دلنوشته کاربران دلنوشته ای از بن جان /elahe bachayکاربر انجمن نگاه دانلود

[elahe bachay]

پست پنجم

به تو خیره میشوم
ساعت ها ، روزها،سال ها
گویی که انگار گنجشکی حبس شده در قفس دلتنگی ات بودم‌
گویی که انگار قرن ها را خیره تو شوم سیر از نگاه چشمان کویری ات ، لبخند های گاه و بیگاهت نمیشوم
چشمان تو دریایی نیستند که من راغرق در خودش کنند
چشمان تو جنگل سبز وحشی ای نیستند که مرا در خودش گم کند
چشمان تو کویری خشک هستند به همراه آفتابی گرم و من آن تشنه ای هستم که در چشمان کویری ات به دنبال قطره ای مایه ی حیات هستم
من آن گمشده ای در کویری خشک به دنبال معشـ*ـوقه ام هستم
و آن آفتابی که از تو برایم‌ سراب می ساخت
و ای کاش حقیقت بود این سراب
و ای کاش حقیقت بود رویاهایم
و ای کاش حقیقت بود نگاه های کویری عاشقت
و ای کاش ........

 

[elahe bachay]

پست ششم‌

پوچ،
زندگی من بازی است
بازی گل یا پوچ‌
همراه با شانس است که من از دنیا شانس نصیبم نشد
و اما من آن بازیکنی هستم به دنبال گل
اما با هربار حدس زدنم مانند جمله ای که به گوشم میرسد پوچ میشوم
و آن گل آنقدر در دست ها می چرخد که به دست شخصی امین برسد
مانند ما انسان ها آنقدر این زمانه ما را به آنطرف و این طرف می کشاند تا زمانی برسد که ما به خالق خود برسیم

 

[elahe bachay]

پست هفتم

پایان همه رقم میخورد
با طریق های مختلف
با جزئیات بیشتر
با درد ، با آرامش
به همراه عبرت برای زندگان
این زندگی ماست
اما بدون فرصتی مجدد
بدون آنکه بتوانی جبران کنی
مانند امتحان آخر سال
که آنچه کاشتی برداشت میکنی
و مانند آنکه میتوانی نهال ات را با کود محبت و عشق و با آب ببخشش و مهربانی پرورش دهی
و یا مانند آنکه نهال ات را با کود نفرت و کینه و با آب دروغ و دورویی پرورش دهی
و این تصمیم های ما هستند که کارنامه ی ما را میسازند

دانلود رمان های عاشقانه

 

[elahe bachay]

پست هشتم

فکر هایم با تو ختم میشود
آرزو هایم با تو پرورش می یابد
لبخندم و خنده هایم با تو جان می گیرد
و دست هایم به عشق تو عاشقانه می نویسد
دلم با تو و یادت می تپد
وجودم با وجود تو
داستان تخیلی ام تویی با فکرت به هر جایی سفر میکنم
پایان داستان مان را به همراه شاخه گلی قرمز و دست هایی در هم گره زده و نگاه های عاشقانه مینویسم‌
و آن تویی که آغاز هر روز و پایان شب زنده داری های منی

دانلود رمان های عاشقانه

 

[elahe bachay]

پست نهم‌

ماهی که عاشق آفتاب میشود
بعید نیست پایان عاشقی اش مثل فرهاد شود
ماهی که از عشق بینهایتش بعید نیست مثل بید مجنون شود
ماهی که هرشب به یاد دیدن یار ستاره ها را به رقـ*ـص در می آورد
ماهی که هرشب به یاد آفتاب گرم سوزان قطره های اشک روی گونه اش چاله ای میشود
ماهی که هرشب با رویای دیدن عشقش نورانی تر میشود
چرا هرکه عشقش واقعی ایست محکوم به دوری و جدایی میشود
گویی که انگار این شرط عاشقی ایست که هرچه دوری میان عاشق معشوق بیشتر باشد عشق حقیقی تر شود

دانلود رمان های عاشقانه

 

[elahe bachay]

پست دهم

امیدم ناامید میشود
وقتی که دختر بچه ای ذوق شوق پارک رفتن را نداشته باشد بازیگوشی و کنجکاوی را بلد نباشد
وقتی که دلم حتی با یادت آرامش نمیگیرد
وقتی که گریه میکنم خالی نمیشوم و بازم دلم پر است
وقتی که حتی با خرید کردن چیز هایی که دوست دارم شاد نمیشوم
وقتی که نمیتوانم احساساتم را بیان کنم
وقتی که با دیدن خنده های عزیزانم دلم شاد نمیشود
وقتی که با دیدن غم و ناراحتی عزیزانم دل سنگم نرم نمیشود
وقتی که با شنیدن صدای غار غار کلاغ ها دیگر خشمگین نمیشوم بلکه به من آرامش میبخشد
وقتی که دلم دیگر با هیچ اتفاقی نه شاد و نه ناراحت میشود
آن وقت است که دیگر وجودت با عدم وجودت حتی برای خودت مهم نیست
آن وقت است که همه به رویت میخندند و میگویند دیگر کیش و مات شدی بازی تمام است

دانلود رمان های عاشقانه

 

[elahe bachay]

پست یازدهم

که گفته است "خواستن توانستن است "
به دست آوردن دل بعضی ها در توان ما نیست
حتی اگر با تمام وجود بخواهیم

دانلود رمان های عاشقانه

 

[elahe bachay]

پست دوازدهم

*
دلم درد میکند
هوای گریه کرده است
چشمان درد میکند
هوای سیلی از اشک ها را کرده است
ولی بغضم مجوز شکستن را نمیدهد
تمام وجودم می لرزد
میخواهد خالی از هر گونه دردی باشد
اما چه کنیم که حتی این حال خود را پای تقدیر می گذاریم
چرا هر وقت اتفاقی می افتد آن را پای تقدیر می گذاریم
تقدیر چیست که تمام اشتباهات خودم و دیگران را پای آن می گذارم
فهمیدم‌ تقدیر چیست
تقدیر مرهمی بر درد هایی است که خودم برای خودم ایجاد کرده ام
تقدیر گناهکاری است بی گـ ـناه که برای تبرئه کردن خودم و دیگران گـ ـناه هایمان را پای او می پیچیم
*

دانلود رمان های عاشقانه

 

[elahe bachay]

پست سیزدهم

تا به حال شده است فکر کنید
که دیگر کسی شما را درک نمیکند؟
ولی من حتی کسی را ندارم
که بتواند درکم نکند
تا به حال شده است فکر کنید
که دیگر کسی به حرف های شما
گوش نمیدهد و فقط در حال فرار از شما و وجودتان است ؟
من حتی کسی را ندارم که کنارم باشد
چه رسد به آن که از من و وجودم فراری باشد
چه میدانم شاید افرادی
در اطرافم باشند که از دور دور ها دلشان لحظه ای با من بودن بخواهد لحظه ای درک کردنشان
و من آن کسی باشم که نه به وجودشان و خودشان اهمیت بدهم
گاهی خودمان آن کسی میشویم که دیگران برایمان این حرف ها را می نویسند

دانلود رمان های عاشقانه

 

[elahe bachay]

پست چهاردهم

آه از خنده ی نگاهت که ویران ام میکند

و آه از شبنم چهره ات که خانه خرابم میکند

و آه از محبت و مهربانی ات که شیدا ترم میکند

و آه از شیطنت هایت که باعث ریشه دواندن عشقت در دلم میشود

و آه از بوی خوش گیسو انت که مستم میکند

و آه از آن فکر و خیالی که تمنای مال من شدنت را میکند

دانلود رمان های عاشقانه