دلنوشته کاربران دلنوشته حس من | سامیار زاهد کاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع l.Hidden.l
  • بازدیدها 755
  • پاسخ ها 36
  • تاریخ شروع

l.Hidden.l

کاربر اخراجی
عضویت
2019/03/28
ارسالی ها
54
امتیاز واکنش
111
امتیاز
136
تو با حس و علاقه بچه‌گانه‌ای که داشتی، با این‌که می‌دانستی خودم عاشق هستم؛ باعث بروز خیلی از مشکل‌ها شدی!
باعث دور شدنم از جمع‌ها
عذاب وجدانی که نباید داشته باشم
حس شک به همه
کسی نبودم که از دوستانم دور باشم، اما به خاطر تو شدم!
همه چیز عادی بود، جمع‌های ۴نفره‌مان به راه بود!محبت‌های گاه بیگاهم
لبخندهایم، شیطنت‌هایم!
اما تو...
با پرورش حس کودکانه‌ای که نامش را عشق گذاشته بودی، همه چیز را به هم زدی!
من خوشبخت نبودم، اری کسی که دوستش داشتم عاشقم نبود اما تو هیچ‌وقت حق عاشقی نداشتی!
جان گفتن‌های ساده‌ی مرا، عشق و علاقه تعبیر کردی و می‌شود به زبان ساده گفت:
«تمام روابط دوستی بینمان را خراب کردی.»
و حال بنشین و افسوس بخور، دیگر هیچ‌ چیز، هیچ‌وقت مانند گذشته نخواهد شد!
هیچ وقت!
 
  • پیشنهادات
  • l.Hidden.l

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2019/03/28
    ارسالی ها
    54
    امتیاز واکنش
    111
    امتیاز
    136
    حس من
    ...
    هنوز هم با شنیدن صدایت
    به مرز جنون می‌رسد!
     

    l.Hidden.l

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2019/03/28
    ارسالی ها
    54
    امتیاز واکنش
    111
    امتیاز
    136
    تو چه می‌فهمی از تنهایی و ترس!
    چه می‌فهمی از دور شدن از جمع‌ها
    چه می‌فهمی از خاطراتی که باید به اجبار فراموشش کنی؟
    چه می‌فهمی؟
    تو از دیدن گریه خواهر و دم نزدن، شنیدن نصیحت‌های برادر و عمل نکردن
    چه می‌فهمی؟
    راستش را بگو! چه می‌فهمی؟
    اگر تو به جای من بودی مرده بودی!
    پس تو دیگر پاپیچم نشو!
    پاپیچ نشو و سرزنش نکن!
    خودت را جای من بذار، آن‌گاه کمی از فشاری را که تحمل می‌کنم درک می‌کنی!
     

    l.Hidden.l

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2019/03/28
    ارسالی ها
    54
    امتیاز واکنش
    111
    امتیاز
    136
    حتی حس دیوانه من هم می‌داند که:

    "بعضی‌ها را نمی‌شود داشت
    اما می‌شود بی‌اندازه دوستشان داشت!"

    تو چرا نمی‌فهمی؟
     

    l.Hidden.l

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2019/03/28
    ارسالی ها
    54
    امتیاز واکنش
    111
    امتیاز
    136
    هر کس از این دنیا چیزی برمی‌دارد...
    اما حس من یاد گرفته است که تنها دست بردارد!
     

    l.Hidden.l

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2019/03/28
    ارسالی ها
    54
    امتیاز واکنش
    111
    امتیاز
    136
    خسته‌ام، مثل درخت سروی که سال‌ها در برابر طوفان ایستاد...

    و روزی که به نسیمی دل داد، شکست…
     

    l.Hidden.l

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2019/03/28
    ارسالی ها
    54
    امتیاز واکنش
    111
    امتیاز
    136
    حس من کمی مرگ می‌خواهد
    همین و بس!
     

    l.Hidden.l

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2019/03/28
    ارسالی ها
    54
    امتیاز واکنش
    111
    امتیاز
    136
    چه کسی می‌داند اخر جاده به کجا خواهد رسید!
    هیچ‌کس!
    اصلا بگو ببینم کسی تا کنون انتهای جاده را دیده است؟
    مستمعی هستم برای شنیدن حقیقت،
    اری حس من هم اکنون نیاز کن. کمی تعریف از انتهای جاده است.
    یک تعریف کوچک هم کافیست،
    فقط می‌خواهم بدانم جاده خاکی که در آن زیر نور سوزان خورشید،
    در برف و زمستان، باران و کولاک فصل‌ها به سختی قدم برمی‌دارم
    به کجا می‌رسد!
    می‌خواهم بدانم ایا این همه راه به ثمره‌ی‌خوبی می‌رسد؟
    که اگر نه زودتر تمامش کنم!
     

    l.Hidden.l

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2019/03/28
    ارسالی ها
    54
    امتیاز واکنش
    111
    امتیاز
    136
    حس من امروز خشمگین است...
    دلش می‌خواهد تمام زمین و زمان را به هم بریزد!
    این روزها فکر می‌کند که خدا در اوقات فراغت نزد ما می‌اید و تمام بلاهای
    زمینی و اسمانی را بر من و حسم نازل می‌کند.

    و اری من هم با او موافقم!
    خوب این حس، حس من است.
    متعلق به من است، من که نمی‌توانم بر علیه خودم باشم...
     

    l.Hidden.l

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2019/03/28
    ارسالی ها
    54
    امتیاز واکنش
    111
    امتیاز
    136
    حس من!
    حـــــس مــــن؟
    راستش را بگویم می‌خواستم توصیفش کنم
    اما خب انسان درون گرایی نیستم که قادر به توصیف خودم باشه..
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    133
    بالا