دلنوشته کاربران مجموعه دلنوشته‌ای ازجنس حوا | سها ن کاربر انجمن نگاه

  • شروع کننده موضوع سها ن
  • بازدیدها 2,141
  • پاسخ ها 42
  • تاریخ شروع

سها ن

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/31
ارسالی ها
423
امتیاز واکنش
20,932
امتیاز
683
سن
27
محل سکونت
رشت
باران
اهسته و بی پروا می اید
آنچنان که خورشید از تابیدن شرم میکند و اسمان تیره میشود
در شهر من باران که می میبارد ترافیک سنگین تر میشود و
خیابان ها شلوغ تر
تمام مردم با عجله این سو و ان سو میروند
هیچکس
هیچکس
زیبایی باران را نمیبیند
یا شاید امدنش را
که چگونه بی منت بر سر گناهانمان میریزد
باران که می اید گاهی در گوشه ای از شهر
مردی زنی را در اغوش میگیرد
و به تماشای قطرات نرم باران مینشیند
در دل ان مرد اما شاید قطرات خون روحش را اشفته کرده اند
آرام و ساکت
زنی را که به او پناه بـرده در اغوش میکشد
و زن
از چشمانش قطرات اشک روی صورتش میچکد
و به بهانه ی بارن ازادانه میگرید
زن مانند کودکی در خواب ارام است
و همه چیز سرجایش
دروغ میگویند
همه چیز دروغ است
بی لطفیست
باران
تند تر میشود و مردم فراری تر
کودکی هفت ساله
بی فراغ بال
در حال دویدن است
بی چتر
بی کلاه
او باران را میفهمد...
دخترکی بی پناه تکیه به درختی داده
به دو رویی انسان ها مینگرد
این همه کار؟ این همه عشق؟
پس او چرا تنهاست
باران
اهسته می اید
به شیشه ی پنجره پیرزنی میخورد که دلش گرفته
نه از باران از اینکه بعد باران شیشه پنجره اش را چه کسی تمیز میکند
حالا تنها رابط او با دنیای بیرون مات شده
باران اهسته می اید
زنی شیر ده
بی کودک
گریه میکند
تنهاست و چک چک اب از ناودان
امانش را بریده
باران اهسته می اید
پسرکی دانشجو بساطش را از کنار خیابان جمع میکند
و زیر لب
ناسزا میگوید
باران می اید و مردم هریک به درد هایشان فکر میکنند
دختری تنها
از بلندای ساختمان
به پایین مینگرد
نکند که نشود
در چه اندیشه ایست خدا میداند
لبخند میزد از لبه پشت بام دور میشود
به اسمان نگاه میکند....
و شاید باران بغض شکسته مردیست که اورا خدا میدانیم
و حجم این مصیبت های در قلب هایمان
از رنج های قلب خسته ایست
که میگیرید
و اما
چه کسی باران را میفهمد
 
  • پیشنهادات
  • سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    دلم را دست به دست برسانید به دست خدا.
    بگویید بیش از اندازه تنگ است ،
    مدام میگیرد،
    با یک حرف میریزد،
    با یک اخم میشکند و زحمت جمع کردن تکّه هایش می افتد روی دوش چشم هایم‌.
    برسانید دستش بگویید فلانی سلام رساند ،یک دل تازه خواست .
     

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    نشسته‌ام در کوی تو منتظر نگاهی,حرفی, صدایی یا نه حتی خبری!
    اما نیستی در سرای تاریکم,نیستی تا ببینی تا کجا می‌روم ز غمت
    مگر نگفته بودی که پینود میان من و تو شاهدش خداست
    شاهد اینجاست
    تو کجایی؟
     

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    رویای با تو بودن تمام نمیشود
    هر بار چنگی برجانم انداخته و قلبم را میفشارد
    سکوت میکنم هر شب رویاهایم را از تنم در اورده کنار رخت خواب میگذارم تا به خواب روم
    نیمه شب اما بی صدا چون دردی به جانم افتاده و نفسم را بند می اورد
    با اشک خیره به تن زخمیم سراغ تو را میگیرم
    سراغ تویی که درد در جانم از نبودنت است
    با نجوایی سرد نامت را میخوانم رویای بودنت را دوباره تن میکنم
    تا دستان بی جان مرد در ذهنم اشک هایم را پاک کند
    ارام و بی صدا دستانم را دور بازو هایم حلقه میکنم و بـ..وسـ..ـه ات را بر پیشانی ام احساس میکنم
    و تو باز هم حقیقی تر از هر حقیقتی مرا به خود میفشاری
    نامم را زمزمه میکنی و از تمام شب هایی میگویی که خیسی چشمانم از شوق بودن توست
    لبخند میزنم و جانت را سوگند میخورم که تا امدنت هرشب
    جامه این خیال را از تنم دور نکنم
    مبادا زخم هایم سال ها بعد جایی میان آغوشت تو را محکوم کنند
    هراسی ندارم از نبودنت من از تو تویی درون خویش ساخته ام که
    مداوای درد مرا خوب میداند
    و من اینجا تنها نیستم اما بدان
    دستان خاکستری رویاهای من روزی سرد میشود و دلتنگی های من عمیق و عمیق تر
    برای امدن شتاب نکن ولی از یادت نرود که
    چشمان منتظر من همیشه خیره به راه میماند....
     

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    "خداي من، نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی، میان این دو گمم، هم خود را و هم تو را
    آزار میدهم، هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی،
    آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “هیچ” یعنی “پوچ” خدایا هیچ وقت رهایم نکن .
     

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    "دردم این نیست که او عاشق نیست....دردم این نیست که معشوق من از عشق تهی است....دردم این است که با این
    همه سردي ها من چرا دل بستم؟!
     

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    "آهاي سهراب قایق دیگر جوابگو نیست باید کشتی ساخت...مانند من تنها زیاد است."
     

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    "حسرت یعنی: رفته ایی و ندارمت....بوده ایی و آروزیت بهار شد.....کنار دل من نیستی و خندانی چرا فرار؟"

    "کاش بودي...ببوسمت...ببویمت...لمست کنم...کیف کنم...دنیا را در وجود زنانه ي تو تعریف کنم...همین که باشی اي
    کاش هاي من تمام می شود...دوباره از نو متولد می شوم..."
     

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    "دلم همانند اتوبوس هاي شهر شده! غصه ها سوار می شوند فشرده به روي هم و من راننده ام که فریاد می زنم:سوار
    نشوید...جا نیست!"
     

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    حالا هی ما بگوییم آقا جان،
    آدم ِ احساساتی را نمی توانی با توضیحات ِ منطقی ات آدم کنی!
    کو گوش ِ شنوا؟!
    باید به احساسش بها بدهی و هی نگویی تو همیشه با احساس جلو رفتی و ضربه خوردی!
    حالا هی بگوییم آدم ِ احساسی، آدم ِ احساسی ست!
    هی نگو احساسی بودنش بد است؛ که فقط باعث میشوی نسبت به خود واقعی اش حس بدی پیدا کند...
    اگر حس اش را زیر پاهایت له کنی درست می شود؟! نه!
    تبدیل می شود به همانی که تو خواستی؟! باز هم نه!
    فقط از او یک آدم به درد نخور می سازی که نه شبیه چیزی ست که دیگران میخواهند، و نه شبیه آنی که خودش دلش میخواهد باشد!

    #آذین_نوذری
     

    برخی موضوعات مشابه

    Z
    پاسخ ها
    35
    بازدیدها
    1,531
    Zhinous_Sh
    Z
    بالا