دلنوشته کاربران مجموعه دلنوشته مرکب غم | فاطمه صفارزاده کاربر انجمن نگاه دانلود

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
«بسمه تعالی»

نام دل‌نوشته: مرکب غم
نام نویسنده: فاطمه صفارزاده

سلام دوستان!
من همون‌طور که قول داده بودم، تاپیک زدم و البته خوش‌حالم که یه بار دیگه می‌تونم نوشته‌هام رو به اشتراک بذارم؛ اما خب این تاپیک با تاپیک قبلی یه سری تفاوتایی هم داره. یکی اینکه توی این تاپیک دیگه بخش دردِدلی وجود نداره و دومیش اینه که بیشتر متنای طولانی قرار می‌گیره. امیدوار بودم این تاپیک مثل اون یکی دنبال‌کننده‌ی زیادی پیدا کنه؛ اما می‌دونم که این‌طور نمیشه.:aiwan_lightsds_blum:
Negar_22122018_212249.png
با تشکر از اونایی که همراهی، تشکر و پیگیری می‌کنن.
لطفاً پست ارسال نکنین.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    زندگی من مثل یک معادله است یا شاید هم درست‌تر بگویم مثل یک جبر است.
    Negar_01012019_155029.png
    جبری که در آن متغیرها تغییر می‌کنند و a می‌شود b و b می‌شود n؛ اما هیچ‌وقت از مجهول‌بودن دست نمی‌کشند و معلوم نمی‌شوند.
    شاید نیمه‌ی من همان متغیری بود که آن‌طرف مساوی قرار داشت.
    آه خدای من!
    اصلاً از ریاضی خوشم نمی‌آید.
    ضرب و تقسیم و دودوتا چهارتا را نمی‌گویم. منظورم معادله‌ی این دنیاست.
    اصلاً از همان اول یک حس بدی به این درس داشتم.
    همیشه حس می‌کردم یک چیزی کم است. گم است. نیست!
    درست فکر می‌کردم و احساسم حقیقی بود.
    در بهار ایکس و پاییز ایگرگ، تو اضافه شدی. نامت ‌چه بود؟
    حرف اول همان نامت، شد متغیر جدید معادله‌ی زندگی‌‌ام.
    آه!
    گاهی توهم می‌زنم و واقعاً باورم می‌شود که در یک معادله‌ی پرمجهول گیر افتاده‌ام.
    این توهم عجیب درد دارد وقتی که تازه می‌فهمی مجهول‌های معادله‌ی زندگی‌ات، طرف معلوم معادله‌ی زندگی دیگرانند و عجب که شانس یارای من نیست.
    یارای معادله‌ی هیچ‌گاه حل نشده‌ی زندگی‌ام.
    البته شاید یک روز بیاید که این معادله به عنوان معادله‌ای که حل نمی‌شود، معرفی شود و همان موقع یک دانش‌‌آموز خوابیده باشد و بعد حلش کند...
    البته چه فایده وقتی که می‌دانم آن زمان عجیب دیر است.

    Negar_24122018_230112.png
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بعضی‌وقت‌ها دلم می‌خواهد از روی ساختمانی به پایین پرت شوم.
    دلم می‌خواهد فارغ از هرچیزی سقوط کنم و بعد اوج بگیرم
    و کسی مشکلی نداشته باشد با صعود بعد از سقوط
    که دارد!
    دیده‌ای بعضی آدم‌ها را؟
    دعا می‌کنند سقوطت کامل باشد.
    دعا می‌کنند اگر سقوط کردی، کسی ناجی‌ات نباشد
    و عجیب است که دعاهایشان از نفرین بدتر و سخت‌تر و تلخ‌تر است؛
    اما به این دعاها اهمیت نده!
    این‌جور دعاها اصلاً درِ عرش خدا به رویشان باز نمی‌شود.
    ***
    حالا رسیده‌ام لبه‌ی پرتگاه.
    می‌خواهم سقوطی داشته باشم پر از اوج.
    صعودی داشته باشم بعد از زوال.
    پریدن جرئت می‌خواهد دگر؟
    اینکه دارم یا ندارمش را نمی‌دانم؛
    اما پریدم
    و چقدر سقوط زیباست.
    Negar_10012019_142802.png
    می‌خواهم اوج بگیرم؛
    اما نمی‌شود.
    می‌خواهم پرواز کنم و نجات‌دهنده‌ی خودم باشم؛
    اما نمی‌شود
    و من
    سقوطی می‌کنم از جنس مرگ.
    از جنس همان اتفاقی که برای همه می‌افتد.
    حالا دیگر نمی‌توانم صعود کنم.
    گویی از شانس من درِ عرش خدا باز مانده و
    دعای بعضی‌ها برآورده شده.

    Negar_24122018_230112.png
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    می‌دانی دیگر؟
    آدم‌ها برای خودشان خط قرمز‌هایی دارند.
    هرکدامشان یک مرزی را خط قرمز قرار می‌دهند.
    عجیب اینجاست که
    خط قرمز من، خط سبز خیلی‌هایشان است.
    Negar_10012019_230821.png
    برای بعضی‌ها هم خط زرد.
    یا می‌روند یا نمی‌روند.
    خیلی عادی!
    دیده‌ای بعضی‌ها چقدر به خط قرمزهایشان پایبندند؟
    جوری که گویی چسبیده‌اند به این‌طرف خط قرمز و اصلاً نمی‌توانند آن‌طرف بروند!
    خود من یکی آز آن‌ آدم‌ها هستم.
    اگر از خط قرمزم رد شوم،
    وجدانم به صدا در می‌آید؛
    درست مثل صدای بوق کامیون‌ها
    و چقدر گوش‌خراش است این صدا.
    دیده‌ای بعضی‌ها هم خیلی راحت خط قرمزشان را رد می‌کنند؟
    این‌ها یک‌روز جریمه می‌شوند.
    یک‌روز تاوانش را می‌پردازند
    و آنجاست که در حسابشان ثبت می‌گردد این خبط و خطا
    و آنجاست که حرص می‌خورند و حسرت!
    می‌دانی دیگر؟
    نمی‌دانی؟
    نمی‌دانی که خط قرمز من تو هستی؟
    حتی اگر سبز هم باشی من از تو عبور نمی‌کنم؛
    درست مثل راننده‌های تازه‌کار؛
    شاید هم بدتر از آن‌ها.
    می‌چسبم پشت چراغ‌قرمزم.
    حتی اگر قرمز نباشد.
    حتی اگر خیلی‌ها بگویند برو.
    من نمی‌روم.
    آن‌ها نمی‌فهمند که از خط قرمز، حتی اگر سبز باشد، نباید گذشت.
    آن‌ها نمی‌فهمند که خط قرمز یعنی قرمز!
    چه سبز باشد، چه زرد، فرقی نمی‌کند.
    خط قرمز هیچ‌گاه نباید تغییر کند که اگر تغییر کند، دیگر هیچ خطی مانع نمی‌شود.

    Negar_24122018_230112.png
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    آی غریبه!
    آی آدمِ ناآشنای زندگی‌ام که از هر آشنایی بیشتر دوستت دارم!
    نگاهی به قلبی که با یاد و نام تو می‌تپد و زنده است هم بکن.
    آی کسی که برای دیدارت هر لحظه و هر دقیقه دعا می‌کنم، نمی‌خواهی یک‌بار هم که شده بدون اینکه دعا کنم، بدون اینکه زبانی خواستار دیدنت باشم، بیایی؟
    آه خدای من!
    یادم رفته بود که تو حتی مرا نمی‌شناسی.
    که تو حتی نمی‌دانی قلبم از وجود تو است که می‌تپد.
    تو حتی نمی‌فهمی و چقدر بعضی نفهمیدن‌ها درد دارد.
    چقدر بعضی دوست‌داشتن‌ها درد دارد.
    Negar_10012019_231448.png
    چقدر بعضی جاده‌های یک‌طرفه درد دارند؛ درست مثل جاده‌ی یک‌طرفه‌ی بعضی عشق‌ها.
    آی غریبه!
    آی دوست‌داشتنی‌ترینم!
    نفهمیدنت درد دارد؛ ولی زیباست.
    زیباست که نمی‌فهمی چشمان عاشق مرا.
    زیباست که نمی‌فهمی حرکات عاشقانه‌ام را.
    زیباست که نمی‌فهمی چشم‌وابروآمدن‌هایم را.
    زیباست که نمی‌فهمی و درک نمی‌کنی.
    زیباست هرچند که درد دارد تمام این‌ها
    و تو زیباترین غریبه‌ی زندگی‌ام هستی که نمی‌فهمی‌ام.
    Negar_24122018_230112.png
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    می‌دانی؟
    من باید جای تمام شخصیت‌های داستان‌هایم زندگی کنم. آخر نویسنده‌ام.
    باید جای آن‌ها تصمیم بگیرم.
    باید گاهی آن‌ها را به خنده وادار کنم و گاهی به گریه مجبور.
    شخصیت‌های داستان‌ها عجیب مظلوم‌اند.
    Negar_16012019_214406.png
    خودشان زندگی نمی‌کنند.
    خودشان راهشان را انتخاب نمی‌کنند.
    این نویسنده است که آنان را به سمتی سوق می‌دهد و از سمتی باز می‌دارد.
    این نویسنده است که آن‌ها را با پایانی خوش یا تلخ عجین می‌کند.
    این نویسنده است که آن‌ها را به عشقی اجبار می‌کند که ندارند.
    بدترین آدم‌ها، نویسنده‌ها هستند.
    فکر می‌کنند عاطفه دارند؛ اما ندارند.
    آن‌ها به سادگی شخصیت رمانشان را می‌کشند.
    آن‌ها به سادگی یک‌نفر دیگر را که اصلاً در قتل مقصر نیست، قاتل می‌کنند.
    آه خدای من!
    نویسنده‌ها واقعاً روی اعصابند.
    نمونه‌اش خودِ من!
    تا حالا یک‌نفر را آن‌قدر غمگین آفریده‌ام که خودم هم حالم از خودم به هم می‌خورد.
    شخصیت‌های داستان‌ها جان دارند.
    زندگی می‌کنند.
    اصلاً درست‌تر بگویم.
    آن‌ها درست مثل یکی از ما هستند.
    من مثل یک شخصیت و تو مثل شخصیت دیگری.
    ما زنده‌ایم؛ اما شخصیت‌های کتاب نه!
    ما زندگی می‌کنیم؛ اما آن‌ها نه!
    آن‌ها فقط کاری را می‌کنند که ما کردیم.
    اشتباهاتی را انجام می‌دهند که ما انجام دادیم.
    آن‌ها عجیب مظلوم‌اند.
    Negar_24122018_230112.png
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    می‌دانی؟
    این‌روزها با یک «توی» خیالی صحبت می‌کنم.
    شده‌ام مثل بچه‌ها که دوست خیالی دارند.
    آن‌ها چون بچه‌اند، توهم می‌زنند؛ اما من از عاشقی توهم می‌زنم.
    توهم اینکه یک «تو» وجود دارد و تمام صحبت‌هایم را می‌شنود.
    آرزویم از همان اول همین بود.
    همین که یک «تو» باشد تا برایش از غصه‌هایم بگویم.
    می‌دانی؟
    گاهی دعا می‌کنم خیالاتم بشوند واقعیات.
    تو بشوی یک دوم‌شخص مفرد که در واقعیت زندگی می‌کنی و برای منی و غصه‌هایم را می‌شنوی.
    درست‌تر بگویم.
    دوست دارم این «تو» دوم‌شخص مفرد مذکر باشد، نه مؤنث.
    خانم‌ها را دوست ندارم.
    خودم یک دخترم؛ ولی نمی‌خواهم با یک مؤنث و با یک هم‌جنس حرف بزنم.
    دوست دارم با یک مذکر مشخص که تویی، حرف بزنم.
    می‌دانی چرا نام دل‌نوشته‌هایم را گذاشته‌ام مرکب غم؟
    چون هرچه از دلم برآمده از غم بوده.
    Negar_18012019_162844.png
    نه اینکه هیچ‌گاه شاد نبودم و خوش‌حال نخواهم بود؛ بلکه چون دلم با غم عجین شده و ملالی نیست.
    این دل نیز از غبار غم پاک خواهد شد.
    ملالی نیست اگر دیر باشد این غمگین نبودن.
    ملالی نیست اگر زندگی تا دیرباز به من غم نشان دهد.
    من خدایی دارم و تویی برای شنیدن حرف‌هایم.
    می‌دانی آن‌قدر برایم مهمی که در گیومه می‌گذارم ضمیرت را؟
    خیلی برایم مهمی.
    نیستی؛ ولی مهمی.
    نمی‌شنوی و کسی نمی‌بیند تو را، حتی من؛ اما آن‌قدر برایم مهمی که هیچ‌چیز برایم مهم نباشد.
    خوش‌حال باش!
    چون وجود نداری و نیستی.
    خوش‌حال باش!
    چون زندگی می‌کنی؛ گرچه در خیالات و توهمات یک دختر.
    خوش‌حال باش!
    چون من می‌گویم.
    چون من خالق توام.
    چون من می‌دانم که خوش‌حال نیستی؛
    پس لطفاً خوش‌حال باش.
    تو خوش‌حال باشی،
    خیالات و افکارم مثبت می‌شوند.

    Negar_24122018_230112.png
     
    آخرین ویرایش:

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    حس بدی دارد.
    عشق را می‌گویم.
    اصلاً شبیه آن احساساتی که در کتاب‌ها و فیلم‌ها تعریف می‌کنند، نیست.
    پر از حس بد است و
    تهی از هر حس خوبی.
    فقط درد دارد و درد.
    بدون هیچ درمانی.
    نگاهش که می‌کنی،
    قلبت می‌گیرد.
    نگاهت را که پاسخ می‌دهد،
    قلبت درهم مچاله می‌شود.
    عشق پر از نفرت است.
    عاشق که بشوی،
    از همه‌چیز متنفر می‌شوی.
    از خودت، قلبت، احساست...
    و او، تنها کسی است که مجبوری دوستش بداری.
    اجبار، همان کلمه‌ای که به عشق متصل است.
    عشق پر از حس بدِ دوست‌داشتن و دوست‌داشته‌شدن است.
    اگر کسی را دوست داشته باشی و او نه،
    اشتباه توست
    و اگر کسی تو را دوست داشته باشد و تو نه،
    باز هم گـ ـناه توست.
    عشق پر از نفرت است.
    پر از همین نفرتی که داری!
    Screenshot_۲۰۱۹۰۹۰۹-۱۸۰۱۵۱.jpg
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    Z
    پاسخ ها
    35
    بازدیدها
    1,531
    Zhinous_Sh
    Z
    بالا