جامعه شناسی از نگاه گورویچ و ماکس وبر:
”ژرژ گورويچ“، ”جامعهشناسى علمى است که ”پديدههاى اجتماعى تام“ را در کليه سطوح و با تحرک قرار دادن انواع ”ديالکتيک“ اجتماعى خرد (ميکرو، سوسيو)، گروهبندى جزئى و جامعههاى کلى در سير تکوينى و تخريبى آنها بررسى مىکند.
حال اگر بخواهيم تعريف سادهاى از جامعهشناسى ارائه دهيم بايد بگوئيم: ”جامعهشناسى علمى است که بهطور کلى روابط انسانى يا زندگى اجتماعى انسانها را در جامعه مورد مطالعه قرار مىدهد، يا علم جامعه است“ و اين جامعه چنانکه ”گورويچ“ و ”ريمون آرون“ (Aron. Raymond) بيان کردهاند، يک واقعيت بسيار پيچيده است: ”منظومهاى است داراى ابعاد متعدد با سطوح مختلف جنبهها و جلوههاى گوناگون“.
اما وقتى مىگوئيم جامعه، منظور واقعيتى ساکن و ايستا مانند: خانواده و اجتماع نمىباشد، بلکه در عين حال مىخواهيم زندگى اجتماعى و تحول وقايع جامعه را مورد بررسى قرار بدهيم. بدين لحاظ تعريف را کاملتر مىکنيم و مىگوئيم: ”جامعهشناسى يعنى علم مطالعه واقعيات و وقايع جامعه“.
ماکس وبر (۱۹۲۰-۱۸۶۴) مىگويد: ”جامعهشناسى علمى است که کوشش مىنمايد تا به درک، تفسير و تفهم عمل اجتماعى انسان نائل شود تا بدين ترتيب به تبيين علّى سير عمل اجتماع و نتايج آن موفق آيد“. چنانکه از اين تعريف معلوم مىشود، ارکان اصلى جامعهشناسى ”وبر“ عبارت هستند از: ”عمل اجتماعي، درک و تفهّم آن و سرانجام تبيى علّى آن“.
بهنظر ماکس وبر ”تفهّم“ عبارت است از: شناخت حالات درونى افراد و معانى که افراد به رفتار خويش مىدهند و از آنجا که ”تفهّم“ تنها براى وجدانهاى فردى ميسر است، بدين جهت لازم است معانى و ارزشهائى را که محرک رفتار آنها بوده است تفسير کنند. بنابراين ”ماکس وبر“، ”تفهّم“، و ”تفسير“ را در يک عبارت ترکيب نموده و اصطلاح ”تفهّم تفسيري“ را با يک معناى ذهنى در برابر ”معناى عيني“ بهدست مىدهد.
”ژرژ گورويچ“، ”جامعهشناسى علمى است که ”پديدههاى اجتماعى تام“ را در کليه سطوح و با تحرک قرار دادن انواع ”ديالکتيک“ اجتماعى خرد (ميکرو، سوسيو)، گروهبندى جزئى و جامعههاى کلى در سير تکوينى و تخريبى آنها بررسى مىکند.
حال اگر بخواهيم تعريف سادهاى از جامعهشناسى ارائه دهيم بايد بگوئيم: ”جامعهشناسى علمى است که بهطور کلى روابط انسانى يا زندگى اجتماعى انسانها را در جامعه مورد مطالعه قرار مىدهد، يا علم جامعه است“ و اين جامعه چنانکه ”گورويچ“ و ”ريمون آرون“ (Aron. Raymond) بيان کردهاند، يک واقعيت بسيار پيچيده است: ”منظومهاى است داراى ابعاد متعدد با سطوح مختلف جنبهها و جلوههاى گوناگون“.
اما وقتى مىگوئيم جامعه، منظور واقعيتى ساکن و ايستا مانند: خانواده و اجتماع نمىباشد، بلکه در عين حال مىخواهيم زندگى اجتماعى و تحول وقايع جامعه را مورد بررسى قرار بدهيم. بدين لحاظ تعريف را کاملتر مىکنيم و مىگوئيم: ”جامعهشناسى يعنى علم مطالعه واقعيات و وقايع جامعه“.
ماکس وبر (۱۹۲۰-۱۸۶۴) مىگويد: ”جامعهشناسى علمى است که کوشش مىنمايد تا به درک، تفسير و تفهم عمل اجتماعى انسان نائل شود تا بدين ترتيب به تبيين علّى سير عمل اجتماع و نتايج آن موفق آيد“. چنانکه از اين تعريف معلوم مىشود، ارکان اصلى جامعهشناسى ”وبر“ عبارت هستند از: ”عمل اجتماعي، درک و تفهّم آن و سرانجام تبيى علّى آن“.
بهنظر ماکس وبر ”تفهّم“ عبارت است از: شناخت حالات درونى افراد و معانى که افراد به رفتار خويش مىدهند و از آنجا که ”تفهّم“ تنها براى وجدانهاى فردى ميسر است، بدين جهت لازم است معانى و ارزشهائى را که محرک رفتار آنها بوده است تفسير کنند. بنابراين ”ماکس وبر“، ”تفهّم“، و ”تفسير“ را در يک عبارت ترکيب نموده و اصطلاح ”تفهّم تفسيري“ را با يک معناى ذهنى در برابر ”معناى عيني“ بهدست مىدهد.