من دوست داشتم یه ذهن پرداز و یه مکنده قدرت بودم اصلا یه شبیه ساز اوووم یا هر چه قدرته داشتم از طبیعت گرفته تا جون ادمیزاد یه ادم کم توقع ایم من اصلا....
من دوست داشتم تو یه دنیای دیگه باشم که از ۸ سرزمین اصلی ساخته شده که عبارت اند از:اِلف ها،شیاطین،فرشتگان،جادوگران، اورک ها ،دولف ها ، انسان ها و خدایان !!
بعد هم دلم میخواست یک پسر باشم که شاهزاده دوم سرزمین اِلف ها است، اسمم دلم میخواست آیهان باشه و که خون ۵ نژاد تو بدنمه:اِلف ها، شیاطین، فرشتگان جادوگران و انسان!
که این اتفاق به خاطر اینه که پدر پدربزگم عاشق یک نیمه فرشته و شیطان میشه و با هم ازدواج میکنن و پدر مادر بزرگم عاشق یک نیمه جادوگر و انسان میشه. خود اون ها هم که اِلف هستن و نتیجه اش میشه پدر بزرگ و مادر بزرگ من که بعد پدر پدر بزرگم و مادر پدر بزرگم میشن شاه و ملکه سرزمین اِلف ها که من اسمش رو گریستانیا گذاشتم.بعد اون هم پدر من بدنیا میاد که با یکی از خاندان سلطنتی گریستانیا ازدواج میکنه و من و یک برادر بزرگتر و خواهر کوچکترم بدنیا میایم .
درباره اینکه دلم میخواست چه شخصیتی داشته باشم ، من دلم میخواست شخصیتی شوخو مهربون و در بعضی مواقع جدی داشته باشم که دوستام میگن این شخصیت رو دارم که البته در نظر خانواده و خاندانمون شخصیت من یه خرس تنبله که حوصله هیچی رو نداره هستم که در دنیای مجازی محو شده .
:aiwan_light_gamer1:
دوس داشتم وقتی هیجده سالم میشه یه عده ادم عجیب بیان منو ببرن بگن تو ملکه سرزمینمونی ک کلییی قدرت داره و تمام عناصر زمینو تو دستام دارم:aiwan_light_dance3: