خاطره نویسی روزانه

وضعیت
موضوع بسته شده است.

آوا.الف

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/01/11
ارسالی ها
215
امتیاز واکنش
2,617
امتیاز
468
سن
24
محل سکونت
ایران
و خدایی که در این نزدیکیست...
گاهی وسعت دردها و مشکلاتمون اونقدر زیاده که قابلِ بیان نیستن...نیاز داری اون هارو به یه نفر بگی و اون شخص راهنماییت کنه اما یکم بیشتر که به محیطِ پیرامونت دقت میکنی میبینی کسی نیست تا بتونی بهش حرفایی رو بزنی که توی دلت تلنبار شده و داره روحت رو آزار میده...سال2017 هم کم کم داره تموم میشه باورم نمیشه که اینقدر زود گذشت...انگار همین دیروز بود که اینجا عضو شدم...واقعا گذرِ زمان چیزِ عجیبیه...زود و در عین حال دیر میگذره...یعنی هم زود میگذره هم دیر...یکی بود میگفت زمان انقباض و انبساط داره...دقیقا یادم نیست چی میگفت اما حرفای جالبی میزد میگفت وقتی حس میکنی زمان داره دیر میگذره بدون که از نظر تو فقط دیر نمیگذره بلکه واقعا داره دیر میگذره...من نمیدونم بر چه اساسی این حرفارو میزد اما برام جالب بود...هیچی همین دیگه : )


sweetylife
20.مرداد.96
 
  • پیشنهادات
  • SheRviN DoKhT

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/19
    ارسالی ها
    1,883
    امتیاز واکنش
    147,427
    امتیاز
    1,086
    سن
    22
    امروز که کاظمی، نمودار انرژی مکانیکی به ارتفاع رو کشید؛ با خودم فک کردم چقدر شبیه زندگی من شده. زندگی من پره از هدف! پره از آرزو و نشاط؛ حیف که انجمن همشو حروم میکنه... خودم می دونم زیادی پای انجمن می شینم، خودم می دونم معتادش شدم یه جورایی، ولی بالاخره این اعتیاد هم تموم میشه... تا قبل پائیز!
    خدایا کمکم کن بتونم بهتر درس بخونم و بهتره بگم "مفید درس" بخونم! کمک کن(:
    زندگی قشنگ رو ازم نگیر؛ پدر و مادرم همیشه سالم و خواهرم همیشه خوشحآل و اگه وقت شد، همین خواسته ی بالایی رو هم بده به من..
    من نه عاشقم، نه می خوام به کسی برسم، نه دلم از این چیزا می خواد، نه چیزای باکلاس و قشنگ می خواد، نه از کسی توقع خاصی دارم، نه آرزوهای مالیخویایی دارم!
    فقط و فقط درسم مهمه و بس.... دوسِت دارم، پس تو هم دوسَم داشته باش.
     

    ☠@_@negi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    359
    امتیاز واکنش
    1,085
    امتیاز
    361
    محل سکونت
    تهران
    خیلی دودلم...از طرفی دوست دارم برم کمیکار از طرفی پس سازه چی میشه؟..ای لعنت به هرچی مدرسه کوفتی که باید تابستونم بریم مدرسه...ای خدا ایشالله زلزله بیاد تعطیل شه..
    میخوام یکی رو اسکول کنم ولی طرف خیلی زرنگه...اگه بفهمه ...
    اوف به قول خانوم فسقلی عاشق شدمممم....عاشق حامی تو بانوی قصه...ای عشق دوساله ام....خواهشا این همراز بیشعورو طلاق بده...لیاقت تو رو نداره جیگرکم...بیا منو بگیر
    عربی هم گند زدم....فکر کنم بشم ۱۶..اوف
    این پست قرار بود فلسفی بشه ولی خب شرمنده
     

    Yegane.gh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/08/19
    ارسالی ها
    492
    امتیاز واکنش
    3,207
    امتیاز
    585
    سن
    23
    محل سکونت
    زیر یه سقف آبی
    زندگی هر روز من مثل دیروزه کاملااااا تکراری اما دوس داشتنی .. وقتی یکیو کنار خودم دارم که وقتی ناراحتم آرومم کنه خوشحالم با خوشحالیم خوشحال شه همین حوادث تکراری خوش آیند میشه...
     

    آوا.الف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/11
    ارسالی ها
    215
    امتیاز واکنش
    2,617
    امتیاز
    468
    سن
    24
    محل سکونت
    ایران
    گاهی وقتا فقط توی ذهنمون برنامه ریزی میکنیم و هیچوقت عملیش نمیکنیم...دقیقا حال و روزِ این روزهای منه...مثلا برنامه ریزی میکنم که در طول یک روز برم باشگاه,کتابِ آموزش زبان بخونم,فیلم ببینم,برم بیرون و...اما هیچکدوم رو انجام نمیدم, تا لنگِ ظهر میخوابم و تا شب وقتم رو با _اینترنت_ هدر میدم!
    خیلی از دست خودم و این همه تنبلی و بی کاری خسته شدم حتما باید یه تنبیهِ درست و حسابی برای خودم در نظر بگیرم!
    فکر میکردم حالِ روحیم خوب باشه...اما وقتی به عمقِ حالم بیشتر توجه میکنم میبینم اصلا خوب نیستم...چقدر روزهام بیهوده شده همش هم تقصیرِ خودم...حالِ بدم تقصیر خودمِ و خودم...و فقط خودم میتونم حالم رو خوب کنم و روزامو از این بی حاصلی درش بیارم!
    البته میدونم چیزِ عجیبی نیست و خیلیا توی تابستون همچین روزهایی رو میگذرونن...اما من با تمومِ وجودم از این روزها متنفرم و دلم میخواد از ریشه این روزهارو نابود کنم(برای همیشه)!
    البته همه ی روزم توی بی حاصلی و حس و حالِ بد خلاصه نمیشه,امروز رفتم نمایشگاه کتاب 3تا کتاب خریدم: )
    چون قراره مجددا کنکور بدم و 95% وقتم برای درس خوندن و تست زدن و کلاس رفتن و... میره نمیتونم زیاد کتاب بخونم اما تصمیم دارم تا آخر آذر 4جلد کتاب رو کامل و دقیق بخونم!--->یه جا نوشته بود مهم نیست چقدر میخونید کیفیتِ خوندن مهمه,البته من اولویت بندی میکنم کیفیت و کمیت رو اولویتِ اولم کیفیتِ وقتی تونستم اون رو بالا ببرم روی اولویتِ دوم کار میکنم!---->هم درسی و هم غیر درسی
    و اینکه هنوز تنبیهم سرِ جاشه -_-باید تنبیه بشم-_-
    پ.ن1)وقتی این حرفارو تایپ میکردم تمام مدت اینجوری بودم-->:|
    آروم نیستم از لحاظ ذهنی برای همین این خاطرم خیلی درهم برهم و شلوغ پلوغ و بی مزه و لوس شد:|
    پ.ن2)اینو خیلی دوس دارم^_^
    آن ماه دیده است که من نرم کرده ام
    با جادوی محبت خود قلب سنگ او
    آن ماه دیده است که لرزیده اشک شوق
    در آن دو چشم وحشی و بیگانه رنگ او
    _بانو فروغ فرخزاد_
    پ.ن3)تنبیه یادم نخواهد رفت-_-
    توی خاطره ی بعدیم باید بیام از چیزای خوب خوب بگم : ))
    و در آخر متاسفم که اینقدر چرت شد و لوس-_-

    28.مرداد.96
    sweetylife
     

    N..sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,471
    امتیاز واکنش
    17,064
    امتیاز
    706
    محل سکونت
    وایت لند *_* D:
    *به نام حضرت دوست؛ که هرچه داریم از اوست*
    18 اوت 2017
    0:51
    شنبه
    ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
    خب اونقدر زهوار زندگیم از دستم در رفته که حتی تاریخ شمسی خودمون و هم نمیدونم و فقط حدس میزنم که 28 مرداد باشه!
    دونه دونه ی روزهای زندگیم رو دارم حروم می کنم.
    با نت... با گوشی و یه تلگرام کوفتی و 4 تا برنامه ی مزخرف تر از خودش!
    به یه بی حسی مطلق رسیدم و هیچی خوشحالم نمیکنه.
    کل تابستونم رفت بدون اینکه ازش لذتی ببرم...
    و فقط به پاییز آینده فکر میکنم؛
    به روزهای دلگیر و بارونی...
    هوای سرد...
    درسهای سخت و امتحانات...
    فقط میخوام خدا به دادم برسه....
    احساس افسردگی شدید میکنم
    کلی کار در طول روز انجام میدم ولی هیچ کدوم خوشحالم نمیکنه...
    از فروشندگی بگیر تا چت با بچه های انجمن و....
    ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
    بعد از خوندن مطالب جالب یه وبسایت خیلی دوست داشتنی، به خودم قول دادم که مایندفول و مایندفول تر بشم...
    تا دیگه حسرت روزهایی که رفت و دیگه هم بر نمیگرده رو نخورم....
    به امید پیروزی هممون و همتون!
    0:59
    ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
    پ.ن: دیگه مطمئنم که 28 ام شده!
    البته همون اولای تایپ کردنم فهمیدم ولی...موکولش کردم به الآن....

    اضافه گویی نمیکنم...
    خدانگهدار
     

    nazanin maryam

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/08/22
    ارسالی ها
    93
    امتیاز واکنش
    2,926
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    تهران
    امروز دختر عمم اومد خونمون:aiwan_light_blumf:
    الانم من خاطره نویسیم نمیاد خواهر و همون دختر عمم که خط بالا گفتم امروز اومده:aiwan_light_blumf: نشستن به نوشته های من هر هر میخندنo_O
    موندم کجای حرفای من خنده داره
    خاطرررررس دیگه!!!
    خلاصه که خواستم گوشه ای از قلم خفن خودم رو به همراه خواهر و دخترعمم که چهار خط قبل عرض کردم امروز اومده خونمون:aiwan_light_blumf: به نمایش بذارم
    گفتم که در جریان باشین:NewNegah (16):
     

    *دیانا *

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/01
    ارسالی ها
    47
    امتیاز واکنش
    287
    امتیاز
    136
    محل سکونت
    جهنم
    الان دلم میخواد سرمو بکوبم به دیوار از صبح تاالان فقط سردرد داشتم بعد از ظهرم مهمون داشتیم هیی حرف میزدن هییی حرف میزدن بخاطر همین بیشتر سرم درد میگرفت جوری که دلم میخواست بلند شم بزنم تو صورتش تا خفه شه بجز این دور اطرافمو پرر بچه ۳ و۴ ساله گرفته بود که براشون داستان تعریف کنم مطمعنم اگه مامانم جلومو نمیگرفت همون موقع کتکشون میزدم تا برن پیش ماماناشون زار زار گریه کنن حداقل اعصابم راحت میشد :NewNegah (6):
     

    DEAD_QUEEN

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/07
    ارسالی ها
    12,060
    امتیاز واکنش
    36,145
    امتیاز
    1,108
    سن
    22
    محل سکونت
    کرج
    الان در همین لحظه دوست دارم یه ماشین زمان داشتم تا میرفتم به سه هفته دیگه تا گچ پامو بازکنم.پدرمو درآورده.هم سرما خوردم هم پام شکسته.بازم اول مهر نزدیکه و منم سرما خوردم.
    من42kmoigاول مهر
    من42kmoigمدرسه
    من:aiwan_light_dash2:
    گچ پام:aiwan_light_biggrin:
     

    DEAD_QUEEN

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/07
    ارسالی ها
    12,060
    امتیاز واکنش
    36,145
    امتیاز
    1,108
    سن
    22
    محل سکونت
    کرج
    امروز امتحان فاینال زبان دارم.دارم از استرس میمیرم.نمیدونم قبول میشم یا نه.کل کتابو مثله کف دستم از برم ولی بازم میترسم یه جایی یا یه چیزی جامونده باشه.دارم دیوونه میشم.نمیدونم چیکار باید بکنم.
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا