تئاتر آرزوی بر باد رفته

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 104
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
نقدی بر نمایش خواهران پاپن نوشته و کار مریم مالمیر

آرزوی بر باد رفته

[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
131056_2319412042_320_213.jpg
[/BCOLOR]​
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
رضا آشفته: خواهران پاپن برداشتی از کلفتهای ژان ژنۀ فرانسوی است که در آن دو خواهر کلفت دوست دارند که خانم خود را بکشند و بتوانند در لباس او و به حس و حالت اشرافی گری زندگی کنند. شاید این آرزوی برباد رفته ای است که آنان را به خاک سیاه و گور می نشاند.
[/BCOLOR]

کلفت ها در اتاق خوابی به سبک لویی پانزدهم آغاز می شود که در آن بانوی باوقاری لباسش را به کمک کلفت خود که کلر صدایش می زند، می پوشد. بانو متکبر است، کلفت آماده به خدمت. اما آن دو آشکارا از دست هم کفری اند. در پایان، کلفت به بانو سیلی می زند. ناگهان ساعت شماطه دار زنگ می زند و تمام صحنه در چشم برهم زدنی از این رو به آن رو می شود، بانو دیگر به هیچ وجه بانو نیست و یکی از دو کلفت است که در غیاب بانوی واقعی نقش کلفت را بازی می کرده. در حقیقت کلفتی که کلر نامیده می شد، اصلا کلر نبوده بلکه سولانژ بوده و کلر نقش بانو را بازی کرده بود و با خواهرش همان رفتاری را داشت که بانو با کلر داشته... (اسلین، 1388: 227)

مریم مالمیر در اتکای به داستان واقعی و جنایی خواهران پاپن بر است که برداشت خود را تخیل کند و دلخواه خودش را در یک موقعیت ذهنی که در آن دلالتهایی بر حقارت های دو خواهر در برابر بزرگ منشی های خانم و دیگر افراد این خانوادۀ اشرافی دارد، با بازی بگیرد. انگار که اینان خواسته اند انزجار طبقاتی خویش در قتل آقا و خانم را نمایان سازند و این طغیانی عینی و ملموس است که در آن برآشفتگی دو خواهر نسبت به بالا و پایین شدن آدمها که می تواند جوانب تلخ این چنینی را در برگرفته باشد، برایمان نمایان سازند.

مریم مالمیر با گروه جوانش خواسته کلفتها را کار کند، شاید کار کردن این متن با همان داده پردازی های ژان ژنه بسیار سخت باشد. بااین دخل و تصرف هم زمان اجرا را کمتر کرده و هم تابلوهای کوچکتری را در اختیارش گذاشته که به نسبت آن متن دراز و طویل، بتواند گزارشی از آن وضعیت دردناک را به بازی بگیرد و هم ایجازی فراهم شود که تماشای آن برای مخاطب نیز سهل و آسانتر شود. این نیت درست است و ضرورت دارد اما باید دانست که متون کلاسیک و مدرن باید که در لفافۀ همان داده پردازی هایشان به تماشا درآیند چون این متون مسیر درست تری را پیموده اند که هم در ایجاد قالب و ساختار موفقیت خود را نمایان ساخته باشند و هم ماده و محتوایی را دربرگرفته اند که از ابعاد بلااستثنایی برخوردارند که طعم و بوی ویژه یشان تکرار ناپذیر است. به هر تقدیر تجربۀ مریم مالمیر را در مقام یک تجربۀ جوان گرایانه و هم آماتوری می پذیریم اما در برخورد حرفه ای که متاسفانه این روزها خورۀ تئاتر ما شده و تلاشی بیهوده برای ویرانی متون اصیل است، نه پذیرا هست و نه خوشایند که از هر سویه ای که به تماشایش بنشینیم در آن ضعف و نقصان آشکاری هویت می یابد که در پیکرۀ تئاتر ما دلالت بر ناتوانی است. در حالیکه کارگردان حرفه ای باید که بکوشد هر متن را در قد و قوارۀ خویش به تماشا درآورد و افتخارآفرینی راستین هم در این بازنمایی درست اجراها از متون دیگران است وگرنه مثله کردن و از بین بردن جوهرۀ اندیشگانی دیگران، نه هنر است و نه اعتباری که بشود با واژگانی چون دراماتورژی به آن دامن زد. این لجن گرایی مزمن دلالت بر بیماری آشکار دارد که ناتوانی، حقارت و بی شعوری سرچشمۀ آن است. اگر یک دراماتورژی درست در اختیار کارگردان باشد هم در جستجوی شکل درست تر سمت و سو می یابد و هم در ارائه معانی دقیق تر مسیر را پی گیری خواهد کرد.

مریم مالمیر می خواهد داستان خودش را تعریف کند. در اثر ژنه آقا در زندان است و کلفتها از فرصت استفاده می کنند که در تنهایی خانم او را با خوراندن چای سمی بکشانند. اما مالمیر ابتدا آقا را به دست دختران به قتل رسانده و برای اینکه این ماجرا خاموش بماند درصددند که خانم را با خوراندن قهوۀ سمی بکشند.

این بازی دو گانه است و باید که هر دو خواهر در مدار درست این نقشۀ شوم را به سرانجام برسانند. بنابراین داستان مالمیر هولناک تر نیز می شود چون یک قتل مقدمۀ قتل دوم است و حالا از آن مفهوم عقده مند نیز به یک قتل دو گانه ماجراها سمت و سو می گیرد. اگر زن زن را بکشد، نوعی کنش عقده مند است اما کشتن یک مرد به دست زن شاید مفهوم گریز از اسارت را به دنبال داشته باشد. اینکه مرد در اختیار دیگری است و چون کلفتها از این لـ*ـذت شهوانی محروم هستند بنابراین این حرام بودن بر خود را بر دیگری نیز روامی دارند و شاید در نبود مرد و عدم استیلای حس مرد سالارانه نوعی رهایی آنان را از بی نیازی به حس شهوانی، والامند و باشکوه جلوه دهد. آنان بر نیازهای درونی یشان که به درستی برآورده نشده است، شورش می کنند و خانم که جلوۀ زنانه با تمام بزرگ منشی ها و فیس و افاده هاست باید که در این خرد شدن ها و حقارت ها حتمی متلاشی و ویران شود. بنابراین این خانم شدن و ویرنی اش را بارها این دو خواهر به بازی می گیرند و از تماشایش دچار لذتی ناتمام و باشکوه خواهند شد.

ژان پل سارتر نویسندۀ بلندآوازۀ فرانسوی که مقدمه ای بر کتاب نمایشنامه های ژان ژنه نوشته است، در این باره تحلیل دارد که می تواند فرازی درست از درک این موقعیت چون جلوۀ حقیقی از یک آیین داشته باشد:

این آیین بنا به گفتۀ سارتر، نوعی مَس سیاه* است –آرزوی کشتن معشوق، همان که به او حسادت می کند، ناکام می ماند و مثل کنشی کلیشه ای و آیینی تکرار می شود. همان آیین ناکامی ی که تجّسد پیدا کرده – کنشی که هرگز در دنیای واقعی شکل نمی گیرد و بارها و بارها صرفا مثل یک بازی تکرار می شود. این آیین، هیچگاه، حتا در بزنگاه** طبیعی خویش هم نمی رسد و بانو (خانم) همیشه پیش از آن بازمی گردد. از نظر سارتر این شکست ناخودآگاه به شکل آیین درمی آید. بازی چنان اجرا می شود که زمانی که روی مقدمات بازی تلف می شود همیشه آنقدر زیاد است که بزنگاه هیچگاه فرا نمی رسد.

بنابراین یک امر ذهنی وقتی تبدیل به امر واقعی می شود، شاید در نمایاندن جنایت کوششی درست باشد اما در آن اعتبار و ارزش بخشیدن به تلاش های تئاتری که چون یک آیین در کنترل و مهار کردن زشتی ها و نمایاندن کاتارسیس و تزکیۀ روحی و پالایش روان برای دور ماندن از جنایت می کوشد، به بار نمی نشیند. یعنی در همین جا می توان ارزش و توان ژنه را بر نگاه مالمیر به تماشا نشست که فرسنگها با هم فاصله دارند و درواقع هدف تئاتر ایجاد درنگ و تامل است به آنچه احتمال دارد که بارها روی بدهد اما در بازنمایی یک آیین به دنبال مهار کردنش و ایجاد حس پرهیز برخواهیم آمد. اما در بازنمایی یک واقعیت ما با گزارشی از یک رویداد –هر چند مهم و جنایی- مواجه خواهیم شد. بنابراین این رویکرد واقع نمایانه یک گزارش است و در نهایت شگفتی و ترس ما را از مجموعۀ روابط جنایکارانه به دنبال خواهد داشت در حالیکه در آیین بازنمایی ژنه ما برحذر می مانیم از هر نوع جنایتی ولو در آن دلایل مستندی هم برای انجامش وجود داشته باشد. بنابراین ندانستگی هاست که سد بزرگی است برای به چالش کشیدن مواد و مصالحی که می تواند در متون ماندگار جهانی موجود باشد.

همچنین باید که نکتۀ دیگری را یادآوری کرد که بخش مهمتری از متن ژنه را برایمان از منظر سارتر یادآوری می کند:
آیین به آرزو رسیدن بازی ای است که تماما عبث*** -انعکاس عبثی از خودش، آرزوی انجام آنچه هرگز نمی تواند پلی باشد بر روی خلیجی که رویا را از واقعیت جدا می کند، جادوی هم درد شدن با انسان بدوی ای که نمی تواند با سردی و سازش ناپذیری خشونت بار جهان واقعی روبه رو شود. این آیین به دنیایی روان نژند و وسواس هایی ناگزیر تعلق دارد و کناره گرفتن از زندگی را نشان می دهد. (همان، 230)

بنابراین بازی با ذهنیتها و آرزوها دقیقا همان چیزی که هم حدود و ثغور واقعیت های تلخ و گزنده را بر ما روشن می کند و هم این آمادگی را ایجاد می کند که ضمن آگاهی بر دلایل تلخکامی بدانیم که در چه مواقعی این خود تبدیل به تهدیدی خواهد شد که خطرآفرین خواهد بود. وگرنه در یک رابطۀ کاملا انسانی حتا در نوع اربـاب و رعیتی می تواند جوانب مثبت را هم مشاهده کرد و اگر بار منفی منجر به نفرت و انتقام می شود حتما اربـاب با امیال انسانی و رویکرد برابرانه نخواسته است پایین دستی ها را متوجۀ حضور انسانی اش گرداند و در همۀ ما زورگویی ها و ستمگری های همیشه و در همۀ دنیا انتقام جویی ها و طغیانها را به دنبال داشته است. در حالیکه در متن مالمیر امر واقعی مانع از تراوش امیال درونی و آرزوهای ناکام خواهد شد چون کشتن فلسفۀ دیگری است که از چهارچوب خیال پردازی های اندیشمندانه بیرون است.

یکی دیگر از موارد اساسی در بازنمایی آنچه باید مقابل دیدگانمان به درستی رخ بدهد، بهره مندی از سنوگرافی (طراحی صحنه) است. برای ایجاد فضا هر کارگردانی نیازمند ابزار و وسایلی است اما این داده های مادی که در دل آن بازی و اجرا شکل خواهد گرفت باید که دلایل مستند خود را داشته باشد؛ با آنکه اصل و اساس کار فضاسازی باشد و دیگر دلالتهای واقعی برای ایجاد مکان در آن وجود نداشته باشد. کاخ خانم نمی تواند محل نردبام های چندگانۀ ریز و درشت باشد و اینها می تواند ابزار کار یک رنکگار (نقاش ساختمان) باشد و در این اجرا بارها نردبامها در ایجاد فضا و میزانسن ها بسیار نقش آفرین است و اگر باز هم اصرار است که از نردبام استفاده شود باید که دلایل مطقی اش را هم گوشزد کنیم برای مثال می تواند در این روزها کاخ با بازسازی و نقاشی نو مواجه شده باشد.

درواقع مریم مالمیر می خواهد کارگردانی کند و توش و توانش را هم دارد اما دقیق شدن و مطالعه و تحقیق می تواند در بازنمایی این توان هنرمندانه موثر باشد. باید که هیچ کاری را سرسری فرض نکنیم! همچنین از تلاش بازیگران کار چشم پوشید که با عرقریزان حضور دارند و بر جدیت کارشان ایمان دارند.

بنابراین فرصتهای بعدی است که شاید انتظاراتمان را برآورده کند و این در آینه بازی های کار که برگرفته از ژنه است، نمایان هست.


پی نوشت:
*آیین مَس عزا یا مَس سیاه، آیینی در کلیسای کاتولیک است شامل سلسله ای از دعاها و عزاداری ها که در آن کشییش جامۀ سیاه بر تن می کند.
**climax
***absurd
منبع:
اسلین، مارتین، تئاتر ابسورد، تهران، نشر کتاب آمه، چ نخست، 1388
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
104
بازدیدها
1,394
پاسخ ها
0
بازدیدها
99
بالا