كلاً پسرا و مرد هاي جهان و نابود ميكردم والا جز دردسر ديگه چيكار ميكنن
بعد بتونم ذهن بقيه و بخونم
وبعد بتونم به هر چي كه بخوام برسم و هرچي بخوام تبديل بشم
با یه لباس بلند و یه چوب ستاره دار بر همه چی نظارت می کردم
قورباغه هم شد جونور همه رو تبدیل به سنگ می کردم و تا مطمئن نمی شدم از کارش پشیمونه مث اولش نمی کردم
مثه ولدمورت میرفتم سراغ جادوی سیاه و اهریمنی
همون اول کاری هم یه مشت خلافکار و قاتل و دیوونه رو دور خودم جمع میکردم
هرکیم باهام مخالفت میکرد پودرش میکردم :aiwan_light_vampire: