- عضویت
- 2019/08/06
- ارسالی ها
- 814
- امتیاز واکنش
- 5,810
- امتیاز
- 685
آشیانه ای خواهم ساخت؛
از جنس عشق و آشنایی،
دوست داشتن و دوست داشته شدن...
کلبه ای خواهم ساخت در اعماق قلبت،
که در آن بوی باران و خدا می آید...
کنارت آرامشی دارم وصف نشدنی!
آری خوبِ من،
زندگی خواهم کرد،
نفس خواهم کشید،
در هوایی که عطر وجودت را داراست...
با تو به اوج دیوانگی و عشق می رسم،
آری با تو،
تویی که ناجیِ قلبِ بی قرارم هستی!
شریک هر آن چه از محبت و عشق دارم،
تو تمامِ من هستی.
آرام باش قلب بی قرارم،
آرام باش!
او بازخواهد گشت،
در روزی بارانی و نم زده،
مرا تنها نمی گذارد،
آخر او عهد بسته بود با من...
عهد مهربانی و عاشقی!
می دانم باز هم شریک لبخندهایم می شود،
یارِ من یوسفِ گم گشته نیست!
ولی باز می آید به کلبهی تاریک و نمورِ قلبم...
دوری سخت است جانا،
ولی من به انتظار تو می نشینم