تعريف جامعه شناسى

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 304
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
تعاریف ناظر بر روابط درونی بین گروهی ◊ تعاریف ناظر بر کلیت جامعه و نحوه تحول آن در تاریخ ◊ تعاریف ناظر بر موضوعات خاص جامعهشناسی

اکثر جامعهشناسان بهدليل پيچيدگى موضوع جامعهشناسى (جامعه و واقعيات پيچيدهٔ آن)، از طرح يک تعريف معين خوددارى کردهاند. زيرا بهنظر آنان ارائه يک تعريف جامع و مانع در اين زمينه بسيار دشوار است.
'هانرى مندراس' (Henry Mendras) خود رسماً از ارائه تعريف خوددارى کرده، معتقد است که تعريف و علم در آغاز آن معنائى ندارد. 'ژرژ گورويچ' (Georgees Gurvitch) نيز در رابـ ـطه با دشوارى يک تعريف براى جامعهشناسى مىگويد: 'موضوع جامعهشناسى بهدو دليل پيچيده است:
دليل اول، پيچيدگى قلمرو حقايقى است که جامعهشناسى در آن بهسر مىبرد، يعنى 'واقعيت اجتماعي' يا تمام خصوصيات ويژهاى که آن را از ديگر وقايع مشخص و متمايز مىکند.
دليل ديگر، روش جامعهشناسى است که در آن بررسى واقعيات، بهنحو پيچيده صورت مىگيرد.
'گورويچ' چنين نتيجه مىگيرد که تعريف جامعهشناسى بهعنوان يک علم کار سادهاى نيست و اصولاً حد و مرز هر علمى قبل از آشنائى کمل به آن هميشه دشوار است. زيرا بعد از مطالعات دقيق در يک علم، مىتوان فهميد که آن علم در چه زمينههائى بحث مىکند و موضوع آن چيست.

با وجود اين دشوارىها، باز هم تعداد زيادى از جامعهشناسان مستقيم و يا غيرمستقيم در ضمن کارهاى علمى و تحقيقاتى خود تعريفى از جامعهشناسى ارائه دادهاند.
تعاريف ناظر بر کليت جامعه و نحوه تحول آن در تاريخ در اين گروه که عده زيادى از جامعهشناسان اوليه چون: ابنخلدون، مونتسکيو، اگوست کنت، مارکس، و 'سى رايت ميلز' (wright Mills) قرار دارند، تعاريف خود را بر حرکت تاريخى جامعه و قوانين کلى حاکم بر آن معطوف داشته و معتقد هستند که جامعهشناسى بايد در پى کشف قوانين کلى پديدههاى اجتماعى باشد.

ابن خلدون، متفکر بزرگ اسلامي، گرچه مستقيماً از جامعهشناسى تعريف نمىکند، معهذا مىتوان تعريف او را از 'علم تاريخ' بر موضوع جامعهشناسى منطبق کرد. او مىگويد:
'بدان که حقيقت تاريخ اين است که، حالت اجتماعى انسانى را به ما بشناساند. يعنى عمران جهان 'تمدن' و آنچه بر طبيعت عارض مىشود، يعنى احوال جوامع چون: توحش، تلطيف روابط انسانى و عصبيت، روح خانوادگى و قبيلهاي، انواع چيرگى بعضى مردم بر مردم ديگر مانند: تشکيل دولت، امپراتورى و سلسلهها و آنچه بشر در پرتو کوشش و کار خويش بهدست مىآورد. پيشهها و معاش و دانشها و هنرها و ديگر عادات و احوالى که در نتيجه طبيعت اين اجتماع روى مىدهد' .
'اگوست کنت' جامعهشناس را اينطور تعريف مىکند:

' جامعهشناسى علم قوانين کلى پديدههاى اجتماعى مىباشد که خود حاصل عمل تاريخى و واقعيات اجتماعى پيچيدهاى است که بهصورت کلى اخذ شده و بهصورت يک سيستم کلى از قوانين درآمده است' .
تعاريف ناظر بر روابط درونى بين گروهى طرفداران اين گروه برخلاف گروه قبلى بيشتر به واقعيت روابط موجود ميان افراد و گروه توجه دارند و به حرکت تاريخى و قوانين کلى حاکم بر آن کمتر توجه مىکنند. آنها جامعهشناسى را 'علم بررسى مناسبات و روابط اجتماعى مىدانند' . بهعبارت ديگر اينگونه تعاريف قوياً بر 'روانشناسى اجتماعي' تأکيد دارد. طرفداران اين گروه که بيشتر در آمريکا بهسر مىبرند، با گرايش به روانشناسى اجتماعي، جامعهشناسى را تعريف مىکنند.
'ساموئل کنيگ' (Samoel Koenig) در تعريف جامعهشناسى مىگويد: 'جامعهشناسى عبارت است از مطالعهٔ رفتار و کردار آدمى از يک طرف و چگونگى مناسبات متقابل افراد بشر از طرف ديگر' .
'آلبيون اسمال' (Albion Small) مىگويد: 'جامعهشناسى کنشهاى متقابل اجتماعى را بررسى مىکند' . يا 'جامعهشناسى يعنى علم روابط اجتماعى هم رفتار در گروه و هم در جامعه' .

'لئوپلد فنوايز' (Leopold Vonwies) جامعهشناس آلماني، جامعهشناسى را بررسى روابط متقابل انسانها مىداند و قائل به اصالت احساس و اصالت رفتار است (Marcel Mauss).

تعاريف ناظر بر موضوعات خاص جامعهشناسى اين گروه نخست، ويژگى موضوع جامعهشناسى را اثبات کرده، سپس به تعريف خاصى از آن مىپردازد. تأکيد اين دسته بيشتر روى مطالعه جامعه، نظام اجتماعى و نهادهاى جامعه مىباشد و در حقيقت براى امور اجتماعى نوعى اصالت قائل هستند. طرفداران اين نظريات کسانى چون: دورکيم، ماکس وير (Maxe Weber)، مارسل موس (Marcel Mauss)، پارسنز (Talcott Parsons) و سوروکين (P.A. Sorokin) مىباشند.
دورکيم (۱۹۱۷-۱۸۵۸) جامعهشناسى را 'علم نهادهاى اجتماعى و چگونگى تکوين و عمل آنها' تعريف مىکند. بهنظر دورکيم 'نهادهاى اجتماعى مجموعه اعمال و افکارى هستند که فرد آنها را ساخته و پرداخته در برابر خود مىيابد و آنها خود را کم و بيش بر افراد تحميل مىکنند' .

او معتقد است: 'شيوهٔ تفکر، احساس و عمل جامعه يا گروه غير از شيوه تفکر، احساس و عمل افراد تشکيلدهندهٔ آن در تنهائى است' . يا بنا به اصل 'امر جنس' (Emergence) در کل خاصيتى است که در تکتک اجزاء نيست.
بهنظر دورکيم واقعه اجتماعى (پديده اجتماعي) هرگونه شيوه عملى ثابت شده يا ثابت نشده است که قادر است از خارج فرد را مجبور سازد. او مىگويد: 'جامعهشناسى ضميمه هيچ علم ديگرى نيست بلکه علمى مستقل است' . او 'واقعيت اجتماعي' را همانند شىء تلقى کرده و معتقد است که 'واقعيت اجتماعي' (پديده اجتماعي) را نمىتوان جزء با واقعيت اجتماعى ديگرى تبيين کرد.
ماکس وبر (۱۹۲۰-۱۸۶۴) مىگويد: 'جامعهشناسى علمى است که کوشش مىنمايد تا به درک، تفسير و تفهم عمل اجتماعى انسان نائل شود تا بدين ترتيب به تبيين علّى سير عمل اجتماع و نتايج آن موفق آيد' . چنانکه از اين تعريف معلوم مىشود، ارکان اصلى جامعهشناسى 'وبر' عبارت هستند از: 'عمل اجتماعي، درک و تفهّم آن و سرانجام تبيى علّى آن' .

بهنظر ماکس وبر 'تفهّم' عبارت است از: شناخت حالات درونى افراد و معانى که افراد به رفتار خويش مىدهند و از آنجا که 'تفهّم' تنها براى وجدانهاى فردى ميسر است، بدين جهت لازم است معانى و ارزشهائى را که محرک رفتار آنها بوده است تفسير کنند. بنابراين 'ماکس وبر' ، 'تفهّم' ، و 'تفسير' را در يک عبارت ترکيب نموده و اصطلاح 'تفهّم تفسيري' را با يک معناى ذهنى در برابر 'معناى عيني' بهدست مىدهد.

تالکت پارسنز (جامعهشناس آمريکائي) معتقد است 'جامعهشناسى بررسى نظامهاى اجتماعى مبتنى بر کنشهاى متقابل رفتارها و نقشهاى اجتماعى مىباشد' . 'پارسنز' نظامهاى اجتماعى را مجموعهاى مرکب از افراد يا گروههائى که نسبت به يکديگر کنشهاى متقابل دارند مىداند.
تعاريف پيشين و دهها تعريف ديگرى که از جامعهشناسى بهعمل آمده، و کم و بيش مورد انتقاد جامعهشناسان قرار گرفته نشان مىدهد که تا چه حد ارائه يک تعريف جامع و مانع در اين زمينه دشوار است.
با اين همه 'گورويچ' جامعهشناس فرانسوى جامعترين تعريف جامعهشناسى را اينگونه مطرح کرده است. بهنظر او موضوع جامعهشناسى تنها طبقات، گروهها، روابط اجتماعي، نهادهاى جامعه، مقررات، فرهنگ و روحيه جمعى نيست، بلکه در عين حال منظومههاى بزرگ يا نظامهاى عمده اجتماعى و همچنين روابط اجتماعى فرد با ديگرى و نيز صور مختلف به همبستگى اجتماعى را در بر مىگيرد.

بهنظر 'ژرژ گورويچ' ، 'جامعهشناسى علمى است که 'پديدههاى اجتماعى تام' را در کليه سطوح و با تحرک قرار دادن انواع 'ديالکتيک' اجتماعى خرد (ميکرو، سوسيو)، گروهبندى جزئى و جامعههاى کلى در سير تکوينى و تخريبى آنها بررسى مىکند.

حال اگر بخواهيم تعريف سادهاى از جامعهشناسى ارائه دهيم بايد بگوئيم: 'جامعهشناسى علمى است که بهطور کلى روابط انسانى يا زندگى اجتماعى انسانها را در جامعه مورد مطالعه قرار مىدهد، يا علم جامعه است' و اين جامعه چنانکه 'گورويچ' و 'ريمون آرون' (Aron. Raymond) بيان کردهاند، يک واقعيت بسيار پيچيده است: 'منظومهاى است داراى ابعاد متعدد با سطوح مختلف جنبهها و جلوههاى گوناگون' .

اما وقتى مىگوئيم جامعه، منظور واقعيتى ساکن و ايستا مانند: خانواده و اجتماع نمىباشد، بلکه در عين حال مىخواهيم زندگى اجتماعى و تحول وقايع جامعه را مورد بررسى قرار بدهيم. بدين لحاظ تعريف را کاملتر مىکنيم و مىگوئيم: 'جامعهشناسى يعنى علم مطالعه واقعيات و وقايع جامعه' .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 

برخی موضوعات مشابه

بالا