- عضویت
- 2016/09/09
- ارسالی ها
- 2,059
- امتیاز واکنش
- 16,497
- امتیاز
- 696
شعر زیبای زیر به نام "دوستت دارم" سروده ی پل الوارد است
Je t'aime pour toutes les femmes que je n'ai pas connues
Je t'aime pour tous les temps où je n'ai pas vécu
Pour l'odeur du grand large et l'odeur du pain chaud
Pour la neige qui fond pour les premières fleurs
Pour les animaux purs que l'homme n'effraie pas
Je t'aime pour aimer
Je t'aime pour toutes les femmes que je n'aime pas
Qui me reflète sinon toi-même je me vois si peu
Sans toi je ne vois rien qu'une étendue déserte
Entre autrefois et aujourd'hui
Il y a eu toutes ces morts que j'ai franchies sur de la paille
Je n'ai pas pu percer le mur de mon miroir
Il m'a fallu apprendre mot par mot la vie
Comme on oublie
Je t'aime pour ta sagesse qui n'est pas la mienne
Pour la santé
Je t'aime contre tout ce qui n'est qu'illusion
Pour ce coeur immortel que je ne détiens pas
Tu crois être le doute et tu n'es que raison
Tu es le grand soleil qui me monte à la tête
Quand je suis sûr de moi
تو را بجای همه زنهایی كه نشناختم، دوست می دارم
تو را بجای تمام زمانی كه نزیستم دوست می دارم
تو را بخاطر شمیم دریاهای آزاد، بخاطر عطر نان گرم
تو را بخاطر برفی كه برای گل های نو شكفته آب می شود
تو را به خاطر حیوان های نجیبی كه انسان نمی ترساندشان
تو را بخاطر دوست داشتن، دوست می دارم
تو را بجای همه ی زنهایی كه دوست نداشتم، دوست می دارم
كه اگر جلوه ای از تو برایم ندارند، در آنها اندك تصویری از خود می بینم
بی تو هیچ نمی بینم مگر پهنه ای بی حاصل
میان امروز و گذشته
چه بسیار مردگانی كه از سر فقر از آنها گذشتم
توان رخنه در دیوار آینه ام را نداشتم
زندگی را واژه واژه باید می آموختم
چون واژه به واژه فراموش می شود
تو را بخاطر نجابتت كه از آن من نیست دوست می دارم
تو را بخاطر عافیت دوست می دارم
تو را در مقابل هر آنچه كه جز خیال نیستند، دوست می دارم
بخاطر آن قلب جاودانی كه دربر ندارم
تو می پنداری كه در تردیدی و حق داری
تو آن خورشید عظیمی كه از فهم من طلوع می كنی
آن لحظه كه من از خود در یقینم
Je t'aime pour toutes les femmes que je n'ai pas connues
Je t'aime pour tous les temps où je n'ai pas vécu
Pour l'odeur du grand large et l'odeur du pain chaud
Pour la neige qui fond pour les premières fleurs
Pour les animaux purs que l'homme n'effraie pas
Je t'aime pour aimer
Je t'aime pour toutes les femmes que je n'aime pas
Qui me reflète sinon toi-même je me vois si peu
Sans toi je ne vois rien qu'une étendue déserte
Entre autrefois et aujourd'hui
Il y a eu toutes ces morts que j'ai franchies sur de la paille
Je n'ai pas pu percer le mur de mon miroir
Il m'a fallu apprendre mot par mot la vie
Comme on oublie
Je t'aime pour ta sagesse qui n'est pas la mienne
Pour la santé
Je t'aime contre tout ce qui n'est qu'illusion
Pour ce coeur immortel que je ne détiens pas
Tu crois être le doute et tu n'es que raison
Tu es le grand soleil qui me monte à la tête
Quand je suis sûr de moi
تو را بجای همه زنهایی كه نشناختم، دوست می دارم
تو را بجای تمام زمانی كه نزیستم دوست می دارم
تو را بخاطر شمیم دریاهای آزاد، بخاطر عطر نان گرم
تو را بخاطر برفی كه برای گل های نو شكفته آب می شود
تو را به خاطر حیوان های نجیبی كه انسان نمی ترساندشان
تو را بخاطر دوست داشتن، دوست می دارم
تو را بجای همه ی زنهایی كه دوست نداشتم، دوست می دارم
كه اگر جلوه ای از تو برایم ندارند، در آنها اندك تصویری از خود می بینم
بی تو هیچ نمی بینم مگر پهنه ای بی حاصل
میان امروز و گذشته
چه بسیار مردگانی كه از سر فقر از آنها گذشتم
توان رخنه در دیوار آینه ام را نداشتم
زندگی را واژه واژه باید می آموختم
چون واژه به واژه فراموش می شود
تو را بخاطر نجابتت كه از آن من نیست دوست می دارم
تو را بخاطر عافیت دوست می دارم
تو را در مقابل هر آنچه كه جز خیال نیستند، دوست می دارم
بخاطر آن قلب جاودانی كه دربر ندارم
تو می پنداری كه در تردیدی و حق داری
تو آن خورشید عظیمی كه از فهم من طلوع می كنی
آن لحظه كه من از خود در یقینم