یک شب از دفتر عمرم صفحاتی خواندم...چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم
همه ی دفتر عمرم ورقی بیش نبود...همه ی آن ورق حسرت دیدار تو بود
یوسف اگر قلب زلیخا شکست...تا ابد پای زلیخا نشست
گرچه زلیخا دل و قلبش شکست...غیر به یوسف به کسی دل نبست
ناگهان آمد و زد آمد و کشت آمد و برد...او فقط آمده بود از دل ما رد بشود
همه ی دفتر عمرم ورقی بیش نبود...همه ی آن ورق حسرت دیدار تو بود
یوسف اگر قلب زلیخا شکست...تا ابد پای زلیخا نشست
گرچه زلیخا دل و قلبش شکست...غیر به یوسف به کسی دل نبست
ناگهان آمد و زد آمد و کشت آمد و برد...او فقط آمده بود از دل ما رد بشود