اولین ایده نوشت رمانتون چی بود؟

آدم برفی

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/11/28
ارسالی ها
4,013
امتیاز واکنش
9,544
امتیاز
746
خوب از اسم تاپیک معلومه چی می خوابم دیگه
اولین ایده رمانتون
اولین جرقش جی بوده.
اونی که گفتید ارهههه میتونم باهاش رمان خوبی بسازم

درباره رمان خودم
شکست خورده:اولین جرقش خودم بودم می خواستم درباره یه دختر منزوی بنویسم
که تو رمانم یه دختر عینکیه بسی افسردس که تو دانشگاه از دیوار صدا در بیاد از اون در نمیاد تا این که یه روز پسر عموش میاد تو دانشگاهشون تنها فردی که این دختره باهاش راحته و کنارش شیطونی میکنه
با یان که ایده اولیه رمانم بسی مزخرف بود اما تغییرش دادم از همون جرقه اول و بی خود یه زندگی ساختم
دختری که مادر پدرش نحص می دوننش

برادرش مرده
از چهارده سالگی تنها زندگی کرده
مرموزه
روی پای خودش ایستاده
هیچ دوستی نداره چون به قول خودش از مادر پدرهیچ خیری وقتی من ندیددم دیگرونو من اهریمن نبینم؟
اره خوب الان ساختار رمانم کاملا با ایده اولیش فرق داره
و منم به این معتقدم که حتی بی خود ترین ایده ها هم می تونن بزرگ ترین موفقیت ها رو در پی خود داشته باشن.حالا شما بگید..... c5rd_photo_2016-10-21_23-26-01_-_copy_-_copy_(2)_-_copy.jpg
 
  • پیشنهادات
  • N..sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,471
    امتیاز واکنش
    17,064
    امتیاز
    706
    محل سکونت
    وایت لند *_* D:
    کلا من ایده میده برای نوشتن رمان زیاد داشتم.
    چن سال پیش که یه جقله بچه بودم شروع کردم به نوشتن یه رمان همخونه ای و ازدواج اجباری
    به همکلاسیهام به صورت هفته نامه میدادم که بخونن و خیلی هم استقبال کردن ازش.
    اما اواسطش خودم خسته شدم و گفتم که چه چرته و ولش کردم.
    همین 25r30wi25r30wi
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    رمان اولم - آناشید - ایده اشو از یه کتاب اصول نویسندگی گرفتم .
    یه عکس توش بود و گفته بود که با همین عکس هر چی به ذهنتون میاد بنویسین .
    منم هر چی به ذهنم اومد و نوشتم و رمان شد . برای همین درست و اصولی در نیومد .

    خانم روانشناسی توی تلوزیون داشت از مشکل افسردگی یکی از بیماراش حرف می زد که به خاطر چی بود .
    من از همون جا زندگی اون دختر افسرده رو دزدیدم و آینده اشو خودم ساختم . این بود جرقه و ایده رمان راز رازک :)
     

    DENIRA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    9,963
    امتیاز واکنش
    85,309
    امتیاز
    1,139
    محل سکونت
    تهران
    سلام :) ممنون از این تاپیک.
    رمان ملکه مافیا: ایدش اول از دیدن یه سکانس کوچیک یه فیلم به ذهنم رسید. اتفاقی زدم یه شبکه ای و دقیقا پنج دقیقه آخر اون فیلم رو دیدم. بعد از اون دیگه هرجقدر دنبال فیلم گشتم نبود. اونجا این ایده به ذهنم رسید. در اصل نمی خواستم رمانم جنایی و پلیسی باشه، اما وقتی توی انجمن عضو شدم و با خوندن تاپیک های متفاوت فهمیدم که این دو ژانر حداقل در کشور ما استقبال کننده کمی داره. چند روز فکر کردم و ایده های مختلف به ذهنم رسید. تا این که شروع کردم به نوشتن رمانم. اوایل به خاطر ناپختگی و تجربه اول، نوشته هام توی ذوق می زد. اما بعد از یه مدتی تونستم ضعف هام رو جبران کنم.
    ایده رمان آن شب سیاه: از زندگی یکی از افراد فامیل مون که به نظرم خیلی جالب بود طرح گرفتم.چند وقت براش تحقیق کردم و سعی کردم ضعف هایی که توی رمان قبلیم داشتم رو برطرف کنم.
     

    Hamraz.raz

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/09
    ارسالی ها
    1,186
    امتیاز واکنش
    10,905
    امتیاز
    748
    سن
    20
    رمان اولین دلقکی که خندید
    یادمه من کلاس اول ابتدایی بودم رفتیم باکو،اونجا بابام یه ماسک دلقک برای من خرید. خلاصه یه مدتی که گذشت ما اسباب کشی کردیم و تو اون اسباب کشی اون ماسکه گم شد تا امسال اواخر شهریور وقتی تو انباری دنبال یه چیزی می گشتم اتفاقی اون ماسکه رو بایه آلبوم عکس از جوونیای بابابزرگم که آذربایجانیه پیدا کردم و اولین جرقه این رمان تو ذهنم زده شد. بعد یه مدتی روش کار کردم تا اینکه بالاخره استارتشو اینجا زدم.
     

    آدم برفی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/28
    ارسالی ها
    4,013
    امتیاز واکنش
    9,544
    امتیاز
    746
    HapydancsmilHapydancsmilHapydancsmil چه جالب!!!ممنون!
    انگار واقعا فقط کافیه ادم به اطرافش توجه کنه
     
    Z

    Zhinous_Sh

    مهمان
    سلام
    تاپیک جالبیه :) تازه دیدم :)

    خب
    رمان بعد از رفتن دا
    این رمان رو براساس واقعیت هایی که در جامعمون هست نوشتم .
    خب ی روز داشتم در خیابان قدم تنهایی می زدم ؛ که با دیدن بحث و گفت و گوی دو نفر این ایده به ذهنم خطور کرد ! :)


    *********************

    نمایش نامه آن شب سرد
    این هم بر اساس واقعیت هست.
    این رو هم بخاطر چند نفر ، شروع به نوشتنش کردم.


    این دو رمان و نمایش نامه رو که تو انجمن هست؛فقط گفتم.
     

    sahar_naz

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/06
    ارسالی ها
    214
    امتیاز واکنش
    1,501
    امتیاز
    366
    محل سکونت
    مشهد
    سلام.من رمانموخیلی سال قبل نوشتم ازاون زمان تاالان حدود6یا7سالی میگذره البته من تودفترنوشتمش وقراربودچاپ هم بکنم امابنابرتقدیریاقسمت یاهرچی نشدوگذشت گذشت تااینکه اتفاقی ازطریق رمان رازشاهزاده ی شهرجادوی امنه جان بااینجااشناشدم ودوباره شروع به نوشتن کردم.دلیل رمان خودم بودم چیزایی روک میخواستم دوسداشتم توخیالات حداقل بدست بیارم امابعدهاک گذشت زندگیه خودم شبیه یه رمان شدخیلی دوستدارم یه روزانقدشهامت داشته باشم وبنویسم اززندگی ای ک کاخ ارزوهاموخراب کردوجدیدشوبرام ساخت ک خیلی بهترازقبلی بودوالان من باهمون پادشاه کاخ ارزوهام دارم زندگی میکنم......
     

    .DORNA.

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/03
    ارسالی ها
    1,069
    امتیاز واکنش
    10,247
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    پایتخت پارازیت ایران
    راستش من یه شب خواب دیدم...
    اما بعد داداشم بیدارم کرد نتونستم بقیه ی خوابم رو ببینم.
    پس بقیه خوابم رو تصور کردم و اینجا نوشتم بقیه شو
     

    Hamoos.V

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/10
    ارسالی ها
    599
    امتیاز واکنش
    6,039
    امتیاز
    571
    اولین ایده ام یه ایده ترسناک بود که شخصیت اصلیش رو بر اساس دوست نزدیک ام نوشته بودم و خخخ راسیتش همه شخصیت ها تیکه های اخلاقی و رفتاری از دوستام بود . اما به دلیل کم تجربه بودن من و زود شروع کردن و هیجانی بودنم چارچوب رمان رو خوب ننوشتم و همین مسعله باعث رفتنش به متروکه البته بر اساس خواسته خودم شد.
     
    بالا