کار هردوتون عااااااااااااااااااالی بود خب بریم سراغ سئوال اخر برنامه عزیزان
خـــــــــــــــــب!!!حالا به بخش توضیحات رسیدیم...اول از دلارام خانوم شروع میکنم لطفا جلوی هرکدوم توضیح مرحمت بفرمایید(مرحمت درسته عایا؟!!)
هرکی چشم نداره من رو ببینه عینکش رو بزنه تا بهتر ببینه اگه خیلی حسوده می تونه کورشه تا اصلا نبینه(یا خود خدا!!خب راست میگه خانوم مدیر دیگه!عصبانیش نکنین نفریناش میگیره ها!!)
کم کم داریم به جاهای هیجانی و ترسناک ماجرا نزدیک میشیم(یا ابلفرض!!حالا اگه نمیگفتی نمیشد!تا چه حد جذب مخاطب اخه!!؟)
مرسی که گفتی از این به بعد به جای 5 بار خوندن هر پست 10 بار می خونم تا اشکالاتمون کاملا برطرف بشه (نه جان من 5بار تو هر پست و میخونی!)
خب سوژه ی هفته رو یک بار دیگه اعلام می کنم
آیین ملقب به آیینه
Aeen(آیین ببین توروخدا!از نبودت سوءاستفاده میکنه!چرا برا بچه مردم لقب میزاری آخه!!!)
خب سوژه ی هفته رو یک بار دیگه اعلام می کنم
پریسا با یه دونه آر(چه با افتخارم برا مردم سوژه درست میکنه!!حالا با سوژه هیچی کار نداریم...با یه دونه آآآآر؟!!)
1.اخــلاق و رفتار :نفله ، خودشیفته، مغرور، رومخ، بچه پر...(با هیچیش کار ندارم خدایی...دوستین باهم شوخی دارین قبول...فقط یه ابهام زدایی کن قربون دستت...بچه پر!!وات؟؟معنیش چیه واقعا؟؟)
یه چیز دیگه!من واقعا دلم برا اونایی که تو پروف دلارام خانوم لینک میدن دلم کباب شد!!!یعنی بیچاره ها یه لینک میدن تا سه روز فقط توبه میکنن!!لینک میدن میدونی چه اتفاقی میفته؟اینم لینک میده!میگه شماهم بخونین...یعنی دلم برا اونا کباب شد که هیچ برای برای حاضرجوابی دلارام خانوم کف کردم!اینو توضیح نده چون بدون شرحه...
-غلام خیلی پسر محشریه..بعد از اینکه با صغری تصمیم به ازدواج گرفت ، خودش جلو پدرش ایستاد و حرفشو به کرسی نشوند...واقعا اونجایی که صغری اومد به خواهرش کبری گفت من میخوام با غلام برم زیر یه سقف ، قند تو دلم آب شد . اما اکبر ، دوست غلام ، با این رفتاراش اونو بدجور چزوند و....!(یعنی من تو کف اینم که تو کی قصه رو میسازی!بابا خلاقیت تا چه حد دیگه!!غلام و صغری و کبری واقعا ترکوند آیین!من خودم یکی از اونایی بودم که بیشتر ازاینکه بیام نقدبخونم به عشق این اسامی میومدم...)
-چون اکثر اعضای سایت رو دختر خانومای محترم تشکیل میدن ، سعی میکنم از رنگ های متفاوت برای نوشتن استفاده کنم ، حوصلتون سر نره !(خدایی شانس آوردی آیین!شانس اوردی بهت هجوم نیاوردن که مگه ما بچه ایم!نقد کده رو کردی رنگارنگ واسه دخترا پس منو رادمهر و بقیه ی آقایون هویجیم عایا؟)
بعضی نویسند ها "توقع" نقد شدن رمانشون رو دارن ، اما "تحمل " نقد شنیدن ندارن !(توضیح رو بیخیال فقط خواستم بگم به قول دلارام خانوم این جملت کمرمنو شکوند!!)
دوستانی که به صفحات نقد میرین ، وقت میذارین رمان رو میخونین ، وقت میذارین اصولی نقد می کنین ، اگر در صفحه نقدی نظر نامناسب از سمت نویسنده دیدین ، هرگز ( تاکید میکنم ) هرگز دیگه پا به اون صفحه نقد نذارین !(آخه چرااااا؟چرا اینقد زود رنجی؟چرا اینقد زود قهر میکنی اخه؟خیله خب حالا نزنش من دارمت!نگهش دارین آیینو الان میره شتکشون میکنه یه نظر نامناسب داد دیگه داداش...)
+ دوستان توصیه میکنم رمان " راز شاهزاده شهر جادو ...جلداول ..." رو مطالعه کنین . به زودی ممکنه خبرهایی در مورد یه مسابقه بهتون بدم :)(لطفا معنی به زودی رو برام ترجمه کن!ما چشم به راهیم)
نویسنده باید حواسش باشه که 30 سال پیش اسامی جدید امروز ، مُد نبودن . 30 سال پیش بیشتر همین اسامی " مسعود..عادل..علی...محمد...نرگس...زینب... بهاره..پریسا ..ساغر و.. " رایج بودن ، پس الکی برای کسی با سن بالای 25 سال ، اسامی مد شده ی امروز رو نذارین !(اکبر...صغرا...جعفر...سمیه...سریا...پریوش...مهوش...مهین تاج!!غلط کرد شوهر کرد..چیز!منظورم اینکه این اسامی مد بودن خب گوش کنید دیگه دوستان ای بابا!از رفتار خوب آیین سوءاستفاده نکنید)