- عضویت
- 2016/07/11
- ارسالی ها
- 4,853
- امتیاز واکنش
- 14,480
- امتیاز
- 791
خوارزمشاهیان
« خوارزمشاهیان، فرزند انوشتکین غرجه هستند. اولین ایشان یعنی قطب الدین محمد در تاریخ سال ۴۹۰ بر دست امیر حبشی بن التونتاق حکمران خراسان به سمت خوازمشاهی معین شد و این مقام از تاریخ به بعد در خاندان قطب الدین محمدبن اوشتکین موروثی گردید.* پس سال ۴۹۰ ابتدای تأسیس سلسلۀ خوارزمشاهی و قطب الدین محمد اولین خوارزمشاه از این خاندان است.»[۱]
۱- قطب الدین محمدبن انوشتکین(۴۹۰-۵۵۲)
« دولت خوارزمشاهیان که به سلطنت سلجوقیان پایان داد، خود در آغاز برآورده و پروردۀ سلجوقیان بود. بنیانگذار این دولت محمد نوشتکین از جانب برکیارق ولایت خوارزم در سال ۴۹۱ یافت.[۲]و سنجر هم بعدها او را در آن سمت تثبیت کرد.* قطب الدبن محمد که خوارزم رااز جانب سلطان سلجوقی داشت در مدت سی سال امارت خویش همچمنان تابع و مطیع سلجوقیان باقی ماند. گویند در تمام این مدت، یک سال خود برای اظهار طاعت به درگاه سلطان می آمد و یک سال پسرش اتسز را – به خراسان- می فرستاد.»[۳]
« او در جنگهائی که سنجر در ماوراءالنهر و غزنین و عراق می کرد همواره این پدر و پسر در رکاب سنجر بودند.*
محمد خوارزمشاه که مردی عادل و نیکوسیرت و ادت پرور بود در سال ۵۲۲ وفات یافت و پسرش اتسز به مقام او منصوب شد.»[۴]
۲- علاءالدوله ابوالمظفر اتسزبن قطب الدین محمد(۵۵۲-۵۵۱)
« دورۀ خوارزمشاهی علاءالدوله ابوالمظفر اتسز به دو دوره تقسیم می شود:دورۀ اول ۵۲۲ تا ۵۳۰ که دراین فاصله اتسز مانند پدر مطیع و خدمتگزار سنجر بود و در خدمت سلطان به جنگ و شمشیرزنی اشتغال داشت.* دورۀ دوم از ۵۳۰ تا ۵۵۱ که در ظرف آن میانۀ او و سلطان اکثرایام خصومت و رقابت برقرار بود و سنجر در دوران سلطنتش سه بار یعنی در ربیع الاول ۵۵۳ و ربیع الاول ۵۳۶ و جمادی الاخری ۵۴۲ به خوارزم لشکر برد و هر سه بار اتسز را مغلوب و به تسلیم و عذرخواهی مجبور نمود و اتسز با اینکه از ۵۴۲ به بعد دیگر به علت گرفتاریهائی که در کشمکش با قراختائیان و انقلابات حدود شمالی و شرقی قلمرو خود داشت بر سلطان قیام نکرد لیکن با او نیز باطنا درحال صفا و یگانگی سر نمی کرد تا آنکه در موقع اسیری سنجر به دست ترکمانان غز به خراسان آمد وتا موقعی که سلطان ازاین حبس نجات یافت در آنجا بود اما قبل از آنکه تکلیف کار خراسان و حال روابط آینده بین او و سنجر روشن شود، اتسز به تاریخ نهم جمادی الاخری سال ۵۵۱ در ولایت قوچان حالیه جان سپرد.*
اتسز مردی شجاع و بی باک وامیری عادل و شعرپرور و کریم و جوانمرد بود. نام نیک و ذکر خیر او را رئیس دیوان انشاء و مادح مخصوص او رشیدالدین محمد وطواط بلخی که در سال۵۷۳ وفات یافته در اشعار فارسی و عربی خود جاوید ساخته و این شاعر و نویسندۀ زبردست که در نظم و نثر هر دو زبان فارسی و عربی در زمان خود کمتر نظیر داشته به فرمان اتسز به تألیف کتاب بسیار مشهور خود یعنی حدایق السحر فی دقایق الشعر دست زده است. غیراز رشید بعضی از شعرای سنجری مثل ادیب صابر و از گویندگان ارّان مانند خاقانی شروانی نیز او را مدح گفته اند.*
جرجانیه در عهد اتسز خوارزمشاه از مراکز عمدۀ علم و ادب و محل اجتماع عدۀ کثیری از فضلای نامی بود و اتسز مخصوصا در جلب اهل فرهنگ و دانش به این شهر جدی بلیغ داشت. چنانکه در سال ۵۳۶ موقعی که پس از دیار شکست سنجراز قراختائیان بر خراسان استیلا یافت جمعی از دانشمندان آن دیار را به همراه خود به خوارزم برد و از مفاخر عهد او یکی امام علامۀ کبیر جارالله ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشری خوارزمی(۴۶۷-۵۳۸)است. صاحب مؤلفات عدیده درتفسیر و نحو و لغت و ادب که مشهورترین آنها کشّاف است در تفسیر قرآن و اُنموذَج در نحو عربی و مقدمهالادب درلغت عربی به فارسی.* دیگر زَین الدین سید اسماعیل بن حسن جُرجانی که درسال ۵۳۱ فوت کرده و از اطبای بزرگ عهد اتسز و پدرش قطب الدین محمد بوده و سید اسماعیل جرجانی مؤلف کتاب معروف ذخیرۀ خوارزمشاهی است در طب که آن را این دانشمند به نام قطب الدین محمد تألیف نمود ه و بعدها به دستور اتسز آن را مختصر کرده و از آن حُفّی علائی را به نام علاءالدوله اتسز ساخته است.»[۵]
۳- تاج الدین ابوالفتح ایل ارسلان بن اتسز(۵۵۱-۵۶۷)
« بعداز فوت اتسز،* وقتی پسرش ایل ارسلان داعیۀ فتح خراسان را پیدا کرد سنجر هم وفات یافته بود، و خراسان دیگر جزوی از قلمرو سلجوقیان محسوب نمی شد بین غلامان سنجری، پادشاهان غور، و خوارزمشاهیان مورد تنازع بود. ایل ارسلان بر قسمتی از خراسان در سال ۵۵۸ و ماوراءالنهر در سال ۵۵۳ که هر دو در آن ایام دچار فترت بودند دست یافت و نزدیک پانزده سال به عنوان خوارزمشاه حکومت کرد.»[۶]
۴- جلال الدین محمود سلطانشاه بن ایل ارسلان (رجب۵۶۷-ربیع الاخر۵۶۸)
و
۵- علاءالدین تکش بن ایل ارسلان(۵۶۸-۵۹۶)
« بعداز ایل ارسلان، منازعه یی که پسرانش سلطانشاه و علاءالدین تکش را برای دست یابی به فرمانروایی با هم به رویارویی واداشت،* سرانجام با استمداد تکش از قراختاییان که در مقابل پرداخت خراج سالانه یی او را در سال ۵۶۸ بر تخت خوارزم نشاندند، خاتمه یافت. اما اختلاف بعداز آن هم به کلی از بین نرفت با آنکه هر دو برادر در خراسان تاخت و تاز کردند. سرانجام برای رفع این اختلاف خانگی که این بار بر سر خراسان بین آنها پیش آمد، تکش خود را ناچار یافت که میراث سنجر را به سلطانشاه واگذارد.*
اما چون سلطانشاه چندی بعد در رمضان ۵۸۹ درگذشت، وی خراسان را هم به خوارزم ملحق کرد و چندی بعد لشکر به ری برد، و در جنگ با طغرل آخرین پادشاه سلجوقی عراق، با قتل او قلمرو سلجوقیان عراق را هم در سال ۵۹۰ درتصرف آورد.
اما خود او هم بعداز طغرل مدت زیادی باقی نماند!* غلبۀ او بر تمام میراث سلجوقی، خلیفه را که طالب قسمتی ازین میراث بود ناخرسند کرد و این ناخرسندی همچنان باقی ماند و بعداز او، پسرش محمدبن تکش به عواقب آن دچار گشت. درین میان تکش چندی بعد در شهرستانه بین خوارزم و نیشابور در رمضان ۵۹۶ درگذشت.»[۷]
۶- علاءالدین محمدبن علاءالدین تکش(۵۹۶-۶۱۸)
« قطب الدین محمدبن تکش که بعداز فوت پدر در شوال ۵۹۶ به امارت خوارزم نشست، خود را علاءالدین محمد خواند – سلطان محمد خوارزمشاه -. *
بیست سال (۶۱۶-۵۹۶) فرمانروایی مستبدانه و آکنده از تعدی و خشونت و غرور این خوارزمشاه در شکل نکبت بارترین فرجام که شایستۀ یک سلطان جبار مغرور بود پایان یافت. علاءالدین محمد که میراث دشمنی با خلیفه را از پدر به ارث بـرده بود از همان آغاز امارت خود را از حمایت و تأیید فقها و ائمۀ ولایت محروم یافت ناچار بر امرای قبچاق خویش – ترکان قنقلی که خویشان مادریش بودند- تکیه کرد و مادرش ترکان خاتون هم با الزام وی به نگهداشت جانب آنها و با میدان دادن به این دسته از سپاهیان متجاوز و بیرحم و عاری از انضباط که در نزد اهل خوارزم بیگانه هم تلقی می شدند تدریجا سلطنت پسر و حکومت خوارزمشاهان را همه جا مورد وحشت و نفرت عام ساخت.*
معهذا در جنگی که در همان آغاز جلوس وی به وسیله برادرزاده اش هندوخان بن ملکشاه درخراسان بر ضد وی درگرفت، مسألۀ جانشینی او مورد تردید واقع شد. قوای غیاث الدین غوری و برادرش شهاب الدین غوری در ظاهر به بهانۀ پشتیبانی ازین مدعی تازه و در واقع به قصد خراسان به قلمرو سلطنت غوریان تختگاه خوارزم را مورد محاصره قرار دادند. علماء و ائمۀ شهر مردم را به مقابله با مهاجمان و مقاومت در مقابل آنها تشویق کردند. اما خوارزمشاه چون امرای قبچاق در رفع این مشکل موفق یا مایل نیافت برای دفع دشمن از قراختاییان ماوراءالنهر استمداد کرد.* و دفع نهایی غوریان جز با ویرانی بسیار و کشتار فجیع که در واقع قسمتی از شهرهای خراسان را معروض غارت فریقین کرد حاصل نشد. با این حال قتل ناگهانی سلطان شهاب الدین غوری که مقارن این ایام، و ظاهرا به وسیلۀ فداییان اسماعیلی به سال ۶۰۲ انجام شد، به خوارزمشاه فرصت داد تا اغتشاش های خراسان را فرونشاند و قلمرو خوارزم را از تجزیه و تفرقه یی که بعداز تکش بر آنجا حاکم شده بود برهاند.»[۸]
« خوارزمشاهیان، فرزند انوشتکین غرجه هستند. اولین ایشان یعنی قطب الدین محمد در تاریخ سال ۴۹۰ بر دست امیر حبشی بن التونتاق حکمران خراسان به سمت خوازمشاهی معین شد و این مقام از تاریخ به بعد در خاندان قطب الدین محمدبن اوشتکین موروثی گردید.* پس سال ۴۹۰ ابتدای تأسیس سلسلۀ خوارزمشاهی و قطب الدین محمد اولین خوارزمشاه از این خاندان است.»[۱]
۱- قطب الدین محمدبن انوشتکین(۴۹۰-۵۵۲)
« دولت خوارزمشاهیان که به سلطنت سلجوقیان پایان داد، خود در آغاز برآورده و پروردۀ سلجوقیان بود. بنیانگذار این دولت محمد نوشتکین از جانب برکیارق ولایت خوارزم در سال ۴۹۱ یافت.[۲]و سنجر هم بعدها او را در آن سمت تثبیت کرد.* قطب الدبن محمد که خوارزم رااز جانب سلطان سلجوقی داشت در مدت سی سال امارت خویش همچمنان تابع و مطیع سلجوقیان باقی ماند. گویند در تمام این مدت، یک سال خود برای اظهار طاعت به درگاه سلطان می آمد و یک سال پسرش اتسز را – به خراسان- می فرستاد.»[۳]
« او در جنگهائی که سنجر در ماوراءالنهر و غزنین و عراق می کرد همواره این پدر و پسر در رکاب سنجر بودند.*
محمد خوارزمشاه که مردی عادل و نیکوسیرت و ادت پرور بود در سال ۵۲۲ وفات یافت و پسرش اتسز به مقام او منصوب شد.»[۴]
۲- علاءالدوله ابوالمظفر اتسزبن قطب الدین محمد(۵۵۲-۵۵۱)
« دورۀ خوارزمشاهی علاءالدوله ابوالمظفر اتسز به دو دوره تقسیم می شود:دورۀ اول ۵۲۲ تا ۵۳۰ که دراین فاصله اتسز مانند پدر مطیع و خدمتگزار سنجر بود و در خدمت سلطان به جنگ و شمشیرزنی اشتغال داشت.* دورۀ دوم از ۵۳۰ تا ۵۵۱ که در ظرف آن میانۀ او و سلطان اکثرایام خصومت و رقابت برقرار بود و سنجر در دوران سلطنتش سه بار یعنی در ربیع الاول ۵۵۳ و ربیع الاول ۵۳۶ و جمادی الاخری ۵۴۲ به خوارزم لشکر برد و هر سه بار اتسز را مغلوب و به تسلیم و عذرخواهی مجبور نمود و اتسز با اینکه از ۵۴۲ به بعد دیگر به علت گرفتاریهائی که در کشمکش با قراختائیان و انقلابات حدود شمالی و شرقی قلمرو خود داشت بر سلطان قیام نکرد لیکن با او نیز باطنا درحال صفا و یگانگی سر نمی کرد تا آنکه در موقع اسیری سنجر به دست ترکمانان غز به خراسان آمد وتا موقعی که سلطان ازاین حبس نجات یافت در آنجا بود اما قبل از آنکه تکلیف کار خراسان و حال روابط آینده بین او و سنجر روشن شود، اتسز به تاریخ نهم جمادی الاخری سال ۵۵۱ در ولایت قوچان حالیه جان سپرد.*
اتسز مردی شجاع و بی باک وامیری عادل و شعرپرور و کریم و جوانمرد بود. نام نیک و ذکر خیر او را رئیس دیوان انشاء و مادح مخصوص او رشیدالدین محمد وطواط بلخی که در سال۵۷۳ وفات یافته در اشعار فارسی و عربی خود جاوید ساخته و این شاعر و نویسندۀ زبردست که در نظم و نثر هر دو زبان فارسی و عربی در زمان خود کمتر نظیر داشته به فرمان اتسز به تألیف کتاب بسیار مشهور خود یعنی حدایق السحر فی دقایق الشعر دست زده است. غیراز رشید بعضی از شعرای سنجری مثل ادیب صابر و از گویندگان ارّان مانند خاقانی شروانی نیز او را مدح گفته اند.*
جرجانیه در عهد اتسز خوارزمشاه از مراکز عمدۀ علم و ادب و محل اجتماع عدۀ کثیری از فضلای نامی بود و اتسز مخصوصا در جلب اهل فرهنگ و دانش به این شهر جدی بلیغ داشت. چنانکه در سال ۵۳۶ موقعی که پس از دیار شکست سنجراز قراختائیان بر خراسان استیلا یافت جمعی از دانشمندان آن دیار را به همراه خود به خوارزم برد و از مفاخر عهد او یکی امام علامۀ کبیر جارالله ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشری خوارزمی(۴۶۷-۵۳۸)است. صاحب مؤلفات عدیده درتفسیر و نحو و لغت و ادب که مشهورترین آنها کشّاف است در تفسیر قرآن و اُنموذَج در نحو عربی و مقدمهالادب درلغت عربی به فارسی.* دیگر زَین الدین سید اسماعیل بن حسن جُرجانی که درسال ۵۳۱ فوت کرده و از اطبای بزرگ عهد اتسز و پدرش قطب الدین محمد بوده و سید اسماعیل جرجانی مؤلف کتاب معروف ذخیرۀ خوارزمشاهی است در طب که آن را این دانشمند به نام قطب الدین محمد تألیف نمود ه و بعدها به دستور اتسز آن را مختصر کرده و از آن حُفّی علائی را به نام علاءالدوله اتسز ساخته است.»[۵]
۳- تاج الدین ابوالفتح ایل ارسلان بن اتسز(۵۵۱-۵۶۷)
« بعداز فوت اتسز،* وقتی پسرش ایل ارسلان داعیۀ فتح خراسان را پیدا کرد سنجر هم وفات یافته بود، و خراسان دیگر جزوی از قلمرو سلجوقیان محسوب نمی شد بین غلامان سنجری، پادشاهان غور، و خوارزمشاهیان مورد تنازع بود. ایل ارسلان بر قسمتی از خراسان در سال ۵۵۸ و ماوراءالنهر در سال ۵۵۳ که هر دو در آن ایام دچار فترت بودند دست یافت و نزدیک پانزده سال به عنوان خوارزمشاه حکومت کرد.»[۶]
۴- جلال الدین محمود سلطانشاه بن ایل ارسلان (رجب۵۶۷-ربیع الاخر۵۶۸)
و
۵- علاءالدین تکش بن ایل ارسلان(۵۶۸-۵۹۶)
« بعداز ایل ارسلان، منازعه یی که پسرانش سلطانشاه و علاءالدین تکش را برای دست یابی به فرمانروایی با هم به رویارویی واداشت،* سرانجام با استمداد تکش از قراختاییان که در مقابل پرداخت خراج سالانه یی او را در سال ۵۶۸ بر تخت خوارزم نشاندند، خاتمه یافت. اما اختلاف بعداز آن هم به کلی از بین نرفت با آنکه هر دو برادر در خراسان تاخت و تاز کردند. سرانجام برای رفع این اختلاف خانگی که این بار بر سر خراسان بین آنها پیش آمد، تکش خود را ناچار یافت که میراث سنجر را به سلطانشاه واگذارد.*
اما چون سلطانشاه چندی بعد در رمضان ۵۸۹ درگذشت، وی خراسان را هم به خوارزم ملحق کرد و چندی بعد لشکر به ری برد، و در جنگ با طغرل آخرین پادشاه سلجوقی عراق، با قتل او قلمرو سلجوقیان عراق را هم در سال ۵۹۰ درتصرف آورد.
اما خود او هم بعداز طغرل مدت زیادی باقی نماند!* غلبۀ او بر تمام میراث سلجوقی، خلیفه را که طالب قسمتی ازین میراث بود ناخرسند کرد و این ناخرسندی همچنان باقی ماند و بعداز او، پسرش محمدبن تکش به عواقب آن دچار گشت. درین میان تکش چندی بعد در شهرستانه بین خوارزم و نیشابور در رمضان ۵۹۶ درگذشت.»[۷]
۶- علاءالدین محمدبن علاءالدین تکش(۵۹۶-۶۱۸)
« قطب الدین محمدبن تکش که بعداز فوت پدر در شوال ۵۹۶ به امارت خوارزم نشست، خود را علاءالدین محمد خواند – سلطان محمد خوارزمشاه -. *
بیست سال (۶۱۶-۵۹۶) فرمانروایی مستبدانه و آکنده از تعدی و خشونت و غرور این خوارزمشاه در شکل نکبت بارترین فرجام که شایستۀ یک سلطان جبار مغرور بود پایان یافت. علاءالدین محمد که میراث دشمنی با خلیفه را از پدر به ارث بـرده بود از همان آغاز امارت خود را از حمایت و تأیید فقها و ائمۀ ولایت محروم یافت ناچار بر امرای قبچاق خویش – ترکان قنقلی که خویشان مادریش بودند- تکیه کرد و مادرش ترکان خاتون هم با الزام وی به نگهداشت جانب آنها و با میدان دادن به این دسته از سپاهیان متجاوز و بیرحم و عاری از انضباط که در نزد اهل خوارزم بیگانه هم تلقی می شدند تدریجا سلطنت پسر و حکومت خوارزمشاهان را همه جا مورد وحشت و نفرت عام ساخت.*
معهذا در جنگی که در همان آغاز جلوس وی به وسیله برادرزاده اش هندوخان بن ملکشاه درخراسان بر ضد وی درگرفت، مسألۀ جانشینی او مورد تردید واقع شد. قوای غیاث الدین غوری و برادرش شهاب الدین غوری در ظاهر به بهانۀ پشتیبانی ازین مدعی تازه و در واقع به قصد خراسان به قلمرو سلطنت غوریان تختگاه خوارزم را مورد محاصره قرار دادند. علماء و ائمۀ شهر مردم را به مقابله با مهاجمان و مقاومت در مقابل آنها تشویق کردند. اما خوارزمشاه چون امرای قبچاق در رفع این مشکل موفق یا مایل نیافت برای دفع دشمن از قراختاییان ماوراءالنهر استمداد کرد.* و دفع نهایی غوریان جز با ویرانی بسیار و کشتار فجیع که در واقع قسمتی از شهرهای خراسان را معروض غارت فریقین کرد حاصل نشد. با این حال قتل ناگهانی سلطان شهاب الدین غوری که مقارن این ایام، و ظاهرا به وسیلۀ فداییان اسماعیلی به سال ۶۰۲ انجام شد، به خوارزمشاه فرصت داد تا اغتشاش های خراسان را فرونشاند و قلمرو خوارزم را از تجزیه و تفرقه یی که بعداز تکش بر آنجا حاکم شده بود برهاند.»[۸]