام در شبکه جم ...

    اگر میشد مهاجرت های قبلی را (طاهریان و کسرائیان) را به جذابیت های ظاهری و مطامع زود گذر گردانندگان این شبکه ها در جذب مخاطب نسبت داد، در این مورد نمیتوانیم و نمی شود، داستان چیز دیگریست؛ نیاز و خلا کار خودش را می کند. بازار در تمام اشکالش رقابتی شده و روزگار انحصار سر آمده، هر چقدر در تمام این سال ها تلاش شد تلویزیون داخلی بدون رقیب باشد، نشد که نشد.مردم رفته رفته در پشت بام ها بشقاب های را نصب کردند که غذایی متفاوت و رنگارنگ پیش رویشان گذاشت،هم مردم و هم دست اندر کاران به این بشقاب غذایی متنوع عادت کرده اند، مردم راه خودشان را می روند و تلویزیون هم شکست را قبول کرده است.

    شکست اما این روزها همه جانبه تر شده است، بازیگرانی که به هر دلیل فرصت کاری پیدا نمی کنند، در همین نزدیکی قدرت انتخاب دارند و می توانند با پیوستن به شبکه ای که اگر مخاطب بیشتری نسبت سیمای داخلی نداشته باشد، مطمئنا کمتر هم ندارد به آینده ی شغلی خودشان مهر ثبات و اطمینان بزنند، بازیگران و تماشاگران عرصه را ترک می کنند و یا به کوچه های فرعی پناه می برند(نمایش خانگی) این تلویزیون برای چه کسی روشن است؟ در هر صورت ادامه کار در شبکه ای چون جم با هر شرایطی مذموم است.



    ضارب دستفروش یا (شهرداری خسته نباشی، هفته)

    746610_353.jpg


    مامور بازرسی شهرداری، لبو فروش جوان را در خیابان جمهوری کتک می زند...

    به گمانت که زدی بساط دستفروش شهر را متلاشی کردی، لبوهایش کف پیاده رو را جای زبان عابران سرخ کرد، تو اصلا اسطوره ی وظیفه شناسی، تو بردی، تو خوبی، باورکن! گـ ـناه تو نیست، تو در ساختاری جای گرفته ای که بدون بررسی کافی تو را تایید کرده و از مدیرانی فرمان می گیری که درک درستی از مدیریت شهری ندارند، مدیرانی که نمی دانند فرهنگ دستفروشی در خون و در رگ بازار ایرانی جای دارد؛ از گذشته های خیلی دور دست فروشان در بازار ایرانی جایگاه خاصی داشته اند.

    مدیریت بگیر و ببند، اگر کمی و ذره ای مطالعات جامعه شناسی داشته باشد، متوجه خواهد شد که دست فروش ها را نمی شود ضربتی و یک دفعه برچید، نه اینکه نمی شود، کار که نشد ندارد! آن هم به ضرب و زور... اما دوباره خواهند آمد، صد البته که متغیر هایی چون: بازار کار نامساعد تاثیر گذار است، اما دلیل اصلی ذهنیتی است که در ذهن مردم ریشه دارد، مردم دست فروشان را کاسبانی به صرفه و صادق می دانند و خرید از آن ها را به مثابه شکار و صید قلمداد می کنند؛ از دستفروش می شود ارزان تر و خاص تر خرید کرد...



    پیام صادقیان یا ( در حاشیه، هفته)

    746611_302.jpg


    صادقیان در اینستاگرامش خبر از خداحافظی داده...

    نفت و منصوریان فرصت مناسبی برای بازسازی چهره حاشیه زده صادقیان بود، اما ظاهرا صادقیان نتوانست از فرصت پیش آمده استفاده کند و تحولش در حد پراید سوار شدنش محدود ماند، صادقیان در این سال ها و خصوصا پس از حضور در پرسپولیس درگیر حواشی گوناگونی شد؛ از درگیری با داور تا کتک کاری با رضا حقیقی، از اخراج توسط برانکو و حالا قطع همکاری احتمالی با نفت تهران، خداحافظی یکباره صادقیان همزمان شده با خبرهای پرحاشیه ای که حول سوشا مکانی چرخ می زند، این خداحافظی یکباره و بدون دلیل در حالی که قرار بود در صبا ادامه بازی دهد و همزمانی آن با ماجراهای مکانی ترسی با خود دارد که... ماهیت افشاگرانه رسانه ها و ماجراجویی نسل جدید فوتبالیست ها کمی فضای فوتبال وطنی را 18+ کرده است، امیدواریم هیچ خبر بدی در حاشیه فوتبال ایران نباشد، محرمی ها و اکبریان ها و مجاهد ها می توانستند جایگاه خیلی بالاتری داشته باشند با کمی پرهیز و کمی دقت، فوتبالیست عزیزم دقت کن!



    محمد جواد ظریف یا (تولدت مبارک، هفته)

    746612_856.jpg


    امروز زادروز آقای دیپلمات دولت تدبیر و امید است، معمولا طالبان صلح در زمانه ی خود بد قضاوت می شوند، از محمدعلی فروغی و امینی و قوام تا امینی و ...تاریخ را که مرور می کنیم آن ها معمولا به خــ ـیانـت و سازش و در مرتبه ای حادتر به اتهام مهره ی بیگانه بودن نوازش می شوند، تندروی و رادیکالیسم همیشه در دسترس است، اما میانه روی وتحلیل و درک آن نیاز به قوه تشخیص بالایی دارد اینکه ما در کجای دنیا و در چه جغرافیایی و با چه قدرتی زندگی می کنیم و اینکه واقع بینانه با توجه به داشته هایمان آرزو کنیم، منزلت ظریف و امثال او نیاز به ابزارهای شناختی دارد که برمبنای تحلیل های واقع بینانه و این زمینی استوار باشد، ظریف محبوب ذهن های واقع گراست در حقیقت هرچه بیشتر واقعی بیندیشیم محبوبیت کاراکترهای دیپلماتیک بیشتر خواهد شد.
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242

    محمد مایلی کهن یا (دوره ات گذشته آقای مربی، هفته)

    بازی های مقدماتی جام جهانی 1998 تیم جوان و متحول شده ی ایران در فضای پر امید اجتماعی که ایجاد شده بود، به بزنگاه دوحه و قطر رسید ، تیم ملی با یک برد مقابل قطر نه چندان قابل اعتنا، مستقیما به جام جهانی می رفت و با توجه به آنچه که قبلتر از تیم مایلی کهن دیده بودیم، گر چه که کمی غیر قابل پیش بینی نشان می داد، اما برد مقابل قطر برای ستاره های بعدتر لیگ های اروپایی کاری نداشت! باختیم، مفتضحانه و بدون هیچ توجیهی، داوری بد نبود، قطری ها وقت کشی نکردند، داستان انگار چیز دیگری بود، شاید باید لا به لای محاسن صورت کریم باقری داستان آن شب لعنتی را کند و کاو کنیم...

    766041_150.jpg


    تیم امید و تیم سایپا ده سال پیش به طور همزمان از وجود حاجی مایلی استفاده کردند، امید حذف شد و سایپا بین 14 تیم سیزدهم شد، البته لیگ 16 تیمی شد و سایپا ماند، اما تیم امید در مقدماتی المپیک آتن حذف شد، اتفاقا تیم پر مهره ای هم بود، مهره هایی که بزرگتری داشتند دلسوز! ماجرای تخته نرد و صدای تاس هایی که خواب حاجی را آشفته کرد بود، آنقدر مهم بود که....بماند، حاجی بد نتیجه گرفت، رفیق قدیمی(دادکان) اخراجش کرد و رابـ ـطه ها شکرآب شد و بعد که فرکی آمد، نتوانست خانه ی ویران تیم امید که معمار خسته اش درگیر تخته نرد بود را سراپا کند، روزگار دیگری درراه بود؛ بادهای موافق در فضای سیـاس*ـی به نفع بادبان حاجی وزیدن گرفته بودند و او بی توجه به کارنامه اش مشغول میشد حتی در گهر درود...

    روزگار گذشت و تیم امید در دوره ی گل و بلبل کفاشیان به یک جزیره ی خود مختار بدل شد، حبیب کاشانی آمد و مایلی کهن، فرصت خوبی بود برای یک بازگشت با شکوه، خاکپور هم که جوان و مطیع و البته با پرستیژ، کارگردان اما کلا کس دیگری بود، قرار بود یک فیلم حماسی باشکوه ببینیم؛ «طلسم شکنان المپیک» آن مرد آمد؛ آن مرد با نفرتی سرشار از کی روش آمد، غافل از اینکه نمی شود تماشاچی امروز را با تکنیک های فیلم هندی راضی نگه داشت، دوباره باختیم دوباره با حاجی، هر چقدر هم که رفقای قدیمی (چراغپور در 90) نمودار بکشند و یک شبه ریشه ای نگر شوند، نتیجه ای که در ذهن می ماند کارنامه ی ننگینی است که حسرتش برای ما ماند...

    حاجی کاری کن، آخرین خاطره ی خوش ما از شما مربوط به 19 سال پیش است، می دانید که خاطرات هم تاریخ مصرف دارند؟


    فروزان یا (هنرپیشه، هفته)

    یکی از خوانندگان پر طرفدار زن موسیقی پاپ که در دهه ی پنجاه خورشیدی کیا و بیایی داشت و امروز در آن سوی آبهاست، جایی در میانه ی خاطراتش، از روزهای سختی می گوید که در دهه شصت در ایران داشته و به قول خودش تحمل کرده، روزهایی که دیگر برایش هورا نمی کشیدند و در میوه فروشی محل به صورتش آب دهان می انداختند، فاصله ی آن هورا و این آب دهان فقط یک چند ماه بود.

    766042_758.jpg


    تحولات در تمام دنیا سیلی از هیجان را با خودشان می آورند و فضا را به نهایت احساسات گرایی می رسانند، دشوار است در ظرف امروز در مورد دیروزها قضاوت کنیم، بی اختیار دچار خطای شناختی می شویم، تقصیر ما هم نیست گـ ـناه زمان است، زمان می گذرد و ما آدم های دیگری می شویم و با تامل بیشتر به گذشته نگاه می کنیم، گاه رفتارهای گذشته شبیه صدایی می شود که در کاست ضبط کرده ای خودت هم تحمل شنیدنش را نداری و با خودت می گویی این بود صدای من؟

    فروزان پس از 37 سال انزوا فوت کرد و مردمی که در روزهای ابتدایی انقلاب انگشت در چشم ستاره هایشان می کردند، حالا تلسکوپ انداخته اند تا شاید کورسوی از فروزان و نسل آن روزها ببینند، غافل از اینکه...ما مردم نازنینی هستیم خیلی نازنین!


    همایون بهزادی یا (پرواز بی بازگشت، هفته)

    خاندان سرمایه دار خیامی که هـ*ـوس باشگاهداری به سرشان زد و پیکان را تشکیل دادند، اول از همه سراغ همایون رفتند، پرسپولیس عمری نداشت و شاهین تازه منحل شده بود؛ همایون پایش را در یک کفش کرده بود و پای رفاقتش با عبدو ماند و اگر فشار عبدو نبود همان یک سال هم از پرسپولیس جدا نمی شد، دستور از بالا آمده بود که ستاره ها کنار هم نباشند! و البته که یک سال بعد با فرمانی که دوباره از بالا رسیده بود، پرسپولیسی ها در پرسپولیس عبدو جمع شدند و درخشش همایون و رفقا شروع شد، تاج را شش تایی کردند و چپ و راست تیم های مطرح دنیا را به تهران می کشاندند و با شکست بدرقه می کردند.

    766043_997.jpg


    همایون رفیق باز بود، مثل خیلی از هم نسلانش، کرنش نمی کردند اما رفاقت های سنگینی داشتند، چه حجازی، چه صفر ایرانپاک، چه همایون بهزادی، او بود که بعد از رفتن آلن راجرز سکان هدایت پرسپولیس را بر عهده گرفت و بعدتر در اولین دربی اش شکست خورد و چه جالب باز هم به خاطر رفاقت با عبدو سکوت کرد و رازهای دربی مشکوک را علنی نکرد، پای مصالح ملی در میان بود!

    بهزادی فوتبالش تمام شد و اما رفاقتش پابرجا بود و چه تاوانی هم برای رفاقتش داد، روزگاری که چپ ها همه را دسته بندی می کردند، او به چه چیزهایی که متهم نشد و طرد شد، اما ماند پای رفاقتش با وطن، نرفت، ماند و سکوت کرد، انگار یادشان رفته بود همایون چقدر برای فوتبال ما همایون بوده است، خوش یمن و اهل پرواز، گویی اسمش در تار و پود وجودش ریشه داشت، رفیق باز اما تن به معادلات فوتبال سالهای متاخر نداد همان ماند که بود؛ مستقل و سربلند و البته رفیق باز...


    فاطمه معتمد آریا یا (معنا زدایی، هفته)

    نمی دانم تا حالا فضای نمایشگاه بهاره را تجربه کرده اید؟ نمایشگاه های فصلی دیگری هم هستند که فضایی مشابه نمایشگاه بهاره دارند، بخش بیشتری از نمایشگاه غرفه بندی شده است و ساز و کار مشخصی دارد، پوشاک در راهروی خودش، کفش و کلاه در جای خودش، خوراکی ها هم در جای خود، تا اینکه هوای خداحافظی با نمایشگاه می کنید و قصد ترک می کنید در راهروهای خروجی با حجم عظیمی دستفروش مواجه می شوید، در گوشه و کنار مسیر، حتی در میانه ی میدان می چرخند و اجناسشان را به حراج می گذارند! پیاده رو، کنار درخت، روی آسفالت، در میانه ی فضای سبز...نمی دانید، چه کسی؟ کجا؟ چه می فروشد؟

    766044_123.jpg


    این آسمان و ریسمان هایی که بافتم چه ارتباطی دارد به ماجرای خانم معتمد آریا در کاشان؟ می گویم خدمتتان؛ گیریم اعتراض؟ این چه اعتراضی بوده است؟ اعتراض مثل هر واژه ی دیگری معنای مشخصی دارد، اصلا اعتراض ساز و کار دارد، راه دارد و چاه دارد و البته قبل همه ی این ها باید مبنا داشته باشد وگرنه که ...

    کجای تاریخ ایستاده ایم؟ این همه آشفتگی! کاشانی های مهمان نواز، مردم فرهنگ دوست، هنرمند مستقل، این عبارات کدامشان معنای خودش را حفظ کرده است، بازیگر است و کیفیت بازی اش، ماییم و استقبال یا عدم استقبال از او؛ «تمام» نه بیشتر نه کمتر، تخریب متعمد آریا اصیل نبود و این همه حمایت یهویی هم اصیل نیست، واقعا چه کسی؟ کجا؟ چه می فروشد؟


    سالار عقیلی یا (کمی آرامش، هفته)

    فیلم (پل جاسوس ها) ساخته استوین اسپیلبرگ روایتگر داستان جیمز داناوان(تام هنکس) وکیل عالی رتبه آمریکایی است که وکالت یک جاسوس روسی در آمریکا را برعهده می گیرد و در منگنه ی تعهد و قانون و از طرف دیگر وطن پرستی قرار می گیرد، او در حالی باید از جاسوس روسی آن هم در فضای جنگ سرد و خصم شدید آمریکا و روسیه حمایت کند که همگان او را سرزنش می کنند و این کار را خلاف وطن پرستی می دانند اما داناوان در جایی می گوید:«هر کسی مستحق دفاع شدنه، هر کسی به جای خودش اهمیت داره»

    766045_228.jpg


    می رسیم به داستان حضور سالار عقیلی در شبکه «من و تو»، مواضع شبکه ی نامبرده که کاملا مشخص است و اهدافشان نیز به همچنین، سالار عقیلی و کارنامه اش هم که آنقدر پربار و شفاف است که نیاز به توضیح ندارد، می شود خیلی راحت عقیلی را محکوم کرد و راند، سوزاندن راحت است کمی باروت و کمی نفت با ذره ای بی خردی می سوزاند، آنچه دشوار است کنترل و دفع خطر است، آنکه جاسوس روس ها در آمریکا بود حق دفاع داشت، اینکه اصیل خوان اثبات شده ی خود ماست، تنور آتش چه کسانی را گرم می کنیم؟


    ابولحسن نجفی یا (غلط ماییم، هفته)

    شاهرخ مسکوب در «هویت ایرانی و زبان فارسی» می نویسد:«اگر بتوان گفت زبان ماده تفکر است، همان طور که سنگ یا موم ماده مجسمه است. اندیشه در زبان جسمانیت می پذیرد» ساده ترش اینکه زبان نباشد نمی توانیم فکر کنیم، زبان است که ابزار تفکر را فراهم می کند و به جسمانیت ما مفهوم می بخشد، زبان اصل اساسی تفکر و هویت است.

    766046_576.jpg


    این وطن همیشه در معرض هجوم، روزی عرب ها، روز دیگر ترک ها و...(این عرب ها و ترک ها، داستانی بالکل متفاوت با عرب های عزیز و ترک های عزیز ایرانی دارند) را تنها چیزی که تا امروز حفظ کرده است، همین زبان مشترک فارسی است، زبان را اگر نداشتیم معلوم نبود امروز ما در کدام دسته از مردمان جای می دادند، اهمیت زبان شناسان و پژوهندگان ادبیات فارسی با علم به این موضوع خیلی بیشتر می شود، خصوصا اینکه فردی چون ابولحسن نجفی باشد که روزگاری «سخن» را می گرداند و حق زیادی بر علم نگارش و ادبیات داستانی ایران دارد، او چه در اصفهان، چه در تهران تاثیر گذاری زیادی داشت.

    افرادی چون هوشنگ گلشیری بدون پشتوانه نجفی جایگاه امروزی را نداشتند، به هر حال عرصه ای که امثال نجفی فعالیت می کرده اند و می کنند، دامنه ی تبلیغاتی وسیعی ندارد گر چه که تا مغز استخوان تاثیر گذارند اما دیده نمی شوند، ما به آن ها همیشه نیاز داریم چه وقت هجوم بیگانه، چه وقت خودزنی های هر روزه و غلط نویسی های بی امان که به مدد تکنولوژی حدیث مکرر شده است. جای خالی نجفی ها اگر پر نشود، روزگاری دشواری خواهیم داشت.


    معززی نیا و رحمانیان یا (رهروان ترکستان، هفته)

    معززی نیا یکی از توانمندترین نویسندگان سینمایی است که به نوعی فرزند سوره است، او این روزها ماهنامه سینمایی «24» را برای گروه مجلات همشهری در می آورد، محمد رحمانیان را هم که کمتر اهل فرهنگی است که نشناسد، فیلمنامه نویس کارگردان تئاتر و به تازگی کارگردان سینما با فیلم «سینما تیکت»، از قضا حذف همین فیلم عرصه مجادله شده است.

    766047_454.jpg


    نویسنده می نویسد که خوانده شود و فیلمساز می سازد که دیده شود، هر آن چه غیر این اگر از تولید کنندگان هنری شنیده اید، بگذارید به حساب تعارف، فیلمساز، نویسنده، موزیسین و هر فعال هنری دیگر اگر در پی القای اندیشه اش نباشد حداقل خیال القای حس اش را دارد، آقای معززی نیا نمی تواند از فرهنگ و فیلم بنویسد و خودش هم قواعد یک جامعه متمدن را رعایت نکند، آقای رحمانیان نیز به همچنین، فیلم ها و آثار ایشان ذره ای نفوذ نمی کند اگر که خودش دموکراتیک رفتار نکند، گاهی سکوت بر وجاهت شما می افزاید، سکوت را جدی بگیرید!
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته 7 چهره؛ از کوروش تا پزشک تبریزی
    «روز کوروش» پادشاه هخامنشی و تجمع دوستدارانش در پاسارگاد که منجر به واکنش نیروهای انتظامی شد.
    برترین ها - ایمان عبدلی و بهنام منقولی (سردبیر برترین ها):

    کوروش دوستان یا (ایرانی هفته)

    «روز کوروش» پادشاه هخامنشی و تجمع دوستدارانش در پاسارگاد که منجر به واکنش نیروهای انتظامی شد. در ابتدا به رسم روشنگری بگوییم که بر اساس تمامی دانشنامه های معتبر و با ارجاع به «رویدادنامه نبونعید» که یک کتیبه بابلی است، 29 اکتبر سالروز ورود کوروش بزرگ به بابل می‌باشد و برخلاف تصور عامه روز تولد وی مشخص نیست. از طرفی روز کوروش در هیچ تقویم رسمی در دنیا و سازمان ملل ثبت نشده است و صرفا یک روز غیررسمی ملی است.

    احتمالا تصاویر مربوط به روز هفتم آبان ماه امسال در پاسارگاد را دیده اید، ترافیک عجیب و غیر طبیعی در مسیرهای منتهی به آرامگاه کوروش و ازدحام مردم که مطابق انتظار تب ایران باستان پرستی احساسیِ سال های اخیر و به مدد شبکه های اجتماعی قابل پیش بینی بود، البته که تا حد زیادی هم با کنترل و وسواس نیروهای نظامی همراه شده بود. این تب را در این چند ساله به طور جدی دیده ایم و خیلی هایمان هم مریض همین تب شده ایم. نشانه هایش هم یکی دوتا نیست، اسامی فارسی و حساسیت عجیب برای نام هایی که فقط باید فارسی باشند تا دستبند و گردنبند هایی که به تمثال «کوروش» و اهورامزدا و..آذین شده اند و حتی دیوارهایی که شاید ریخت درستی نداشته باشند، اما منشور کوروش را نصب شده دارند و اصلا همین فضای مجازی که در اشکال گوناگون در هر زمینه جمله ای راهگشا و مطابق سبک زندگی و سیاست قرن 21 از کوروش دنبال خودش دارد. این ها همه تبلور پدیده ای اس که علمای سیاست و تاریخ، ناسیونالیسم کور می خوانندش. اما چرا ناسیونالیسم پناه خوبی برای ایرانی امروز شده؟ و چرا این احساس رمانتیک و کور است؟ (به جای ملی گرایی، به رسم آکادمیک ناسیونالیسم می گوییم زیرا واژه «ملی گرایی» در زبان ما بار معنایی دارد که گویای Nation و ناسیونالیسم نیست)
    1051140_697.png

    «ناسیونالیسم»از یک عامل نشات نمی گیرد. یک جریان کلی در دنیا به راه افتاده که «ناسیونالیسم» را دوباره پس از چند دهه تیتر یک خبرها کرده است. از انگلیس که منجر به جدایی این کشور از اتحادیه اروپا شد (چون منافع انگلیسی ها را در مقابل مهاجران تامین نمی کرد به طور خاص منافع اقتصادی) یا آمریکا و پدیده ترامپ که یک بال آن در کنار عوام گرایی، ناسیونالیسم افراطی است و شعارش Make America again Great. این ها یعنی این که ناسیونالیسم در دنیا آن هم در سطح بالا و گسترده اش دوباره جان گرفته است.

    مورد بعدی اما خاص تمدن های کهن مانند ایران است که قرن ها و هزاره ها، گذشته های با شکوه و پرافتخاری داشته اند. نگاه به گذشته در چنین جوامعی دو حالت دارد، گروه اول جوامعی اند که هویت و جایگاه امروزشان مشخص است و از سطح فردی تا جمعی تکلیف شان با خودشان معلوم است و مخلص کلام اینکه زندگی شان را می کنند و خیلی کاری به عظمت گذشته شان ندارند مانند ایتالیا، هند یا یونان.

    گروه دوم جوامعی هستند که نگاهشان همیشه حسرت بار است، خصوصا پس از تغییراتی که در نقشه امپراطوری های بزرگ و معادلات و مناسبات سیـاس*ـی حادث شد؛ مانند ایران یا ترکیه و بعضی روس ها. ما هیچوقت به آن شکوه گذشته (بر فرض صحت) بازنگشتیم و بیراه نیست که حال و روز امروزمان را مطلوب ندانیم (در قیاس با دیگر مناطق خاورمیانه حال بدی نداریم اما در قیاس با گذشته های دور خودمان شاید نه). ما کشوری بودیم که از قرن 4 هجری فاتحان عرب را مجبور کردیم که به زبان ما بیندیشند و بنویسند و زبان فارسی را در تمام منطقه خاورمیانه و اوراسیا با فرهنگ مان غالب کردیم، همین اتفاق با مغولان نیز تکرار شد و فرهنگ ایرانشهری به شرق گسترش یافت و هند را هم در برگرفت. به امپراطوری عثمانی که کل نقشه جهان اسلام را یک جا بلعید اجازه تسط ندادیم و ...

    در حقیقت، ایران باستان و نژاد آریایی و به طور خاص مقبره کوروش و اسم او نمادی از فرار رو به جلو جامعه ای است که از وضعیت امروزش اعلام برائت می کند، امروزی که مال خودش نمی داند. نارضایتی ما از امروز فارغ از جنبه های سیـاس*ـی قضیه که ارزش تاریخی ندارند، از دو جنبه «هویت» و فرهنگ و قدرت است. ما همواره جزء چند قدرت اول دنیا بودیم و امپراطوری ها و دولت هایی داشتیم به وسعت چند برابر خاک امروزمان. از طرفی دیگران از فرهنگ ما تاثیر می گرفتند و بر آنان غالب بودیم. پس آن تاریخ کهن می تواند احساس رضایت و هویت و آرامش خوبی بدهد (در روزهایی که از لباسی که به تن می کنیم تا همه وسایل زندگی مان، یک سره از خودمان و و مخلوق خودمان نیست) ، اما این آرامش دل در ناسیونالیسم احساسی دارد، چون لزوما تغییری در حال و روز جهان واقعی نمی کند و کسی خارج از این مرزها اهمیتی نمی دهد که در گذشته چه بودیم. به قولی یک وضعیت انتزاعی (دور از واقعیت) شیک و حسرت آور است و مرهمی بر زخم ها و ضعف های امروزمان.

    همه ی این حرف ها و وصف دنیای این روزهای ما به خودی خود تولید بحران نمی کند، وضعیت جایی بغرنج می شود که ما در تقابل دو پازل هویتی گل درشت قرار می گیریم؛ هویت ایرانی در مقابل هویت اسلامی. از همین نقطه وضعیت متخاصم و نا به هنجار می شود، نام های مذهبی در قرائتی کهنه تصور می شود و در قرائتی دیگر نماد تدین و اخلاق گرایی است و کوروش و داریوش نماد تمدن و فرهنگ (بد برداشت نشود، منظورمان این نیست ضد تمدن و فرهنگ اند) ، باقی اش را هم که می دانید.

    غافل از این که هویت تک ساحتی و یک بعدی نیست و با یک متغیر سنجیده نمی شود، هویت در گذر زمان و از «انباشتِ تاریخی» ریشه و شکل می گیرد؛ حال هر ملتی تاریخ طولانی تری داشته باشد این هویت چند بعدی تر و پیچیده تر و متغیرتر است. از طرفی میان اجزاء هویت نمی توان خط کشی کرد ( ایرانیت با اسلام عجین شده، از طرفی فرهنگ ترکان مغول نیز بسیار بر ما تاثیر گذاشته؛ ما نیز بر اعراب و مغولان تاثیر گذاشته ایم) میتوانیم بگوییم فلان رفتار و رسم و فکر را از فلان ملت و تمدن گرفتیم اما نمی توانیم بگوییم چند درصدمان عربی است، چقدر ترکی و هندی و مغولی و الی آخر.

    غرض اینکه ما باید بپذیریم که هم ایرانی هستیم و هم مسلمان. این که کدام تقدم دارد و کدام تاخر بحثی است که نه تنها هیچ مبنا و ارزش علمی و دستاوردی ندارد بلکه فقط فضا را دوقطبی و اندیشه را کور می کند و ما را به بیراهه می کشاند. از نظر جامعه شناسیِ سیـاس*ـی و تاریخی، ما نیز مانند تمام ملت های دیگر پس از چند هزاره انباشت تاریخ و تمدن، امروز « آن چیزی که هستیم» هستیم، از فرد تا گروه در همه سطوح و شئون.

    پی نوشت: با همه کثرت قومی و نژادی و مذهبی در طول تاریخ ایران تا به امروز، همواره حول محور «ملیت» وحدت وجود داشته است. ما یک کشور و یک ملیت داریم و آن ایران است و «ملیت ایرانی» .


    خسرو معتضد یا (اشتباه هفته)

    یادداشت جنجالی خسرو معتضد مورخ تلویزیونی و سرشناس در روزنامه وطن امروز راجع به صدف طاهریان، بازیگر و مدلِ مهاجر ساکن در ترکیه که همراه با توصیه های اخلاقی بود، واکنش های زیادی را در فضای مجازی به دنبال داشت. صدف طاهریان هم در واکنش گفت: "به چه زبانی صحبت می کنید؟" کلید مساله همین جمله طاهریان است.

    اصولا وقتی قرار است در مورد موضوع خاصی صحبت کنیم یا بنویسیم عرف بر این است که مختصات موضوع را بشناسیم و به طور خاص به مسائلی بپردازیم که در ارتباط مستقیم با آن موضوع قرار دارند. مثلا وقتی قرار است در مورد شکل بازی یک تیم فوتبال حرف بزنیم، میزان دوندگی بازیکنان، سیستم مورد استفاده، پاسکاری و...را مضمون صحبت قرار می دهیم. نمی شود در مورد یک تیم فوتبال نوشت و آسیب شناسی را محدود به رنگ پیراهن کرد، گرچه که شاید رنگ پیراهن جذاب تر باشد و مخاطبان بیشتری را دنبال خودش بکشاند؛ چون رنگ را همه در هر سطحی درک می کنند ، سیستم و آنالیز حوصله ی مخاطب را می خواهد و تسلط نویسنده و یا سخنران را.

    1051141_294.png

    غرض از این مقدمه ی طولانی، نقد رفتار ناصحیحی است که چند وقتی است در مباحثات ایرانی مد و فراگیر شده؛ فرافکنی و مغلطه و بحث خارج از موضوع. جناب خسرو معتضد در مورد خانم بازیگری حرف زده که رفتاری خلاف عرف جامعه ایرانی داشته و تصاویری هنجار شکن منتشر کرده است. توصیه های معتضد ظاهرا منطقی است؛ کلاس بازیگری برو و زبان یاد بگیر. دلسوزانه و مشفقانه هم نوشته شده، اما چرا جنجال به پا کرده است؟

    چون افکار عمومی، لزوم طرح چنین مساله ای در چنین مقطعی توسط چنین شخصی در آن رسانه را نمی فهمد! اصلا چرا و بر چه ضرورتی باید در مورد بازیگری حرف زد که اینجا نیست و دیگر متعلق به دنیای ما نخواهد بود – زیرا قطعا منطقا امکان بازگشتش به کشور فراهم نیست( اگر بود هم مهم نبود زیرا کیفیت قابل ملاحظه ای نداشت و بی اندازه معمولی بود) طاهریان تکلیفش مشخص است و داستانش تمام شده. حال چه اتفاقی افتاده که نقد وضعیت او لازم و واجب شده است؟ حالا اگر قلم دلسوزانه ی معتضد چنین ضرورتی را تشخیص داده که دیگران از دریافت آن ناتوانند، مساله ی بعدی این است که چگونه متوجه نشده که رفتار بازیگر هنجار شکن اصولا رفتار مبتنی بر مدلینگ است، نه بازیگری، و اصلا معیارهای نقد وضعیت او به کل فرق می کند.

    نقد طاهریان و رفتار نابهنجارش را باید خاص کرد به دنیای رفتار و زبان بدن و عوامل روانشناختی – جامعه شناختی میل به برهنگی (چون مساله ی اصلی برهنگی و سوژه، بدن اوست که در معرض دید قرار گرفته). او در جهان سرمایه داری با ابزارهای آن، از سلطه بر بدن اش استفاده می کند (امری که به عنوان یک شغل و پیشه در فرهنگ غربی جا افتاده است و چرخه مالی دارد و تابع عرضه و تقاضا)

    مدلینگ بعضا تصاویری تولید می کند که به هیچ وجه با ذهنیت و فرهنگ ما سازگار نیست اما اگر میخواهیم رفتار طاهریان را تحلیل کنیم باید در مفاهیم رشته هایی مانند علوم رفتاری – جامعه شناسی تمدن ها و رسانه عمیق تر شویم و از جنبه تسلط بر ابزار بدن مساله را بررسی کنیم ( دانش پیشرفت می کند و طول عمر، تناسب اندام و زیبایی هر روز مقوله ی قابل اهمیتی می شود- در مجموع توجه بیشتر به بدن نسبت به اعصار پیش)

    پشت حرکت معتضد حتی شاید نیت خوب و درستی هم بوده، اما این فرآیند بیراهه است. چون مطابق مد فراگیر مباحثات جامعه ایرانی بیشتر حاشیه ای، جنجالی و سطحی و پر از فرافکنی است از طرفی صرفا خیر بودن نیت، نباید موجب عمل شود. البته که نباید فراموش کرد که هرکسی حق دارد درباره هر موضوعی نظرش را بیان کند، خوشبختانه شبکه اجتماعی هم که این روزها امکان انتشار عمومی آن را فراهم کرده است.


    پزشک تبریزی یا (شایعه هفته)

    پزشک تبریزی که چندی پیش به دلیل کمک به بیماران بی بضاعت و تجویز تصنیف هایی از شجریان و سالار عقیلی در شبکه های اجتماعی مطرح شده بود، دوباره خبرساز شد. مرگ اعضای خانواده پزشک تبریزی که احتمالا به دلیل خوردن غذای نذری مسموم به قرص برنج بوده، حالا تصویر قبلی از او را مخدوش کرده است و بعضی رسانه های رسمی حتی خبر از بازداشت و اعتراف وی به قتل خانواده اش خبر دادند. اما به دلیل آنکه مقامات انتظامی هنوز هیچ خبر رسمی در این باره نداده اند، نمی توانیم این موارد را تایید یا تکذیب نماییم.

    مساله ی پزشک تبریزی نمونه تمام عیار از یک اتفاق مورد پسند برای شایعه سازان است. در واقع افت و خیز ماجراهای این پزشک، تمام شرایط مطلوب برای شایعه پردازی را دارد. در راس این مطلوبیت، وجود دو عنصر«ابهام» و «اهمیت عام» است. اتفاقاتی افتاده که هنوز کسی به قطعیت نمی داند چیست و فعلا هیچ رسمیتی از جانب نهادهای ذی ربط ندارد. از طرفی در سطح گسترده در میان عموم مردم اهمیت دارد، چون همین پزشک چندی پیش به خوشنامی شهره شده بود اما حالا در تیررس یک سری شایعات هولناک و منفی قرار گرفته است، شایعاتی که با توجه به قدرت فرهنگِ شفاهی در جامعه ایرانی و از طرفی جنجال پسندیِ شبکه های اجتماعی زود به اوج می رسند و زودتر سقوط می کنند.

    1051248_660.png

    حالا وقتی داستان مورد پسند شایعه سازان دراماتیک هم باشد که چه بهتر! متهم پزشک است. از قشری که این ماه ها تحت هجمه ی فراوانی قرار دارند. هم اشتباهات زیادی داشته اند و هم مردم دل خوشی از آنان ندارند و اصلا شرح حال یک سقوط تراژیک شده اند. تصور کنید به جای پزشک به عنوان مثال با یک کفاش مواجه بودیم، داستان یکی از مهم ترین نقاط جذابیت ش را از دست می داد. این پزشک در آن نسخه ی قابل توجه اش تصنیفی از شجریان تجویز کرده بود! کمی کمیک است، اما خب واقعیت دارد که هر چه با نام شجریان گره بخورد، بیشتر از آن چه فرهنگی شود، سیـاس*ـی است. حداقل بعد از اتفاقات سال 1388 این گونه بوده. مثلا فکر کنید جای شجریان در آن نسخه آهنگی از حامد زمانی تجویز می شد، بی گمان اصلا شکل انعکاس خبر در رسانه ها تفاوت داشت و داستان جور دیگری شایع می شد.

    مورد بعدی اما غذای نذری است، برچسبی که به یک قیمه ی ساده هویت جداگانه ای می دهد. نذر و نیاز و دادن خرج و قربانی،آمیخته با فرهنگ تشیع است. اوج این رسم، ایام عاشورا رقم می خورد. غذاهای نذری جایگاهی دارند که یک لقمه اش را هم کلی وزن و اعتبار می دهد. این که خانواده پزشک تبریزی با غذای نذری مسموم شده اند خودش بعد دیگری از داستان است که هم جذابش می کند و هم با ایجاد تعلیق و معما بر ابهام آن می افزاید.

    موارد ذکر شده خاص پرونده ای است که خودش در ماهیت جذاب است. صرف این که کسی فرضا به اطرافیانش آسیب بزند (اگر این شایعات صحت داشته باشد)، کلی ابهام برانگیز و مهم است. تبریزی و اصفهانی و شمالی هم ندارد، هر جای دنیا و از هر رسته و دسته و مسلکی، قتلِ پیوندهای عاطفی اتفاق عجیبی است که اگر رسانه ای شود، فقط نهادهای اطلاع رسانی معتبر و شفاف می توانند از بسط منفی آن جلوگیری کنند. غیبت این نهادها فضا را برای «شایعه» باز می کند و «شایعه» در ضعیف ترین شکلِ خود، ایجاد حاشیه و اضطراب می کند.

    ابوالقاسم طالبی یا (غیرهنری هفته)

    «یتیم خانه ایران» ساخته ی ابوالقاسم طالبی (کارگردان فیلم قلاده های طلا) در سینماها اکران شد، در روز اول افتتاحیه فوق العاده ضعیفی داشت و در پردیس اریکه 10.000 تومان فروخت. سپس درهفت افخمی نقد که نه، اما ستایش شد و این روزها به یک فروش قابل توجه رسیده است. «یتیم خانه ایران» مصداق خوبی برای توصیف سینمایی است که سیـاس*ـی شده است.

    بخشی از وظیفه فرهنگ و هنر در یک جامعه ایجاد آگاهی است و روان سازی چرخه های فکری جامعه. سینما تاثیر گذارترین محصولات فرهنگی و هنری است که می تواند فکر بسازد، خنثی باشد و یا خراب کند. طبیعتا استقلال سینما تنها راه چاره برای تولیداتی است که فارغ از هر جریان و شانتاژی راه خود را بروند و در سالن های تاریک روشنگری کنند؛ اتفاقی که حداقل در سینمای ایران در آن شکل ایده آلی بلکه در شکل حداقلی هم نمی افتد. غالب تولیدات ما عمدتا کم محتوا و خنثی است و سینمای ایران در این سال های اخیر، سیل فیلم هایی است که می آیند و می روند و اگر نباشند هم اتفاق خاصی نمی افتد.

    1051143_166.png

    در این میان اتفاق بدتر وجود فیلم هایی است که سفارشی هستند و کاملا تحت لوای دسته بندی های سیـاس*ـی (فرهنگ از شرایط تاثیر می پذیرد اما دستور نمی گیرد). در واقع سینما نه تنها نمی تواند در فراغت، فرهنگ سازی و خلق هنری کند بلکه سفارشی می شود و در جهت قبض و بسط تئوری های مختلف نقش ایفا می کند؛ یعنی همه عوامل سرباز تفکری می شوند که قدرت یا ثروت دارد. مراد ما اینجا ابوالقاسم طالبی و فیلم مورد بحث نیست، او هم مثل بقیه حق دارد فیلم بسازد. این داستان ها حیدری و نعمتی ندارد، همه را درگیر خودش کرده است؛ معدود فیلم هایی هستند که راه خودشان را می روند و حرف خودشان را می زنند، نه دیگران پشت پرده را. «یتیم خانه ایران» و «اخراجی ها» هیچ تفاوتی با فیلم تجربی و فرم گرایِ سیاهِ یک روشنفکرنمای عاصی ندارد، هر دو به یک فاصله از ماهیت اصلی سینما و به طور عام تر هنر یعنی «سرگرمی» ایستاده اند.

    هنر سفارش پذیر نیست، هنر امر خلاقه است؛ ترکیب جوشش و کوشش. جوششی که از سفارش پدید بیاید، نمی تواند با مخاطبش ارتباط خوبی برقرار کند و نهایتا سوء تفاهم ایجاد می کند. بیننده امروز، تصنع یک هنر سفارشی را در تک تک دیالوگ ها و سکانس - پلان ها کشف می کند و توی ذوقش می خورد. ابوالقاسم طالبی و «یتیم...» صرفا بهانه ای برای گذر به این جریانات هستند و بحث ما مصداقی نیست؛ واکنش های قهر آمیز مردم به کارگردان «قلاده های طلا» فرصتی بود که در این نوشتار کوچک به این «پدیده» بپردازیم.


    الهه کولایی یا (افشاگری هفته)

    الهه کولایی طی گفت و گویی شجاعانه از وجود افراد سفارشی و رانتی در «لیست امید» خبر داد. گفت و گویی خلاف مصالح مخرب حزبی که پرده از رانت در فهرست چینی های سیـاس*ـی برداشت.

    نخِ چند صدایی در اسفند ماه گذشته می رفت که پاره شود و یکپارچگی به معنای منفی فضای سیاست کشور را در برگیرد. گروه های اصلاح طلب برای حفظ حیات سیـاس*ـی خودشان شاید به اجبار و برخلاف رویه احزاب ایرانی، بیش از اندازه منعطف شدند و با نام هایی دور هم جمع شدند که سال های سال تصورش را هم نمی کردند؛ اتفاقی که اتفاقا در دنیای سیاست قابل پذیرش است و اصلا جزیی از سیاست است. این که مثلا نماینده ای مثل کاظم جلالی (از طیف علی لاریجانی) نامش در لیست اصلاحات بیاید سخت، اما قابل پذیرش است. مردم اما با درایت، تعقل و آینده نگری پذیرفتند که دنیای سیاست الزاماتی دارد که نمی شود با متر و معیارهای احساسی سنجید. الزامات و قواعد بازی را پذیرفتند و پای کار آمدند و سرنوشت شان را مهم تر از هرچیز دانستند و میزان مشارکت قابل توجه و فضایی زنده و پویا را رقم زدند.

    1051144_667.png

    اما سیاسیون چه کردند؟ آیا آن ها هم مانند و هم وزن مردم رفتار کردند؟ مردمی که آمدند و رای دادند و اعتماد کردند، توقع دارند وقتی به یک لیست 30 نفره که شاید اکثرشان را نمیشناسند رای می دهند و ائتلافی رفتار می کنند، حداقل هایی از استانداردهای یک فرآیند سیـاس*ـی صحیح را دریافت کنند. حیف است دور اندیشی مردمی که سخت اعتماد می کنند را، راحت خدشه دار کرد.

    آزمون و خطای افراد مختلف برای عضویت در یک فهرست و میزان وفاداری آن ها به برنامه های آن لیست و شعارهایی که روی پیشانی آن نقش بسته، بی نهایت مهم است، چون خدشه در آن می تواند مردم را از حضور در انتخابات و مشارکت سرد کند. نمی شود هر اسمی پای هر تیتری بیاید؛ قاعده این است که افراد مستعد برای کار تشکیلاتی و حزبی بر اساس ساز و کاری از پیش تعیین شده و با برنامه، شناسایی و در یک دوره زمانی چندساله و در بزنگاه ها و مسئولیت های مختلف مختلف سنجیده شوند و میزان مطابقت ادعاهای آن ها با توانایی هایشان اندازه گیری و با معیارها و برنامه های آن تشکیلات مقایسه شود.

    پس از گذر از سال ها و فرصت های حیاتی، پاسدارانی دست چین شوند که به غایت وفادار و موظف و متعهد به ایفای نقش سیـاس*ـی باشند و بتوانند حیات موثری برای حزب، کشور و در نهایت جامعه رقم زنند. باور کنید هیچ کجای دنیا میزان وفاداری افراد به برنامه های حزبی را در مجلس و یا شورا ( ماجرای رای الهه راستگو، عضو اصلاح طلب شورای شهر و رای وی به قالیباف) نمی سنجند. مجلس و شورا جای کسب تجربه و شناسایی نیست، جایی است برای تصمیم گیری افرادی قوام یافته و قابل تکیه.

    آدم های سیـاس*ـی تا رسیدن به ویترین سیاست و کسب منصب، باید از گذرگاه ها و پیچ های زیادی گذر کرده باشند تا پیچش های رفتاری شان قابل شناسایی باشد. این که افرادی گمنام و ناکارآمد با پول و رانت برای خود در یک فهرست سیـاس*ـی مهم جایگاه می خرند، یعنی پایین کشیدن جایگاه رجل سیـاس*ـی و چاقوزدن به تن نحیف اعتماد به سیاستمداران در جامعه ایرانی.

    مردم شاید بپذیرند بنا به مصلحت اصولگرایی به نام جلالی به عنوان اصلاحا طلب بیاید، اما نمی پذیرند کسی به نام اصلاح طلب بیاید و طور دیگر رفتار کند، آن رفتار یک تاکتیک است و این رفتار یک بی ملاحظه گی و در سطحی بالاتر خــ ـیانـت. باید درود فرستاد به خانم کولایی که ملاحظات بعضا مضر حزبی را کنار گذاشت و صرفا برای خوشایند هم حزبی ها رفتار نکرد و گفت آن چه که دیگران نمی گویند.

    مرتضی احمدی یا (شهروندِ باهویت هفته)

    به مناسبت زادروز هنرمند فقید سینما، تلویزون و دوبلاژ.

    مرتضی احمدی تا روزهای آخر عمرش سراپا برای حفظ فرهنگ فولکلور تهران تلاش کرد، تهران شهری که روزگاری گفته بودند انار ندارد اما انار که بماند، حالا آبرو هم ندارد. نه تنها تهران که هیچ شهری دیگر از گذشته هایش چیزی برای عرضه ندارد، نه به ساکنانش و نه به توریست هایش. تهران را اتوبان هایش تکه تکه کردند و ارتباط محله هایش قطع شد، دیگر کمتر جایی، کوی و برزن است و بوی محله می دهد. انگار که یک شیمی درمانی ناموفق به جان یک بیمار سرطانی انداخته باشند، روز به روز تهران از فرهنگ خودش فاصله گرفته است؛ و حالا مشتی محلات منفک از هم دارد که مثل یک مجمع الجزایر کنار هم به زیست خود ادامه می دهند.

    مرتضی احمدی اما به مثابه یک جامعه شناس با زنده کردن اشعار کوچه و بازار و فرهنگ و باورها و رسوم مردم عامه تهران قدیم به درستی با استفاده از ابزار فراگیر «ترانه» در پی پیوند زدن اعضای بدن این بیمار رنجور بود. او البته که بازیگر توانمندی بود، آرایشگاه زیبا و کلاه قرمزی ...اما نکته ی منحصربه فرد کارنامه ی فرهنگی - هنری اش تلاشی بود که برای زنده نگه داشتن فرهنگ تهران می کرد. جمع آوری ترانه های روحوضی و تلاش برای پرسه در حال و احوال تهرونیای قدیم از جمله ی این کارنامه ی درخشان بود.

    1051153_673.png

    یادِ گذشتگان اگر سراسر حسرت و نوستالژی زده باشد فایده ای ندارد. بهتر است بگردیم و ببینیم چه چیزهایی یک نام را ماندگار می کنند. سعی مرحوم مرتضی احمدی در پیوند فرهنگ گذشته به مشغله های امروزی و ایجاد تعادل میان روزمرگی و اصالت، الگویی است که همه ی آن هایی که در فرهنگ سازی، قلم و صدا و تصویر و سازشان نفوذی دارد بهتر است آن را پیشه کنند. پیاده روها و سینماها و هر روز آدم ها در هر لحظه ای حامل مضامینی است که در گذر ایام فرهنگ و رسوم مردمان یک جغرافیا می شود، همان که در سرگشتگی تکیه گاه می شود و در گذر زمان هویت می سازد و اصالت می بخشد. مرتضی احمدی از معدود آدم هایی بود که قدر لحظه های آدم ها را می دانست. روحش شاد.

    پی نوشت: البته که در این میان، تمام آنچه گفتیم جنبه یِ ذهنی قضیه بود و از جانب مردم و قشر فرهنگ. حفظ این روح شهری یک جنبه «عینی» و فیزیکال و طرف دولتی هم دارد که بر عهده شهرداری ها و سازمان میراث فرهنگی است که از این موضوع صحبت نکنیم بهتر است.


    سردار آزمون یا (استعداد هفته)

    در لباس روستوف به آتلتیکو مادرید گل زد و چند ساعت بعد خبر محرومیت یک جلسه ای او در لباس تیم ملی منتشر شد.

    سردار آزمون کلا بوی موفقیت می دهد و خیلی یاد آور علی دایی است. بعد از مدت ها انگار یک مهاجم شش دانگ بین المللی داریم. دایی و کمی بعد هاشمیان و حالا سردار آزمون. دومی اما یک تفاوت عمده داشت خیلی سمپات نبود و از فرط بی حاشیه ای جلب توجه نمی کرد وگرنه هم در تیم ملی موفق بود و هم در لیگ آلمان؛ اما سردار به نوعی بیشتر شبیه دایی است. ظهور او حال خوبی نصیبمان کرده است و این که به یکی از قوی ترین دفاع های دنیا نفوذ می کند و خیلی خونسرد و پخته گل می زند یا این که در مقابل تیمی مثل کره گل می زند و بازی را در می آورد، آن هم در این سن و سال! لـ*ـذت بخش است اما خب نه تماما.

    1051146_457.png

    حال بدی که درخشش آزمون به جانمان می اندازد، یادآوری شرایطی است که نمی تواند از استعدادهایش کاملا بهره بگیرد و آن ها را به جایی که نفع همگان است برساند. معلولِ سیستم معیوب و رانتی و کم حوصله ای که اصلا جایی برای شناخت استعدادها ندارد و دائما در حال هرز کردن آدم ها و فرصت هاست. فراموش نکنیم اگر سردار آزمون خانواده متمول و با نفوذی نداشت، پس از دیپورت شدن از سپاهان نه راهی به روسیه پیدا می کرد و نه در زمین اتلتیکو این گونه هنرنمایی. موفقیت آزمون حال متضادی می سازد؛ داریم و قدر نمی دانیم! حیف و افسوس.

    چهره هشتم - ختم کلام: محمدرضا گلزار که این روزها پس از 4 سال دوری، تصویرش بر سردر سینماها دیده میشود در ویدئویی در جریان یک مصاحبه گفت: "نام من پرتکرارترین واژه ای است که مردم ایران روزانه بر زبان می آورند". عده ای به گلزار و خودشیفتگی اش تاختند و عده ای او را محکوم کردند به اینکه بازی نابلد است. به نظرم کمی تند می رویم، در تمام دنیا سوپراستارها جزئی تفکیک ناپذیر و درآمدزا در چرخه غول آسای صنعت سینما هستند و به نوعی وجودشان لازم است؛ هم از جهت تحـریـ*ک تقاضا و مخاطب و تضمین فروش، هم از جهت تامین خوراک خبری رسانه ها با حاشیه های زندگی شان. و کمتر منتقد و مخاطبی در آمریکا یافت می شود که مثلا بگوید جنیفر لوپز یا مگان فاکس در فلان فیلم بازی ضعیفی ارائه داد و بازیگر نیست.
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته 7 چهره؛ از خداحافظی عرب نیا تا استعفای وزرا
    فریبرز عرب نیا بازیگر یک شبه و یک ساله نیست؛ حداقل بیست سال سابقه ی بازیگری در سطح اول سینما را داشته و تازه از راه رسیده نیست که حرف هایش را به راحتی نشنویم و انکارش کنیم، پس باید حرف هایش را شنید.
    برترین ها - ایمان عبدلی:

    فریبرز عرب نیا یا (حرف حساب هفته)

    اقدام عرب نیا در اعلام خداحافظی از دنیای بازیگری.

    فریبرز عرب نیا بازیگر یک شبه و یک ساله نیست؛ حداقل بیست سال سابقه ی بازیگری در سطح اول سینما را داشته و تازه از راه رسیده نیست که حرف هایش را به راحتی نشنویم و انکارش کنیم، پس باید حرف هایش را شنید. او به نوعی حق آب و گل در سینما دارد. او از چیزهایی گله می کند که نمی شود به منافع شخصی ارتباطش داد. عرب نیا به درستی بر بی پناهی و آوارگی هنر (در اینجا سینما) انگشت گذاشته است و اصولی و قاعده مند لب به انتقاد باز کرده است.

    1035151_766.png

    او از دردی گفته که از نگاه تعارف آمیز مدیران و مسئولانی تغذیه می کند. همان نگاهی که هنر را به مثابه میوه ای مصنوعی روی میز پذیرایی می بیند، نه می شود از آن کام گرفت و نه به صلاح است که حذف شود. به هر حال زینت بخش میهمانی است. هنرمند جان دارد و جانی ظریف، میوه و ابزار نیست که چیده شود و بهره وری موقتی داشته باشد پس باید شرایطی مطلوب و نرمال داشته باشد و به دیده یک ابزار کاربردی نگاه نشود. این اتفاق خوبی نیست وقتی که هنرمندان یک کشور در فاصله ای دور از شفافیت و آرامش ایستاده اند، پرواضح است که کار هنری جسمی فارغ می خواهد تا ذهنی شکوفا بسازد، دغدغه ها خلاقیت کش است. حالا حساب محدودیت های اینجایی جدا!

    اگر عرب نیا از سیـاس*ـی کاری در هنر گله می کند و اگر فریاد حق طلبی سر می دهد، گمان نفع شخصی نبرید، نگاه وی به مساله ی اساسی ای است که در ذهن تصمیم گیرندگان ریشه دوانیده؛ «هنر ابزاری» (همانی که زمانی چپ های دنیا و توده ای های وطنی به شکلی دیگر در باور روشنفکران جا انداخته بودند. تمام شاخه های هنر را کارکرد گرایانه به کار می بستند و نامش را هنر متعهد گذاشته بودند) با یک مثال فراگیر شاید داستان و روایت آشنا تر شود. همه ی ما سال های مدرسه را با خاطرات رنگی به خاطر داریم؛ سال های عبوس و شیطنت، سال هایی که موسیقی داشتیم اما فقط ده روز، همخوانی می کردیم در همان ده روز، آذین بندی بود همان یک دهه، آن دهه روزنامه دیواری هم داشت، هنر در خدمت چیز دیگری می آمد و ما چون تشنه بودیم در عین غفلت حظش را می بردیم. از آن خاطرات رنگی روزگار کودکی برمی گردیم به حرف ها و نقدهای عرب نیا. نگاه همان نگاه است اگرچه بستر و فضا متفاوت است و تاریخی گذشته، اما امتداد همان دیدگاه در شکلی دیگر نارضایتی ایجاد می کند. هنر وقتی برای هنر نباشد، می شود همان که نباید؛ سفارشی، ناپایدار و مبهم و دارای تاریخ مصرف.

    ختم کلام این که؛ هالیوود را ببینید، در آن جا مراحل رشد و ثبات یک بازیگر روشن است. دنیرو به عنوان یک هنرمند می داند مسیر از کجا به مقصد می رسد، چون خوب و بد هنر پذیرفته شده و چون هنر ده روزه و برنامه ریزی شده و طلبکارانه نیست. والا که عرب نیا حرف حساب می زند.

    پی نوشت: دیالوگی از فیلم خواستگار ساخته ی علی حاتمی؛ «وسواس الدوله: ‌خب، دفعه‌ي قبل به كجا رسيديم ؟

    خاوري: عرض كردم معلم خطم و شما فرموديد به ‌به !»

    پی نوشت 2: جناب سید جواد هاشمی بیاناتی داشته اند در بابا تحمل و آزادی و در حمایت از یک بازیگر مهاجر، بیاناتی که اصلا و کلا به میمیک ایشان نمی آید، ما اظهارات اولیه را باور نکردیم، مثل سکانس های حماسی اش در فیلم های سینمای دفاع مقدس که به جثه ی ایشان نمی آید! اما اظهارات ثانویه را کاملا باور کردیم و خیالمان راحت شد که سید جواد، همان هاشمی است.


    برانکو ایوانکوویچ یا (سرمربیِ هفته)

    موفقیت فنی قابل توجه برانکو و حواشی زرد برای پرسپولیس.

    پرسپولیس پس از سال های مغشوش و خجالت آور، حالا با تفکرات برانکو هم امتیاز می گیرد و هم در کلاسی بالاتر از لیگ ایران بازی می کند. برانکو همان لذتی را که کی روش در تیم ملی پیش تر نشانمان داده، در لیگ عرضه می کند. معجون و میکسِ برنامه و هدف با فوتبالی منظم و شیک. چه خوب که دو مربی با کلاس در فوتبال ایران نفس می کشند و جنـ*ـسی متفاوت عرضه می کنند. اتفاقی که باید به فال نیک بگیریم. اتفاقات چند ماه گذشته را مرور کنید؛ آن چه گذشته شاید فال باشد، اما «نیک» نیست و ظاهرا قرار است بخت کسانی را به ناروا باز کند.
    1035152_378.png


    این فال ناروا را در هجمه ها و تنهایی دو خارجیِ کار درستِ فوتبال ایران بهتر می شود درک کرد. اگر کی روش و تیم ملی گلادیاتوروار کمپ تمرینی و اردو طلب می کنند، برانکو و پرسپولیس هم دائما در نبرد برای اثبات چیزی هستند که بدیهی است. پرسپولیس حریفانش را گلباران می کند، بهترین دفاع را دارد و در صدر است، اما همه چیز در محاق «رضائیان» قرار می گیرد! شانتاژی که نباید آن را ساده انگاشت، حسادت مگر غیر از این است؟

    باور کنید خیلی هم نیاز به کندو کاو ندارد، این فوتبال پر از آدم های پیدا و پنهانی است که از آب گل آلود، بهتر ماهی می گیرند؛ اسمش را بگذارید مربی وطنیِ بیکار یا ژورنالیستِ دلال یا مدیر فرصت طلب، همین سه ضلعی برای ساختن یک جو رسانه ای مسموم کافی است تا موفقیت ها را و البته روند های مثبت را تحت تاثیر قرار دهند، تا چرخه اطلاع رسانی معیوب و مخدوش شود. گویی عده ای با جلد روزنامه ها جلوی چشمانمان را می بندند و نمی گذارند حقیقت را ببینیم و پشت سر آن ها صفحات طرفداری مجازی است که دنباله رو همین رسانه ها، رژه ی کور می روند.

    بماند که داستان محدود به کی روش و برانکو نیست، در این بازی داخلی ها هم بی نصیب نمانده اند. منصوریان و استقلال در همین هشت هفته، اندازه نگـاه دانلـود هزار صفحه ای رنج از حاشیه کشیده اند. تیمی که پوست انداخته و حداقل یک نیم فصل نیاز به زمان دارد، چنان تحت هجمه قرار گرفته که...گله از کس نیست، اینجای کار را ما مخاطبان ورزش بهتر می توانیم مدیریت کنیم، مشتری حواشی نباشیم. همین.


    ابراهیم گلستان یا (نویسنده هفته)

    زادروز ابراهیم گلستان، نویسنده و فیلم ساز تاثیر گذار ایرانی ساکن انگلستان.

    ابراهیم گلستان نماد یک زیست هنری - روشنفکری متفاوت در میان چهره های فرهنگی ایران است (قصد قدیس سازی نداریم) البته که واقفیم گلستان ایرادات خاص خودش را دارد، اما در اینجا بیشتر بر آن بخش هایی از زندگی او تمرکز می کنیم که حیات او را ویژه کرده است. آدمی که خیلی ها را در ادبیات و سینما پشتیبانی کرد و اصلا طبقه سازی هنری در دهه های 40 و 50 خورشیدی تا حد قابل توجهی توسط او صورت گرفت. به عبارت دیگر او پر کننده یِ خلاء های حمایتی از بزرگان هنر در آن زمان بود ( نمونه ی بارزش فروغ فرخزاد که بعد از آشنایی با گلستان به کل سرنوشت دیگری پیدا کرد و از اشعاری تغزلی و سطح پائین به عصیان و تفکر هنری رسید) و چه بد که جامعه هنری ایران در غیاب یک سیستم و تعریف روشن، همچنان چنین نفراتی را طلب می کند.
    1035163_769.png


    تقدیر هنر در این مملکت تماما این گونه بوده، دائما باید به ظهور تک ستاره هایی امید بست که بیایند و با استفاده از موقعیت م:campe545457on2:ژه و ارتباطات خاص کار اهالی هنر را راه بیندازند و چقدر حیف که امر خلاقه وابسته به قدرت یک نفر و یا یک دسته آدم های خاص شود و «پرواز» نداشته باشد. در این گونه مواقع باید دلبسته بود به حسن نیت یکی مثل ابراهیم گلستان. اما روزگار که همیشه آدم های خوب ندارد، اصلا زور بدها بیشتر می چربد، همین می شود که گاه نفراتی صاحب موقعیت و قبله ی آمال اهالی هنر می شوند که خیلی هم وارسته نیستند و از ناچاری هنرمندان توبره ای می سازند قیمتی و مجلل!

    نمونه اش را در سینمای امروز ایران داریم و وقتی به گذشته نگاه می اندازیم بیشتر حسرت یکی مثل گلستان را می خوریم که علیرغم غرور و نخوت و صراحت بعضا غیر قابل تحملش، پشتیبان خوش نیتی برای بخشی از جامعه هنری بود. حیف که در سکوت و انزوای روزهای ابری لندن از صندلی لهستانی اش تاب می گیرد. انگار ابراهیم خان گلستان یادشان رفته که «آئین چراغ، خاموشی نیست»


    فانی یا (استعفای هفته)

    استعفای وزیر آموزش و پرورش.

    صندلی وزیر آموزش و پرورش در ایران همیشه داغ بوده است، آن قدر که از شدت گرما صاحب صندلی را سوزانده و به هوا فرستاده. وزرای مختلف از طیف های سیـاس*ـی گوناگون و با نگاه های کاملا متضاد روی این صندلی مهم نشسته اند اما عاقبت نتوانسته اند دل فرهنگیان را به دست بیاورند. گویی وزیر آموزش و پرورش همیشه کاندیدای بالقوه تغییر است و عمر با دوامی ندارد. به راستی چه می شود که عاقبت هر وزیری در این منصب، ماندگار نیست و کام از وزارت نمی گیرد؟
    1035154_696.png


    طبیعتا هر چقدر هم که عینک بد بینی بزنیم نمی شود همه ی آنهایی که در این پست نصب شده اند را سیاه قضاوت کنیم. به هر حال خیلی از وزرایی که آمدند و رفتند نیت های خوبی داشته اند و تلاش شبانه روزی هم کرده اند؛ این که به سرانجام نرسیده، معلول فشارهایی است که سرآمد آن نگاه عموم فرهنگیان است که ذهنیتی نادرست از مقوله ی کار و درآمد دارند، فرهنگیانی که دانسته و نادانسته وارد ساختاری می شوند که به نسبت برخی سیستم های اداری دیگر کم درآمدتر است و مشقت بیشتری دارد.

    همان هایی که درک نمی کنند کار تعلیم و آموزش در جامعه ی توسعه نیافته ای چون ایران عشق و علاقه ی زیادی می خواهد و بیشتر یک شکل از کار ذوقی و ذهنی است تا یک کار راحت و پر درآمد و در همه جای دنیا معلمان و اساتید جزو حقوق بگیرانِ متوسط جامعه هستند. آموزش و پرورش نه شرکت نفت است که به منبع لایتناهی متصل باشد و نه دارایی است که پشت پرده های گسترده داشته باشد. اصلا سازمانی که همگانی است و حداقل در اعلام رسمی رایگان است، چقدر گردش مالی دارد که بشود به درآمدش دل بست؟ در واقع شکافی پرنشدنی میان آن چه در این وزارتخانه هست و آن چه که ایده آل فرهنگیان است وجود دارد که ربطی به فانی و بقیه ندارد.

    تازه بماند که این حساب فرهنگیان است به عنوان بخشی از جامعه ی درگیر این وزارتخانه ، حساب دانش آموزان که جداست و حدیث مثنوی و هفتاد من کاغذ است. حساب نسل هایی است که می آیند و می روند و فقط صندلی هاشان و تخته هایشان عوض میشود.در فیلم کمال الملک، وقتی که مظفرالدین شاه بعد از سوء قصد وارد موزه میشود و استاد کمال الملک را مشغول نقاشی می بیند خطاب به او می گوید: «باید همه چیزمان به همه چیزمان بیاید»، کاش همه این فیلم را ببینند.


    محمد قوچانی یا (سابقا ژورنالیست هفته)

    انتشار مطلبی از آیدین سیار سریع (طنز پرداز) در هفته نامه صدا که منجر به برداشت هایی مساله ساز شد و اعلام برائت محمد قوچانی سردبیر این هفته نامه از آن مطلب و نویسنده اش.

    نوشتن دشوار است و نوشتن از دشواری های نوشتن دشوارتر، باید خواننده ات تو را بفهمد و دیگران هم از تو دلگیر نشوند. انگار زیر نگاه دیگران عشقبازی می کنی، باید هم هوای معشـ*ـوقه ات را داشته باشی و هم کاری نکنی که به جایی بر بخورد، بدتر آن که هر کلمه ای در میانه ی این عشقبازی می تواند آسمان را ابری کند و بشورد هرم عشق را!
    1035155_788.png


    الغرض این که آن چه مابین آیدین سیار سریع و محمد قوچانی گذشته در سرزمینی از مرزهای ظریف است و بی نهایت دشوار است که در جبهه ای ایستاد و جبهه ی دیگر را نقد کرد. از طرفی طنازی دست به قلم و فعال متنی نوشته که موجب سو تفاهم شده (شاید هیچ نیت بدی هم پشت آن نوشته نباشد اما هر کس از ظن خود یار مطلب می شود) و از طرفی هم سردبیر خوشنامی چون قوچانی از باک چالش ها و هزینه های پیش رو سریعا حساب خودش و رسانه اش را جدا کرده است.

    به هر حال یک مجله کلی خدم و حشم دارد و حیف است نان کلی آدم با چند کلمه آجر شود، آن هم کلماتی که عامدانه نیست معمولا. نکته ی حائز اهمیت در این میان سیر تطور محمد قوچانی است. سردبیر «شرق» درخشانِ اوایل دهه هشتاد با آن همه خلاقیت و بعدتر هفته نامه بی نقض «شهروند» و روزنامه ای چون «هم میهن» کمی بعدتر« اعتماد ملی» که روزنامه ای یگانه بود و بعد مهرنامه و آسمان و ایراندخت و...که کلی ایده های درخشان در دلش داشته و البته که کلی هم فکر سازی کرده، به نوعی جدی ترین ژورنالیست حوزه علوم انسانی زمانه ماست. دریغ و افسوس که با عضویت در حزب کارگزاران شمایل ژورنالیستی اش کمرنگ شد و به غایت تبدیل به یک آدم سیـاس*ـی شد، با همه حسابگری هایش که به ناچار هر قلمی را تحت تاثیر و جهت دار می کند.

    شاید از قوچانی چند سال پیش توقعی غیر از این می رفت، اما این قوچانی دقیقا قابل پیش بینی عمل کرده، این ها همه در شرایطی است که اگر قرار است کسی خلاف مصالح نظام بنویسد دلیلی ندارد که دیگرانی هزینه اش را بدهند که وجودشان برای حوزه فکر و فرهنگ است. چه بهتر که این مباحث را خودمانی تر و با آرامش بیشتر حل و فصل کرد.


    محمود گودرزی یا (غیر حرفه ای هفته)

    استعفای وزیر ورزش و جوانان.

    محمود گودرزی شاید بتواند یک مدیر میانی موفق باشد اما با عملکردش در سه سال گذشته نشان داد که ابدا نمی تواند نقش یک مدیر در راس را با خصوصیاتی چون سیاست گذاری، تصمیم سازی و هدف گذاری به خوبی ایفا کند. گودرزی حتی از توان هدایت رسانه ها در پیشبرد اهدافش ناتوان بود و در کمال تعجب آن چه که برای او در قامت یک وزیر در سطح اول مدیریتی رخ داد، بازی گرفته شدن از سمت رسانه ها بود. در واقع گودرزی با فروکاستن ناخواسته جایگاه یک وزیر به یک سخنگوی پراکنده سخن که گاه و بیگاه مغشوش و احساسی حرف می زند و گاهی تکذیب می کند یا حرف نمی زند، خودش را خوراک رسانه ها کرد و پس از گذر همان چند ماه اول جایگاهی یافت کم نظیر، از این جهت که همه از چپ و راست و از ورزشی و سیـاس*ـی موافق رفتنش بودند.
    1035156_717.png


    رفته رفته آن قدر اوضاع بغرنج شد که حتی سطح پائین ترین جراید از لحاظ ژورنالیستی (روزنامه های ورزشی) هم جایگاه گودرزی را دچار لرزه می کردند. وزیری که از عرش خودش به فرش کری های قرمز و آبی بیاید و در فضای کور و تعصبی هواداران پرسپولیس و استقلال قرار بگیرد، نسبتی با تصمیم سازی و نگرش های کلان ندارد. گودرزی پر از این رفتاری های جزئی و بی اهمیت بود که هر روز کار را برای بقای خودش سخت تر می کرد. نمونه ای دیگر از گاف های درشت وزیر سابق ورزش ماجرای عدم استقبالش از تیم فوتسال بانوان بود، اقدامی که به راحتی می توانست در کسب اعتبارش، حداقل در میان روشنفکرترها کارا باشد. جناب وزیر وقتش را نداشت یا نخواست مهم نیست، آن چه ماند نارضایتی بود.

    از این دست مثال ها در اثبات ناکارآمدی جناب وزیرِ حالا سابق ورزش و جوانان زیاد است. اما نکته حائز اهمیت که نباید از نظرها دور بماند این است که در انتخاب و قرار گرفتن گودرزی در چنین جایگاهی فقط «روحانی» و دولت مقصر نبودند، خیلی نگذشته! سه سال پیش و مجلس قبلی را که یادتان هست؟ گودرزی گزینه چهارم برای تصدی این وزارتخانه بود و گزینه های قبلی همه از سمت مجلس رد شدند و چهارمی این شد که نباید میشد. گودرزی محصول گـ ـناه مشترک مجلس قبلی و دولت فعلی است.


    اردوغان یا (سرگشته هفته)

    دخالت نظامی دولت ترکیه در موصل.

    ظاهرا این سودای جنون زده عثمانیِ بزرگ دست از سر اردوغان و دولت متبوعه اش بر نمی دارد و سر سودا چنان احوالات دولتمردان ترکیه را پریشان کرده که وهم و واقعیت را درهم کرده اند و محصولی خجالت آور از حکومت داری در دوران حاضر را عرضه می کنند.
    1035157_732.png


    به آموزه های ماکیاولی که رجوع کنیم بیشتر و بهتر می توانیم اوضاع اردوغان را درک کنیم، ماکیاولی در فصل دهم «شهریار» می نویسد:«شهریاری که شهر اش بارویی استوار داشته باشد و مردم را از خود بیزار نکرده باشد، بر او نخواهند تاخت و اگر بتازند نیز می باید با سر افکندگی پای پس کشند. زیرا کار جهان را قراری نیست و نمی توان با سپاهی یک سال آزگار پیرامون شهری اردو زد بی آن که در آن پریشانی افتد» واقعیت دولت ترکیه در همین آموزه ی ماکیاولی خلاصه می شود. دولتی که درمانده ی حل و فصل مسائل کردهاست به دنبال سهم خواهی از تحولات خاورمیانه است و بی محابا اردو کشی می کند. غافل از این که در چنین شرایط ناپایداری تمامیت کشوری مثل ترکیه با یک هجوم نیم بندی خارجی تا آستانه فروپاشی خواهد رفت.

    اصلا شاید اردوغان فراموش کرده که اگر روند توسعه ترکیه با حمایت های خارجی همراه نمی شد، چنان با شتاب نبود و همین فراموشی کار دست ترک ها داده و احتمالا وقتی نگاه به گذشته های دور می کنند و تاریخ پر طمطراق را به خاطر می آورند، هـ*ـوس هایی می کنند که با قاعده و نظم امروز جهان سازگار نیست. این عدم سازگاری میان آرزوها و واقعیت ها را ما (ایرانی ها) حداقل بهتر درک می کنیم و می دانیم چه بر سر همسایه غربی مان آمده، ما و ترک ها از خیلی جهات به هم نزدیکیم حتی در شکل آرزوها.
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته 7 چهره؛ از بازی ایران - کُره تا دختر متروسوار...
    برگزاری یک همخوانی در شهر قم و بیانیه ها و مواضع و واکنش های نهادها و علما، مساله کنسرت ها را وارد فاز جدیدی کرد.
    برترین ها - ایمان عبدلی – بهنام منقولی:

    دیکته ی نانوشته غلط ندارد، طبیعتا ما هم که اینجا به کرات دست به قلم می شویم دچار و مبتلا به اشتباه می شویم.

    دو هفته ی پیش در نقد مقاله «سونامی کثیف آلبالوهای جنـ*ـسی»؛ گریزی زدیم به رویکرد جنسیت محور در تحلیل های رسانه ای و شبکه های مساله داری چون جم. مقاله ی یاد شده بهانه ای بود که آن ور آبی ها را نقد کنیم و تلنگری بزنیم، مانند تمام چهره های «هفت چهره» که معمولا یک نام را بهانه می کنیم تا یک روند و پدیده را نقد کنیم.

    از بد حادثه برمبنای شنیده ها و ارجاعات نه چندان مطمئن رسانه های مجازی که جناب آقای «علیرضا پورصباغ» را به عنوان نویسنده ی مقاله یالثارت معرفی کرده بودند، سهل انگاری کردیم و نام ایشان را در ابتدای مطلب آوردیم که اشتباه بود و از سر کم اطلاعی و سهل انگاری (فقط به عنوان میان تیتر سوژه – چهره مورد نظر؛ در صورتی که نقد ما قائم به هیچ فردی من جمله شخص ایشان نبود).

    جناب «پور صباغ» نویسنده ی خوب، خوشنام و توانای مطبوعات بالاخص در حوزه سینما می باشند (می توانید مطالب و تحلیل های بکر سینمایی را در وبلاگ ایشان مطالعه کنید). وظیفه ی اخلاقی و حرفه ای مان بود که همین جا ذکر کنیم ایشان هرگز چنین مقاله ای ننوشته اند و ارتباط دادن آن مقاله به ایشان اشتباه سهوی ما بوده است. امیدواریم ایشان که خود با فضای مطبوعات و رسانه های آنلاین و اشتباهاتی این چنین به خوبی آشنایی دارند، عذر خواهی ما را پذیرا باشند. به هیچ وجه غرضی در میان نبوده است و نه ما افتخار آشنایی با ایشان را داشته ایم و نه هیچ پیش زمینه ای در میان بوده؛ صرفا یک اشتباه مطبوعاتی بود که از سمت یک همکار حرفه ای بیشتر قابل درک است و این از آفات گسترش فضای مجازی است که ما را هم دچار چنین خطایی کرد.

    محمد جواد ظریف (دیپلمات سیاست ورزِ هفته)

    ظریف برای پاسخ به سوالات نمایندگان و ارائه توضیح درباره چند موضوع از جمله برجام به مجلس رفت اما این جلسه پرتنش طوری پیش رفت که به مذاق بعضی نمایندگان خوش نیامد.

    در طول دوره دقیقا سه ساله عمر وزارت ظریف کم پیش نیامده بود که رسانه ها یا نمایندگان مجلس و شخصیت ها و مقامات رسمی و غیررسمی با لحن تند از وی انتقاد کنند و کلاٌ تمام زحمت هایش را زیر سوال ببرند، خائن خطابش کنند و بگویند ظریف غلط کرد که ... از کوچ زاده و رسایی و بیرانوندِ حذف شده بگیرید تا همین کریمی قدوسی نماینده مشهد.

    1020880_144.jpg

    اما این بار شرایط چه فرقی کرده بود که ظریف وجه مقتدر خود را رو کرد؟ اولا رئیس جلسه علی مطهری بود که اصولا حامی دولت و برجام به شمار می رود ( با این وجود بنا به انصاف مثال زدنیِ شخصیت فرزند شهید مطهری، وی در جایی که ظریف برای نمایندگان خط و نشان کشید از وزیر خارجه انتقاد کرد) ثانیاً شرایط و ترکیب مجلس نسبت به دور نهم تغییر کرده و به جای آنکه کریمی قدوسی در هنگام نطق احسنت بشنود، هر جمله ظریف با احسنت نمایندگان همراه می شد. اما مهمترین مساله این بود که کریمی قدوسی خود بدست خویش شرایط را فراهم کرد تا ظریف در پاسخی کوبنده او را مغلوب کند.

    کریمی قدوسی که نماد جبهه پایداری در مجلس دهم به شمار می رود تصور کرد با زیرکی میتواند با طرح 3 سوال درباره وزارتخانه تحت امر ظریف، نطق را به برجام بکشاند و با بحث در کلیات آن را از ریشه بزند و ظریف را زیر سوال ببرد اما این حرکت پاشنه آشیل و بزرگترین اشتباه استراتژیک نماینده مشهد در نطق اش بود زیرا خودش باعث شد جلسه به جای طرح و پاسخ به چند سوال به کلیت مذاکرات و برجام کشیده شود و ظریف هم این بار فرصت و تریبون را از دست نداد. نقطه عطف آن جایی بود که ظریف به جای این که خود را وزیر روحانی بداند، به درستی خود را «وزیر امورخارجه نظام جمهوری اسلامی» برشمرد و تحت امر و ارشادِ مقام معظم رهبری که خطوط راه و سیاست های کلی مذاکرات را به دقت ترسیم نموده اند.

    کریمی قدوسی از جایی ضربه خورد که خود بارها ضربه زده بود؛ و فراموش کرد با گسترده کردن بحث، مجال را به ظریف که ظریف خواهد داد که هرچه در دل دارد بگوید گو اینکه در این بحث ظریف گوینده آخر بود و این خود امتیاز بزرگی است. این مباحثه یِ مناظره مانند شاید بیش از هر چیز شبیه به بحث های مطرح شده در کتاب ارزشمند «هنر همیشه بر حق بودن» شوپنهاور، فیلسوف شهیرآلمانی بود که خواندنش برای هر مذاکره کننده و سیاستمداری واجب است.

    پ.ن: مفهوم فراموش شده در سیاستِ ما و میان اغلب سیاستمداران و نمایندگان و جناح های کشور به خصوص در این یک دهه اخیر، مبحث «منافع ملی» و توافق، اجماع و وحدت حول محور آن است. اصلی که همواره در دعواهای سیـاس*ـی و غیرسیاسی مان فراموش می شود نگاه از دریچه منافع ملی است، از احیاء دریاچه ارومیه بگیرید تا برجام و حمایت از تیم ملی و کی روش.



    پزشک معالج کیارستمی یا ( هیاهو و افسوسِ هفته)

    پزشک معالج کیارستمی بالاخره سکوت خود را شکست و دلیل مرگ وی را به احتمال زیاد عوارض ناشی از یک اتفاق و ضربه مغزی دانست. از طرفی حکم محرومیت سه ماهه‌ی پزشک در همان بیمارستان جم اعلام شد. خانه سینما بیانیه داد و ماجرا نه تنها پیشرفتی نکرد که پیچیده تر شد. داستان مرگ کیارستمی و دلایل آن حالت نامطلوبی پیدا کرده و انگار فراموش شده است که مهم تر از هر چیز «وجود او» بود که دیگر نیست.

    اگر کیارستمی خاص بود، جهانی بود و خیلی ها همچنان در پی کشف سینمایش هستند و خواهند بود؛ بیش از هر چیز به خاطر نگاهی بود که به دنیای پیرامون اش داشت. او هستی را جور دیگری می دید و به تصویر می کشید. گردش یک توپ روی زمین، دوستی های کودکانه یا یک برگ را با دوربین بازیگوش و در عین حال عمیق اش چنان دنبال می کرد که کلی معانی استعاره ای و نشانه در ذهن می گذاشت که بی نهایت قابل تفسیر و تبیین بود. اصلا از همین رو رفتنش حیف بود و فقدانش آسیبی غیر قابل جبران.

    1020881_574.jpg

    غرض این که «حیات کیارستمی» یک حیات منحصر به فرد و ویژه بود که معلوم نیست مجددا چه زمانی تکرار شود. حتی آن هایی که این روزها برای او سـ*ـینه چاک می کنند و برای پاسداشت وجودش مدعی شده اند، باید به تناسب با این حیات ویژه رفتار کنند؛ همانی که در رفتار طرفداران آقای کارگردان دیده نمی شود. مقصودم همان هایی است که همایش و گعده می گیرند تا حقی پایمال نشود، اما به همان سبکی رفتار می کنند که دیگران کرده اند، احساسی - تکانه ای و دور از تعقل.

    گمان میکنم روح کیارستمی هم به این دسته بندی های احساسی و جو زده راضی نیست، در زیست اش اهل هرچیزی بود جز جنجال و حاشیه. به هر حال احتمال دارد پزشکان معالج ایرانی و فرانسوی دچار اشتباهاتی در روند درمان شده باشند که به وقتش و به اندازه اش مراجع ذیصلاح به آن ورود خواهند کرد. اما گرو کشی های رسانه ای نه کیارستمی را بر می گرداند و نه آرامشی برای نزدیکان آن مرحوم خواهد داشت. افسوس اما وجود اوست که دیگر نیست، هر چه واکنش مجازی و غیر مجازی نشان دهید چیزی عایدمان نخواهد شد. البته ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که واکنش جامعه پزشکی هم می تواند به آبروی این جامعه تحت فشار اضافه کند و یا آش را برای آن ها از آنی هم که هست شورتر کند.


    علی جنتی یا (وزیر بلاتکلیفِ هفته)

    برگزاری یک همخوانی در شهر قم و بیانیه ها و مواضع و واکنش های نهادها و علما، مساله کنسرت ها را وارد فاز جدیدی کرد.

    واضح است که در8 ماه آینده هر چه که به فضای انتخابات نزدیک تر می شویم بیشتر فضای دو قطبی تقویت خواهد شد. دولت و حامیانش در پی تقویت جایگاه و و برشمردن دستاوردهای خویش خواهند بود و از آن سو مخالفان دولت هیچ سوژه ای را که کشش رسانه ای و موج سازی داشته باشد از دست نمی دهند. -حتی برگزاری بازی ایران و کره در ایام عزاداری امام حسین (ع) را هم به پای دولت می نویسند و وزیر منفعلش که به آن هم خواهیم رسید. برگردیم به کنسرت.

    برگزاری کنسرت اصول و ضوابطی دارد که باید رعایت و کنترل شود ( با مسئولیت وزارت ارشاد و ناجا) و این امری واضح و مبرهن است که در آن شکی نیست. اگر کنسرتی با شرایط نا به هنجار برگزار شود یعنی این که به قوانین شریعت و کشور بی توجهی شده است. حال اگر گروه و یا فردی تعمدا از این قوانین روشن و بعضاً مبهم و مورد اختلاف نهادها تخطی می کند، داستان دیگری است.

    1020882_171.jpg

    مضاف بر این ها برگزاری کنسرت در شهرهای مذهبی شرایط و امکان خاص خودش را می طلبد؛ تعارف که نداریم به هر حال عده ای از مراجع تاثیرگذار مذهبی با چنین برنامه هایی در شهرهایی مانند مشهد و قم موافق نیستند و وقتی با چنین شرایطی روبرو هستیم، نمی شود و نمی توانیم از وزیر ارشاد توقع داشته باشیم رفع مشکل کند.

    توان قانونی و عرفی وزیر ارشاد و حتی وزیر کشور در چنین رویدادهایی در سطحی پایین تر از این است که بتواند به تنهایی چرخ این جریان را راه بیاندازد و اصلا ورای همه ی این حرف ها باید گله کنیم از وحدتی که بین مسئولین نهادهای مختلف برای تصمیم گیری وجود ندارد. بله مراجع محترم مخالفند، حق مخالفت هم دارند و نظرشان مهم است و عده ای دیگر هم از شهروندان همان شهرها کنسرت می خواهند و اجرای موسیقی زنده بخشی از تفریحاتشان است؛ از طرفی وزارت ارشاد و کشور و ناجا و استانداری و فرمانداری و تامین استان و علی مطهری و قوه قضائیه و ... هرکدام نظری دارند، از برگزار شدن تا برگزار نشدن و عده ای هم برای برگزاری شرط و شروط و قواعدی دارند.

    این که مساله ای به این سادگی را پیچیده کنیم در حقیقت از حل مساله فرار کرده ایم و به جای یک بار دورهم نشستن و تصمیم گرفتن و حل اختلاف، فضای تصمیم گیری را به یک فضای مبهم برای امتیاز و امتیاز گیری بدل کرده ایم. این مساله میتوانست پیچیده نشود، اما سادگی اش شاید سهم گروه ها را در این نابسامانی روشن تر کند.


    مهدی تاج یا (مسابقه ی هفته)

    شب تاسوعا و برگزاری مسابقه ی فوتبال ایران با کره جنوبی.

    تقویم مسابقات ورزشی در سطح قاره ای و جهانی از مدت ها قبل تدوین می شود و برنامه ها با تمام کشورهای درگیر هماهنگ می شود، نکته ی جالب اما این جاست که مسئولان فدراسیون زحمت نگاه انداختن به تقویم را نکشیده اند و متوجه نشده اند شب بازی با کره جنوبی با چنین مناسبت خاص، مهم و سنگینی مصادف شده است و حالا در روزهای کمی که تا بازی مانده، آشفته و سراسیمه طلب تغییر در زمان بازی را دارند. گـ ـناه اول گردن مسئولان فدراسیون است که بی خیال و بی برنامه بودند و شاید به وقت و به اندازه واکنش نشان نداده اند.

    1020883_965.jpg

    اما مورد دوم شاید این است که مذهب را امری ظاهری و سطحی فرض کنیم، در صورتی که اعتقادات مذهبی هر فرد و گروه با زیرین ترین لایه های فکری او در پیوند است و اصلا هیچ نوع اقدام رویی، سطحی و ظاهری؛ مذهبی بودن یک انسان را تحت تاثیر و کمرنگ شدن و حذف قرار نمی دهد. به عبارت دیگر حتی اگر تمام شهر را ببندند و نگذارند نام مبارک امام حسین(ع) در هیچ کوی و برزنی مطرح شود، مردم عاشورایی عشق به ایشان و اهل بیت را در دل خودشان حفظ می کنند؛ شاهد اگر می خواهید سال های پهلوی اول که چه اقداماتی برای کمرنگ شدن مذهب انجام شد اما به هدف نرسید و مردم هر روز بیشتر به اعتقادات خودشان پایبند شدند. از طرفی نباید فراموش کرد که ایمان در یک لحظه و نقطه از میان نمی رود، همچنان است داستان ملیت.

    نگرانی مراجع محترم قابل احترام و از سر دلسوزی است، اما باید اطمینان داد که آن صد هزار نفری که به عشق ملیت خود گرد هم می آیند همان اندازه و چه بسا بیشتر پای اعتقاداتشان می ایستند. طوری که فردای بازی تصاویر دینداری ایرانیان تیتر یک رسانه های ورزشی دنیا شود، چه تبلیغی بهتری از این؟


    کارمندان یا (دیده نشده های هفته)

    در هفته جاری خبری نقل شد درباره پایه حقوق احتمالی 850 هزار تومانی کارمندان در لایحه بودجه سال 96 قطعا افزایش دوازده درصدی حقوق کارمندان مطابق تمام سال های گذشته آن چیزی نیست که کارمندان را راضی کند، البته هیچ درصد افزایشی در دستمزد نمیتواند یک فرد را کاملا راضی کند بلکه مساله در «نارضایتی کمتر» است! مشکل اما از نرخ رشد دستمزدها ها نیست، مشکل چیز دیگریست همان که اسمش را می گذارند «قدرت خرید».

    شکاف و تعارض بین امیال و خواسته های «مردم معمولی» در مغازه های معمولی با حقوق ناچیزی که دریافت می کنند، غیر معمولی و شگرف است. به عبارتی مردم یا حداقل آن دسته ی اکثریت و عظیم متوسط ها همیشه چندگام عقب تر از آن چیزی هستند که باید باشند و این شکل روزمرگی سالهاست عادت آن ها شده. عادت شده که چند گام عقب تر از خواسته هایشان باشند و با حرکاتی موقتی دردهای اقتصادی را التیام ببخشند، از جایی بگیرند و موقتا جای دیگری را پر کنند. اما با همه ی این ها مردم به این شرایط هم عادت کرده اند، تلاش می کنند به رویِ روزگار نیاورند و صورت ها را با سیلی سرخ نگه دارند.

    1020884_446.jpg

    مردم اگر بدانند تصمیم گیرندگان اقتصادی زندگی آن ها را درک و لمس می کنند، باور کنید که هیچ دم نمی زنند. دوازده درصد که سهل است، به کمتر از آن هم رضایت می دهند. درد عمده اما شاید همینی باشد که عامه فکر می کنند( اشتباه هم نیست احتمالا) آن هایی که عدد و رقم ها را می نویسند، در شرایطی و فضایی دیگر قوانین و ضوابط و لوایح را می نویسند و اصلا درکی از زندگی متوسط مردمان عادی ندارند. همین دیده نشدن و ناچیز انگاشته شدن بیشتر بر نارضایتی دامن می زند، وگرنه همین مردم از پس نا ملایمات اقتصادی این سال ها خوب می دانند و یاد گرفته اند که افزایش نقدینگی تورم می آورد و به منطق داستان خیلی نقد ندارند. آنها از درد بی اعتنایی و کم اعتنایی و دیده نشدن می سوزند، انگار بیراه نگفته بودند؛ «بدترین نوعِ شکنجه، بی اعتنایی است».


    علی کریمی یا (رقابت برآمده از خشونتِ هفته)

    باخت پرسپولیس به قشقایی و واکنش های مجازی علی کریمی خطاب به هواداران استقلال.

    فوتبال در ذات خودش ورزشی خشونت محور است که یکی از دلایل پیدایش و بسط آن بسته به همین ماهیت خشونت محورش است، رقابت و چالش بر سر تصاحب یک توپ. شاید فوتبال آمده است که جایگزینی بدون دردسر و خون ریزی برای خشونت های قبیله ای و بدوی باشد. از همین رو اغراق، تعصب و جانبداری در فوتبال و میان هواداران فوتبالی در غالب نقاط دنیا موج می زند. فوتبال اگر جانشینی برای آن همه خشونت جوامع ابتداییِ انسانی که این روزها ظاهری متمدنانه گرفته اند نباشد، اصولا نمی تواند تا این حد بسط و ظهور پیدا کند.

    1020885_736.jpg

    روند رشد و تثبیت این ورزش را که مرور کنید بهتر متوجه می شوید که فوتبال چرا و چگونه به چنین جایگاه رفیعی در میان سایر ورزش ها رسیده است. فوتبال در شکلی مطلوب و روندی قابل تامل، جایگزینی مناسب برای خشونت شد تا این که هجوم توده ها در سراسر دنیا حواس سرمایه داری را متوجه این ورزش کرد و راه های درآمد زایی به ذهن آنهایی رسید که از هر چیز پول می سازند پس بزرگترین ورزش – صنعت شد. روند استحاله از همان روزی شروع شد که 4 طرف زمین های چمن و روی پیراهن ها عرصه ای برای قدرت نمایی بنگاه های سیـاس*ـی و اقتصادی شد و از جایگاه لیدر تا تماشاچی دچار تعاریف تازه ای شدند.

    حالا فوتبال موتورمحرکِ ثابتِ خشونت ورزی مدرن شده است. رشد بی رویه ی الفاظ رکیک و خشونت ملیتی، نژادی و مذهبی میان تماشاچیان و بازیکنان حاکی از سیطره ی میلی است که کنترل شده بود، اما دوباره از لای غرایز سر بر آورده و خود نمایی می کند. پول شاید همه جایی و بی آبرو باشد، اما وسوسه بر انگیز است و خوب تحـریـ*ک می کند. وقتی سایه ی سود آوری روح یک ورزش را تصرف کند، تعجبی نیست که تا این حد خشونتِ هدایت شده در تن این ورزش تکثیر شود.

    طبیعا نه می شود خیلی به کریمی ایرادی گرفت، نه به طرفداران استقلال، هر دو دارند مطابق همان قاعده ی همه جایی رفتار می کنند.

    " شاید توپ فوتبال، دستِ شیطان باشد. "


    دختر متروسوار یا (مرحوم برای هیچِ هفته...)

    دختر جوانی چند روز پیش در اثر ازدحام و اصابت به قطار در مترو درگذشت. این حادثه بیش از هرچیز ما را به این فکر واداشت که به جای یادگیریِ تجربی و گرانِ سبک زندگی از راه آزمون و خطا، کمی برای تربیت و فرهنگ سازی هزینه کنیم.

    فرهنگ سازی در مورد امور روزمره از دو طریق تاثیر گذارتر است، یکی آموزش و پرورش است و دیگری رسانه و در ایران البته در راس آن رسانه ملی. آموزش و پرورش که تکلیفش روشن است؛ نهاد عریض و طویلی که باید انسان ها را آماده ی زندگی کند و به قولی انسان بسازد، آن قدر درگیر مباحث انتزاعی و غیر قابل درک است که عملا در ساخت یک انسان معمولی هم ناتوان است. بی اهمیت انگاشتن زندگی و امورات روزمره در سراسر مقاطع تحصیلی موج می زند و کتاب ها و کلاس ها از چیزهایی می گویند که کمترین کاربرد را در زندگی روزمره دارد.

    1020886_810.jpg

    اما در مورد رسانه ها، همگانی ترین بی گمان صدا و سیماست. هم مشروعیت دارد و هم ضریب نفوذ بالایی دارد اما براستی چقدر مسائل مطرح شده در تلویزیون (به عنوان مثال) درگیر کننده و آموزشی است؟ اصلا تلویزیون چقدر توانسته، فرهنگ ساز باشد؟ همه توافق داریم که مدیران دلسوز بسیاری در این رسانه به فکر فرهنگ سازی بوده اند اما تا چه اندازه انتقال پیام در این رسانه مطابق با ظرافت های روانی انسان انجام شده است؟

    پرسش هایی که همیشه می ماند، و آن چه که تغییر نمی کند روندی است که می تواند از وقوع چنین حوادث تراژیکی پیشگیری کند. کمتر شدن این جنس حوادث بیش از هرچیز با فرهنگ سازی اتفاق می افتد و فرهنگ سازی بیش از هر چیز به رسانه و آموزش و پرورش بسته است، دو نهادی که در ایران روح و نگاهی تازه می خواهند تا شاید به جای پرداختن به مسائل فرعی، «آموختن سبک زندگی» را در اولویت کاری خویش قرار دهند.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا