دلنوشته کاربران مجموعه دلنوشته چمدان زرد | Ghostwriter کاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع Ghostwriter
  • بازدیدها 2,683
  • پاسخ ها 30
  • تاریخ شروع

Ghostwriter

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2014/08/19
ارسالی ها
1,028
امتیاز واکنش
34,103
امتیاز
1,030
به نام خدا

■پلاس انتقادی--->صفحه‌ی سوم!■
■خیلی سعی کردم مثل اکثر دختر های هم سن و سالم دست به قلم بشم و از عشق بنویسم.
خیلی سعی کردم سد رقیق احساسم و بشکنم، جمله هارو ردیف کنم و از عاشقانه هایی بگم که هر دختری تو وجودش داره.
خیلی سعی کردم خودم و برای یه بار هم که شده عاشق فرض کنم! که عاشق بشم و ببینم این چیزی که شده درد یا بهتره بگم مرگ مزمن دوستام چیه‌.
اما نشد،.هر کاری کردم، جمله بندیام جور در نمیاد.
میخوام بگم، اما نمیشه. نمیتونم اون احساسی که دارم و در قالب کلمات بیان کنم و بریزم تو چمدون زردم.
احساسی که نیست!
به طرز مضحکی هست و نیست!
و این بودن و ناتوانیم از استفاده کردنش بیشتر زجرم میده.
انقدر بودن هایی دیدم که ابراز نشده و مونده اون ته مه های قلب اطرافیان و فراموش شده که چشمم ترسیده. و از طرفی برام شده عادت، عادت به داشتن نبودن هایی که هست، احساساتی که یخ نزده اما یه حالت سیال و نیمه جامد داره.
و میترسم از زمانی که اون سد بشکنه،
بشکنه و انرژی جنبشیش به قدری شدید منفجر بشه که خودمم از بین برم.
باید کم کم آزادش کنم، اما نمیدونم چطوری؟!

■قرار بود مطالب مورد علاقم تو این تاپیک قرار بگیره از این به بعد مطالب دست نویس خودم. بلکه کمکی بشه به محو شدن سد رقیق احساسم! بلکه تونستم بالاخره یه صحنه‌ی عاشقانه تو رمانم خلق کنم!!!


■تازه کارم و اشتباه زیاد دارم. اگه فرصت نقد پیدا کردید، مهربان باشید. :‌)

 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • Ghostwriter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/19
    ارسالی ها
    1,028
    امتیاز واکنش
    34,103
    امتیاز
    1,030
    غصه نخور
    آن باد دیگر گیس های افشانم را به بازی نخواهند گرفت.
    رگ غیرتت، ریشه‌ی حیاتشان را زد.
    وقتی رفتی
    گیس های کوتاهم؛ نه که نخواهد!
    دیگر تاب باد بازی را ندارند.
    شقایق.ب
     
    آخرین ویرایش:

    Ghostwriter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/19
    ارسالی ها
    1,028
    امتیاز واکنش
    34,103
    امتیاز
    1,030
    مرد باران خورده‌ی پاییز،
    [تمام حافظه‌ام درد می‌کند]
    از طهارت خیسی موهایت
    کاش بگویی:
    موهایم یا چشم هایت؟!
    شقایق.ب
     

    Ghostwriter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/19
    ارسالی ها
    1,028
    امتیاز واکنش
    34,103
    امتیاز
    1,030
    مهربان

    آسمان امشب عجیب ستاره باران است.

    خداراشکر، انگار باز تلسکوپت را به دوش گرفته یک تنه به دل کویر زده ای.

    شاید هم سقف خانه‌‌ی آبی رنگت را به آن سکوت پرابهام ترجیح می‌دهی؟

    لعنتی چطور میتوانی از راه دور هم خبرت را به گوشم برسانی؟

    راستی! حواست باشد، خوشه‌ی پروین را که دیدی،

    قوس زیبایش را از نظر گذراندی،

    خاطرات را نبین،

    به یاد نیاور، نمیخواهم چشمانت امشب لکه ابری به خود ببیند.

    ببیند و بارانش، سیل شده بر فرق من فرود آید.

    گرچه غرق سیل چشمانت شدن هم صفایی دارد..!

    شقایق.ب
     

    Ghostwriter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/19
    ارسالی ها
    1,028
    امتیاز واکنش
    34,103
    امتیاز
    1,030
    میتوان شب بود.
    پر ستاره
    محبوب معبودی بی نیاز در میان تلاطم امواج سحرانگیزش.
    میتوان شب بود.
    با ماه
    غرق شده در جام شوکرانی که ز دستان تو میریزد.
    میتوان شب بود.
    تنها، تاریک، بیکس.
    میتوان شب بود.
    عاشق، شیدا، بیرحم.
    می‌توان شب بود.
    آری می‌توان شب بود.

    و من شبم.
    پر ستاره چون کویر.
    ماه تابانی چو شعر.
    تنها، چون کودک خمود و خموش درونم.
    و شیدا...
    چون دخترکی با گیس های نارنجی و لبهایی که طعم انار میدهد.
    حیف شد، دخترک نیست.
    دخترک رفته.
    گویا با آوای پرستوها کوچ کرده.
    ولی با این حال... من شبم.
    لاقیدی تاریک، که بار سنگین عشق را به تنهایی به دوش می‌کشد.
    شقایق.ب
     

    Ghostwriter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/19
    ارسالی ها
    1,028
    امتیاز واکنش
    34,103
    امتیاز
    1,030
    تقلا می‌کنم
    گیج می‌زنم
    میان هیایوی باد در بازی پروانه وار موهایم.
    و کوش انگشتانی که بپیچند میان دلشان؟
    و کوش دستانی که ببافند میان تو و من
    از میان همین گیس های ممنوعه، پلی؟
    پلی چوبی،
    زهوار درفته،
    که آخر مرا به تو می‌رساند.
    حیف....
    دیر آمدم جانا
    گیس هایم را باد برد
    و من...!
    هنوز تقلا کنان گیج میزنم در حسرت پیچش دستانت میان دلشان.
    شقایق.ب
     

    Ghostwriter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/19
    ارسالی ها
    1,028
    امتیاز واکنش
    34,103
    امتیاز
    1,030
    یه روزای تو زندگی هست که فکر می‌کنی خاصن.
    مثل روز تولدت.
    و هست، تا وقتی سنت دو رقمی نشده.
    ماله بعضیام یکم بیشتر ادامه داره،
    اما واسه ما..

    روزای خاص ما خلاصه شد تو چند سال پیش،
    اما از وقتی دیگه بزرگ شدیم، جشن داشتن یا نداشتن فرقی نمی‌کنه.
    ساعاتمون، دقایقمون، هر ثانیمون شده بخشی از یه سناریویِ کلیشه.

    قبلنا قفسا از جنس آهن بودن، حالا ما تو قفسی از جنس تنی که با تارو پود روزمرگی تنیده شده گیر کردیم.
    گیر کردیم و خرقه عادات مصادفه با ویرانی. :‌)
    شقایق.ب

    ■تبریک ها و هدیه هایی که تو تاپیک تولدم گرفتن، با وجود مجازی بودنشون عجیب رنگ و بوی محبت داشت، دست همگی درد نکنه... :‌)
     
    آخرین ویرایش:

    Ghostwriter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/19
    ارسالی ها
    1,028
    امتیاز واکنش
    34,103
    امتیاز
    1,030
    گفتند [تا شقایق هست زندگی باید کرد]،
    ماهم ساده بودیم،
    گفتیم حرف حرف استاد است،
    باورمان شد!
    نفهمیدیم، بود و نبود شقایق فرقی ندارد.
    جریان سیال زندگی خواهد گذشت
    و اگر نباشی، گم میشوی در هیاهویِ روزمرگی هایشان!

    شقایق!
    حواست باشد
    فراموشت کنند یا نکنند
    تو شقایق باش،
    اینجا نه، ولی در جایی از دنیا آدم هایی را خواهی یافت که بادبادک نارنجی رنگشان سرخی لبخند گیلاس را بر لب دارد .
    همان شهری که استاد دید،
    پشت دریاها.
    شقایق.ب
    ■شب کنکور و افکاری که از استرس آزمون فردا... یا دیگه باید بگم امروز؛ منقلب و گیجه!:‌)
     
    آخرین ویرایش:

    Ghostwriter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/19
    ارسالی ها
    1,028
    امتیاز واکنش
    34,103
    امتیاز
    1,030
    یه سری از آدما تو زندگیمون هستن که مهربونیشون قابل توصیف نیست.
    کسی که این متن و براش مینویسم یکی از همون آدماست،
    فکر نکنم هیچ وقت بخونه اینو ولی به هر حال دوست دارم بگم.
    بگم که بعد مادرم شما بودی که دست شدی از طرف خدا برای بلند کردنم.
    بگم که تو این دنیا هر جا هم که برم، میتونید روم حساب کنید.
    که دخترتون نبودم ولی پدریو در حق تموم کردید.
    که خیلیا اذیتتون می‌کنن، حرص میخورم سرش، سوء استفاده از محبتاتونو خوب بلدن ولی چه میشه کرد....
    شما همیشه مهربونید و مهربونیو به منم یاد دادید.که برام فرق نکنه طرف مقابلم کیه، کاریو کنم که دلم میگه
    همه‌ی آدما استحقاقشو دارن.
    خیلیا هستن که میخوان جایِ من باشن،
    که کسی تو مقام و جایگاه شما پیششون باشه
    هر روز خدارو بابت داشتنتون شکر می‌کنم.
    شاد باشید ... خیلی دوستتون دارم... خیلی!
    بعد من میگم خیلی خوش شانسم،
    کسی باور نمیکنه!
    داشتن شما خودش بزرگترین شانسه من بوده!
    #صرفا_شخصی​
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    Z
    پاسخ ها
    35
    بازدیدها
    1,531
    Zhinous_Sh
    Z
    بالا