بچگیام جونور کثیفی بودم یعنی تمام بچه های کوچک تر و بزرگ تر از خودم اعم از پسر و دختر(بیشتر پسرا) رو میزدم کلا خیلی دست بزنم خوب بوده
خوب خوب خرابی هان اوممم قلیون بی بیم رو یه بار شکستم(عمدا،خو از بوش بدم میومد)
دیگه
هر هفته کل پتو ها رو با بچه های داییم میریختیم حالا هم دختر خالم جای ما این کارو میکنه
آهان
یه رژ لب تو ته مهای یخچال قبلیمون خاک میخورد منم :aiwan_light_boast: همشو کشیدم به در یخچال
یه بارم به گفته مامانم یه قوطی کاستر روی فرش ریخته و خودم رو درش ورز دادم
آهان روحیم هم خیلی لطیف بود برعکس همه دخترا چشم عروسکمو درمیاوردم صورتشونو هم خط خطی میکردم:aiwan_light_boredom:
دیگه چی؟؟؟
آهان از این سوسک سیا ها هستا شبا که حسینیع بود می گشتم پیداشون میکردم یه شیشه نوشابه خالی میگرفتم جلوشون تا برن توش بعد که زیاد میشدن روشون یک لیتر آب میریختم بینم تا چن دقیقه زنده می مونن
دیگه یادم نمیاد ولی کلا آدم آرومی بودم من اصلا هم خراب کاری نمی کردم
خوب من اولی......ولی نمی دونم چرا همش زنگ خونه ی بهترین رفیقمو می زدم در می رفتممممممم.......ووووووااااااااا مگه داریممممم؟؟؟؟؟.......آخه می دونین چرا؟؟؟
چون صدای چه چه بلبل میداد ......من چه چه بلبل دوست
پسرای فامیلو می زدم اونام چیزی نمی گفتن بیچاره ها
حتی یه عروسک هم نمی تونستم نگه دارم همشونو همون تو راه خونه خراب می کردم.....یکیو سرشو می کندم چون به نظرم تکون نمی خرد
آهان یه عروسک هم داشتم می چرخید آواز میخوند......فک کنم هنه اونو داشته باشن.....بعد من دیدم این می تونه آواز بخونه....دست و پاشو تکون بده.....برقصه لابدم می تونه از پله ها پایین بره.....اینجوری شد که بردمش رو پله ها از بالا پرتش کردم پایین......بعدشم به همه می گفتم قطع نخاع شده.....خخخخخخخ.....