اینبار نوستالژی و طنز!
گویا وقتی بچهای بیش نبودیم، آبغوره میگرفتیم که «من فقط تُمون سبزهی سهیل رو میپوشم»
معمولاً من جزو آن طفلهایی بودم که با یک چشمغرهی مادر درخواستم را یادم میرفت اما معلوم نیست خانواده چه توطعهای برایِ من معصوم در نظر گرفتهبودند که این بار مادر چشمغره نرفت و من ماندم و درخواستی که اجابت شد. سالها گذشت. مادر که شاهدِ غصه خوردن من نسبت به این عکس بود، برای اینکه تریاقی باشد برایِ منِ بدتیپ، عکسهای دیگری جلوی چشمم گذاشت. عکسِ من و لباسهای گلگلیِام.
پ.ن: تمسخرِ عکس اول ممنوع و پیگرد قانونی دارد!
گویا وقتی بچهای بیش نبودیم، آبغوره میگرفتیم که «من فقط تُمون سبزهی سهیل رو میپوشم»
معمولاً من جزو آن طفلهایی بودم که با یک چشمغرهی مادر درخواستم را یادم میرفت اما معلوم نیست خانواده چه توطعهای برایِ من معصوم در نظر گرفتهبودند که این بار مادر چشمغره نرفت و من ماندم و درخواستی که اجابت شد. سالها گذشت. مادر که شاهدِ غصه خوردن من نسبت به این عکس بود، برای اینکه تریاقی باشد برایِ منِ بدتیپ، عکسهای دیگری جلوی چشمم گذاشت. عکسِ من و لباسهای گلگلیِام.
پ.ن: تمسخرِ عکس اول ممنوع و پیگرد قانونی دارد!
آخرین ویرایش: