دلنوشته کاربران دلنوشته سردرگمی | فاطمه مقاره کاربر انجمن نگاه دانلود

[Fzramacani70]

در را باز می‌کنم
خاطراتت
به صورتم می‌خورد.
خندیدن‌هایمان،
شیطنتها،
دلم می‌گیرد از این همه غربتی
که،
میان من و خانه وجود دارد.

 

[Fzramacani70]

بودیم کنار هم،
شب‌ها تو خواب هم،
صبح‌ها با یک زنگ،
می‌دادیم روحیه،
می‌خواندیم یک آواز ما باهم.

 

[Fzramacani70]

همان آوازی که دوست داشتی،
هنوز هم صدای خنده‌هایت بعد از
همخوانی را می‌شنوم که،
می‌خواندی:
تو می‌دونی که عاشقت شدم و
عشق من به تو که نیست که الکی
می‌دونم این رو با تو می‌مونم و آخه
تو خیلی بانمکی
***
یادت آمد گفتی می‌مانی؟
اما الان شک دارم که روزی یک
ثانیه هم به من فکر کنی!

 

[Fzramacani70]

عشق من یادت می‌آید؟
زمان رفتن حتی ازت، خواهش
هم نکردم،
می‌دانی چرا؟
چون یک بار به ‌من
گفتی:
- قلبی که مال تو نباشد، حتی اگر
التماسش را هم کنی بر نمی‌گردد!

 

[Fzramacani70]

زخمی‌تر شدم این بار
مث جای میخ روی دیوار
نباشی نیس نفس
قفس می‌شه تموم دنیام

 

[Fzramacani70]

تنها خواسته‌ام
این است که باردیگر دست‌هایت
روی سرم بنشیند.

 

[Fzramacani70]

شاید گریه‌هایم
بند بیاید
شاید دلم آروم گیرد.

 

[Fzramacani70]

- عشق من تمام شد
بر می‌گردم
چشم‌هایم را می‌مالم
درست می‌بینم؟
خودت هستی

 

[Fzramacani70]

می‌گویی:
- آری جانانم خودمم
می.گویم:
- بس نبود رنج عذابم؟
آمدی زخم‌‌هایم را دوباره
باز کنی؟

 

[Fzramacani70]

- گلکم حرفی نزن می‌دانم
که چه
کرده ام با تو.
اشتباهم را دوباره
بهم گوش زد نکن!
که خدایی ناکرده،
اشتباهی کنم باز تنهایت
بگذارم.
البته این دفعه،
این تنهایت جبران ناپذیر می‌شود.