دلنوشته کاربران دلنوشته ای از دل دلتنگی های عاشقانه | سیما دهقان

[sima.dehghan]

*سهم من از تو باشد همان نگاهی
که آن هم دیگر نیست.*د

 

[sima.dehghan]

تا شاعر شدیم گفتند طرف مجنون است...
تا خواستیم بخندیدیم گفتند هیس...
تا خواستیم به کام مرگ برویم گفتند زود است برای مردن...
و وای از این زندگی که به چرخ حرف این و آن گذشت و ندانستیم...

 

[sima.dehghan]

دوستان گلم اگر مطالب رو میخونید لطفا منت سر من بگذارید و لایک کنید.
مخلصیم...


من میخواهم از این شهر بروم به روستایی که دیگر نیست ، به همان جایی که خاطراتم را جا گذاشتم و فرار کردم...

 

[sima.dehghan]

خدایا کجای این شهر لعنتی را بگردم، به کدامین سو نگاه کنم تا شاید تنها یک لحظه،فقط یک لحظه نگاهش را دوباره ببینم...

 

[sima.dehghan]

نظر کرده ام اگر یک بار دیگر قسمت شد و دیدمت دلم را احسان نگاهت کنم...

 

[sima.dehghan]

دوباره آستینم خیس شد...
نه از عرق شرم روی پیشانی...
فکر چشمانت که به سرم میزند...
وقتی دوباره به خاطر می آورم لحظه هایم از دوباره دیدنت محروم است...
انگار تمام بدنم تشنج بی قراری میگیرد...
و من تازه معنی عرق سرد روی پیشانی را میفهمم... :)

 

[sima.dehghan]

گاهی دوست دارم در خلوت خویش پیله ای به دور خود بپیچم تا در پیله ی تنهایی خویش پروانه وار اما چون ابریشمی به کام مرگ بروم.

 

[sima.dehghan]

بیخود تلاش نکنید دهان من با یک تکه شکلات و شیرینی ساده شیرین نمیشود آنقدر که درگیر تلخی نگاه توام... :)

 

[sima.dehghan]

-بعد مجنون چه بر سر لیلی آمد؟
+هیچ تنها دق کرد و مرد :)

 

[sima.dehghan]

دختر آبی...
دلم نیامد در میان این عاشقانه ها و در زیر آسمان آبی رنگ نامت اسمی از تو نیاآورم...
از تویی که دلت را در سرخی آتشی سوزناک ، با دلی لبریز از رنگ آبی به کام خوابی ابدی رفتی...
روحت شاد...دنیایت آبی تر...رویایت اما شاید ابدی...