دلنوشته کاربران دلنوشته حس من | سامیار زاهد کاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع l.Hidden.l
  • بازدیدها 757
  • پاسخ ها 36
  • تاریخ شروع

l.Hidden.l

کاربر اخراجی
عضویت
2019/03/28
ارسالی ها
54
امتیاز واکنش
111
امتیاز
136
راست می‌گفت!
از اولش هم راست می‌گفت
نباید به تو اعتماد می‌کردم
تو کمی بیشتر از کمی خ**یا*نت کار بودی
تو از اول هم برای ماندن نیامده بودی!
اصلا بگو ببینم دلیل بودن کوتاهت کنار من چه بود؟!
نقشه جدیدی داشتی؟
راست می‌گفت!
حس من راست می‌گفت
تو اصلا قابل اعتمادم نبودی!
 
  • پیشنهادات
  • l.Hidden.l

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2019/03/28
    ارسالی ها
    54
    امتیاز واکنش
    111
    امتیاز
    136
    این روزها سرم پر از حرفای ناراحت کننده و غم انگیز است...
    اما حسی ندارم!
    این روزها به هیچ‌کس و هیچ چیز حسی ندارم.
    فکر می‌کنم اتفاقات اطرافم کار خودشان را کرده‌اند!

    آری حس من مرده است!
     

    l.Hidden.l

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2019/03/28
    ارسالی ها
    54
    امتیاز واکنش
    111
    امتیاز
    136
    همه چیز در یک زمان مشخص اتفاق افتاد
    عادی بودی
    زیادی ادعای عاشق پیشگی کردی
    سرد شدی
    مرا نادیده گرفتی
    حرف از رفتن زدی
    گقتی عاشق شخص دیگری هستی
    گفتم دوستت دارم و تو چه ساده تمام احساسم را به یغما بردی
    و من چه ابلهانه به تو اجازه رفتن دادم
    نه... نه این‌که عشق را گدایی کنم؟!
    هرگز!
    فقط کمی حسرت به دلم مانده، همین و بس!
     

    l.Hidden.l

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2019/03/28
    ارسالی ها
    54
    امتیاز واکنش
    111
    امتیاز
    136
    تو برای من پله‌ی ترقی محسوب شدی
    نه این‌که از تو سو استفاده کرده باشم...
    نه!
    تو با رفتنت تنها بودن را به من یادآوری کردی...
    با رفتنت به من فهماندی که کسی را ندارم
    و من چکار کردم؟
    صادقانه بگویم، نوشتم!
    اوایل فقط می‌نوشتم اما کم کم و با فکر به خاطراتمان در حال پیشرفت هستم
    تنها مشکلم غمگین بودن فضای نوشته‌هایم است
    اما این را بدان!
    "من شاد می‌نویسم اما غمگین خوانده می‌شود."
     

    l.Hidden.l

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2019/03/28
    ارسالی ها
    54
    امتیاز واکنش
    111
    امتیاز
    136
    حس من از یک جایی به بعد
    دیگر متعلق به من نبود...

    عروسک خیمه شب بازی تو شده بود!
     

    l.Hidden.l

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2019/03/28
    ارسالی ها
    54
    امتیاز واکنش
    111
    امتیاز
    136
    امشب شکم به یقین تبدیل شد!
    مدت‌هاست دیگر با کسی مهربان نیستم
    مدت‌هاست دیگر لبخند نمی‌زنم
    مدت‌هاست از رنج کشیدن مردم دلگیر نمی‌شوم
    مدت‌هاست که فقط انسانم و انسانیت ندارم
    مدت‌هاست که زنده‌ام و زندگی نمی‌کنم
    مدت‌هاست که دیگر "منی" وجود ندارد و کالبد تو خالیِ من در حال گشت و گذار است!
    آری امشب شکم به یقین تبدیل شد!
    من مدت‌هاست که مرده‌ام...!
     

    l.Hidden.l

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2019/03/28
    ارسالی ها
    54
    امتیاز واکنش
    111
    امتیاز
    136
    مدت‌هاست دیگر به یاد ندارم چگونه می‌خندیدی
    چگونه حرف می‌زدی
    شیطنت‌هایت را
    لوس بازی‌های گاه و بی‌گاهت را
    طرز لباس پوشیدنت را
    دوستت دارم‌هایت را
    نوع راه رفتنت
    طرز صحبتت
    هیچ چیز را به یاد ندارم
    اما تصویری بزرگ از سیاه چشمانت درست روبه‌روی صفحه‌ی نمایش چشمانم است،
    که هر کاری می‌کنم...
    نمی‌توانم فراموشش کنم و یا حداقل یادش را کمرنگ کنم
     

    l.Hidden.l

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2019/03/28
    ارسالی ها
    54
    امتیاز واکنش
    111
    امتیاز
    136
    چه می‌گویی؟
    چه داری که بگویی؟
    بی‌بهانه فریاد نزن!
    کسی که جهان هم اکنون نیازمند شنیدن فریادش است من هستم!
    چرا دست پیش می‌گیری که پس نیفتی؟
    هر که نداند فکر می‌کند کسی که خ**یا*نت کرد من بودم!
    هه خیلی جالب است!
     

    l.Hidden.l

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2019/03/28
    ارسالی ها
    54
    امتیاز واکنش
    111
    امتیاز
    136
    گفتم:
    -موهایت را کوتاه کن.
    پرسید:
    -چرا
    گفتم:
    -از موی بلند بیزارم!
    *
    گفتم:
    -لنز مشکی بگذار.
    پرسید:
    -چرا؟
    گفتم:
    -جذاب‌ترت می‌کند.
    *
    گفتم:
    -پوستت را برنز نکن.
    پرسید:
    -چرا؟
    گفتم:
    -ساده زیباتر است.
    *
    گفتم و گفتم و گفتم و گفتم و گفتم!
    و او پرسید و پرسید و جواب گرفت!
    *
    خواستم در آغوشش بگیرم اما ناگهان پسش زدم!

    او هیچ‌وقت مثل تو نمی‌شد!
    هیچ‌وقت!
     

    l.Hidden.l

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2019/03/28
    ارسالی ها
    54
    امتیاز واکنش
    111
    امتیاز
    136
    این روزها حس من کمی عصبی‌تر از حد معمول به نظر می‌رسد...
    دلیلش را نمی‌دانم!
    اوه صبر کن، شاید هم بدانم!
    اری درست است، روز تولد آشناییمان نزدیک است
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    135
    بالا