دلنوشته کاربران دلنوشته لحظات آبی | ❤malihe2174❤ کاربر انجمن نگاه دانلود

Winterlady

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/12/10
ارسالی ها
624
امتیاز واکنش
11,231
امتیاز
661
محل سکونت
بندر انزلی

به نام حق
دلنوشته لحظات آبی |malihe2174

سلام به همه دوستان خوب نگاه دانلودی. امیدوارم که خوب باشین. اینجا جایی که من:

  1. دلنوشته های خودمو مینویسم و میزارم پس لطفا کپی نکنید اگر هم کردید با ذکر منبع کپی کنید وگرنه راضی نیستم!
  2. از ارسال پست اسپم و کلا ارسال هر متن دیگری در این تاپیک خود داری کنید.
ممنون از اینکه نگاه قشنگ تون رو به خوندن دلنوشته هام معطوف میکنین.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • Winterlady

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/10
    ارسالی ها
    624
    امتیاز واکنش
    11,231
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    بندر انزلی
    یه شب میای خونه... برق ها خاموشه... دلت گرفته و دست هات هم نمیخوان برق ها روشن شن!
    بوی خوش غذا نمیاد. یخچال در عزای اینکه پر شه! میز در حسرت اینکه روشو تمیز کنی. لباس ها خط تا شدنشون رو یادشون رفته! اما تو نه لباسی نه میزی نه هیچ شی دیگری! تو خودت رو یادت رفته! می شینی دستهات رو رو چشمهایی میزاری که در حسرت خوابیدن ارومن! تنهایی همه چی رو بلعید و رفت... تورو من و همه چی رو که روزی انتخاب شدن تا تو این خونه نمادی از نفس کشیدن و حیات باشن! بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم پیشکش شاعر باشه من بی تو حتی از حوالی خودم هم گذر نمیکنم... شاید تو باشی اونی که از حوالی من می گذره...!
    زیباترین حرفت رو بمن بگو! به منی که سکوت رو هر روز در سیاه چال تنهایی تمرین میکنم!
    میدونی حال یه زخم خورده از تنهایی چجوری خوب میشه؟ کافیه که فقط بیاد اونی که باید باشه و نیست...!
    Malihe2174
     

    Winterlady

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/10
    ارسالی ها
    624
    امتیاز واکنش
    11,231
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    بندر انزلی
    چقدر زود دیر میشه... یه روزی میشه به خودت میای اما دیر شده یادمون میاد کارایی رو که هیچوقت خودمون واسه کسی که دوستش داشتیم نکردیم و بعد چه زود دیر شد ادم می مونه با یه قبرستون بزرگ بعدش
    یه ردیف قبر
    و یه قطعه مزار!
    که تنها دلخوشیت میشه گل گذاشتن روش!
    بعد اون موقع یادت میاد این آدم چی دوست داشت!
    گل؟!
    همونی که هیچوقت وقتی زنده بود ندادیم؟
    بغـ*ـل دوست داشت؟
    همونی که هیچوقت اونم ندادیم ؟
    رنگ دوست داشت؟
    همون رنگی که هیچوقت کادو ندادیم؟
    غذا دوست داشت؟
    همونی که هیچوقت بخاطر حوصله نداشتن درستش نکردیم؟
    اما بعده همه ی اینا فقط میتونیم گلی ببریم که دیگه حتی خودشم نیست که ازش لـ*ـذت ببره...
    خیلی زود دیر شد! وقتی که اشکهات روی سنگ سرد قبرش بچکه، تازه جای خالی ش درد میگیره تازه یادت میاد یه روزی اون آدم اشکهات رو پاک کرده... منتظر بوده تو هم بکنی و نکردی!
    خیلی زود دیر میشه...!کاش یاد بگیریم آدمها تکرار شدنی نیستن! کاش یاد بگیریم خیلی زود دیر میشه!
    Malihe2174
     

    Winterlady

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/10
    ارسالی ها
    624
    امتیاز واکنش
    11,231
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    بندر انزلی
    موجها ساحل رو می شورن و ماسه هارو جا بجا میکنن. نوشته های عاشقانه ی روی ساحل رو بر هم میزنن و یادگاری هارو دور میریزن! به راستی درخت وفادار تره یا دریا؟ تن درخت مثل تن خیلی از آدمها زخمیه اما فروتنانه زخم هاشو بی مرهم باقی میزاره!
    عشق آدم ها به هم مثل عشق درخت به یادگاری هاییه که بی رحمانه روش نوشتن! زخم میخوری و فقط کهنه میشه! زخم میخوری و جاش حک میشه رو لطافت روحت! این روزها مجنون وار پی ساحلیم که وفاداریش در نگه داری زخم یادگاری ها مثل درخت باشه! ما آدمها مثل دریا میمونیم حالمون که خوب باشه ارومیم اما طوفان زندگی که از راه میرسه نجابتمون یادمون میره! اما من میخوام دریایی باشم که حتی تو طوفانی ترین شب هاش ماهی هایی که بهش وابسته هستن رو بیرون نمی ندازه! میخوام اون دریایی باشم که هیچوقت به موجودات وابسته به بودنش خــ ـیانـت نمیکنه حتی موقع خشم!
    دریا باید رسم آدمیت رو از تو آموخت...

    Malihe2174
     

    Winterlady

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/10
    ارسالی ها
    624
    امتیاز واکنش
    11,231
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    بندر انزلی
    مردان ابهت دارند! سـ*ـینه های پهن دارند! دستهاشان دوبرابر دستهای کوچک اما پر از هنر زن هاست! اما دستهاشان امنیت دارد...! نگاهشان حریم دارد... قلبشان فقط به اندازه دوست داشتن و عاشق بودن جا دارد... بزرگ اند و قوی هیکل اما قلبی به کوچکی گنجشک دارند! مردان تنها همان پسر بچه های بازیگوش دیروزند که فقط ظاهر عوض کرده اند...! مردها را ساده میشود رام کرد! مردها را می شود شناخت اما زن هارا نه... خانه حرمت دارد وقتی مردی با تمام مردانگی هایش پای در خانه می گذارد. خانه چراغ دارد و روشن است وقتی پدر از در به درون می آید!
    اخرش هم این است که پدر می شوند! همانهایی که بودنشان بهانه نفس کشیدن زن هایی ست که بی وقفه کل روز را منتظر آمدن مردی هستن که سند خانواده به نام اوست! پدر داشتن و پدر شدن لیاقت میخواهد! شخصیت میخواهد! پسرک بازیگوش دیروز یک روز مرد میشود! همسر می شود! پدر میشود حریم میشود! چه لذتی دارد تکیه زدن به قامت محکم همسر و پدر! کوه هم عاشق میشود وقتی مرد برای دفاع از حریمش داد میزند. وقتی که دستانش مشت می شوند کوه هم کم می آورد! زیباترین گره ی جهان رو می شناسی؟ گره ای زیباتر از اخم های یک مرد هست؟
    اصلا زیباترین گره ی جهان را بیخیال! زنها عجیبند! مثل ابریشم هستند اما زن بی مرد چه معنا دارد؟ مردها همان ساده های دوست داشتنی ای هستند که ما زنها با تمام پیچیدگی هایمان بی وقفه دوستشان داریم! همان خلقت تک بعدی خدا را عاشقانه دوست داریم! همان مذکری که روزی می شود همسرمان، پسرمان! برادرمان! این دردانه ها را باید عین خودشان ساده ی ساده دوست داشت...!
    Malihe2174
     

    Winterlady

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/10
    ارسالی ها
    624
    امتیاز واکنش
    11,231
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    بندر انزلی
    رعد روشن میکند آسمان را... مهتاب در پی ابر می بارد! و خورشید شرم میکند از این همه زیبایی! غروب دل انگیزش را به نم نم باران می سپارد... قطرات سر میخورند و میرقصند و من بیش از پیش به تو فکر میکنم! به فنجان چایی که هرگز نیامدی و سالهاست که سرد شده! به قندان که تو به او افتخار شیرین کردن کام تلخت را ندادی!
    یادت می آید؟ به من گفتی از این عشق حذر کن! اما مگر روی ماه حذر کردن دارد؟ مگر می شود تو را که چون ماه هستی را دید و حذر کرد؟ اصلا ماه را بی خیال! یادم آید که تو گل دوست داشتی حال گل میگذارم پیش رویت درون گلدانی که نیست! نیست! هیچ چیز اینجا نیست! دیر زمانی میگذرد من هنوز پشت پنجره به تو فکر میکنم و دانه دانه موهایم سفید میشود! من پشت پنجره زندگی میکنم با یاد تو که هستی اما دیگر هرگز در پیش رویم نیستی!
    Malihe2174
     

    Winterlady

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/10
    ارسالی ها
    624
    امتیاز واکنش
    11,231
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    بندر انزلی
    کوچه را بوی زندگی گرفته! ماه هاست پنجره ی خانه ام را نگشوده ام! نسیم ملایمی در تار و پود پرده ها می پیچد! پرده هارا به کناری بکش! تلالو نور خورشید بر روی میز عاری از غبار عجیب دیدن دارد! یادش بخیر مادرم میگفت جلز ولز دیگ روی آتش را دوست دارد! میگفت بوی زندگی میدهد یعنی در ان خانه خدا هست! یعنی لقمه ای نان هست! از کوچه به خانه خیره میشوم! کهنه ست و استوار، خانه ی کوچک خاطرات کودکی م! دیر زمانی ست که به گل سرخ روی دیوار خیره نشده ام! به نسترن ها آب نداده ام! یادش بخیر سهراب میگفت به حباب نگران لب یک رود قسم غصه هم خواهد رفت! غصه رفت و اما...
    هست روزی که من در شادی به روی این خانه بگشایم!
     

    Winterlady

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/10
    ارسالی ها
    624
    امتیاز واکنش
    11,231
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    بندر انزلی
    یه خیابون دراز و چند تا دونه برف میاد و میشینه رو سر شونه هات! سرت پایینه و کاشی هارو می شماری! روزی یعنی یه روزی اینجا رو پا به پای کسی دیگه متر کردی! وجب به وجب ویژگی این کاشی ها که کجاش زدگی داره کجاش شکسته برات اشناس! یه روز خندیدی و یه روز اشک ریختی تو همین خیابون که از خودتم بهتر می شناسیش!! اما یه روز همون کس دیگه گفت به درد هم نمیخوریم! اشک هات روی همین کاشی ها چکیدن! اشک هات رو کاشی ها با درز های تشنه شون نوشیدن! خاطرات یکی یکی سیلی میزنن گونه هات سرخ میشه چشمات از درد شدید دل وصله پینه شدنت حتی نای گریه کردن ندارن! آه میکشی... دیگه بی حوصله نیستی دیگه پی بودنش نیستی دیگه دنبال این نیستی که بفهمی چی میکنه! قرص هات هم خوبت نمیکنن چون دیگه اونقدر کذایی خوبی که دیگه به قرص هم احتیاج نداری! اما ته دلت میخواد یه بار دیگه ببینیش! ببینی بعد تو چی سرش اومد؟ رد میشی! بار هم ازون کوچه رد میشی! از جلوت رد میشه گذر دستهای سردش به دستهای بی کس و کارت میفته! نگاهت رو بالا میکشی! چشماش دنبال توعه واقعی میگرده! همونی که یه روزی گرم گرم داغ داغ بهش لبخند میزد! اما دیگه لبخند بهش نمی زنی! گنگ گنگ نگاهش میکنی! هیچی نمیگه هیچی نمیگی اروم معذرت خواهی میکنی و میری و از یه غریبه رد میشی. یادش میاد یه روزی تو همش پی بودن باهاش بودی! دوست داشتی ازش عکس بگیری و تو صفحاتش ول بچرخی! اون میمونه و یه دنیا سوال که چی سرت اومده! تو میری اما اون می مونه و یه کوچه و یه خیابون که دیگه جوابی برای سوالاتش نداره...
    آدمها بی صدا میان اما خیلی ها بی صدا تر میرن آدمهای بی غل و غش و ساده وقتی زخم میخورن خیلی بی صدا تر از اونی که فکر میکنی میرن...
    باید گوش های تیز داشت تا صدای قدم های رفتن شون رو بشنوی!
     
    آخرین ویرایش:

    Winterlady

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/10
    ارسالی ها
    624
    امتیاز واکنش
    11,231
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    بندر انزلی
    باران می آید! مردم می دوند و در فکر سر پناهند! تو اما آرام میروی! به سمت خانه! که سقفش مثل آسمان دلت چکه میکند! رعد میزند و آسمان چنگ میندازد تا تو را ببلعد! نمی ترسی! مردم فریاد میزنند هی فلانی از مسیر رعد برو کنار! نمی روی! گرده مرده بر خانه ات پاشیده اند! نیست! آن شوق و شور همیشگی نیست! آب از سر و رویت می چکد اما هیچ کدام از سوراخ های سقف خانه مثل سوراخ های بزرگ و کوچک دلت نشتی ندارد.
    چشمانت را می بندی! رویا تو را در خود می غلتانَد! مادر قابلمه به دست از آشپزخانه بیرون می آید! پدر سنگک بدست با آن عطر هـ*ـوس انگیزش نگاهت میکند! یخچال از شوق پر بودنش می خندد! چراغ از پرکاریش چشمک میزند! شومینه با آتش زدن خود، خودکشی میکند!
    رعد میزند! چشمانت را باز میکنی! به رعد لعنت میفرستی که چه زود رویایت را بلعید! زانو میزنی و ترک های دلت را می شماری! نمی دانی مرهم این یکی زخم چیست! کم کم اشک هایت سرد می شوند! قلبت درد میگیرد دنیا هم به حرمتت دور سرت طواف میکند!
    صداهای عجیب غریب می شنوی! <<مگه نگفتم این قدر غصه نخور غصه بخوری میمیری! >>
    آری این صدای همان کس بود که حال خود ترکی به ترک های قلبت اضافه کرده! اما کاش خودت میدانستی و بدانی که نهایت غصه خوردن هایت سنگ سرد و بی روحی ست که هیچ کس بر مزارش نمی گرید!
    کاش انسان نمایان دو پا یاد بگیرند که هیچ کس با غصه زنده نمی مانَد!
     

    Winterlady

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/10
    ارسالی ها
    624
    امتیاز واکنش
    11,231
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    بندر انزلی
    می آید! روزی می آید که تمام غصه هایت را پشت یک در بگذاری و بروی! همیشه می گویند عبور از یک در آلزایمر می آورد یادت میرود چه میخواستی و بعد دیگر یادت نمی آید!
    سالها و روز ها به دنبال آلزایمر میگردم! دقایق را زیر و رو میکنم. ثانیه ها را بر هم میزنم اما نیست آن در که مرا از غصه ها قافل سازد!
    کم کم پیر میشوم و آلزایمر خودش می آید! می تازد و می برد! هر آنچه را که روزی مرا خندانده یا مرا به گریه انداخته! می آید روزی می آید که ساکت به روبرویم خیره می شوم! همه ی واژگان و همه ی خاطرات پاک می شوند! آن چیز که روزی عزیز بوده هم می رود! به دیدارم می آیی! گل را جلو رویم میگیری و آرام می گویی :
    _مرا می شناسی؟
    و خوب یادت می آید که چه قشنگ تو را می شناختم! پستی هایت، بلندی هایت همه را می شناختم! اما دیگر چیزی نمانده باقی! دیگر هیچ چیز و هیچ چیز ازارم نمیدهد! لمس بوی تو مرا به وجد نمی آورد!
    انسان ها مگر چطور می میرند؟ همه که نباید در قبر باشند! یکی آرام آرام خودش را فراموش میکند یکی دیگر نمی خندد! یکی هرگز چای را برای صبحانه آماده نمی کند!
    آدمها بی صدا و آرام آرام میمیرند! آرامتر از افتادن برگ به زمین! لحظه ها را دریاب...
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    137
    بالا