دلنوشته کاربران خود نویس آبی من| fateme078 کاربر انجمن نگاه دانلود

FATEME078

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/08
ارسالی ها
1,311
امتیاز واکنش
31,597
امتیاز
873
سن
25
محل سکونت
تهران
هر روز بیشتر به این واقعیت پی‌می‌برم که...
زندگی را نمیتوان تحمل کرد
مگر، دیوانگی چاشنی آن باشد.
فردریش نیچه

دیدم بیشتر بچه‌ها دلنوشته‌ای- شعری چیزی دارن، گفتم از قافله عقب نمونم :)
من نه دلنوشته دارم و نه شعر! فقط حرفای خودم رو میزنم. خود نوشته هست تا دل نوشته! حرفایی که شاید ادبی نباشه، شاید عاشقانه نباشه، اما برام با ارزشه. انقد ارزش داره که خواستم با شما به اشتراک بگذارم.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • FATEME078

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/08
    ارسالی ها
    1,311
    امتیاز واکنش
    31,597
    امتیاز
    873
    سن
    25
    محل سکونت
    تهران
    از بچگی به فیلمای جنایی علاقه داشتم ؛ کلا یه حس خوبی بهم میداد،مخصوصا وقتی آخراش نقش اول فیلم کشته میشد .یه جورایی قهرمان داستان به خاطر بقیه از جونش میگذشت و این برام خیلی ارزش داشت ...
    یه خرده گذشت شخصیت اصلیا تغییر کردن ، دیگه آدم خوب داستان نقش اول نبود ؛ نقش منفیا جای اونا رو گرفتن و ژانر و آخر فیلم و به کلی تغییر دادن !
    بعد از یه مدت کوتاه،هر چی خلافکار و قاتل و دزد بود الگوی من شد!
    جالب اینجاست آخر فیلم کارای نقش منفیه توجیه میشد و میفهمیدیم نه تنها آدم بدی نبود بلکه از نقش مثبت فیلم یه سر و گردنم خوب تره!
    دوم دبستان که رفتم از فیلمای کره ای خوشم اومد ، به خاطر جواهری در قصر و بانو چوییش که شخصیت منفی و منفوری داشت،اونم آخر فیلم توبه کرد و یانگوم بخشیدش ؛ یه شعری بود میگفت :ذات بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است ... تو فیلما این شعر به کلی نادیده گرفته میشه؛ انگار حتما باید همه ی آدما پاک و منزه از دنیا برن ، هر چند که یک یا ده نفر و کشته باشن ! یا همین دوستای جومونگ که راهزن بودن ، یهو تبدیل شدن سر دسته آدم خوبا هیچ !یکیشونم باباش جزو گروه دامول بوده!
    یه سوالم همیشه فکرم و مشغول کرده این بچه یئون (سرزمین باد ها)چرا انقد واسه موهیول مهم بود ؟! برادران و خواهران سانسورچی ، به نظرم بهتر بود کلا قسمتای بچه رو حذف میکردید تا اینکه ما تو خماری بمونیم .
    فیلم های سینماییم که هیچ! انگار موضوع و کیفیت و بیخیال شدن یه سری سوپر استار میارن و فیلمشون فروش آن چنانی میکنه !(البته بعضی از فیلما واقعا جای تحسین دارن )
    من الان نزدیک چهار پنج ساله سریال ایرانی ندیدم ،به نظرم موضوعاتشون نه تنها دردی از جامعه دوا نمیکنه بلکه غم و غصه های آدم و بیشتر میکنه !
    همه این عوامل دست به دست هم داد من عاشق فوتبال شدم و امکان نداره جایی فوتبال باشه و من بذارم کسی فیلم ببینه!
    اما کیفیت اونم هر روز کمتر میشه ! بگذریم از فوتبالای خارجی که همیشه رو اوجن و آدم از دیدنش خسته نمیشه!
     
    آخرین ویرایش:

    FATEME078

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/08
    ارسالی ها
    1,311
    امتیاز واکنش
    31,597
    امتیاز
    873
    سن
    25
    محل سکونت
    تهران
    منم دختری تنها
    در زمستانی سرد
    آواره و بی پناه
    در انتهای باور باد
    گاه باران میوزد
    موهایش جولان میدهد
    نسیم خنک صورتش را مینوازد
    گویی زمستان نیستیش را فریاد میزند
    دلیل برای ادامه ی راه نیست
    مرگ را میخواند
    در گوشه ای از شهر
    مردمان نمیدانند چه بگویند
    در پس غیبت هایشان
    نامش را فریاد میزنند
    او نمیداند چه کرده که محکوم به تهمت هاست
    برایش حکم دیوانگی مهر میکنند
    لبخندش را محو ، قلبش را سیاه
    وجودش را بی وجود ، آبرویش را نیست
    صدایش را پر بغض ، نفسهایش را قطع
    جوانیش را زود گذر ، شادیش را غم
    زیباییش را نازیبا جلوه میدهند
    و چه میتوان گفت به مردمی که ندانسته میگویند
    و سال ها بعد پیشمان شده از حرفایشان
    برای اقرار اشتباه فاحششان بیایند
    آنگاه که نه دختری هست نه قلبی نه احساساتی
    نه لب های خندانی و نه چشم های سرمه کشیده
    دخترک شده است همچون برج لرزانی
    که ایستاده برای قطع لرزه هایش
    ایستاده جان میدهد ، ایستاده در مسیری پر از طوفان
    طوفانی که همین مردمان ساختند ؛
    کاش حرف هایشان را میمکیدند
    شاید کسی با این جملات سخیف از وجودش بکاهد
    به غرورش ضربه وارد شود و دیگر به باران ها دل نبندد :)
     
    آخرین ویرایش:

    FATEME078

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/08
    ارسالی ها
    1,311
    امتیاز واکنش
    31,597
    امتیاز
    873
    سن
    25
    محل سکونت
    تهران
    همیشه دلم میخواست متفاوت باشم :)
    دوست داشتم جامعه رو تغییر بدم و خودم بشم تنها انسان خوب ؛ این قدر به این هدف پر و بال دادم که اعتماد به نفسم به عرش رسید و گفتم من میتونم کل دنیا رو عوض کنم و توش پادشاهی کنم !
    یه خرده گذشت خواستم خانوادم و تغییر بدم اما نتونستم !
    منی که میخواستم کل دنیا رو عوض کنیم حتی نتونستم خانوادم و تغییر بدم و از شدت مذهبی بودنشون کم کنم
    تصمیم گرفتم خودم تغییر کنم ، تغییر و توی این میدیدم که متفاوت باشم ، ینی کسی میگفت الان روزه میگفتم نه شبه ؛ تبدیل شده بودم به یه بی منطق کسی که فک میکنه هر چی خودش بگه درسته بقیه دروغ میگن ! بقیه هیچی نمیدونن فقط اون همه چی دانه ...ینی حرص میخوردم کسی برخلاف من حرف میزد ، تا وقتی قبول نمیکرد حق با منه بیخیالش نمیشدم... بعد از چند وقت از شخصیت قبلی خودم متنفر شدم و خواستم طوری باشم که همه میخوان باشن ! آدم موفقی که در عین منطقی بودن از ادب و کمالات و اطلاعات عمومی برخورداره و کلا سرش تو کار خودشه ، کسیم چیز اشتباهی میگه گارد نمیگیره تو اشتباه میکنی تو اینی تو اونی ؛ کسی برخلاف حقیقت حرف میزد بازم سکوت میکردم و میگفتم حق با شماست
    چون آدمای بی منطق صد تا دلیلم جلوشون بذاری بازم حرف خودشون و به کرسی میشونن ...
    خیلی سعی کردم اونی بشم که بقیه آرزو شو دارن اما بازم نشد ! چون هیچ انسانی کامل نیست و کلا هممون نقص داریم ...من سعی کردم آخر از صد درصد موفقیت بیست درصدشو پیدا کردم ، وقتی با بقیه حرف میزنم و اونا فقط تحسین میکنن ، خودش موفقیت اجتماعیه ...وقتی وقتم و مثل بقیه هم سن و سالم گرم پسرا و آیینه نمیکنم خودش یه موفقیته ! اما هنوز اول این مسیر بس طولانیم ....
    از هر جا که شروع کنیم بالاخره به قله کوه میرسیم ...

    و حالا من و کنکور داریم پایین کوه در جا میزنیم تا یه روز من شروع کنم به خوندش ! همین منی که میخواستم دنیا رو عوض کنم حالا باید برای درس خوندن بهانه تراشی کنم که امروز نه فردا !
     
    آخرین ویرایش:

    FATEME078

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/08
    ارسالی ها
    1,311
    امتیاز واکنش
    31,597
    امتیاز
    873
    سن
    25
    محل سکونت
    تهران

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    عاشق تعطیلی مدرسه بودیم ، کلا برف که میومد میزدیم شبکه شیش که آموزش پرورش دلش به حالمون بسوزه تعطیلمون کنن ، حالا بماند یه سری بچه ها کوچکتر از خودمون تو خیابونا ، با کم ترین لباسا در حال کار کردنن ، بچه هایی که مرد بزرگ شدن ، کسایی که خونه نداشتن یا کارتن خواب شدن یا تو خونه هایی با جمعیت زیاد توی انباری یا اتاقک با ده پونزده بچه ی دیگه زندگی میکردن ، زندگی که نه روزگار میگذروندن ...
    نمیدونم وقتی ما آرزوی کوچک برف اومدن داشتیم اونا چه آرزویی می کردن؟
    نمیدونم وقتی زیر نویس شبکه شیش و میدیم و اون همه ذوق میکردیم اونا چه حسی داشتم
    شاید تنها آرزوی این بچه ها داشتن سر پناه بود یا خلاص شدن از این زندگی جهنمی ...
    اونا خودشون نخواستن که توی سرمای استخون سوز اوایل آذر وسط خیابونا جنسای بقیه رو بفروشن ، اونا نخواستن پولاشون و به یکی دیگه بدن یا اینکه خونشون کنار اون همه آدم معتاد باشه ، نمیدونم کوچکترین آرزوی من شاید بزرگ ترین آرزوشون باشه ؛
    اگه به جای پول دادن بهشون خوراکی بدیم شاید بهت اخم کنن و قبول نکنن ، اما شرفش بیشتر از دادن پولیه که تو جیبشون نمیره ...
     
    آخرین ویرایش:

    FATEME078

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/08
    ارسالی ها
    1,311
    امتیاز واکنش
    31,597
    امتیاز
    873
    سن
    25
    محل سکونت
    تهران
    چک نویس تاریخ
    من تنها یه غریبم توی این شهر خاموش
    میون آدم و هوا میون آدما هه کوش؟
    من و دستای خالی میون شهر سیاهی
    تو اما تو خیابون بین آدمای غرق تباهی
     
    آخرین ویرایش:

    FATEME078

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/08
    ارسالی ها
    1,311
    امتیاز واکنش
    31,597
    امتیاز
    873
    سن
    25
    محل سکونت
    تهران
    جهان بدون هیچ آدمی بدون الف نمیشه فقط کمی تغییر میکنه مثلا دو تا حرفش حذف میشه ، ه و ا که بعد از حذفشون طرف جنم پیدا میکنه:/ جهانم با هر کس و هیچ کس ه و الف نداره :)
     

    FATEME078

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/08
    ارسالی ها
    1,311
    امتیاز واکنش
    31,597
    امتیاز
    873
    سن
    25
    محل سکونت
    تهران
    این روز ها مانند اسب شطرنج شده ام ، هر چه بیشتر می دوم به جایی نمیرسم ؛ گاهی میگویم کاش پیاده ای بودم که توان وزیر شدن دارد ، وقتی به تمام مشکلات راه یک پیاده برای رسیدن به مقام وزیر می رسم بیخیال پیاده بودن میشوم و میخواهم همان اسب بمانم که حداقل برای پیروزی می جنگد و مهره های دیگر را توی دو راهی قرار میدهد ؛ کاش اسب ها هم می توانستند بزرگ تر شوند ...کاش
     

    FATEME078

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/08
    ارسالی ها
    1,311
    امتیاز واکنش
    31,597
    امتیاز
    873
    سن
    25
    محل سکونت
    تهران
    دوستی دائما در گوشم می خواند : تو آخر با زبان بردنت تن خودت و به باد میدی ، کلا یا حرف نزن یا سر هیچ و پوچ بحث نکن!
    قبول کردم مدت هاست نه حرف منطقی میزنم نه با کسی بحث میکنم ، مانند رباتی که دکمه آفش را زدند و فقط نظاره گر است ، همان دوست الان که به من می رسد می گوید : چقد ساکت و یبس شدی چرا نه حرف می زنی نه میخندی ؟
    بین دو راهی جواب مانده بودم در آخر گفتم : من اگر قرار باشه به هر ساز شما برقصم فقط باید بمیرم ...
     

    FATEME078

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/08
    ارسالی ها
    1,311
    امتیاز واکنش
    31,597
    امتیاز
    873
    سن
    25
    محل سکونت
    تهران
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    یه چیزی تو وجود آدما هست به نام احساس ، بعضیا اون و تو وجودشون دفن می کنن ولی بعضیا از هر فرصتی برای بروزش استفاده می کنن ، هیچ وقت این دو نوع انسان کنار هم می تونن قرار بگیرن تمام سختی های این رابـ ـطه به کسی ختم می شه که احساساتش به عقلش غلبه می کنه ...
    آدمایی که حتی ذره ای احساس ندارن همونایین که یه روزی تمام احساسشون و صرف یه بی احساس دیگه کردن و حالا چیزی از اون تو وجودشون نیست که به یکی دیگه بدن ...


    دکتر علی شریعتی "خداوندا نمیدانی که انسان بودن وماندن در این دنیا چه دشوار است. چه زجری می کشد آنکس که انسان است واز احساس سرشار است ..."
     
    آخرین ویرایش:
    بالا