دلنوشته کاربران دلنوشته ای از بن جان /elahe bachayکاربر انجمن نگاه دانلود

elahe bachay

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2021/08/01
ارسالی ها
23
امتیاز واکنش
38
امتیاز
71
به نام افریننده یکتا
سلام دوستان امیدوارم از دلنوشته هام خوشتون بیاد و اگر مشکلی داشت به بزرگی خودتون ببخشید
نام مجموعه دلنوشته : بن جان
نویسنده :elahe bachay
ژانر :اجتماعی
خلاصه : گاهی باید اجازه دهیم قلبمان کلمات را بر سر زبانمان بیاورد و
مطمئنن این کلمات فرق میکند و فرقش این است که از بن جان است
 
  • پیشنهادات
  • الهه.م

    .
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/03
    ارسالی ها
    816
    امتیاز واکنش
    61,009
    امتیاز
    966
    سن
    26
    محل سکونت
    مشهد
    img_20200602_102457_czbc.png

    کاربر گرامی!
    ضمن تشکر از انتخاب تالار ادبیات برای فعالیت، لطفا قبل از ایجاد تاپیک و ارسال پست،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    را مطالعه فرمایید.
    برای ایجاد موضوع جدید در ساب ادبیات نوشتاری، موارد زیر را رعایت کنید:
    - عنوان تاپیک نباید تکراری و مشابه باشد.
    - حجم پست‌ها نباید کم باشد.
    - پست اسپم و تکراری نباید در تاپیک وجود داشته باشد.
    - سبک و ژانر و توضیح محتوا را در پست آغازین تاپیک ذکر کنید.
    تاپیک دلنوشته‌ی شما تایید شد

    درصورت بروز هرگونه سوال و مشکل، با مدیریت تالار درارتباط باشید.
     

    elahe bachay

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2021/08/01
    ارسالی ها
    23
    امتیاز واکنش
    38
    امتیاز
    71
    .پست اول.

    چقدر سخت است
    از کسی که نیمی از وجودت است
    جدا شوی
    ایا کسی درد این جدایی خونین
    را حس میکند
    جدا کردن مادر ی از فرزندش
    جدا کردن پدری از جگر گوشه اش
    مثل ان که از یاد بردیم
    ناخن از گوشت جدا نمیشود
    کجای این زمین عشقی
    برتر از عشق مادر و پدر است
    آری نیست عشقی برتر .
     

    elahe bachay

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2021/08/01
    ارسالی ها
    23
    امتیاز واکنش
    38
    امتیاز
    71
    پست دوم

    { دفتر قرمز مخملی ام را نوازش میکنم

    و خاطرات را مرور

    یاد آن صفحه هایی را که در آن عشق تو را توصیف
    میکردم

    یاد آن گل های قرمز که خشکشان میکردم د

    گلبرگ های خشک شده را که در

    میان صفحاتی که از عشق تو می نوشتم قرار
    میدادم

    تصویر چشمان سیاهت در ذهنم جون میگیرد

    آن چشم ها هرچه قدر فکر کردم نتوانستم آن ها را توصیف کنم

    و از جمالشان بگویم و فقط این کلمات در ذهنم میگنجید

    من شیفته ی آن چشمان سیاهی بودم که مانند آسمانی تاریک بود و آن برق چشمانت مانند ستاره ای

    بودند که در آن آسمان تاریک شب پرسه میزنند

    و گویی من ماه آن آسمان سیاه شب بودم اما توهمی بیش نبود

    و حالا غریبه ای بیش نیستم

    و گاهی عشق دیروزت غریبه ی امروزت میشود }
     

    elahe bachay

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2021/08/01
    ارسالی ها
    23
    امتیاز واکنش
    38
    امتیاز
    71
    پست سوم

    ندانسته وارد باغی شدم
    باغی ممنوعه
    باغی که بوی عشاق میدهد
    باغی که در آن یاس عاشق بید شد و به دور او پیچید
    بید تاب این هم عاشقی را نداشت و از عشق یاس مجنون شد
    باغی لبریز از مهربانی و محبت و عشق و آن رز های قرمز آتشین که مرا در عطر و عشقش سوزاند
    باغی با نیمکت چوبی زیر درخت بید مجنون
    باغی که مرا عاشق ساخت و شاخه گل رز قرمزی که خارهایش را در دلم فرو کرد و آن نمیکتی که خاطرات عاشقی ام را به یادم آورد
    باغی که پایان عشقم را
    مانند درخت بید مجنون رقم زد
    و بعد آن من هم شدم عاشق مجنون
     
    آخرین ویرایش:

    elahe bachay

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2021/08/01
    ارسالی ها
    23
    امتیاز واکنش
    38
    امتیاز
    71
    پست چهارم

    ای کاش ابشاری بودم که در مقابل سنگ ها سخت می ایستادم
    و ای کاش سنگی بودم قوی که حتی سیلاب برای شکستنم تلاش میکرد و من هم به قوت و شهامت یک سد جلویش را میگرفتم
    اما افسوس که انسانم و نمیشود دلم سنگ شود و در برابر هر سیلابی نشکنم
    و افسوس که آن ابشاری نیستم که با دیدن سنگ های بزرگ خوف در دلش لانه نشود
    افسوس که احساس دارم افسوس که قلبی پاکیزه و بلوری دارم افسوس افسوس
    خدایا چرا بنده هایت این چنین دل سنگ شده اند
    خدایا چرا دلم هر بار که حرف ها و هدف ها و نگاه های نفرت بار شان را میبیند می شکند و لحظاتی بعد تمام آن حرف ها و هدف و نگاه هایشان را به فراموشی می سپارد
    امیدوارم دل های شما مانند من با حرف های انسان های بی ارزش نشکند امیدوارم که دل های باارزش و سرشار از عشق و محبت و بلوری خود را به دست شخصی امین بسپارید که حتی ندانسته آن را نشکند هرچیزی هر شخصی هر انسانی هنگامی که می شکند حتی اگر فراموشی بگیرد حتی اگر سعی کنیم قطعات شکسته شده را به هم وصل کنیم حتی اگر جبران کنیم باز مانند اول نمیشود
    دل های بلورین شما هم اینگونه با ارزش هستند
    • پس مراقب دلهاتون باشید
     
    آخرین ویرایش:

    Zahrwa._.xji

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2021/09/01
    ارسالی ها
    0
    امتیاز واکنش
    4
    امتیاز
    31
    محل سکونت
    دزفول
    سلام دوستان ‌
    امیدوارم از دلنوشته هام خوشتون بیاد و اگر مشکلی داشت به بزرگی خودتون ببخشید😊
    نام مجموعه:ایست قلبی
    نویسنده:Zahramahmodi
    ژانر:عاشقانه
    خلاصه:
    به آنانی که رفته‌اند بگویید بعد از رفتنشان
    همه چیز بهتر شده است
    بگویید خورشید مهربان تر از قبل طلوع میکند
    و غروب دل‌نشین تر است
    بگویید آدم ها صمیمی تر شده‌اند
    هدف ها بیشتر شده است و تلاش ها بسیار
    اصلا به آدمی که رهگذر است نباید فکر کرد
    آدمی که هرجا خسته شد می‌ایستد
    بعد از آنکه خسته‌گیش در رفت بلند میشود و ادامه میدهد تا ایستگاه بعد . . .
    آدم‌های رهگذر عاشق نیمکت‌اند ،
    اما تمامِ نیمکت‌ها . . .
     

    Zahrwa._.xji

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2021/09/01
    ارسالی ها
    0
    امتیاز واکنش
    4
    امتیاز
    31
    محل سکونت
    دزفول
    پست اول

    " به نام خدایی که او را خلق کرد تا قرارِ بی قراری‌هایم باشد "

    ایست قلبی دگر چیست ؟
    همان لحظه‌ای که عکسش را میبینی و چند ثانیه‌ای نفست درون قفسه‌ی سـ*ـینه‌ات حبس میشود .
    همان لحظه‌ای که با یک حرفش کیلو کیلو قند در دلت حل میشود
    بدون اینکه متوجه بشوی ثانیه ها دقیقه ها و حتی ساعت ها خیره به عکسش نگاهش میکنی و به حرف‌هایی که زده فکر میکنی و لبخند میزنی
    همان لحظه ای که ساعت ها خیره به صفحه‌ی تلفن همراهت میشوی و منتظر اعلان پیامش هستی تا از خوشحالی و ذوق در پوست خودت نگنجی!
     

    Zahrwa._.xji

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2021/09/01
    ارسالی ها
    0
    امتیاز واکنش
    4
    امتیاز
    31
    محل سکونت
    دزفول
    پست دوم

    چه هست این عشق ؟
    که با کوچیکترین چیز ها قلبت به درد می آید
    حتی با یک شوخی کوچک دلت گرفته میشود

    نمیدانم کِی و چطور؟
    چه لحظه ای چنین احساسی را به خانه‌ی دلم دعوت کردم
    نمیدانم چه وقت وابسته‌ات شدم
    نمیدانم چه موقع با دیدنت قلبم تند تند زد!
    حتی نمیدانم چطور توانستم ساعت ها خیره به عکست بمانم تا چشمانم به خواب برود!
    زمان هیچکدام را نمیدانم
    اما این را میدانم که دیگر تو همان آدم سابق نیستی
    جانا دیگر به چشم یک دوست نمی‌بینمت!
     

    Zahrwa._.xji

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2021/09/01
    ارسالی ها
    0
    امتیاز واکنش
    4
    امتیاز
    31
    محل سکونت
    دزفول
    پست سوم
    آشنایی با تو مرا آدمی حساس کرده
    آدمی که روز و شبش را با فکر کردن به تو سپری کرده
    یک آدمی که برای خرد شدن فقط به یک تلنگر کوچک نیاز دارد
    آدمی زود رنج‌ ، عصبی و بد اخلاق
    آدمی که با کوچک‌ترین چیز ها در فکر فرو می‌رود

    جانا مرا به خودم برگردان
    من این مدل از خودم را دوست ندارم
    دوست ندارم هرموقع تورا میبینم قلبم تند تند بزند
    دوست ندارم ساعت ها به عکست خیره بمانم و به حرف هایت فکر کنم
    گاهی دوست دارم خودم باشم
    برای خودم زندگی کنم
    به خودم فکر کنم و برای خودم وقت بگذارم
    گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    135
    بالا