❁♡❥❇ طنز و نطنز ((من)) 6❇❥♡❁

وضعیت
موضوع بسته شده است.

کوکیッ

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/04/04
ارسالی ها
20,571
امتیاز واکنش
157,354
امتیاز
1,454
محل سکونت
میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
اعتراف میکنم روی زانوم باند پیچیدم تا به بهانه پا درد فردا همراه بابام نرم سر کار.صبح بابام صدام زد گفت :عزیز دلم هنوز پات درد میکنه؟ با حالت تضرع دست گذاشتم رو زانوی بانداژ شده و گفتم آره بابا جون.یه پس کله ای بهم زد و گفت پاشو بریم که دیر شده .داداشا و خواهرم هی میخندیدن.بعدا فهمیدم بابام شب که خواب بودم باند رو از زانوی چپم باز کرده بوده و روی زانوی راستم بسته بوده
 
  • پیشنهادات
  • کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    اعتراف میکنم چند سال پیش که عموم فوت کرده بود من اولین بار بود که مراسم ختم می رفتم وقتی رسیدم مامانم اشاره کرد برم به زن عمو تسلیت بگم رفتم پیشش زن عمو بغلم کرد و گریه کرد و گفت عموت مرد عزیزم منم گفتم خودم می دونم زن عمو همه چادرو کشیدن رو صورتشون از خنده داشتن غش می کردن
     

    dinaz

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/04
    ارسالی ها
    31,702
    امتیاز واکنش
    68,366
    امتیاز
    1,329
    محل سکونت
    کرمانشاه
    یه دوس‌دختر فنچ داشتم رفتیم پارک یهو مامور اومد گفت با خانوم چه نسبتی داری؟
    گفتم این اصن انسان نیس عروسکه فشارش بدی میگه آی لاو یو
    گفت فشار بده ببینم
    فشار دادم یهو داد زد یواااش حیوون نافمو پوکوندی
    گفتم چیزی نیس تنظیماتش بهم ریخته
    سه هفته تو بازداشتگاه فشارم میدادن میگفتم آی لاو یو
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    اعتراف میکنم موقع عقد داییم بود تو محضر بودیم،منم مسئولیت کله قندارو به عهده گرفتم،موقعی که عاقد از زن داییم واسه سومین بار پرسید و زن داییم جواب بله رو داد منم از خوشحالی نفهمیدم چی شد کله قندا رو ول کردم و شروع کردم به دست زدن بعد چند ثانیه دیدم همه دارن میخندن تازه یادم اومد که کله قندارو رو سر عروس دوماد انداختم..
    بیچاره زن داییم تا ۲روز سرش درد میکرد
     

    dinaz

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/04
    ارسالی ها
    31,702
    امتیاز واکنش
    68,366
    امتیاز
    1,329
    محل سکونت
    کرمانشاه
    یارو ۲۶ سالگی طلاق میگیره،

    من تازه ۲۶ سالگی پلی‌استیشن گرفتم،

    چیکار میکنین با زندگیتون؟!
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    مامانم بیرون از خانه بود من و برادرم تصمیم گرفتیم برای پدر یخ در بهشت درست کنیم .برادرم یخ وشکر را آماده کرد من هم پودر رنگی فراهم کردم.معجون که آماده شد همه با هم خوردیم.چند دقیقه بعد دیدم چشمهای بابام سرخ شد وشروع کرد به بادگلو زدن.
    مادرم به خانه برگشت به بابام گفت :چرا اینجوری شدی ؟بابا گفت نمیدونم این بچه ها یه چیزی دادن خوردم حالم یه جوری شده .
    مامان گفت مگه چی بهش دادین ؟گفتم این مواد که میبینی.مادرم گفت:ای وای این که جوهر مخصوص رنگرزی قالیه.بعدفهمیدم چه دسته گلی به آب دادیم.جالب اینکه چون بابا بزرگتر بود برای احترام براش ۲ لیوان ریخته بودیم
     

    dinaz

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/04
    ارسالی ها
    31,702
    امتیاز واکنش
    68,366
    امتیاز
    1,329
    محل سکونت
    کرمانشاه
    يه دوس دختر داشتم شبا زنگ میزد شعرهاش رو واسم ميخوند، منم از خنده بالشمو گاز ميگرفتم

    تهش هم ميگفتم عزيزم بغض دارم نمیتونم حرف بزنم قطع ميكردم
     

    dinaz

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/04
    ارسالی ها
    31,702
    امتیاز واکنش
    68,366
    امتیاز
    1,329
    محل سکونت
    کرمانشاه
    آدم حنا ميبنده
    دل به خدا ميبنده
    آدم حنا تو قربون
    خال لباتو قربون!

    (آيت الله جاناتای در مراسم حنابندان آدم و حوا)
     

    dinaz

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/04
    ارسالی ها
    31,702
    امتیاز واکنش
    68,366
    امتیاز
    1,329
    محل سکونت
    کرمانشاه
    از کنارِ ساختمونِ نیمه کاره رَد میشُدَم , به کارگرِ گفتم خوشبختی یعنی همین نونِ حلالی که تو میبَری سَرِ سُفره

    گفت برو اونوَر گوه خوری نکن الان آجر میُفته رو سَرِت رزوگارمونو سیاه میکنی
     

    dinaz

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/04
    ارسالی ها
    31,702
    امتیاز واکنش
    68,366
    امتیاز
    1,329
    محل سکونت
    کرمانشاه
    یبار بابامو بغـ*ـل کردم تا دو روز هر وقت از جلوش رد میشدم می‌گفت بلخره که میفهمم چه گوهی خوردی
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    30
    بازدیدها
    1,008
    بالا